مرگ در نگاه مکاتب

مرگ در نگاه مکاتب

آدمیان در حادثه مرگ از یکدیگر جدا می شوند .بیشتر حوادثی که در جهان بر ما می گذرد مشارکت پذیرند .ما در سرور وماتم ،مدرسه ودانشگاه ،سفر وحصر و…می توانیم با یکدیگر همکاری کنیم اما هر کدام از ما به تنهایی می میریم.

مکتب هایی که به خدا وروز قیامت اعتقاد دارند ،مرگ برای آنها پلی به دنیای دیگر است وبرای مکاتبی که اعتقاد ندارند مرگ پایان زندگی واز بین رفتن وفنا شدن وپوچی است .برخی مکاتب رابطه انسان با مرگ را مثل رابطه روح بابدن ،رابطه زندانی با زندان ،رابطه چاه افتاده با چاه ورابطه مرغ با قفس می دانند .بسیاری از مکاتب قدیم وبه شکلی جدید چنین اعتقادی دارند که خروج زندانی از زندان ،خروج مرغ از قفس ،خروج چاه افتاده از چاه که یک امر مطلوب است .مانی که مدعی پیامبری بودویک انسان نابغه چنین دیدگاهی داشت .همه روح ها مرغهایی در قفس هستند که باید نجات یابند .ماتب دیگری که صرفا مادی هستند می گویند که حیات وممات انسان در این دنیا است .جالینوس می گوید کمن زندگی به هر شکل را ترجیح می دهم . دکتر کارل گوستاو یونگ روانشناس می گوید:بطور کلی خصلت مرگ پرستی در همه آدمها وجود دارد.این خصلت به دوشکل در انسان ظهور می کند، منفی ومثبت .مرگ پرستان منفی آنهایی هستند که می زنند ومی کشند وویران می کنندوخلاصه ضد زندگی اند نظیر اینها در تاریخ کم نیستند . دسته دوم مرگ پرستان مثبت آنهایی هستند که با مرگ کلنجار می روند وآن را محور پژوهشی واندیشه خود قرار می دهند .مثل باستان شناسان که کارشان حفاری گورها وبیرون کشیدن تمدن های مرده ومدفون شده است .وهنرمندانی که مرگ را زمینه کار هنری خود قرار می دهند ونظیر آنها در نقاشی ،موسیقی، شعر وسینما کم نیستند .  

 آلبر کامو

آلبر کامو

آلبر کامو که در ۱۹۳۷به بیماری سل مبتلا شد واین بیماری تا مرگ در تصادف اتوموبیل وی را رها نکرد وشدیدا وی را به ضعف بنیه دچار ساخته بود .او در مصاحبت این بیماری خود را همواره “مرده ای نسیه”می یافت .همین بیماری وطول آن موجب شده بود که وی پنجه افکندن با مرگ وآنچه پوچی ناشی از آن می خواند ،بیاموزد .از آثار وی کمتر اثری را می توان یافت که مرگ واندیشیدن به آن در صدر نباشد .اولین داستانی که در ۲۵سالگی نوشت “مرگ خوش”نام داشت .وی هیچگاه مرگ را رها نکرد وهمواره بدان اندیشید ودر باب آن نوشت .در “طاعون”مرگ انسانها براثربیماری بیرحمانه ترسیم می شود .در”بیگانه”پس از مرگ مادر در مورسو شخص عربی کشته می شود .در”سوءتفاهم”برادری به قتل می رسد .ودر”کالیگولا”مردم بر اثر جنون به دنیا باز گشته ای ،بی جهت قربانی می شوند .”افسانه سیزیف”نیز حکایت مرگ است وپوچی .آنچه علاوه بر بیماری ،ذهن کامو رابه مرگ وپوچی ناشی از آن متوجه می کرد جنگ وخونریزی گسترده وپیوسته در عصر وی بود .پدر وی در سال ۱۹۱۴در جبهه جنگ کشته شد ووی همراه مادر وبرادرش در الجزایربه کارهای بسیار پست وغیرقابل تحملی را انجام دهد تا بتواند خرج روزانه خانواده را تامین کند .اعدام گابریل پری را شاهد بود (۱۹۴۱)انسانهایی که مرگ را پوچی می پندارند ،خود کشی را معنادهی به زندگی می پندارند .وانسانهایی که مرگ را فنا می پندارند سعی دارند که از این دنیا بیشترین بهره را از زندگی ببرند.

بعضی از راهبان مسیحی و همچنین صوفیان مسلمان و شعرا هم از زندگی در این جهان تلخ کام و دلتنگ بودند. می اندیشیدند که چون باید مرد از هم اکنون خود را مرده حساب کنیم. و یا چرا به دنیا آمده ایم و چرا می میریم؟  

خیام

خیام

خیام می گوید:

ترکیب پیاله ای که در هم پیوست *** بشکستن آن روا نمی دارد مست

چندین قد سرو نازنین و سر و دست *** از بهر چه ساخت وز برای چه شکست؟

جامی است که عقل آفرین می زندش *** صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش

این کوزه گر دهر چنین جام لطیف *** می سازد و بر زمین می زندش

دارنده که ترکیب طبایع آراست *** از بهر چه افکند ورا در کم و کاست؟

گر نیک آمد، شکستن از بهر چه بود؟ *** ور نیک نیامد این صور، عیب که راست

خیام درجایی دیگر می گوید :

گر آمدنم به خود بُدی نامدمی *** ور نیز شدن به من بُدی کی شدمی

به زان بندی که اندر این دیر خراب *** نه آمدمی نه شدمی نه بُدمی

چون حاصل آدمی در این شورستان *** جز خوردن غصه نیست تا کندن جان

خرم دل آنکه زین جهان زود برفت *** واسوده کسی که خود نیامد به جهان

بر شاخ امید اگر بری یافتمی *** هم رشته ی خویش را سری یافتمی

تا چند به تنگنای زندان وجود *** ای کاش سوی عدم رهی یافتمی


نادر نادر پور گوید :

اگر روزی کسی از من بپرسد***که دیگر قصدت از این زندگی چیست ؟

بدو گویم که چون می ترسم از مرگ***مرا راهی به غیر از زندگی نیست

نومیدی ومرگ زدگی خیام فلسفی است .خیام گو اینکه در همه رباعیاتش با نیستی واندوه جامدی روبرو است .اما فلسفه پخته وبه کمال رسیده به دست خواننده می دهد .نیستی گرایی خیام از نوع نازهای شاعرانه نیست .جهان بینی او “باهم دیدن “دوروی سکه زمان است .او خوب می داند که زایش یعنی مرگ ومی داند کسی که می اید برای رفتن است .هرنفسی که فرو می رود ممد حیات است ومفرح ذات اما یک قدم به گورستان نزدیک می کند .هرگاه از نیستی می گوید از قول خودش می گوید .هولناک وهوشداردهنده .

چندین هزار زن /چندین هزار مرد/زن ها لچک به سر/مردان عبابه دوش /یک گنبد طلا /بالک لکان پیر/ یک باغ بی صفا/باچند تک درخت/ازخنده ها تهی /وزگفته ها خموش/یک حوض نیمه پر/باآب سبزرنگ/چندین کلاغ پیر/برتوده های سنگ /انبوه سائلان/درهرقدم به راه/عمامه هاسفید/رخساره هاسیاه/       قم-چشم هاودست ها-نادر نادرپور

قم شهر مرده ها ،عقرب ها،گداهاوزوارها،اتومبیل ماجلو گاراژایستاد.بی اندازه شلوغ بود.من ورفیقم به طرف صحن رفتیم…مردم در آمدوشد بودند .آخوندها با گردن بلند وعبایی که روی دوششان موج می زد .تسبیح می گرداندند وقدم می زدند…گلدسته وگنبدوچلچراغ وروشنایی اسرار آمیز مهتاب بی اندازه قشنگ وافسانه مانند بنظر می آمد .در صحن گروه زیادی از زن وبچه روی سنگ قبرها دراز کشیده بودند…      صادق هدایت – اسفهان نصف جهان

خیام می گوید :

وقت سحر است ای مایه ناز***نرمک نرمک باده خوروچنگ نواز

کانها که بجایند نیایند بسی ***وآنها که شدندکسی نمی آید باز

یا : می خور تودر آبگینه باناله چنگ ***زان پیش که آبگینه آیدبرسنگ

یا : تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست ؟

بین هدایت وخیام شباهت فکری وجودداشته است .صادق هدایت رباعیات خیام را از آن جهت می پسندید که در حقیقت وجود خودش را در وجود این فیلسوف بزرگ وآثار آن منعکس می دید .

فرق هدایت وخیام در این است که خیام به مردم اندرز می دهد ولی هدایت چیزی به مردم ارائه نمی دهد .”در عهد خیام نومیدی جنبه احساساتی داشت ولی در دوره هدایت این نومیدی ماوراءطبیعی شده است “.(پاستور والری رادور –عضو اکادمی فرانسه)

نومیدی خیام فلسفی است ولی نومیدی هدایت پوچی است .نومیدی نادر نادر پور بر اساس احساسات شخصی است .هرچند در شعرقم تحت تاثیر هدایت بود .


ابوالعلای معرّی شاعر نابینای مشهور عرب، شخصی بود تلخ کام و بد بین که زندگی را در نهایت سختی گذراند. تمتعی از این عالم نجست، همسری اختیار نکرد، غذای گوشتی نخورد و نهایتاً وصیت کرد که بر سنگ گورش بنویسند: هذه جنایه ابی و ما جنیتُ باحد ( این جنایت پدرم بود، اما من به احدی جنایت و ستم روا نداشتم).  

مرگ در نگاه مکاتب

چرا مرگ برای بعضی ها ترسناک است؟ 

ترس از مرگ و نگرانی از آن مخصوص انسان است. حیوانات درباره ی مرگ فکر نمی کنند. آنچه در حیوانات وجود دارد غریزه ی فرار از خطر و میل به حفظ حیات حاضر است. آدمیان بر حسب نوع مواجهه ای که با مرگ دارند می توانند خود را بشناسند. در آینه ی مرگ بهتر می توان خود را دید. نگاه مرگ بستگی به اعمال ما دارد.بعضی از انسانها چون مرگ را نیستی وفنا وپوچی می پندارند وانسانها هم از این مفاهیم اضطراب دارند ،می ترسند. غزالی می گوید: مردم در برابر مرگ سه دسته اند، یک دسته که از تنعمات دنیا برخوردارند، از مرگ می هراسند، چون مرگ را قطع خوشی های خود می بینند. گروه دیگر هم از مرگ می ترسند، چرا که به مکافات اعمال خود می اندیشند، پس خود را برای مرگ مهیا می کنند. و گروه سوم کسانی هستند که از مرگ استقبال می کنند زیرا مرگ را لقای محبوب و معشوق می دانند.  

نظر اسلام درباره مرگ  

کل نفس ذائقه الموت

قرآن می فرماید :الذی خلق الموت والحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملا (ملک ۲)خداوند مرگ وحیات را خلق کردتا شما را آزمایش کند که کدامیک نیکوکارتر هستید.در اینجا خداوند مرگ را همانند زندگی یک آفریده از آفریده های خویش بیان می دارد.چون اگر مرگ امری عدمی بود مخلوق وآفریده به شمار نمی امد.ازمخلوقات هیچگاه جزء به امور وجودی تعلق نمی گیرد .

زندگی این دنیا مقدمه آخرت است تا در قالب یک جسم به آن کمال برسد وباعبادت استحقاق آن درجات پیدا کنید.با مرگ روح کمال او از این تن گرفته می شود وبه جهان وسیع تر وکامل تر که ظرفیت روح را داشته باشدوهمه نعمت هایش ابدی وجاودانه باشد منتقل می شود.

ودر جای دیگر قران می فرماید :اگر بمیرید ویا کشته شویدبه سوی خدا باز می گردید .آل عمران ۱۵۸

در رابطه با روح آیه ۸۵ سوره ی اسرا می فرماید که ” از تو حقیقت روح را می پرسند، بگو روح از سنخ امر خداست “

اعتقاد و باور اسلام در این است که این دنیا مزرعه ی آخرت است. همانگونه که از رحم مادر به این جهان می آییم و به رشد و نمو و تکامل می رسیم، مرگ هم تولدی در جهان دیگری است که باید به اعمال خودمان در این جهان پاسخگو باشیم.مرگ نه تنها موجب نمی شود تازندگی،پوچ وبیهوده جلوه کند بلکه به زندگی این جهان معنا ومفهوم می بخشد .مرگ آفرینش هستی را از بیهودگی خارج می سازد وبه آن جهت می بخشد. 

سارعوا الی مغفره من ربکم و جنه عرضها السماوات و الارض( بشتابید به سوی بهشتی که عرض آن به اندازه ی آسمان ها و زمین است).

مولوی

مولوی می گوید:

مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست *** پیش دشمن، دشمن و بر دوست، دوست

آنکه می ترسی ز مرگ اندر فرار *** آن زخود ترسانی ای جان هوشیار

روی زشت توست نه رخسار مرگ *** جان تو همچون درخت و مرگ برگ 

علی علیه السلام و مرگ و ناپایداری

حضرت علی (ع) در نامه ای به فرزندش امام حسن (ع) می فرماید:

بدان که تو را برای آن جهان آفریده اند نه برای این دنیا، برای رفتن آمده ای نه برای ماندن و برای مردن نه برای زنده بودن! همانا تو در منزلی هستی که از آن رخت برخواهی بست و سرابی که بیش از چند روزی در آن نتوانی نشست و در راهی هستی که پایانش آخرت است. تو شکار مرگی هستی که گریزنده از آن نرهد و او آنکه را جوید بدو رسد و از دست ندهد، و ناچار پنجه بر تو خواهد افکند. پس بترس از آنکه تو را در حالی بیابد که زشت و نا خوشایند باشد، حالتی که پیش از آن می گفتی که از آن توبه خواهی کرد، پس آنگاه مرگ تو را از آن باز دارد. اگر چنین باشد به هلاکت خواهی افتاد.

خطبه های نهج البلاغه که بیشتر مطالب آنها درباره ی مرگ است: خطبه ی ۹۹، خ ۱۴۵، خ۱۲۳، خ۲۰۴، خ ۲۰۳٫

یاد مرگ جلوی خودکامگی و تکبر را می گیرد. رسول اکرم (ص) می فرماید: الدنیا سجن المومن و جنه الکافر و الموت جسر هولاء الی جناتهم، و الی جحیمهم( دنیا زندان مومن و بهشت کافر است و مرگ پل مومنان و دوستان ما به سوی بهشتشان و پل کفار به سوی جهنمشان است).

امام حسن مجتبی (ع) فرمودند:

مرگ برای مومنان بهترین سرور و خوشحالی است. مانند وقتی که از زندان تنگ و تاریک و کثیف به باغ های سبز و خرم منتقل کنند. و برای کفار مانند آن است که آنها را از باغ های با صفا و پر درخت و نعمت به سوی آتش سوزان انتقال دهند.

امام صادق (ع) فرمودند:

مرگ برای مومن بهترین بوی خوش است که آن را جلوی بینی خود برده و کشد. لذتی تمام برده و به دنبال آن به خواب می رود و تمام درد و رنج و ناراحتی او از بدن می رود و برای کافر مانند مار گزیدگی و عقرب گزیدگی یا سخت تر از آن است.(غرالحکم)

امام علی (ع)فرمودند:

افضل التوبه المومن الموت (بالاترین تحفه مومن مرگ است ) 

یاد مرگ

هرکس از یاد مرگ غافل باشد شجاع نیست .امکان ندارد که انسان هوشمند نسبت به مرگ بی اعتنا باشد .روح های بزرگ همواره درباره مرگ می اندیشند .البته این دلیل برترین نیست ،چون نسبت به زندگی جدی است،مرگ را هم جزء زندگی می داند وبه آن می اندیشد .در داستان قوم سبا از مولوی آمده است که آنها به پیامبرشان می گفتند :ما پیش از آنکه شما بیایید در ناز ونعمت بوده ایم ،اما اکنون بواسطه پیام شما مرغ مرگ زندگی شده ایم .

طوطی نقل وشکر بودیم ما ***مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما

امام علی (ع)به فرزندش فرمود :

فرزندم بسیار یاد مرگ کن ویاد آن جهانی را که بدان پا می گذاری واحوالی که بر تو عارض خواهد شد،زنده دار ،تا وقتی که بر تو درآید،آماده وکمر بسته باشی .مبادا که مرگ ناگهان دررسد وتورا مغلوب نماید .

امام علی(ع)فرمود:

والله یابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بئدی امه (نهج البلاغه)به خدا سوگند فرزند ابی طالب علاقه اش به مرگ بیشتر از کودک شیرخواربه پستان مادرش است .وضربت شمشیر ابن ملجم نابکار که باعث انتقال ولقاءالله می شود .ضربه رستگاری می بیند. فزت ورب الکعبه .به خدای کعبه رستگار شدم .

امام حسین (ع) می فرماید :

شکیبایی کنید ای فرزندان مردان بزرگوار ،مرگ تنها پلی است که شما را از ناراحتی ها ورنج ها به باغهای وسیع بهشت ونعمت های جاودان منتقل می کند .کدام یک از شما انتقال یافتن از زندان به کاخ ناراحت هستید ؟اما نسبت به دشمنان شما همانند این است که شخصی را از کاخی به زندان وعذاب منتقل کنند .

اگر انسان مرگ را پلی بداند برای جهان دیگر ،منطقش ،منطق حماسه حسینی می شود .سرباز لسلام که منطقش جزء رسیدن به یکی از دو خیر ،سعادت وافتخار با پیروزی بر دشمنان اسلام یا رسیدن به لقاءالله وافتخار شهادت ،قطعا چنین سربازی شکست نا پذیر در عرصه زندگی ،جهاد ،تلاش وسایر عرصه ها خواهد بود. 

در عاشورا ، هرقدر حلقه محاصره دشمن تنگ تروفشرده تر می شد ،چهره های عاشوراییان حسین بر افروخته تر وشکوفاتر می شد .وقتی پیرمردان اصحاب ویارانش صبح عاشورا خندان بودند ووقتی از آنها پرسش می شد چرا؟ می گفتند :برای اینکه ساعاتی دیگر شهادت را در آغوش می گیرند .    روحشان شاد ویادشان گرامی باد

منابع :حکمت ومعیشت دکتر عبدالکریم سروش(دفتر دوم)- مجموعه آثار شهید مطهری – ماهنامه فرهنگی ،سیاسی ،اجتماعی فردوسی شماره ۶۴- ویکی پدیا- مقتل الحسین –مقالات پیرایی یغمایی، حسن قائمیان- سایت لقمان 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *