راز سر به مهر قبیله گمشده انجیگونی
روستایی که بطور اسرار آمیزی تمام ساکنانش ناپدید شدند
گاهی اوقات در دنیای ما اتفاقاتی رخ می دهد که با عقل و منطق جور در نمی آید.این اتفاقات همیشه هاله ای از ابهام را در ذهن ما به جای می گذارند و تا کنون برای برخی از آنها هیچ راه حلی ارائه نشده است.داستان از این قرار است که تمام سکنه یک روستا متعلق به اسکیموها،ناگهان ناپدید می شوند و هیچ گاه هیچ اثری از آنها پیدا نمی شود.در این میان علاوه بر ناپدید شدن آنها اتفاقات عجیب دیگری هم رخ می دهد،دیگر هیچ اثری از آن مردمان شاد و سرزنده نیست،قطعا اتفاقی وحشتناک رخ داده که ناگهان ۲۰۰۰ نفر جمعیت روستایی با هم ناپدید شده اند . کسی نمی داند روستاییان به کجا برده شده اند و چه بلایی بر سر آنها آمده ، اما برخی از شاهدان ، رخدادهای عجیبی را گزارش داده اند که شاید کمی پرده از این راز بردارد.در جایی میان مرز آمریکا و کانادا دریاچه ای به نام ” آنجی کوینی ” وجود دارد.
این دریاچه در منطقه “نوینو وت ” کانادا واقع شده است و یکی از دریاچه هایی است که در اطراف رودخانه ” کازان ” جریان دارد.این دریاچه و صخره های آن جایی بود که اسکیموها سکونت داشته اند.آنها هم بر روی زمین های یخ زده اطراف دریاچه و هم بر روی صخره های بلند نزدیک به آن خانه هایی را ساخته و در آنها زندگی می کردند.خانه هایی که حالا امروز بی هیچ مردمی سرشار از سکون و مرگ شده اند.واقعا ترسناک است که اولین شاهد پدیده ای باور نکردنی باشید، مخصوصا اگر این پدیده درست در مکانی اتفاق افتاده باشد که شما در آن جا کلی خاطره ی خوب دارید.“جوی لبل”اولین کسی بود که در نوامبر سال ۱۹۳۰ با روستای خالی از سکنه مواجه شد، او یک تله گذار برای حیوانات است که مثل همیشه در حال گذر از روستا بود اما این بار دیگر خبری از آن روستای شاد با مردم سرزنده اش نبود. جوی می گوید:
همیشه هنگام عبور از روستا مردمانی شاد و سرزنده را می دیدم که به من خوش آمد می گفتند و در حال ماهی گیری بودند ، اما این بار ناگهان با سکوتی وهم آور مواجه شدم.برای رفتن به روستا کنجکاو شدم تا شاید اثری از مردم در آن بیابم.تمام خانه ها و روستا را گشتم اما هیچ اثری از مردم نیافتم،ناگهان دودی را از دور دیدم که مشخص بود برای آتشی است که تازه خاموش شده، بی هیچ معطلی خودم را به آتش رساندم تا شاید اثری از روستاییان بیابم،اما چیزی که با آن مواجه شدم تنها یک خورشت سوخته بود که ساعت ها روی آتش مانده بود.
جوی پس از مدت کوتاهی متوجه شد اتفاقی وحشتناک در روستا رخ داده است.او با صحنه های عجیبی روبه رو می شود، روستایی خالی از سکنه که ناگهان مردمانش ناپدید شده بودند و این در حالی بود که همه چیز سرجایش بود ، خانه ها ، حتی غذاهایی بر روی آتش ،ابزار و وسایل ضروری اسکیموها همگی سر جای شان بودند ؛ اما مردم نبودند و این مانند علامت سوالی بزرگ بود که چطور ممکن است مردم از روستا بروند در حالی که حتی غذا و اسلحه هایشان که ابزار ضروری آن ها است را با خود نبرده باشند .جوی بی هیچ معطلی خود را به نزدیک ترین اداره تلگراف می رساند تا این واقعه را گزارش دهد.این که مردم روستا ناگهان همگی با هم ناپدید شده اند خود اتفاقی وحشتناک است؛ اما در این میان یک سری اتفاقات دیگر هم افتاده که موضوع را ترسناک تر می کند. هنگامی که محققان برای تحقیق در روستا دست به کار می شوند با صحنه هایی عجیب روبه رو شده و مسئله ای پیچیده برای آنها نمایان می گردد.یکی از این نشانه ها ۷ سگ سورتمه سوار متعلق به اسکیموهاست که چند مایل آن طرف تر از روستا در حالی که از گرسنگی تلف شده اند پیدا می شوند. این سگ ها در حالی از گرسنگی مرده اند که چندین فروشگاه درست در نزدیکی همان جا وجود داشته و همگی هم باز بوده اند.
از طرفی سگ های سورتمه سوار برای اسکیموها بسیار با ارزش هستند و این که آن ها به خاطر نداشتن غذا تلف شوند خیلی عجیب است.دومین رخ داد عجیب مربوط به مردگان روستا می شود،تمام مردگان روستا نبش قبر شده و اجساد داخل آن ها هم مانند مردمان روستا ناپدید شده بودند و سومین اتفاق عجیب هم از زبان برخی شاهدانی که در فاصله های چند مایلی خارج از روستا بوده اند ،نقل می شود.آنها از نوری آبی عجیب صحبت می کنند که بر فراز روستا دیده شده و بعد از مدتی هم ناپدید شده است .این سه اتفاق در این روستا موضوع را پیچیده تر می کند، از آنجایی که مردمان روستا به صورت ناگهانی و بدون بردن هیچ یک از وسایل ضروی خود ، ناپدید شده اند نشانه خوبی است برای این که موضوع را به مسائل ماورایی نسبت دهیم . زیرا اگر مردم خود رفته باشند حتما ابزار ضروری را با خودشان برمی داشتند.اما آن ها نه تنها این کار را نکرده اند حتی ذخیره های مواد غذایی آن ها دست نخورده باقی مانده.غذا دیگر موضوع مهمی است و هر چه قدر هم که آن ها با عجله روستا را ترک شده باشند حتما به غذا نیازمند خواهند شد و می بایستی حتما با خود غذا هم برمی داشتند که این کار را هم نکرده بودند . با توجه به این تفاسیر ، فرضیاتی که برای این روستا مطرح می شود همگی متعلق به دنیایی ماوراء الطبیعه است که در ادامه با هم آنها ر ابررسی می کنیم .یکی از فرضیات،حمله بیگانگان بوده است،برخی می گویند این اتفاق می تواند با موجودات فضایی در ارتباط باشد.
یکی از دلایلی که این فرضیه ارائه شده است همین نور آبی است که بر فراز روستا مشاهده می شود.این نور می تواند خود دلیل برای فرود موجودات فضایی در این روستا باشد.دومین فرضیه ارواح شیطانی است،جوی لابله خود یکی از افرادی است که معتقد است اعضای روستا توسط ارواح شیطانی اسکیمو دزدیده شده اند،در فرهنگ مردم آن منطقه خدایی بنام تونگورسوگ وجود دارد که سر دسته تمام ارواح خبیثه است و در آسمان ها زندگی می کند .این نماد بین مردم اسکیمو اهمیت دارد و آن ها معتقد هستند که این نماد می تواند در کالبد حیوانات هم ظاهر گردد به همین دلیل هم آنها تصور می کنند که شاید یکی از سگ های شان در قالب این شیطان تجسم شده است و بقیه ی سگ ها را به کشتن داده است.اما فرضیه دیگری که وجود دارد این است که شاید خون آشام ها این بلا را بر سر روستاییان آورده باشند،خون آشام ها نیمه شب به راه می افتند و همان طور که از نام آن ها هم پیدا است تشنه به خون هستند ؛ اما این یکی از ضعیف ترین ایده ها است زیرا هیچ اثری از خون و هیچ اثر دیگری در این روستا مشاهده نشده است.تضادهایی که در این روستا معما را پیچیده تر می کند،پس از بررسی های انجام شده در این روستا مشخص گردید، تقریبا این روستا چندین ماه است که خالی از سکنه گردیده و ناپدید شدن آن ها برای روزهای اخیر نبوده است. اما با وجود این موضوع نشانه هایی مانند همان دود آتش تازه خاموش شده که در منطقه مشاهده شده بود، تضادهایی را به وجود می آورد.
ماجرای این روستا بسیار بحث برانگیز بوده و تاکنون برای اتفاقاتی که آنجا رخ داده هیچ دلیل موثقی ارائه نشده است. با این حال در برخی مجلات و نشریه ها اطلاعاتی عجیب در رابطه با این روستا ارائه شده است.
طبق گفته های یک روزنامه مشهور کانادایی، اصلا چنین روستایی در این منطقه با آن اندازه وجود نداشته است که حالا بخواهد ناپدید شود. البته به نظر می رسد چون برای این پدیده دلیلی پیدا نکرده اند این موضوع را رد کرده اند.
پیشنهاد میگردد این مطالب نیز در رابطه با راز قبیله آنجیگونی مطالعه شود
