مرد اسرار آمیز در فرودگاه توکیو – کشوری بنام ” تارود”

فرودگاه توکیو

در سال ۱۹۵۴ ، مردی وارد فرودگاه توکیو شد ، او شکل و شمایل مردمان قفقاز را داشت ، اما ماموران فرودگاه بدلایلی نامعلوم به او مشکوک شدند ، وقتی پاسپورتش را چک کردند ، در کمال تعجب کشوری بنام “تارود” نوشته شده بود ، ماموران که تا کنون اسم چنین کشوری را نشنیده بودند ، پاسپورت را مجددا نگاه کردند اما پاسپورت ، کاملا شکل یک پاسپورت عادی را داشت . انها از او سوال کردند کشورت کجاست او گفت در قاره آسیا . ماموران نقشه زمین را برای او آوردند و از او خواستند کشورش را مشخص کند ، او مدتی جستجو کرد و جایی را نشان داد ولی چنان کشوری در آنجا وجود نداشت ، و کم کم سر در گم و کلافه شد که چرا کشورش در آن نقطه در نقشه نیست . او می گفت غیر ممکن است که کشورش آنجا نباشد .

او ادعا می کرد که کشورش هزاران سال قدمت دارد و باید انجا باشد . با جستجو در کیف او ارزهای مختلف کشورهای اروپایی یافت شد ، عجیب تر اینکه پاسپورتش مهر کشورهای زیادی را داشت و حتی قبلا به توکیو آمده بود . ماموران فرودگاه که گیج و سرگردان شده بودند ، لاجرم او را به هتلی نزدیک فرودگاه بردند و دو مامور را در جلوی در اتاقش گذاشتند و سپس به بررسی مدارک و اظهاراتش در فرم ، نمودند ، آن ها با شرکتی که او ادعا کرده بود در آنجا استخدام است تماس گرفتند ، شرکت از چنین فردی بی اطلاع بود و اما از عجایب اینکه او مدارکی داشت که نشان می داد او در آن شرکت کار می کند . با هتلی که رزرو کرده بود تماس گرفتند ، اما هتل اظهار بی اطلاعی نمود . با افرادی که ادعا کرده بود در توکیو حشر و نشر دارد نیز تماس گرفتند اما آنها نیز اطلاعی از چنین فردی نداشتند . پلیس که واقعا درمانده شده بود روز بعد به سراغ هتل رفت و در اتاق را باز کردند اما کسی آنجا نبود، دو مامور گفتند که هیچکس از اتاق خارج نشده ، پلیس فکر کرد شاید از پنجره فرار کرده اما اتاقش در طبقه بالای هتل بود و امکان فرار صفر بود . با وجود جستجوی زیاد پلیس این فرد دیگر هرگز دیده نشد و این ماجرای اسرار آمیز لاینحل باقی ماند.

آیا ممکن است این فرد از یک دنیای موازی به دنیای ما آمده باشد که در آن دنیا کشوری به نام تارود وجود داشته ؟

مطالب مرتبط

۳ دیدگاه‌

  1. حسین زارعی گفت:

    باسلام من روزی از شهریار به بومهن میرفتم به دنبال بچه هام که خونه پدر خانومم بودن توجاده یکی دست بلند کرد هوا برفی ومه بود که من ماشینو نگه داشتم ویک مرد خارجی در ان هوا در جلوی بیمارستان سرخه حصار ایستاده بود سوار کردم توگردنه جاجرود به سختی تا دومتری ماشینو میدیدم که ان مرد به من اشاره کرد که پیاده میشود همین لحضه مه کنار رفت من خودم را در یک جای بسیار مدرن وپیشرفته میدیدم که انگار در یک جای خیلی باکلاس ومهمی بودم وقتی مرد پیاده شد به من یک سکه پول خارجی داد که من نمیدانستم پول کدام کشور است وقتی مرد رفت من در ان خیابان ناشناس حرکت کردم واز روی پلی گذشتم که انجاهم مه زیادی امده بود وقتی که از مه بیرون امدم خودم را در اول بومهن دیدم باتعجب ایستادم ودور برم نگاه کردم دیدم روبروی پمپ بنزین بومهن هستم باخودم فکر کرد که من چطور این همه گردنه وجاده پر پیچ و خم را امدم ولی بازهم پیش خودم گفتم من که بااون خارجی جای دیگری بودم بالاخره من که متوجه نشدم چی شد ولی من نه خواب بودم نه جاده رااشتباه رفتم ازاین اتفاق مسخره هم به کسی چیزی نگفتم واون پول راکه ان خارجی به من داد بردم تهران صرافی هاهم گفتن این پول را ما نمیشنا سیم ویکی از من گرفت تا به کسی نشان دهد که رفت ودیگر پیداش نکردم ولی تعجب من از انجاست که من چطور در ان هوای مه الود به جایی رفتم که انسان ها هم باما فرق داشتن

  2. پسری‌ از جنس‌ طبیعتـ٨ـﮩـ۸ـﮩ گفت:

    اوه جالب شد..!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *