نیما یوشیج از نگاه دکتر پرویز ناتل‌خانلری

شراگیم یوشیج

نیما سخت عاشق کلمه‌ی تجدد بود

 پرویز ناتل‌خانلری (۱۳۶۹-۱۲۹۲)، نویسنده، ادیب، زبان‌شناس و شاعر هم‌روزگار ماست. وی جزو نخستین ایرانیانی بود که از دانشگاه تهران، دکترای زبان و ادبیات فارسی دریافت کرد. از مهم‌ترین خدمات فرهنگی او می‌توان به راه‌اندازی بنیاد فرهنگ ایران (۱۳۵۷-۱۳۴۴)، بنیادی که بیش از ۳۰۰ کتاب پژوهشی درباره‌ی تاریخ و فرهنگ ایران به چاپ رساند و مجله‌ی ادبی سخن (۱۳۵۷-۱۳۲۲)، نشریه‌ای که دو نسل از نویسندگان، ادیبان، شاعران، مترجمان، منتقدان و پژوهشگران ایرانی را تربیت کرد، اشاره نمود.

نیما، پسرخاله‌ی مادر خانلری بود. خانلری در نوجوانی به شخصیت نیما و اندیشه‌های نوگرایش دلبستگی تمام داشت، اما خیلی زود از نیما دل ‌کند و به یکی از بزرگ‌ترین منتقدان او و شعر نیمایی تبدیل شد. نگاه منتقدانه‌‌ی خانلری به شخصیت نیما و شعر نو از آن روی اهمیت دارد که وی به پشتوانه‌ی نوشتن کتاب‌هایی چون «دستور زبان فارسی»، «تاریخ زبان فارسی»، «فرهنگ تاریخی زبان فارسی» و آثار بی‌شمار دیگر، استاد بی‌بدیلی در زمینه‌ی زبان فارسی به شمار می‌آید. بدین روی از آنجا که نقد خانلری نه از روی مریدی و مداحی و نه از روی غرض و مرض‌ورزی رایج در فرهنگ ما بیان شده است، ارزش شایانی دارد. متنی که در پی می‌آید برگرفته از بخش‌هایی از گفت‌وگوی دکتر صدرالدین الهی با ایشان* درباره‌ی کارنامه‌ی نیما یوشیج است.

شخصیت نیما

نیما قابلیت بسیار در جلب و جذب جوان‌ها داشت و از این جهت شبیه سرسلسله‌های مکاتب ادبی اروپایی به ویژه فرانسویان در قرن نوزدهم بود. قیافه، طرز حرف زدن و رفتار مخصوص و افکار تازه و عجیبش در این راه به او کمک بسیار می‌کرد. نیما بدون آنکه بخواهد تظاهر کند می‌توانست جوان‌ترها را به خویش علاقه‌مند سازد و پیروانی گرد آورد. از این جهت به اصطلاح قدیمی‌ها یک جاذبه‌ی مرادی داشت که سبب جذب مرید می‌شد.

نیما و تجدد ادبی

نیما سخت عاشق کلمه‌ی تجدد بود و معتقد بود که باید در ایران یک انقلاب ادبی صورت بگیرد و شعر از قید و بند سنت‌های مرسوم آزاد شود. نیما اصرار داشت تا همه او را به عنوان رسول تجدد در شعر قبول کنند، اما این بلندپروازی بیشتر ریشه در کینه‌ای داشت که او نسبت به شعر کهن فارسی از خود نشان می‌داد. نیما تقریباً تمام ادبیات کلاسیک ما را به بهانه‌ی اینکه شاعران، مداحان حاکمان روز بوده‌اند و شعر آن‌ها چیزی جز تکدی برای زندگی روزمره نبوده است، رد می‌کرد.

نیما و سنت‌شکنی ادبی

نیما دارای تخیلی وسیع و گسترده، اما وحشی و تربیت نشده است. شاید هر کس دیگر هم به جای او می‌بود، همین از آب درمی‌آمد. ایستادن در مقابل یک سنت چندین صد ساله و قصد شکستن قراردادهای ادبی، آدم را هم بی‌پروا می‌کند و هم وحشی. نیما جز تعرض چاره‌ای نداشت، اما اشکال او این بود که تعرض خود را منظم نمی‌کرد و برخلاف ادعایش نطمی در بی‌نظمی نداشت.

شعر نیما

نیما درد را درست تشخیص داده بود. پیش از او همه‌ی شاعران عصر مشروطه این احتیاج به تحول موضوع و شاید حتی قالب شعر فارسی را احساس کرده بودند، اما نیما بدون آشنایی با موازین موسیقی شعر شروع به شکستن قالب‌های شعر فارسی کرد. درباره‌ی این شکل شکستن فقط باید بگویم که کار نیما در این مرحله شبیه به شکسته‌بندهای دوره‌گرد بود که می‌دانستند دست، در رفته یا شکسته است و می‌دانستند که باید آن را جا انداخت یا استخوان‌های شکسته را طوری روی هم گذاشت که جوش بخورد. در این حال شکسته‌بند یک تجربه‌ی متکی به تشخیص غیرطبی هم داشت. بنابراین دست به کار می‌شد. گاهی حاصل کارش درست بود و گاهی استخوان، کج جوش می‌خورد و دست یا پا کج می‌شد. به این جهت است که خواندن اشعار نیما در بسیار از مواقع سخت است، یعنی شما با یک دست جوش خورده‌ی کج مواجه می‌شوید.

نیما تا وقتی که مدعی ابداع وزن تازه نشده بود، شاعر متوسطی بود، بعد از آن به صورت نظریه‌پردازی در آمد که خود از تحقق بخشیدن به فرضیه‌اش عاجز بود. در حالی که بعضی از شاعران که دنبال راه او رفتند به علت احاطه‌ی بیشتری که به وزن شعر فارسی داشتند، از او موفق‌تر از آب در آمدند. مثلاً «مهدی اخوان‌ثالث»، شاعری‌ست که صرف نظر از احاطه به شعر فارسی، نظریه‌ی نیما را فهمیده است و بدون آنکه خود نظریه‌پردازی کند، آن را در میدان عمل به تجربه گذاشته است. اشعار او را وقتی می‌خوانید دچار ترمزِ خواندن نمی‌شوید. شعر او مثل یک جاده‌ی مواج است که شما هنگام رانندگی در آن از پیش می‌دانید که کجا باید آهسته رفت و کجا تند. در حالیکه در شعر نیما شما به علت نا به جا بریده‌شدن مصرع‌ها، درست حالت آن راننده‌ای را دارید که ناگهان به دست‌اندازی می‌افتد و هنوز از تکان آن به خود نیامده است، چاله‌ای جلویش سبز می‌شود. البته من علت این گرفتاری نیما را آگاهی‌های کم او از شعر قدیم فارسی و عروض فارسی از یک سو و تصور اطلاع از ادبیات اروپایی از سوی دیگر می‌دانم.

نیما یوشیج

دکتر پرویز ناتل‌خانلری

چرایی اقبال جوانان به نیما

جوان‌ها به علت آنکه در شعر نیما به مقوله‌ای از زبان می‌رسند که از محدوده‌ی مدرسه فرار می‌کند و دست آن‌ها را باز می‌گذارد تا هر چه می‌خواهند بگویند از آن خوششان می‌آید. از طرف دیگر این وزن شکسته‌ی او آن‌ها را از قید وزن شعر فارسی آن طور که باید باشد نجات می‌دهد. این وزن شکستن فی حد نفسه کار بدی نیست. درست است. تلاش‌های ناقصی هم در قدیم برای این کار شده که قالب شعری مستزاد نمونه‌ی خوب آن است، اما نیما در ارائه‌ی تئوری وزن موفق نبوده است.

شیوه‌ی درست شکستن وزن

درست بریدن وزن را گلچین گیلانی بدون ادعای تئوری شعر در سال‌هایی که نیما هم این کار را شروع کرد، شروع کرده بود. شعر «باز باران» را اگر دوباره بخوانید به این نتیجه می‌رسید که شکستن وزن اگر از روی قاعده باشد امری قابل قبول است. در این شکستن وزن «توللی» از همه هوشیارتر بوده است. شعر «مریم» یا «ناآشنا پرست» دو نمونه‌ی درخشان از اولین تلاش‌ها در این راه است. بعد از آن «نادرپور» و «سایه» هر دو در این کار با نهایت دقت و هوشیاری عمل کرده‌اند. نادرپور از باب به کار گرفتن کلمات شسته و رفته و تراش‌خورده‌ای که به الماس می‌ماند و سایه که مایه‌ی غزل و ادب کهن فارسی را خیلی خوب دارد، در اوزان شکسته با کلامی روشن مقصودش را می‌رساند.

خرد‌ه‌هایی بر شعر نیما

نیما این مشکل را دارد که زبانش بر قالب شعرش استوار نمی‌شود. گاهی کوتاه است گاهی بلند. به علاوه او در مصرف کلمات رعایت اساسی واژه را که انتقال معنی است نمی‌کند و به طریق ادبی وقتی جمله‌ای می‌سازد، این جمله از ساختمان طبیعی بی‌بهره است.

قواعد زبان‌شناسی به ما حکم می‌کند که تغییرات یک زبان در طول زمان باید در جهت مفهوم‌تر کردن و روشن‌تر کردن زبان از آنچه هست صورت پذیرد. بنابراین اگر در زمانی که زبان به طرف تکامل صرفی و نحوی پیش می‌رود، ما اثری خلق می‌کنیم که با معیارهای این پیشرفت سازگار نباشد عملاً خود را از سیلان و جریان زبان دور کرده‌ایم. زبان نیما دارای این مشکل است. او می‌خواهد که تصاویر شاعرانه‌ای را که در ذهن دارد با زبانی به خیال خود تازه و نو عرضه کند، اما در این راه به آن زبان دست نمی‌یابد و در نتیجه الکن می‌ماند.

برتری‌های شعری نیما

نیما از جهت توصیف طبیعت، نقاشی منظره، یعنی کاری که رمانتیست‌ها هم می‌کنند هم چیره‌دست است و هم در این کار به ذهن نزدیک می‌شود. علت آن شاید علاقه او به منوچهری بود؛ چون این شاعر دامغانی استاد طراحی طبیعت و گیاهان و جانوران است و از طرف دیگر خود نیما به سبب علاقه به طبیعت و اینکه یک روستایی‌زاده است، می‌کوشید که شعرش این رنگ را داشته باشد. در بسیاری از اشعارش از اسامی درخت‌ها و حیوانات محلی استفاده می‌کند. این مزیت نیما را نباید از یاد برد. او شاید به خاطر عوض کردن فضای شعر فارسی از قالب توصیف‌های رسمی در شعرش به اشیاء و اشخاص و موجوداتی توجه کرده است که چندان جایی در ادب به خصوص شعر قدیم فارسی ندارند. از بعضی از اشعار او حتی می‌توان برای شناخت موضوعاتی که در بطن شعر فارسی جایی نداشته‌اند، کمک گرفت.

جایگاه نیما در تاریخ ادبیات ایران

بدون شک نیما در تاریخ شعر ما به عنوان کسی که در پی راه‌یابی راهی تازه برآمد، خواهد ماند. او شاعری‌ست که صرف‌نظر از اخلاق و عادات شخصی‌اش و نوعی تخیل خود قهرمان‌بینی و بزرگ‌نگری، در کاری که کرده نیت نوآوری داشته و تا حد زیاد موفق بوده است، اما این که چقدر شیوه‌ی او عمر خواهد کرد؟ چقدر از او فاصله خواهند گرفت و چقدر به بهانه‌ی او به پیکر شعر فارسی صدمه می‌زنند، امری‌ست که باید آینده درباره‌اش قضاوت کند.**

* برگرفته از کتاب نقد بی‌غش (مجموعه‌ گفت‌وگوهای دکتر صدرالدین الهی با دکتر پرویز ناتل‌خانلری)، انتشارات تاک، زمستان ۱۳۸۵ / ۲۰۰۷، کالیفرنیا، امریکا، برگ‌های ۲۱۲ تا ۲۳۴.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *