حالت هوشیاری برتر چیست؟
سات سانگ
هوشیاری برتر
۲۶ ژوئیه، ۱۹۶۷
حالت هوشیاری برتر چیست؟
اولین چیزی که باید به خاطر داشته باشیم این است که این وضعیت، یک حالت ذهنی، یا یک حالت فیزیکی، یا یک تجربه حسی و یا یک پدیده روحی نیست، بلکه یک حالت روحانی و معنوی است. خواب آخرین مرحله ذهنی است. ضمن خواب، ذهن هیچگونه فعالیتی ندارد. عملکرد ذهن فقط تا قبل از خواب، که یک حالت بیهوشی و ناخودآگاه است، صورت میگیرد. بعد از آن ذهن دیگر نقشی ایفا نمیکند.
در واقع، برای روشن شدن این موضوع، واژه « برتر » باید اصلاح شده و واژه * « هوشیاری » باید با حرف بزرگ «C » نوشته شود. آن حالت یک وضعیت آگاهانه است، در صورتیکه شما نسبت به جسم، نام، مذهب، ملیت و یا هیچ جنبهای از بعد مادی خود هوشیار نیستند، اما شما آگاه هستید. پس هوشیاری برتر، هوشیاری است که با حرف بزرگ « C » نوشته شود، بطوریکه هیچ مشکلی از هوشیاری * به جسم، ذهن، مذهب یا بعد مادی در آن وجود ندارد، اما هوشیاری وجود دارد. آن هوشیاری، هوشیاری برتر است، غیر از آن چیز دیگری نیست.
زمانیکه آن حالت خاص هوشیاری، طی سالهای متمادی، ادامه داشته باشد، فعالیتهای طبیعی ذهن کاملاً یکدست میشود. عملکرد حواس ناچیز میشود. ذهن نمیتواند به خوبی عمل کند. حتی اندامها نیز به سختی کار میکنند. در نتیجه جسم، حواس و ذهن، با ایجاد حالتی که « ماکتی ویدها » نامیده میشود مختل میشوند.
Uideha makh بعنوان حالت جدایی از جسم ترجمه میکنند، در صورتیکه باید حالتی از آزادی و رها شدن هوشیاری از وابستگیهای جسمی و روحی معنی شود، که در این حالت جسم دیگر قادر به محصور کردن روح نیست. سپس حالتی از بیهوشی رخ میدهد. که شخص در آن حالت کاملا غیر فعال شده و روح ظرف مدت یک روز و یاکمی کمتر از آن، از بدن جدا میشود. بعد از آن روح دوباره به جسم باز نمیگردد. تناسخی وجود ندارد، زیرا فرد هیچگونه تمایلی به زندگی ندارد، دیگر هیچ خواستهای نداشته و آرزومند چیزی نیست. همه «کارما»ها تمام شده، همه آرزوها برآورده شده، بنابراین شخص دوباره متولد نمیشود، اما با هوشیاریهای عالم هستی همسو و یکی میشود.
آیا فردیت او حفظ میشود؟
خیر. او کاملا در درون خودش غرق میشود. همانند یک رودخانه که تا زمان پیوستن به اقیانوس و یکی شدن با آن همواره در جریان است. زمانیکه رودخانه به دریا میرسد، آبی که به درون دریا میریزد، ازبین نمیرود. آب به قوت خود باقی است، اما عینیت و فردیّت آن زوال می یابد. نمیتوان گفت که این بخش « گانگا » «Ganga » و این بخش « جامونا » « jamuna» است.
آیا هوشیاری برتر، تقریبا همان خودکشی نیست؟
خوب، آن، چیزی است که فلاسفه گفتهاند، اما تفاوت فاحشی وجود دارد. البته میدانید (ببینید)، خودکشی یک حالت روحی ویژهای است که در آن حالت، فرد خواستههای زندگیاش برآورده نشده است. او به علت نارضایتی، خوآگاه، اقدام به ترک جسم میکند، اما چون به خواستههایش جامه عمل نپوشانده، دوباره متولد میشود. یک « ویدها ماکت »، « videha mucta » همه چیز را برآورده کرده است.
آیا حق ترک جسم وجود دارد؟
بله. نکته همینجا است. فرض کنید که شما یک قالب یخ در دست دارید که به تدریج اب میشود. وقتی یخ کاملا آب شد، چطور میتوان یک فالب یخ داشت؟ به همین ترتیب، فردیت چیست؟ فردیت شامل آرزوها، اهداف و خواستههای انسان
است. زمانیکه آنها وجود نداشته باشند، چطور فردیت میتواند موجود باشد، زیرا اساس فردیت آرزوهاست.
اما آرزوها بخشی از یک فرآیند طبیعی هستند.
خوب، به نظر طبیعی به نظر میرسد اما در همین وضعیت، زمانیکه با اینحالت روحی ویژه را بالا میبریم، آن آرزوها کاملا پوچ و غیرواقعی به نظر میرسند.
آیا حالت « جیوان کتی » درجهای پائینتر از وضعیت « ویدها کتی » است؟
بله. ویدها موکتی، آزادی روح از بدن جدا شده است و جیوان موکتی آزادی در زندگی است. پس جیوان موکتا، فردیت خود را به دلیل یک خواسته حفظ کرده و آن آرزوی تعالی تمام مخلوقات است. یک جیوان موکتا عاری از هرگونه خواستههای فردی و خودخواهانه است. وی هرگز نمیخواهد چیزی برای خودش بدست بیاورد، انجام دهد یا آماده و اندوخته کند. ورای آنچه که وی انجام میدهد یا میاندیشد، تنها یک انگیزه وجود دارد و آن همدردی و شفقت برای همه است. به دلیل همان سانکالپا یا همان آرزو است که یک جیوان موکتا حالت فردیت خود را حفظ نموده و بعد از مرگش دوباره متولد میشود.
آیا جیوان موکتا میتواند انتخاب کند که در کدام مکان و زمان و تحت چه شرایطی متولد شود؟
بله، تنها جیوان موکتا میتواند تولد دوبارهاش را انتخاب نمایدو هیچ فرد دیگری قادر به چنین کاری نیست. یا زمانیکه جیوان موکتا دوباره متولد میشود، با علم به دوران کودکیاش که چرا اینجاست، تولدی همانند یک تولد آگاهانه دارد؟
بله. او تمام گذشتهاش را به خاطر میآورد. چیزی شبیه به بودا است، او در زمان درک نفس خود، تمام بیستوچهار تولد گذشته خود را به یاد میآورد.
آیا یک جیوان موکتا شدن قبل از یک ویدها موکتا بودن، روندی طبیعی است؟
بله. یک فرد باید اول یک جیوان موکتا شود و در نهایت یک ویدها موکتا. هیچگونه اختیار و حق انتخابی وجود ندارد. این یک سیر طبیعی است. این روند تکامل، بواسطه جیوان موکتی، یک منحنی ایجاد میکند و یک روند انحطاط آغاز میگردد. این روند سیر تکاملی نیست. جیوان موکتی نقطه اوج تکامل فردی است و از روی آن، یک روند انحطاط، البته نه بازگشت به همان شیوه بلکه به نوعی متفاوت، شکل میگیرد.
جیوان موکتا به جای سقوط از مسیری که از طریق آن راه تکامل را طی کرده بود، یک چرخه کوچکی را به وجود میآورد. بدین معنی که، زندگی را یک چرخه، که از یک نقطه شروع میشود و این راه ادامه مییابد،در نظر میگیریم. به تدریج به جیوان موکتی یا حالت هوشیاری برتر میرسیم و پس از ان یک روند انحطاط تا رسیدن به ویدها موکتی شروع میشود. این همان دورهای است که در آن فردیت پیشین از بین رفته.
از طریق ویدها موکتی، او منحصر به فرد میشود و روند تکامل تازهای شروع میشود. او با جهان هستی یکی میشود و جیوا دوباره و دوباره از طبیعت عالم هستی متولد میشود، اما نه به همان شکل « من ».
این اتفاق چیزی شبیه به تلاقی گانگا «Ganga » با اقیانوس است و بواسطه اقیانوس، موسم بارندگی افزایش مییابد. و این ضرورتا همان آب گانگا نیست.
آیا ده شیوه سانیاسا، نمادی از ده شعاع خلقت که عارفان در موردشان صحبت میکنند، هستند؟
نه دقیقا، اما میتوان این تعبیر را هم داشت. در حقیقت سازماندهی سانیاسینها به سمت و سوی ده روش، بنابر سامسکار هایشان، که طبیعت ذاتی آنهاست، صورت گرفتهاست. من شیوه براساس وضعیت درونی سانیاسینو همچنین بنابر درجه تکاملی که به آن رسیده، معین میشود.
اگر یک سایناسی خود را به دلیل کهولت سن و یا ممنوعیتهای گذشتهاش، قادر به زندگی.تنها در یک کلبه نیابد (که هیچ یک از سایناسیها به این خودباوری نمیرسند)، از او خواسته میشود به یک صومعه رود و یا تصدی صومعه بر عهده وی نهاده میشود. سانیاسی در صومعه از دوستی و امنیت کامل برخوردار میباشد، بنابراین قادر به ارتقاء درجه تکامل در درون خویش است.
برفومن، شخصی متعلق به یک صومعه ویژه، زندگی رهبانی را مفید و کارما نمیداند. وی فضا و اقدامات امنیتی آنجا را نمیپسندد و نسبت به دارائی، ثروت و مریدان اهمیتی قائل نیست. او میخواهد تمام عمر در کوهها به تنهایی زندگی کند. برای او اهمیتی ندارد که مار افعی بیاید و او را نیش بزند. برا ی او مهم نیست اگر نتواند بیدرنگ شیر و میوه بدست آورد. برای او هیچ اهمیّتی ندارد که میتواند تحت درمان قرار گیرد یا نه، اما او میخواهد در جنگل زندگی کند. بنابراین، مطابق آن، خواستههایش باید اجرا شود. این همان چیزی است که در کتاب مقدس باستانی نوشته شده است. این فرمان باید با تشخیص و در نظر گرفتن ظرفیتهای درونی، خواستهها و درجه تکامل سانیاسی، به او داده شود.
پرتو بخش، فرمان میدهد. او میداند پرتوجوهایش چه میخواهند. بیشتر سانیاسیها نمیخواهند پرتوجو داشته باشند و نسبت به کسانی که پرتوجو دارند، به دیده تحقیر مینگرند. بنابر رسوم سخت سانیاسا اگر یک سانیاسی در کوهها و یا هر جای دیگر ریاضت میکشد، به زندگی ساده و عادی برگردد تا از طریق ایجاد تشکیلات رهبانی و یا آشرامهای یوگا، با موعظه کردنف رسیدگی به پرتوجوها و یا ساختن بیمارستان به بشریت خدمت کندف گوئی که از یوگا بریده و برگشته است. او بعنوان « یوگا براشت »، « yoga bhrasht » شناخته میشود. گفته میشود : این مرد ریاضت کشیده ولی بعضی از خواسته هایش برآورده نشده، بنابراین او فروکش کرده است. خیلی چیزها ممکن است در مورد او گفته شود : مثلا او بزرگ است، عالم و حکیم است، اما هنوز به کمال نرسیده است.
یک سوامی تاپووانامSwami tapovanam » در آتارکاشی «tarkashi » بالای ریشی کش « Rishi kesh » زندگی میکرد. او بیشتر از ۸۰ سال سن داشت. من به آنجا رفتم و از او درخواستی کردم؛ به سوامی جی « Swamiji » گفتم من میخواهم در آرتاکاش یا حوالی آنجا بمانم و تحت هدایت شما قرار گیرم.آیا ممکن است تمهیدی برای محل اقامت بیاندیشید. او پاسخ داد : نه، ساتیاناندا. سوامی جی نپذیرفت و اجازه نداد که من آنجا بمانم وگفت : تو میتوانی ویرایشگر، منشیف مدیر، سخنران یا واعظ شوی. « کارمای خود به کار بگیر ». او کسی بود که بصیرت داشت و راز « کارما » را میدانست. اما سایر سانیاسیها که ارتودوکس و متعصب و کوته نظر هستند، خواهند گفت که، « هیچ یک از این موارد ضروری نیست. تمام آن مسائل را رها کن و بیا همین جا زندگی کن. خطاب به یکی از « ماهاتما »ها پرسیدم : در مورد کارمای من چطور؟ اگر به اینجا بیایم، به همراه یک ماشین تحریر خواهم آورد.
چگونه میتوان از اتمام « کارما » آگاه شد؟
لحظهای که کارما تمام میشود، خودبه خود و غیرارادی انسان را ترک میکنند. بنابراین حتی اگر شخص بخواهد « کارما » را به صورت وظیفه انجام دهد، عملا شانسی وجود ندارد. او « کارما » را بوجود نمیآورد. در آن هنگام، آنقدر که آرزوها اهمیت دارند یک سری ناکامیها رخ میدهد. او نمیتواند آرزویی داشته باشد. او میخواهد فکر کند، آرزو کند، اما نمیتواند. او درصدد انجام کارهایش برمیآید، اما در میانه راه متوقف میشود. بیشتر از این نمیتواند پیش رود. ظرفیت و توانایی او برای آرزو کردن تمام شده و به پایان میرسد.
اشخاص نیز در دنیا هستند که آرزوهایی دارند، امابه دلیل برخی ترسها، سرکوبها ویا لطمههایی که دیدهاند و یا هنوزدر ناخودآگاه خود درگیر هستند، و چیزی در آن مورد بطور خودآگاه نمیدانند، آرزویی نمیکنند.
شیوه « باکتا » برای محو کردن یا خلق نکردن کارمای جدید چیست؟
« کارما »ها میتوانند به تقدیم آنها به خدا تمام شوند، و قبل از اینکه عملی انجام دهید، متوجه میشوید که فاعل شخص دیگری است. شما تنها یک وسیله، و یا، واسطه کوچکی برای انجام آن عمل هستید. راه دیگر، پذیرفتن همه چیز در زندگی است که شامل حالت تکامل معنوی و حالت روحی، یا فساد اخلاقی.
خوشبختی، فقر، مصیبت و بلا، شادی، میشوند، که همگی به خواست و اراده خداوند هستند. باکتا چیزهای خوب را طلب میکند، نه از هر پیشآمد بدی متنفر است. این نگرش یک باکتا است، اما البته آنها تمام این موارد را ندارند.
در فلسفه « باکتی » جنبه احساسی هر فرد به دوسطح تقسیم میشود، که عبارتند از : سطح پائینتر و سطح بالاتر. سطح پائینتر باکتی را « آپارا باکتی » و سطح بالاتر باکتی را « پارا باکتی »، یعنی : باکتای متعالی یا برترین مینامند. پس در آپارا باکتی پرستش خداوند، زیارت مکانهای مقدس ملاقات مقدسین و ماهاتما ها، مطالعه کتابهای مقدس که در آن تقدس خداوند توصیف شده، وجود دارد.
این موارد کارهایی هستند که همه افراد ملزم به انجام آن هستند، بطوریکه، الهام درونی کافی را دریافت میکنند و ذهن، پاک و تک بعدی میشود. سپس شخص به این درجه از درک میرسد که تمام آیات و نشانهها در این دنیا، خلقت الهی است و « من » تنهایک عامل است. این مکاشفه پس از طی سالیان سال تمرین آپارا باکتی، به شرط اجرای صحیح آن، حاصل میشود و سرانجام، زمانیکه این فهم و درک ایجاد شد، پارا باکتی آغاز میشود. پس از آن شخص زندگیاش را نه صرفا از آن خود بلکه بعنوان مظهری از اراده الهی میپذیرد. کارمایی که « من » انجام میدهم، رنجی را که « من » تحمل میکنم، خوشیهایی که از آنها لذت میبرم، همگی اراده الهی هستند. این درک و تشخیصی است که آشکار میشود و پارا باکتی نام دارد.
اگر آپارا باکتی متواضعانه باشد، منجر به پارا باکتی خواهد شد، اما اگر آپارا باکتی از روی خودپسندی باشد، نظیر رفتن به کلیسا یا صومعه و عبادت کردن به یک دلیل خاص، آنرا باکتی خودخواهانه مینامند. به تدریج شخص باید به این درجه از درک برسد که عبادت خداوند پیوسته برای همسر، بچهها، پول سلامتی و غیره، صحیح و انصاف نیست. در نهایت این تشخیص به وجود خواهد آمد و شخص با این تفکر که همه چیز متعلق به خداوند است، باکتی را که ناشی از خودخواهی نیست، آغاز میکند.
سرانجام، طی این پروسه، زمانیکه تمام کارما ها در این دنیا به سرانجام رسید، باکتا برآیند، اثر و نتیجهای به دست نمیآورد. او از کارما، پرارابدا رهایی مییابد. اما گفته میشود : کسانی که در صومعه عبادت میکنند، صرفا باکتا های والا نیستند.
آیا ممکن است اهداف جهار آشرام را دقیق شرح دهید؟
این شرایط ویژه، برای افرادی در دنیا مناسب است که از نظر معنوی رشد نکردهاند و بنابراین باید وارد مراحل مختلفی از زندگی؛ از جمله؛ براهماچاریا « brahma charya » یا تجرد، گریهاستا و تأهل « grihastha »، وانا پراستا
« vanaprastha » یا زاهد و تارک دنیا، شوند. اما افرادی وجود دارند که این مراحل را پیش از این در زندگی سابق خود متحمل شدهاند و این شرط شامل حال آنها نمیشود.
بعنوان مثال، شانکارا چاریا « shaankara » را در نظر بگیرید. او در سن هشت سالگی سانیاسا شد. در شانزده سالگی در مورد تمام موضوعات فلسفی آئین هندی، تفسیرهایی به زبان سانسکریت نوشت و همچنین در رابطه با اپانیشاد «Upanishads » و گیتا « Gita » و غیره نیز تفسیر نامههایی دارد، و همچنین ادوتیا ودانتا « adwaita Vedanta » را خود تحریر کرده است.
شانکاراچاریا از سن شانزده تا سی و دوسالگی سرتاسر هند را تنها با یک هدف زیر پا گذاشت و آن هدف گرایاندن تمام بودائیها به گروه پیروان آئین هندو از طریق بحث، مذاکره، شکست آنها در مباحثه بود.
آیا تمام کسانیکه همه اشرامها را در زندگی پیشین خود انجام دادهاند و اکنون برا ی درک معنوی در این زندگی میکوشند، تمام مراحل آشرامهای قبلی را به خاطر میآورند؟
خیر، شخصی که تمام کارماهایش را در زندگی قبلی به پایان رسانده و تمام وظایفش را بعنوان یک « براهما چاریا »، « گریهاستا »، « وانا پراشا » انجام داده است و اکنون طیفرایند تکامل، یک سانیاسی میشود، گذشتهاش را به یاد نمیآورد. فقط، کسی که همه چیز حتی سانیاسا را در زندگی قبلیاش به پایان رسانده و بعنوان یک سانیاسی، به بالاترین درجه در زندگی قبلی خود رسیده باشد، زمانیکه دوباره متولد شود، پس از رسیدن به جیوان موکتی و قبل از دستیابی به ویدها موکتی، تمام زندگیهای سابق خود را به یاد میآورد.
به عنوان مثال، فرض کنید شما تمام مراحل تجرد، تأهل و زهد را تحمل کردهاید و سپس زمان مرگ فرا میرسد. زمانیکه دوباره متولد شوید، از همان آغاز تمایل برای سایناسا را بوجود آورده وبسط میدهید. اما در آن هنگام تمام زندگیهای گذشته خود را به یاد نمیآورید. این مثال اول بود. مثال دوم اینکه، فرضکنید، چهار دستور زندگی راتا مرحله سانیاسا به انجام رساندهایدو بعنوان یک سانیاسی، به درجه بالایی از جیوان موکتی دست یافتهاید، و بعد از آن میمیرید. همچنان دوباره متولّد میشوید؛ در واقع مجبوریدکه دوباره متولد شوید، در آن زمان خاطرات زندگیهای گذشته شما به وضوح خاطرات چند روز گذشتهتان میباشد. شما همه چیز را به یاد میآورید.
هیچکس، به غیر از یک جیوان موکتا، زندگیهای گذشته خود را به ترتیب و متوالی به خاطر نمیآورد. شانکارا زندگی گذشتهاش را به یاد میآورد. « رامانا ماهارشی » نیز گذشتهاش را به خاطر میآورد. « بودا » و « ویوکاناندا » هم ازگذشته خود آگاهی داشتند. بدینسان تمام کسانیکه پس از رسیدن به جیوان موکتی، جسمشان را ترک میکنند، گذشته را به یاد میآورند، اما یک سانیاسی یا هر فرد دیگری که مراحل زندگی « براهما چاریا »، « گریهاستا »، « وانا پراستا » را پشت سر گذاشته، نمیتواند اینگونه باشد.
بعضی از کودکان تولد قبلی خود را به خاطر دارند و به یاد میآورند. آنها میگویند که اینطور و آنطور متولد شدند. اما آنها از آنچه میگویند، بطور کامل آگاهی ندارند. آنها این چیزها را از یک بعد روانشناسی اندکی متفاوتتر نسبت به ما بیان میکنند. یک تغییر کوچک در حیطه روانی رخ میدهد و آنها در وضعیت روانی خود یک فرایند « برگشت » را متحمّل می-شوند. آن فرایند خیلی ظریف است و والدین متوجه آن نمیشوند. در آن زمان، کودکان فقط زندگی گذشته خود را به یاد میآورند و ناخودآگاه و بیپردهو بدون هیچگونه آگاهی از آنچه که واقعا میگویند، صحبت میکنند. و آن، چیزی استکه من یادآوری تجدید خاطره ناخودآگاه مینامم.
آیا عملکرد ناخودآگاه حتی در حالت بیداری امکان پذیر میباشد؟
بله، عملکرد ناخوآگاه حتی در حالت بیداری نیز ممکن است. حتی، هم اکنون ما چه خودآگاه و چه ناخوآگاه رفتار میکنیم، فکر میکنیم، یا کاری انجام میدهیم. برای عملکرد ناخودآگاه، اصلا لازم نیست به ورای وضعیت بیداری رفت.
چه تفاوتی بین یادآوری گذشته، در مورد دختر، پسرهای نوجوان و یادآوری گذشته، در مورد جیوان موکتا وجود دارد؟
یک تفاوت وجود دارد. آن بچههایی که ناخودآگاه در مورد زندگی گذشته خود صحبت میکنند، به هیچ وجه نسبت به آنچه که میگویند، آگاهی ندارند. در حالیکه کسی که در زندگی گذشتهاش به مرحله جیوان موکتی رسیده، تمام تولدهای قبلیاش را بطور خودآگاه به یاد میآورد. میداندکه این یادآوری دارد صورت میگیرد و هرگز آنها را فراموش نمیکند.
آیا این یادآوری چیزی شبیه به یک رویا یا خواب است؟
بله، این دختر، پسر زندگیهای گذشته خود را به صورت رویا و خواب به یاد میآورند و مردان بزرگ گذشتهشان را بصورت خیال و تصور به یاد میآورند، یک جیوان موکتا همیشه گذشته را به خاطر دارد، درحالیکه این دختر، پسرها، پس از یکی دو سال آن خاطرات را فراموش میکنند.
دانش درونی است؛ اهداف بیرونی تنها برای محرک خارجی بکار گرفته میشود. هیچ چیز از دنیای بیرون فرا گرفته نمیشود. این یک مکتب فلسفی است. دانش ذهنی و درونی است، اما ابراز آن منوط به یک رویداد عینی است.
آیا محرک بیرونی برای تسریع یا تجلّی دانش وجود دارد؟
همه صاحبنظران بر این باورند که یک فرد همه علوم را با انجام تمرینات یوگا کسب کند. بدون وابستگی به محیط خارج و محرک بیرونی، شخص قادر به درک همه ابعاد دانش، در درون خود خواهد بود. میتوان دانش هر جزئی از بدن و هر بخشی از جهان هستی را کسب کرد. چرا که دانش جهان، تصویر گیتی و مظهر کائنات در درون خود ماست.
در این جسم، یا بهتر است گفته شود، در این هویت، یک دنیای کوچک شده وجود دارد و همزمان هر اتفاقی که در بخشی از این جهان رخ میدهد، در درون شما نیز رخ میدهد. اگر کسی قادر باشد خودش را با اعماق وجودش وفق دهد، خواهد توانست همه دانش را بواسطه خود و از درون خود کسب کند. پس این همان دانشی است که همواره از درون نشأت میگیرد، نه از بیرون.
به هر حال، مردم در یک تولد همه دانش را کسب نمیکنند، نه به این دلیل که دانش درونیشان کافی نیست، بلکه به این خاطر که دربرگیرنده دانش، یا بهتر است گفته شود، رسانهای که به واسطه آن دانش را ادا میکنیم، یا کالبدی که در آن دانش را پرورش میدهیم، مناسب نیست و برا ینائل شدن به آن دانش برتر به اندازه کافی شایسته نیست. هنوز هم در همه مناظر، بعضی دانشها پرورش مییابد.
این یک حقیقت اولیه و اصلی است، ما افکار دیگران را دریافت میکنیم، پس فکر میکنیم، اما در حقیقت همه چیز در درون شناخته شده است. این فرایند کامل، درونی است. این روند عینی و بیرونی به نظر میرسد، اما درونی است. پس لازم نیست افکار دیگران را درک کنیم، آنچه دیگری میاندیشد، هم اکنون در درون من است. او در دو مکان مختلف میاندیشد، در درون خود و در درون من.
اگر اتفاقی در منطقهای از ژاپن رخ دهد، همزمان در درون من نیز آن اتفاق روی میدهد.پس وقایع در دو مکان مختلف اتفاق میافتد. بنابراین به جای وفق دادن خود با رخدادهای بیرون، خود را با اتفاقات درونیام وفق دهم. از اینرو باید یک تحول فکری اساسی ایجاد شود. یعنی در حقیق توانایی رهایی آنی خود، با یکلحظه درنگ و توجه، این عمل همانند خاموش کردن چراغ است و چراغ خاموش میشود، اما این اتفاق در دو مکان مختلف روی نمیدهد.
اگر شما در هر زمانی به میل خود، بیدرنگ قادر به ترک خود باشید، خواهید توانست خود را با تمام اتفاقاتی که در هر کجائی رخ میدهند، وفق دهید. این تنها یک مورد است، اما در آن هنگام، اتفاقات زیادی در دنیا میافتد، و اگر ما فرض کنیم که از همه این رخدادها در درون خود آگاهیم، در تله پاتی (ارتباط افکار با یکدیگر) اختلال ایجاد میشود. این امر چیزی شبیه به یک تلهپاتی کیهانی است، یک رادیو برای شعاع یک متر تنظیم شده، و با تولید اصوات با میزانهای مختلف، هیچ صدایی قابل فهم نخواهد بود.
اغلب، در مورد معین، این مسائل اتفاق میافتد، پس مادامی که تلهپاتی (اتتقال افکار) مورد توجه است، یک نفر باید واسطه روحی خاص شود و فرد دیگری باید عملگر باشد. مثلا شما یک واسطه روح میشوید و من یک عملگر، سپس زمانیکه از شما میپرسم این مرد به چه چیزی فکر میکند، شما بدون هیچ مشکلی، قادر به درک آن خواهید بود. در غیر این صورت این امر امکان پذیر نخواهد بود. و شما هر قدر سعی کنید که بدانید او به چه چیزی فکر میکند، فهمیدن آن برای شما دشوار است. باید یک واسطه روحی وجود داشته باشد.
آیا تمرینات تلپاتی یا چیزهایی از این قبیل موانعی در سر راه تکامل تلقی میشوند؟
بله، برای آن ئدسته از افرادی که تلپاتی یا چنین علومی را تمرین میکنند، پیشروی در جهت تکامل روحی خود امکان پذیر نیست. آنها باید این پدیده روانی را ارتقاء داده و بعد وارد بعد معنوی شوند.
آیا باباجی « Babaji » یک سیدها « Sidha » است؟
بله، باباجی یک سیدها است. در مورد وی چیزهای زیادی گفته شده است.
و آتریا « Atreya» چطور؟
او یک ریشی rishi است.
واژه ریشی به چه معناست؟
کلمه ریشی به معنی قدیس است. یک ریشی هم باید یک سیدها باشد و هم یک جیوان موکتی. ریشی ورای یک حالت روانی است. حالت ریشی هود rishhood یک وضعیت روحی روانی نیست، بلکه یک حالت معنوی است.