پروپاگاندا و مهندسی رضایت عمومی به نفع امپراتوری

خلاصه مصاحبه ابی مارتین با مارک کریسپن میلر – ۷ ژوئن ۲۰۱۶

تخمین زده میشود که هر شهروند امریکایی ساکن مناطق شهری به طور متوسط روزانه چهار هزار آگهی تبلیغاتی را میبیند. تبلیغات همه جا هستند؛ در مترو, ایستگاهای اتوبوس, مجلات, بیلوردها و … این فرهنگ مسموم مصرف بدون تفکر, از درونی ترین امیال و کمبودهای ما برای دستیابی به استانداردهای مشخصی سؤ استفاده میکند. ماشین تبلیغات ابَر-کمپانی ها نزدیک به یک قرن پیش به دست مردی به نام ادوارد برنیس ایجاد شد. برنیس که خواهرزاده زیگموند فروید بود به عنوان پدر پروپاگاندای مدرن یا روابط عمومی شناخته میشود. وی که اصالاتاً از اشراف اتریش بود در اولین فعالیت مهم و بزرگ خود به رئیس جمهور وقت, وودرو ویلسون در تبلیغ مثبت برای جنگ جهانی اول به عنوان ماموریتی شرافتمندانه برای گسترش دموکراسی به اروپا کمک کرد. اساس نظر برنیس این بود که به منظور مهندسی رضایت مردم, باید برای ذهن ناخودآگاه آنها مطلوب و محبوب بود. کمپانیهای زیادی به برنیس در پیش بردن و موثرتر کردن روشهایش کمک کردند, روشهایی که امروز برای شرطی سازی و تاثیرگذاری بر افکار عمومی استفاده میشوند. مصاحبه زیر برای درک بهتر پروپاگاندا با استاد مطالعات رسانه ای دانشگاه نیویورک, مارک کریسپن میلرانجام شده است:

پرسش- از چه زمانی افکار عمومی به عنوان نیرویی که قدرتهای موجود تمایل به اداره آن دارند اهمیت یافت؟

دکتر مارک کریسپن میلر– فکر میکنم جنگ جهانی اول به عنوان نقطه عطف مهمی در این زمینه انتخاب دقیقی باشد. از زمان جنگ جهانی اول, افکار عمومی از نظر رهبران سیاسی و در دیدگاه علم پروپاگاندا دارای اهمیت شناخته شد. رهبری افکار عمومی در جهات خاص و منظور نظر, از آن زمان دارای پیشرفت ها و پیچیدگی های بیشتری شده است. افکار عمومی در جهت جلوگیری از تسلیم مردم در مقابل دموکراسی واقعی دستکاری شده است. افکار عمومی باید مورد توجه قرار بگیرد, نه به معنای پیروی از نظر عموم, بلکه به معنای هیولای قدرتمندی که اگر تحت انقیاد قرار نگیرد, موازنه قدرت را دگرگون خواهد کرد.

مارک کریسپن میلر

مارک کریسپن میلر

پرسش- در مقدمه ای که بر کتاب برنیس, پروپاگانادا, نوشته اید چنین آمده: «هدف او تشویق خریدار به درخواست کالا در لحظه حال نبود, بلکه هدف, تحول دنیای خریدار به نحوی بود که کالا بدون حضور و تشویق فروشنده همچنان خواستنی باشد.» توضیح دهید این استراتژی چگونه عملی شده است.

م.ک.م- چیزی که برنیس هوشمندانه فهمید این بود که باید رسانه ها مصرف کننده را تشویق به تقاضا برای خرید کالا کنند بدون اینکه خود متوجه عامل محرک این خواسته باشند. او تبلیغات موجود را به نفع روش خودش مورد توهین و تحقیر قرار داد, تبلیغاتی که به طور مستقیم به مخاطب میگفتند «این را بخر.» او نمانیده تبلیغاتی یک کمپانی پیانو شود. چطور مردم را تشویق به خرید پیانو کرد؟ با ایجاد موج و مد اتاق موسیقی در خانه ها. او با شرکتهای معماری, رسانه های خبری و کسانی که درباره سبک زندگی مطلب مینوشتند تماس گرفت تا وجود اتاق موسیقی در خانه ها را تبدیل یه مد کند. طبیعتاً بیشتر مردم طبقه متوسط و متوسط بالای امریکا پیانو را گزینه اول برای اتاق موسیقی میدانستند. اگرچه او هرگز مستقیماً برای پیانو تبلیغ نکرد, و یا حتی اصراری بر نمایش پیانو در اتاق های موسیقی تصویر شده در رسانه ها و مجلات نداشت, توانست موجی از تقاضا برای پیانو بیافریند. در نمونه دیگری از قراردادهای او, برای افزایش فروش دخانیات امریکایی نمایش سیگار کشیدن را در هالیوود رایج کرد. او هالیوود را مجاب کرد در سناریوها صحنه های روشن کردن یا مصرف کردن سیگار را بگنجانند و به این ترتیب سیگار را به عنوان نمایشگری از احساسات خاص در لحظات خاص نشان داد.

ادوارد برنیس

ادوارد برنیس

منظورم این است که او بر روی تاثیرگذاری ضمنی و غیر صریح تمرکز کرد. این هوشمندی برجسته او بود.

پرسش- چطور روش او بر زندگی امروز ما تاثیر گذاشت.

م.ک.م- یک قدم به عقب بازمیگردم و تاکید میکند پروپاگاندا در هیچ زمان دیگری چنین نفوذی نداشته, چنین تاثیرگذار نبوده, و چنین خطرناک نبوده. وقتی از پروپاگاندا حرف میزنیم مخاطب نباید تصویر اغراق شده صدای پخش شده از بلندگو در فضای عمومی چین مائویی, یا پوسترهای اتحاد جماهیر شوروی, یا پروپاگاندای نازی با (فیلمهای) ریفنشتال را مجسم کند. پروپاگاندا در واقع یک پدیده مختص رژیمهای تمامیت خواه نیست, هرچند مدتهاست به ما گفته اند که چنین است. پروپاگاندا به اندازه پای سیب امریکایی است. پروپاگاندای سیاسی و تجاری هر دو همزمان در ایالات متحده به درجه کمال خود رسیدند.

هیتلر در کتاب خود, نبرد من, در بخش پروپاگاندای جنگ از درخشان بودن پروپاگاندای انگلستان تمجید کرده و خواسته که پروپاگاندای آلمانی نیز با الگو برداری از نمونه انگلیسی به همان اندازه درخشان شود.

به اینکه چند نفر در ایالات متحده در استخدام دنیای پروپاگاندا هستند فکر کنید؛ تمام کسانی که درست اندرکار روابط عمومی هستند, دست اندرکار تبلیغات, دیپلماسی عمومی, لابی ها,… تعداد فراوانی از لغات مثبت تری وجود دارند که امروز برای پروپاگاندا استفاده میشوند. اگر به یک آژانس تبلیغاتی بروید و بپرسید امروز اوضاع پروپاگاندا چطور بود, این سوال را یک توهین حساب خواهند کرد. موفقیت جایگزینی پروپاگاندا با این لغات و اصطلاحات مثبت, حاصل تلاش آنها برای استفاده از واژه پروپاگاندا برای فعالیتهای غریبه ها, دیگران, بوده است: روسها پروپاگاندا میکنند, چینی ها, ایرانی ها, ونزوئلایی ها, کوبایی ها, اما ما پروپاگاندا نمیکنیم, برعکس, ما مردم را مطلع میکنیم, به آنها آموزش میدهیم. پروپاگاندا در حالتی که آن را پروپاگاندا محسوب نمیکنیم بیشترین تاثیر را دارد.

پرسش- درباره لایه های پروپاگاندا هم صحبت کنید.

م.ک.م- مردم به اینکه آگهی ها روی آنها تاثیری ندارد افتخار میکنند. اجازه دهید از دنیای پروپاگاندای سفید, یا پروپاگاندایی که خود را پروپاگاندا میخواند, مثلاً آگهی های تبلیغاتی تلویزیونی و کارزارهای سیاسی, دور شویم و به دنیای پروپاگاندای خاکستری قدم بگذاریم, پروپاگاندایی که در قالب روزنامه نگاری یا سایر قالبها مخفی میشود. برای مثال فیلمی مانند آرگو که اهدافی منطبق با منافع دولت آمریکا را دنبال میکنند, فیلمهایی که با کمک سیا به تهیه کنندگانشان ساخته شده اند.

پرسش- نود درصد از آنچه امروز مردم آمریکا میبینند حاصل تولیدات ۶ کمپانی عظیم است, تنها شش کمپانی. شما این شش کمپانی را کارتل نامیده اید.

م.ک.م- بله. درست است. دخالت فعال بخش پنهان حکومت ما در محصولات خبری و سرگرم کننده بسیار وسیع است. این حقیقت در جلسات کنگره در دهه هفتاد علنی شد. سیا و اف.بی.آی. هر دو دست اند کارند.

پرسش- فکر میکنید تعیین خطوط قرمز به صورت دقیق طراحی شده یا خبرگزاران خودسانسوری میکنند و ماشین سانسور به صورت اتوماتیک فعال است؟

م.ک.م-  افرادی مثل من اغلب با برچسب تئوریسین توطئه مورد تمسخر قرار میگیرند یا حرفهایشان رد میشود. اخیراً دیوید کامرون دو بار گفته است تئوریسین های توطئه به اندازه داعش خطرناکند. پس از این اظهارات کامرون, فرانسوا اولاند نیز اعلام کرد مشغول قانونگذاری برای غیرقانونی کردن تئوری های توطئه هستند. وقتی شاهد این حملات هیستریک آنها به تئوری پردازی توطئه هستیم, باید بپرسیم ریشه این حملات در چیست.

تا پیش از دهه ۱۹۶۰ عبارت تئوری توطئه در ژورنالیسم آمریکا وجود خارجی نداشت. به آرشیو مجلات و نشریات مراجعه کنید تا ببینید استفاده از این عبارت تا چه اندازه محدود بوده و در مورد چه دامنه وسیعی از مطالب به کار میرفته.

در بهار ۱۹۶۷ سازمان سیا نامه ای به تمام ایستگاههای سیا فرستاد و در آن اعلام کرد حملات وسیعی علیه گزارش وارن به راه افتاده است( منظور گزارشی است که کمیته بررسی قتل رئیس جمهور کندی در اینباره تهیه کرد-مترجم). در این نامه از این گزارش پشتیبانی شده بود و از مدیران ایستگاههای سیا در سراسر دنیا خواسته شده بود از تمام منابع پروپاگاندای خود در رسانه ها برای بی اعتبار کردن این منتقدین استفاده کنند. از آن تاریخ به بعد عبارت تئوری توطئه با توالی و تکرار بیشتر و بیشتری دیده میشود. این عبارت تقریباً همیشه در مورد کسانی استفاده میشود که به جرمها و جنایت دولت حمله ور میشوند, نویسندگانی که از ترور رئیس جمهور کندی و برادرش بابی کندی نوشته اند, از قتل مارتین لوتر کینگ نوشته اند, از ایران-کنترا نوشته اند, یا از تقلبات انتخاباتی نوشته اند.


مارک کریسپن میلر, استاد دانشگاه و نویسنده کتابهایی درباره تقلب انتخاباتی آمریکا, خاندان بوش و نظم نوین جهانی, فرهنگ عامه و پروپاگاندا است.

منبع : disinfo.com

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *