شهربانو، شهربانوی من – بخش اول
غمی جانخوار سراپای وجودم را فرا گرفته بود. همانطور که در قصهها خوانده بودم، دیدم چگونه دل از حضور غم به زنگار مینشست
غمی جانخوار سراپای وجودم را فرا گرفته بود. همانطور که در قصهها خوانده بودم، دیدم چگونه دل از حضور غم به زنگار مینشست
گذر از پُلهای ایجاب،
شکننده تر می رسد رفیق!
امشبی خالی از آوازهای عیش،
«شارللوئی دو سکوندا بارون دو منتسکیو» ادیب، مورخ، حقوقدان و نویسندهی عصر روشنگری فرانسه، در ۱۸ ژانویه ۱۶۸۹
یش از چهل سال است که من درباره ملیت و فرهنگ ایرانی و پیوندشان با زبان پارسی اندیشیده ام، و نیز: بیش از پانزده سال
و همین نیمه”شیفته” روح ایرانی است که چون از قلمرو اکثریت عوام به حیطه اقلّیت خواص راه می یابد، دانشوران و متفکّرانی “اسلام زده”
لهجه های مرکزی ایران که از حدود آذربایجان و نواحی غربی خراسان و دامنه های جنوبی البرز تا حدّ فارس و کرمان رواج دارد و خود
فریدون سه پسر داشت» نوشته عباس معروفی، فقط یک رمان نیست. داستان سرنوشت یک نسل است؛ نسل انقلاب.
جَذر ِ ستیز ِ شرق و غرب را در کدام قاموس جز ورق پارههای کِذبِ صومعهداران میتوان پژود؟ وقتی فرهنگ،...
مِه قوانین خودش را دارد، شاید برای یک مِهشکن یافتن جهت حرکت مهم باشد، ولی برای یک مهنشین دیگر تفاوتی ندارد. مهنشین به
یادگار ِ تشییع ِ دو فانوس و یک شمع و یک روزن، تبدار ِ قابِ طاقچهایست گوشه آویز ِ خِشتِ تکلیف.