تجربهی سفر به ایران خواهران دوقولوی فرانسوی
تجربهی سفر به ایران خواهران دوقولوی فرانسوی
از بچگی ، همیشه خواهر دوقولوم پایهی ماجراجوییهای من بود. وقتیکه بچه بودیم با هم میرفتیم تا غارهای تاریک رو کشف کنیم.
خواهرم چراغ قوه رو میگرفت و من جلو میرفتم.
یه کم که بزرگتر شدیم ، تو جاهای که دوستهامون ترجیح میدادند پا پس بشکن ، باز خواهرم بود که منو مثلا تو بانجی جامپینگ همراهی میکرد.
امروز هم که دو تا دختر بزرگ شدیم ، هنوز خواهرم پایهی جهانگردیها و کشف دنیاهای جدید هست.
در سفر به تورین ، گردش در بین قبایل ویتنامی و رد شدن از صحرای ایران با لاستیک پنجر خواهرم همراه و پشت من بوده.
تابستان پیش (۲۰۱۶) ، بعد از اینکه از تصویر و گزارشهای منفی رسانهها در مورد خاورمیانه خسته شدیم، تصمیم گرفتیم خودمون به اونجا سفر کنیم تا با تجربه شخصیمون دید درستتری در مورد این منطقه داشته باشیم.
وقتی در این مورد با دوستهامون صحبت کردیم، واکنششون تردید آمیز بود.
بعضیهاشون گرچه براشون جالب بود و تشویقمون میکردند اما باز تردیدهایی داشتند.
بعضیهاشون هم انتخاب ما رو درک نمیکردند.
فکر میکردند ما با این انتخاب خودمون تو دردسر و خطر قرار میدیم.
من خیلی این جملهها رو شنیدم: مثلاً : « اصلا من نمیدونم چرا ازت پرسیدم کجا میری؟ شما که همیشه جاهای عجیب رو انتخاب میکنید!»
یا « میدونی باید حجاب داشته باشی…اذیت نمی شی؟»
و من به خودم میگفتم باید از این سفر استفاده کنم تا تصویر منفی رو که اکثر غربیها در مورد این کشور دارن را کمرنگ کنم.
اما چطوری؟ :
با نشان دادن عکسهام ( یه عکس به اندازه هزاران کلمه ارزش دارد، قبول ندارید؟) ، تعریف کردن تجربهی سفر به ایران و آدمهایب که سر راهمان دیدیم.
ما فرانسه رو بدون ویزا، بدون رزرو کردن هتل ، با تصورات مبهمی که از جاهای که میخواستیم ببینیم، چند تا آدرس و شماره تلفنی که از سایت couchsurfing برداشته بودیم و دوربینهای عکاسیمون ترک کردیم.
تجربهی سفر به ایران ما
اولین تصور: ایران فقط پوشیده از صحرا است.
درسته که دو سوم ایران از شن پوشیدهشده و گرمترین نقطه زمین در ایران قرار داره.و دمای صحرای دشت لوت تا ۷۵ درجه سانتیگراد هم میرسد. و اینکه میشه تخم مرغ رو تو این شرایط بدون ماهیتابه، بدون آب پخت. اما ایران کشوری فراتر از یک کشور صحرایی ست.
مناطق شمالی و غربی کشور پر از دره و رشته کوههای ست که آب و هوای خوبی دارد و بنابر فصل با بارش باران همراه است.
این مناطق را ایرانیهایی که دنبال هوای خنک هستن خیلی دوست دارن اما برای گردشگران غربی که صحراگردی کلاسیک رو دوست دارن هنوز ناشناخته هست.
اگر دوست دارید که به جاهای پربازدید نروید، روستاهای دورافتاده کوهستانی مناسب گردشگری شما ست.
مثلا، ما راهمون رو به سمت روستای ماسوله در شمال ایران و در نزدیکی دریا خزر کج کردیم.
این روستا با تراسها و کوچههای مارپیچی که صدها خونه کاه گلی رو به هم وصل میکنند، تفاوت زیادی با روستاهای سنتی دارد.
یکی دیگه از ویژگیهای این روستا اینه که حیاط و باغچه هر خونه به پشتبوم خونه پایینی وصل میشه.
ماسوله در فاصله ۹ ساعتی تهران قرار دارد.
اما گردشگران غربی این روستا رو کمتر میشناسند.
ما اولین روز رو در ماسوله گذراندیم و خیلی زود خونگرمی و مهماننوازی ایرانی رو تجربه کردیم.
ظرف چند ساعت به ما کلی شماره تلفن دادن.
توی ماسوله یا جاهای دیگه همیشه با لبخند از ما دعوت میشد تا بریم چای بنوشیم.
دومین تصور : ایران یک کشور عربی است.
برخلاف تصور عمومی، ایران یک کشور عربی نیست.
ایرانیها پارس هستند و خیلی به تمدن چند هزار ساله خود افتخار میکنند.
مثل اغلب کشورهای خاورمیانه، در طول تاریخ اعراب به ایران هم حمله کردند.
آنها سعی کردند زبان و مذهب خودشون رو وارد ایران کنند.
اگرچه اعراب تونستند مذهب ایران رو به اسلام تغییر دهند ( اسلام شیعی و نه اسلامی سنی) اما نتونستند زبان عربی را رواج دهند. ایرانیها خیلی به این موضوع افتخار میکنند.
در طول سفرمون به صحرای مرنجاب، تورلیدرمون چیزهایی گفت که نشون از گرایش فراتر از نشون دادن تفاوت با فرهنگ عربی میداد:
شما باید سه تا چیز رو به خاطر داشته باشید :
۱– ما پارس هستیم. و مورد حمله اعراب قرار گرفتیم.
۲– لطفا به ما حمله کنید ( یعنی « از ایران دیدن کنید تا تفاوتهای ایرانیها با اعراب رو درک کنید.)
۳– حرفهای پدربزرگهاتون رو گوش کنید.
سومین تصور : ایرانیها از حق و حقوقی برخوردار نیستند.
همانطوری که گفتم، ایرانیها پارس هستند و به میراث تاریخیشون افتخار میکنند.
از طرفی دیگه، ایرانیها دوست دارن اعرابها رو به خاطر دیدی که به زنان دارن مسخره کنن.
هر چند که زنها تو ایران باید حجاب داشته باشن اما با طرز لباس پوشیدنشون از غربیبه به روزتر هستند.
توی ایران زنها میتونن رانندگی کنن، ادامه تحصیل بدن، با دوستهاشون بیرون برن و تا هر وقتی که دوست دارن مجرد بممونن. خُب قوانینی هم وجود دارد اما تو کدوم کشور نیست؟
تو ماسوله، ما با سحر دختری ۲۰ ساله آشنا شدیم که کاملا سیاه پوش بود.
سحر یکی از دخترانی بود که حجابش رو با چادر داشت.
وقتیکه اون ما رو به خونهشون تو شیراز دعوت کرد برای ما ورود به دنیای خصوصی و دیدن ظاهر سنتی و محافظ کار ایرانی خیلی هیجانانگیز بود.
ما سه روز تو خونه اونها بودیم که تجربه خیلی با ارزشی بود.
اگر فقط ما یک نکته رو یاد گرفته باشیم اینه که هیچ وقت نباید به ظاهر خودمون افتخار کنیم.
سحر در مورد حسرتش گفت و اینکه به خاطر ممنوعیت حجاب در محیط دانشگاههای اروپایی نتونسته ادامه تحصیل بده.
سحر دوست داره پزشک بشه ، البته میخواد تو خارج درس بخونه.
البته اون اعتقاد داره که ارزشهای حفظ حجابش نسبت به ادامه تحصیل در غرب برتری دارد.
اون خیلی با ایمان، با انگیزه و با اعتماد به نفس است و البته سحر از حمایت بی قید و شرط پدرش برخوردار ست.
البته لازم به گفتن نیست که اون تا قبل از اینکه دکتر بشه ازدواج نمیکنه (یعنی تا ۸ سال دیگه!)
چهارمین تصور : از ایرانیها دوری کنید.
در طول سفرمون به کاشان، ما با یه خانوده آذری آشنا شدیم.
پدر این خانواده آذری از دست رسانههای غربی که واقعیت رو برعکس نشون میدهندخیلی ناراحت بود :« خارج از ایران، همه فکر میکنن ما تروریست هستیم…»
من بهش گفتم که میتونیم یه عکس از اون و خانواده دوست داشتنیاش بگیریم تا به همه نشون بدیم ایرانیها چطور هستن؟
ایرانیها نه تنها تروریست نیستند بلکه در کنار اعتقادات دینیشون بیاندازه مهمان نواز هستند.
اونها همیشه میاومدن با ما دست میدادن و ما رو به چایی خوردن دعوت میکردن یا تعارف میکردن به خونههاشون برای خوابیدن بریم.
این رو میتونیم در مورد فرانسویهها بگیم؟
تصور پنجم : همه چیز رو از قبل برنامه ریزی کنید.
ما پاریس رو بدون ویزا، بدون رزروکردن هتل ، با تصورات مبهمی که از جاهای که میخواستیم ببنیم، چند تا آدرس و شماره تلفنی که از سایت couchsurfing برداشته بودیم و دوربینهای عکاسیمون ترک کردیم.
همونطوری که گفتم ما خیلی زود با استقبال گرم ایرانیها مواجه شدیم.
راستش ما خیلی خوشحالیم که در سفر به ایران از قبل هیچ چیز رو برنامه ریزی نکرده بودیم.
این موضوع باعث شد که ما ملاقاتها بیادمادنی داشته باشیم و لحظاتی جالبی رو تجربه کنیم .
ایرانیها نه تنها در خونههاشون رو بروی ما باز میکردند بلکه ما رو تو غذاشون شریک میکردند و کشورشون رو به ما نشون دادند.
اونها کمک کردن تا سیم کارت بخریم، ماشینمون رو از شنهای صحرا بیرون بکشیم، کفشهامون که تو جاده پاره شده بودن رو تعمیر کنن. و برای کرایه تاکسی برای ما چونه میزدند.
بعد از این تجربه بینظیر، ما باید تجربههامون رو به اشتراک میگذاشتیم تا مردمان کشورهای غربی اطلاعات صحیحتری از ایران داشته باشند.
منبع تجربهی سفر به ایران خواهران دو قلوی فرانسوی