ریشه آسمانی شاهان هخامنشی و ساسانی

به درخواست شما شماری از دیدگاههای پیشین و نیز پزوهش کنونی خود را در این کامنت برای شما گذاشتم . باشد که به روشن تر شدن این راز هنوز به درستی شکافته نشده اندک کمکی کرده باشم.همچنین باید بگویم که بهترین پزوهشها در زمینه نزاد ارین های فلات ایران و همریشگی آنها با اروپا به ویزه فرهنگ زرمن ها را در ایران دانشمند ناشناخته و رازپرداز ایرانی شادروان استاد حبیب الله نوبخت شیرازی انجام داده اند. اما با افسوس باید گفت که بیشتر کتابها و نوشته های ایشان پس از مرگ او به گونه ای رازآمیز گمشده است. از آن دست بزرگترین شاهنامه ایران که در صدهزار چامه سروده شده و هیچ نشانی از ۀن در دست نیست و «شاهنامه پهلوی» نام دارد.
دیدگاه نخست
۱۱٫ درپایان روزگار ساسانی ایران به گونه رازآمیزی از اشکوبه بزرگان و جنگاوران آریایی آزاده که به آنها اسواران یا واسپوهران می گفتند تهی گشته بود. من با بسیاری از دیدگاههای پزوهشگرانی چون پورپیرار و … هماوا نیستم اما یک نکته شگفت در کتابهای او درباره ساسانیان که به درستی بسیار با این دیدگاه جور در می آید این است که ایشان نوشته اند عربهای مسلمان چنان به سادگی به ایران دست یافتند که گویی سالهاست تهی از هرگونه مردم یا فرمانروایی وامپراتوری نیرومندی چون ساسانیان(یا دستکم انچه که به عنوان ساسانی خوانده شده) می نماید؟؟از سوی دیگر دگر اندیشانی چون انوش راوید که در وبلاگش به گونه ای فراگیر یورش عربها به ایران را دروغ شمرده ازهمین دستاویزو قانون تاریخی بهره برده که هرگز یک سامانه قبیله ای ساده و کم توان از دیدگاه فلسفه تاریخ و منطقی نمیتواند بر یک سامانه شاهخدایی نیرومند(چون ایران و روم و چین و …) برتری یابد.ازسوی دیگر راوید هرگز نتوانسته به درستی بگوید که اگر این قانون درست باشد( که چنین نیزهست) پس چه بر سر امپراتوری ایران ساسانی آمده؟؟وچرا این قانون دستکم درباره ایران شکسته شده است؟ آیا بر استی نمیتوان با کمی دگرگونی در دیدگاههای پورپیرار به همین دیدگاه ali رسید که تنها این گونه می شود گفت که درپایان روزگار ساسانی(دستکم پس از مرگ خسرو اپرویز) دیگراشکوبه فرمانروایان(طبقه حاکم) ی آریایی که از روزگار کوروش بر این سرزمین با ارتش و نخبگان و پهلوانان و…اش فرمان می راند در میان نبود.آیا براستی همه ی آنها دربزنگاهی شوم وادار به کوچ ازایران به اروپا شده بودند؟یا اینکه این برنامه از سالها پیش ریخته شده بود.آیا براستی با این دیدگاه نمی توان اکنون از داستان ساختگی پناهنده شدن خسروپرویز به روم و زناشویی او با ماریا سوگلی رومی اش رمزگشایی کرد بدینگونه که:شاید او برای فراهم کردن زمینه این کوچ بزرگ و رازآمیز به روم و اروپای باستان رفته باشد؟بر نامه ای که با پناهنده شدن ساختگی گروهی از نخبگان رومی کلید خورد و واپسین پرده آن یورش هراکلیوس رومی به ایران بود در راستای همین برنامه وانتقال گنجینه های پسر عموهای آریایی اش به اروپا در زیر پوشش زیرکانه جنگی که به شکست ایران از روم انجامید و دستاویز دیگر ما آن همه آشوب که کشور بدان دچار شد و هر از چندگاهی کودکی و یا دوشیزه ای شاه ایران تهی از آریاها میشد و سرانجام یورش شوم تاز یان…

133-50-3

دیدگاه دوم
۲٫بنام یزدان پاک
در زمینه کوچ راز آمیز نخبگان یا همان اشکوبه فرمانروایان آریایی نژاد(طبقه حاکم) ایران در واپسین سالیان روزگار ساسانی به اروپا دستاویز ها و گواهان تاریخی بسیاری در دست است که کاوش بیشتر و ر مز گشایی آنها به بسیار ی از پرسشهای بی پاسخ ما در این زمینه پاسخ میدهد.بر ای نمونه چگونگی شکست یک امپراتوری بزرگ چون ساسانیان(یا دستکم شاهنشاهی ای که امروزه بدین نام خوانده و شناخته می شود از یک مشت عر ب بیابانگرد که تا کنون به عنوان یکی از راز های بزرگ تار یخ پوشید ه مانده و هیچ یک از پاسخهای دانشمند تاریخ شناس در این زمینه نتوانسته به در ستی چگونگی این رویداد ناشدنی از دیدگاه فلسفه تاریخ جنگها ی روزگار باستان را روشن سازد) آقای انوش راوید در وبلاگشان به نام «جنبش بر داشت در وغ از تاریخ ایران» با رویکرد به همین قانون فلسفی تاریخ که :هر گز یک سامانه قبیله ای که از دیدگاه ساختاری هنوز در روز گار نخستینی(بدوی) خود دست و پا میزنند(همچون عر بهای مسلمان ۱۴۰۰ سال پیش) نمیتواند یک سامانه پیشرفته شاهخدایی چون ساسانیان را شکست دهد یورش تازیان به ایران ساسانی ر ا یک داستان ساختگی و دروغ تاریخی خوانده و نیز در جاهای بسیاری از وبلاگ خود در این زمینه توانسته به خوبی ساختگی بودن این داستانها ر ا نشان دهد اما با اینهمه نتوانسته به روشنی آنچه را که پیامدهای آن تا امروزه نیز پابرجا است بازگو کند زیرا که این پیامدها تنها میتواند فراورده شکستی تاریخی و سهمگین و به زانو در آمده ایران در برابر عربها با شد و بس.از سوی دیگر کسان دیگری مانند پور پیر ار برای گریز از چنگال قانون یاد شده و اینکه چگونه یک مشت عرب به سادگی توانسته اند به ایران دست یابند چنین می گویند که این کشور در روزگار یورش عر بهای مسلمان تهی از هر گونه مردم و فرمانروایی نیرومندی بوده است. آرمان پورپیرار از این دیدگاه هر چه که باشد اندکی در خور نگرش است. براستی درست در نیامدن قانون یاد شده بالا در بار ه ایران چه رازی ر ا میتواند در دل خود نهان کرده باشد؟آیا این دیدگاه پور پیر ار که بسیاری از ایراندوستان به دنبال این دیدگاههای دیگر گونه و دیگر اندیشانه اش او ر ا ضدایر انی میخوانند نمیتواند با اندکی دگردیسی دادن در آن و ویرایش ما ر ا به رمزگشایی ای بز ر گ در این زمینه رهنمون ساز د؟ و آن اینکه براستی باید در یابیم پاسخ این پرسش بز رگ را که: چرا به راستی در برابر یورش مشتی به گفته فردوسی بزر گ: «برهنه سپهبد برهنه سوار» هیچ نیر وی ساز مان یافته نیرومندی که هموار ه در دسترس و زیر فرمان ساسانیان بود و کمر امپراتور ی بز رگ دیگر آن ر وز گار ر ا که ر وم نام داشت ر ابار ها و بار ها خم کر ده بود و به سادگی آب خوردن میتوانست تومار تازیان را در هم پیچد ر ا ندیدیم؟ ارتشی که آوازه اش از هند و چین و ماچین تا روم و اروپا کمر دشمنان نیرومند ایران ر ا به لر ز ه می انداخت ر ا چه شده بود؟ و کجا بودند؟ اسواران آزاده و پهلوان ایران چون کارنیان و سورنیان که در برابر هیچ بیگانه ای سر فرود نمی آوردند کجا بودند؟ و….. وبسیاری دیگر از این رویدادهای تاریخی که براستی به گونه ای شگفت رمز آلود و باورنکردنی است؟ و اما نشانه ها و گواهان تاریخی ما بر در ستی این دیدگاه:
۱۱-دستکم آگاهی هایی دو رویداد جنبشی و شور شی تاریخی در دست است بنام دو سر کر ده شور شی(که هر دو جنبش یاد شده به سختی سر کوب شد) در دو خاندان آریایی شاهنشاهی کننده بر ایران که یکی از آنها شورش گئوماتای مغ مادی بود در روزگار هخامنشی ها و دومی جنبش مز دک در روز گار ساسانیان که بر پایه پژوهش هایی که استاد علی حصوری انجام داده اند نشان داده شده که هر دو شورش جنبش هایی کمونیستی واری بوده در برابر اشکوبه ی تبارگرای و نژادگرای فرمانروایان آریایی ایران با این آرمان سهامی گرایانه(=اشتراکی) که: باید همه چیز از آن همگان باشد و همه چیز و همه کس در داشتن آنها باید یکسان باشند و در هم آمیزند و نباید میان مردمان مرز بندی کنند چونان آریاییان که میان خود و بومیان ناآریایی فلات ایران کرده بودند و زندگی و زناشویی و… تنها میان هم نژادان و هم تباران ر وا دانسته میشد و خویشاوندی تنها از راه همخونی تنها درست شناخته میشد. چیز ی که آریاها به آن «خویذه دت» یا «خویداس» میگفتند و امروزه آن ر ا به نادرستی» ازدواج با محارم» میخوانند.
۲۲-دگرگونیهای بسیار سهمناک اقلیمی در میانه روزگار شاهنشاهی ساسانیان که بر این نژاد آرین گران آمد و زیست بوم فلات ایران را برای زندگی آنها سخت گردانید(نباید فراموش کنیم که آنوناکیها یا به گفته دکتر سجادیه «نیاکان سومری آریایی ها» نیز در برابر دگرگونیهای آب و هوایی بسیار آسیب پذیر بودند) برای نمونه میتوان به ر و به خشکی نهادن اقلیم آب و هوایی ایران در روز گار خسرو یکم انوشیروان یاد کر د که در گزارشهایی افسانه مانند از این رویداد با نماد» پیامدهای ویرانگر و بدشگونی در ز ادروز پیامبر اسلام برای ایران ساسانی مانند خشک شدن ناگهانی دریاچه ساوه و ….گزارش شده است.این چنین رخدادهایی می توانسته برنامه ریزی کوچ آریایی های فرمانروا بر فلات ایران را کلید ز ده باشد و انوشیر وان ر ا وادار کرده باشد تا با هم نژادان و هم تباران فرامانروای خود در هندوستان و روم در این زمینه رایزنی کند (در این باره میتوان از نشانه هایی چون داستانهای تاریخی» فرستادن برز ویه پز شک فرز انه ساسانیان به دستور دربار و راهنمایی بزرگمهر بختگان به هندوستان» و «داستان پناهنده شدن دانشمندان نخبه رومی؟ به دربار ساسانیان» یاد کرد).
۳۳-کشمکشها و ستیزه های بسیاری که در میان بزرگان و سرداران ساسانی در این زمینه روی داد و به چالش کشانیده شدن شاهنشاهی ساسانی در این زمینه و دیده شدن ناخشنودی هایی در باره این برنامه(برای نمونه شورش بهرام چوبینه سردار ساسانی بر خسرو پرویز ) که گریختن شاه ساسانی به روم را به دنبال داشت.دستکم میتوان گفت این برنامه(کوچ بز رگ آریاهای فر مانفرما بر فلات ایران به اروپا) به کمک و یاری رومی ها در پایان پادشاهی خسرو پرویز به انجام رسید و به دنبال این سرزمین و کشور بزرگی بر جای ماند که تهی شده بود از نخبگان و بز ر گان و پهلوانان و…آریایی تبار و پر ده پایانی این نمایش که از پیش آشکار بود:پریشانی و آشوب در کشور چندان سهمناک که هر از چند گاهی یکی از کم شمارو پراکنده بازماندگان گام ننهاده دراین کوچ بزرگ از کودکان گرفته تا دوشیزگان بر تخت شاهی می نشستند و…
و در این بزنگاه این سرزمین بی هیچ پدافندی به تاراج تازیان رفت و شد آنچه که نباید می شد.

دیدگاه سوم
نشانه های ی از تبار آسمانی شاهان ساسانی
چنان که پیش از این در دیدگاههای خود در زمینه چلیپای شکسته (سواستیکا ۱ و ۲۲) گفته شد شاهان و بزرگان ایران زمین از تبار آریرها(آرین های باستانی فرازمینی) بودند که اندک اندک از میانه روزگار ساسانی تا پایان آن به اروپا کوچ کرده و دستاویز های خود را نیز در این زمینه نشان دادیم چندان که در پایان این روزگار و کوچ واپسین گروه از آنها از فلات ایران چیزی نماند مگر شهرهای تهی از مردم و گروهی بومی و دورگه ی آریایی-بومی که در روستاها یا به گونه ای پراکنده در شهرها میزیستند و گروه بزرگتری از آنها نیز به روند نیاکان خود زندگی را با چادرنشینی و دامداری می گذرانیدند. چونان که با یورش مشتی عرب مسلمان همه این فلات گسترده و البته تهی از آرین های جنگاور و ارتش بی همتای آنها در اندک زمانی به چنگ تازیان افتاد.در این بخش از وبگاه شما که ژن ماورایی نام دارد بهتر دیدم که نشانه و گواهی دیگری نیز که با گفتار شما در این زمینه همخوانی دارد را بنویسم ( در این زمینه از پزوهشهای دکتر تورج دریایی که در کتاب ارزنده اش «تاریخ و فرهنگ ساسانی» آورده شده است بهره های فراوان برده ام ) و آن رازی است که سالهای سال است که بر چهره سکه ها و دسته ای از سنگنوشته هایی که از ان روزگاران بر جای مانده نهفته و نگاشته شده است و آن این پسوند شگفت آور به زبان پارسی میانه است برای شاهنشاهان ساسانی:
Mzdysn bgy “rthshtr MLKn MLK”yrn MNW chtry MN yzdn
که به پارسی امروزی میشود: «سرور مزداپرست اردشیر شاهنشاه ایران که چهر (=تخمه= نژاد=تبار=به اوستایی چیثره) از یزتان(=ایزدان= خدایان) دارد.
براستی آرمان آنها از کندن این نوشته شگفت آور بر روی سکه های خود چه بوده است؟ این نوشته رازآمیز دا دستکم ۹ شاه ساسانی به گونه ای پی در پی به کار برده اند که اینهایند:اردشیر یکم بنیاد گذار ساسانیان(۲۲۴ تا ۲۴۰م) و شاپور یکم(۲۴۱ تا ۲۷۲م) و هرمزد یکم(۲۷۲ تا ۲۷۳م) و بهرام یکم(۲۷۳ تا ۲۷۶م) و بهرام دوم(۲۷۶ تا ۲۹۳م) و بهرام سوم(۲۹۳م) و نرسی(۲۹۳ تا ۳۰۳م) و هرمزد دوم(۳۰۳ تا ۳۱۰م) و شاپور دوم(۳۱۰ تا ۳۷۹م) که روی هم رفته این نویسه در سنگنوشته ها و سکه های ساسانی برای ۱۵۵ سال به کار میرفت.
با بررسی خود این عنوان در این نویسه میتوان درونمایه ان را روشنتر کرد:چندان که در برگردان خود نویسه به پارسی دری نشان دادیم وازه پهلوی «چیتری» با وازه اوستایی «چیثره»همریشه و برابر با تخم(=دانه) و یا همان چهر پارسی دری(=نژاد) است.در پارسی باستان(هخامنشی) این عنوان در واژه»چی» و در عنوان آمایشی «آریه چیتره»(=از تبار آریایی) و شاهان هخامنشی خود را با این عنوان می خواندند ۰(برای نمونه داریوش در سنگنوشته اش در نقش رستم). پس از برافتادن هخامنشیان فرمانروایان پارس که فرته دار نیز خوانده می شدند این دگردیسی عنوانی » از تبار آریایی» به از تبار خدایان» را پدید آوردند و سکه های آنها در روزگار اشکانیان بانام یا وازه بگه داته(بغداد= خداداده=از تبار خدا) اغاز می شود و این نویسه بر این سکه ها دیده می شود:
Bgdt prtrk “zy”hly”
بغداد prtrk(=عنوانی هلنی) از ایزدان اهلاییک (سپندین=مقدس)
واین از آن نشان دارد که این فرمانروایان آرین نژاد تبار خود را از جهان فراسو یا همان سپندین(اهلایی) میدانستند و این درست برابر با همان گزاره «آریه چیتره ی» هخامنشی بود واز این رو وازه «آریه» در روزگار هخامنشی میبایست کارکردی بیش از نشان دادن و یا شناساندن نژادی یک گروه از شاهنشاهان مانند هخامنشیان پارسی را داشته وچنان که خواهیم گفت این کارکرد شگرف را داشته که ریشه وسرزمین مادری آرین های فلات ایران را نشانگر بوده که در جهانی در فراسوی زمین بوده است چندان که ما این پافشاری را در بکارگیری همیشگی این عنوان:…»آریایی پسر یک آریایی»…. را به گونه ای پیوسته در بیشتر سنگنوشته های هخامنشیان می بینیم و این بسیار ساده انگارانه است که چنین باور کنیم که این عنوان تنها کارکردی همانند گزاره «نژادپرستی»(racism (امروزه داشته!و گرایش شاهان پارس به این عنوان تنها گرایشی نژاد پرستانه بوده است!!!! زیرا اکنون میتوانیم بگوییم که این عنوان کارکردی همانند یک شناسنامه یا ID CARD را برای نمایندگان این گروه از هوشمندان فرازمینی به همراه داشته است.
برای نمونه هایی دیگر:
در پارسی میانه(=پهلوی ساسانی) واژه «چیهر» که برابر است با: بنیاد= بن =گوهر=ریشه و…ودر پارسی اشکانی-سغدی مانوی «چیهرگ» برابر است با:گوهره و سرشت و نهادو…. و نیز در پازند اوستا «چیهره» برابر با جوهره و ….
در این زمینه یکی از خاورشناسان بزرگ به نام و.پیسانی((v.pisanii بر آن بود که وازه «چیثره» اوستایی از ضمیر پرسشی «چی»+اسم مکان «ثره» آمایش یافته و آن همانند وازه ودایی «کوتره» در سانسکریت می باشد که برابراست با:»کی هستی؟» یا «از کجا آمده ای؟» این دیدگاه روشنگرپروفسور پیسانی در زمینه کنکاش ما بسیار راهگشاست و نشان از این دارد که باور ما درباره کارکرد شناسنامه ای یا همان ID Card که از ان سخن رفت چندان هم گزافه نبوده است.
رویداد رازآمیز دیگر این است که:چنان که گفته شد این عنوان در روزگار ساسانیان تنها برای بازه زمانی ای ۱۵۵ساله ای به کار رفت و به دنبال آن به گونه ای ناگهانی این نویسه «آنکه چهر از ایزدان دارد» در روزگار شاهی اردشیر دوم ساسانی(۳۷۹ تا ۳۸۳م) این عنوان دیگر به کار نرفته و ناپدید شد؟!!آری این خود بر پیچیدگی این چیستان می افزاید. زیرادرست در زمانی این نویسه پهلوی یادشده از سکه های ساسانی کنار رفت که برای هیچ یک از پادشاهان این روزگار هم نگاشته نشد؟!!!آیا چنان که در دیدگاههای پیشین خو نیز گفتم نشانه ای نبوده از کوچ بزرگ آرین های فلات ایران که از سده سوم میلادی کلید خورد و در سده ی ششم میلادی به انجام رسید؟
نشانه های دیگری از آغاز این دگرگونی بزرگ که از سالهای پایانی شاهنشاهی شاهپور دوم پدیدار گشت نیز در دست است: دکتر شاهپور شهبازی در دو دیباچه کوتاه درباره ی این شاه مینویسد: …او با رومیان جنگ نکرد و تنها با سنگ نگاره ای در تاگ باشتین (تاق بستان-بر دست راست ایوان کوچک و بر دامنه کوه بستان-نگاره تاج ستانی اردشیردوم ) کرمانشاه یادگاری برجای گذاشت. او در این سنگ نگاره پیروزی خویش را بریولیانوس کنده است که در روزگار پادشاهی شاهپوردوم بر شاهنشاهس ساسانی تاخته بود و در ان هنگام اردشیردوم فرماندار آدیابن بود و این نبرد پیش از آغاز پادشاهی وی رخ داده بود. نکته درخور نگرش و ناشناخته جابجا شدن جای کنده شدن سنگ نگاره ها از استان پارس به استان کرمانشان است و دستاویز آن برای چرایی این کار و فرایند که هنوز روشن نیست.نکته درخور نگرش دیگر این است که واپسین سنگنوشته با این عنوان که شاه و خاندانش چهر از ایزدان دارند نیز در این جا دیده میشود!!.در دست راست ایوان بزرگ ایوان کوچکی بر دل کوه کنده شده است کهبر دیوار اندرونی آن نگاره برجسته شاپور دوم و پسرش شاپور سوم به همراه سنگنوشته یادشده کنده شده است. برگردان این نوشته پهلوی چنین است :این پیکره ای است از خدایگان مزداپرست شاپور شاهنشاه ایران و انیران که چهر از ایزدان دارد که فرزند خدایگان مزداپرست هرمزد است و نواده ی خدایگان نرسه شاه شاهان.

Knight-Iran

(*در اینجا من دیدگاه خواننده گانی را به بهره گیری شاهپور دوم و نیز بیشتر شاهان ساسانی از واژه یا نام خدایگان برای خود وخاندانشان و نیاکانشان فرامی خوانم و چرایی پافشاری بر این واژه زیرا اگر آرمان آنها نشان دادن خود به عنوان فرمانروای ایران بود همان واژه شاهنشاه یا پادشاه بسنده بود. بش باید دستاویز دیگری را برای این کاربرد واژگانی یافت. خدایگان یا به زبان امروزی خدایان چه درونمایه ای میتوانسته داشته باشد مگر همین فرازمینی بودن آنها؟؟ این پافشاری و دستاویز آن هنگامی روشن تر میشود که بدانیم تاریخ شاهان ایران باستان نیز با همین رویکرد خداینامه( به پهلوی «خوتای نامک) نام داشته است*) .
پدیده تازه ی دیگر این روزگار پیدایی جامهای سیمین است که از روزگار شاهی این پادشاه پدیدار می شوند. کرمانشان در روزگارساسانی گذرگاه شاهراه بازرگانی کاروانها از خاورزمین به باختر و اروپا (روم باستان) بود و جامهای سیمین ابزارهای رسانه ای با ویژه گی جابجا شونده گی که می توانست ابزار خوبی برای رساندن پیام شاهنشاهی ساسانی به هر کجا وسرزمین و کشور در جهان شناخته شده ی آن روزگار باشد و یا شاید شناسه ای برای آرین های فلات ایران و دگرگونی بزرگی که در راه بود و آن کوچ بزرگ آنها از این فلات به اروپا؟ رویداد در خور اندیشه دیگر این روزگار کارهای اردشیردوم در زمینه کاهش نیروی بزرگان و درباریان بود که سرانجام سرنگونی اورا نیزبه دنبال داشت.چنانکه شهبازی نیز نوشته: عنوان «نیکوکار» او در شاهنامه فردوسی که برگرفته از خداینامه های پهلوی روزگار ساسانی است شاید یادکردی باشد از این کار او اما نکته رمزی و پیچیده وتاریک این فرایند در اینجاست که اگر بپذیریم دبیران یا موبدان درباری تاریخ مینوی ایران یا همان خداینامه ساسانی را نوشته اند چرا کاهش نیروی بزرگان را که خود نیز از آنها بودند را برای خود سودمند می دیدند؟ براستی دادن عنوان «نیکوکار» به چنین شاهی که بر ضد آنها کار می کرده شگفت آور نیست؟

ترجمه : خانم جمشیدی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *