برد تامس اسپالدینگ

اسپالدینگ

برد تامس اسپالدینگ (Baird Thomas Spalding)

تامس اسپالدینگ (۱۹۵۳-۱۸۵۷) در هندوستان به دنیا آمد و در سن ۹۵ سالگی در شهر تمپ ایالت آریزنا از دنیا رفت. او در مدرسه ی عالی هند تحصیل کرد و به دانشگاه کلکته رفت. اسپالدینگ تا آخرین لحظات عمر، پیوسته به کارهایی که مربوط به معادن زیرزمینی در سراسر دنیا بود، توجه داشت و دست از فعالیت نکشید.

اسپالدینگ به همراه چند تن از دانشمندان در سال ۱۸۹۴ تصمیم گرفتند سفری تحقیقی و اکتشافی به خاور دور داشته باشند. او می نویسد:” تحقیقات متافیزیکی ما به گونه ای بود که ناچار شدیم قسمت وسیعی از سرزمین هندوستان، تبت، چین و ایران را درنوردیده و از استادان ارجمندمان (عیسی- بودا- ژست- امیل و…) دیدن کنیم. در این سفر، یازده دانشمند بلندپایه و آگاه حضور داشتند که قسمت اعظم عمرشان را در کارهای تحقیقاتی سپری کرده بودند. ما عادت کرده بودیم که هیچ کاری را بدون بررسی دقیق آن قبول نکنیم. ما این سفر را با ذهنی کاملاً شکاک و بدبین و عاری از ایمان و اعتقاد  انجام دادیم. با این وجود، هنگام بازگشت به وطن، کاملاً تغییر فکر داده بودیم و به گونه ای ایمان آورده بودیم که سه تن از همراهان ما دوباره به آنجا بازگشتند و تصمیم گرفتند آنقدر آنجا بمانند تا سرانجام موفق شوند همان کارهای آن استادان را به انجام رسانند.”

داگلاس دروس که دوست صمیمی و ناشر آثار او بود می گوید :” اسپالدینگ مردی بسیار آرام و بی صدا و محجوب بود. او با هر کسی که ملاقات می کرد رفتاری این چنین داشت و در تلاش بود که حقیقتاً به آن شخص خدمت کند. او به هیچ فردی اجازه نداد که وی را به عنوان شخصیتی معروف و پرآوازه و یا فردی که به کارهای عظیمی نائل آمده، معرفی کند.

در طول بیست و پنج سال آخر قرن نوزدهم، او درست مانند یک پرنده زیست. او به حدی رسیده بود که تمام چیزهای مادی این عالم، همچون چیزهایی ثانوی و کاملاً عاری از اهمیت به نظرش می رسیدند. نه من و نه دوستانم هرگز ندانستیم او چه میزان درآمد داشت. او به عنوان مردی ثروتمند از این دنیا نرفت، زیرا چیز زیادی در این دنیا از آن خود نداشت. او همچون کانالی باز و گشاده برای انفاق کردن به همه ی انسان های نیازمند به شمار می رفت. از هر کجا پولی به او می رسید بی درنگ آن را به دیگران می بخشید. او هرگز فرصت را به هدر نمی داد. هرگز نشد فردی مستمند و نیازمند به اسپالدینگ نزدیک شود و او هر آنچه را که در آن لحظه در اختیار داشت، به وی نبخشد!

او تا آخرین روزهای عمرش از نظر جسمانی و سلامتی، از برکت الهی فراوانی برخوردار بود و هرگز نه خسته می شد و نه بیمار! او هرگز اظهار بدخلقی یا ناراحتی نمی کرد. می توانست به مدت دو یا سه هفته، در بیشتر ساعات شبانه روز بیدار بماند. اسپالدینگ هرگز چیزی برای خودش نمی خواست و هرگز کوچکترین توقعی از دیگران نداشت.”

اسپالدینگ تصمیم گرفته بود برخی از تجربیاتش در سرزمین هندوستان را با دست بنویسد. چند تن از دوستانش اجازه خواستند نوشته هایش را تایپ کنند. او نیز موافقت کرد و سالیان دراز با این نسخه های تایپ شده به گشت و گذار پرداخت و به هر کسی که علاقمند به این مباحث بود از آن نسخه ها هدیه می کرد. سرانجام بانویی از او اجازه خواست تا هزار نسخه از آنها را منتشر کند. آن بانو چند نسخه را به دوستان شخصی اش بخشید. دو ماه بعد به شیوه ای کاملاً غیرمنتظره، آن بانو با بیست هزار درخواست از سوی مردم گوناگون رویارو شد!

سپس در حدود ده سال بعد، اسپالدینگ تقریباً هر شب با افرادی در اطراف منزلش مواجه می شد که مایل بودند اطلاعات بیشتری درباره ی سفرها و تجربیاتش دریافت کنند. همچنین پیوسته از او دعوت می شد به ایراد انواع سخنرانی در محافل کوچک و بزرگ شرکت کند و به سؤالات مردم پاسخ می داد. او پس از انجام کارهای روزانه اش به عنوان یک مهندس به این محافل دوستانه می رفت.

اسپالدینگ هرگز نوشته های خود را از طریق نوشتار اتوماتیک از عالم بالا به دست نیاورد و هرگز از طریق غیب بینی یا غیب شنوایی یا کارهای مشابه به نگارش کتاب هایش نپرداخت. سال ۱۹۲۴ نخستین کتابش با نام “زندگی و آموزه های استادان خاور دور” انتشار یافت. از آن زمان به بعد میلیون ها نسخه از آن به فروش رسید و تا به امروز همچنان تجدید چاپ می شود. اسپالدینگ جلد دوم این کتاب را در سال ۱۹۲۷و جلد سوم را سال ۱۹۳۵ نوشت. جلد چهارم (۱۹۴۸) و جلد پنجم (۱۹۵۵) از پرسش و پاسخ های او در منابع مختلف گردآوری شده اند و جلد ششم (۱۹۹۶) شامل ارجاعات تاریخی به مقالاتی است که برای مجله ی Mind می نوشت (۱۹۳۷-۱۹۳۵).

اسپالدینگ مدتی به عنوان مشاور فنی سسیل بی دمیل، کارگردان معروف هالیوود استخدام شد تا در ساخت فیلم تاریخی و دینی معروفش به نام “شاه شاهان” که مربوط به زندگی حضرت عیسی بود، به او کمک و پیشنهادات لازم را بکند.

اسپالدینگ عمیقاً معتقد بود که در زندگی انسان ها، معنویت دارای بالاترین جایگاه است و آنقدر که حیات روحانی حائز اهمیت است، کالبد جسمانی اهمیت ندارد. او بیش از هر چیز مایل بود این واقعیت را دریابید که «خدا» در درون هر یک از ما جای دارد. این مهم ترین آموزش او بود. او معتقد بود که ما به وضعیتی هیپنوتیزم شده ایم که در آن وضعیت، باور نمی کنیم و ایمان نداریم. بدون داشتن ایمان، هیچ قدرت خلاقه ای نمی تواند وجود داشته باشد.

افرادی که اسپالدینگ با آنها در تماس بود : خلیل جبران، کریشنا مورتی، سری اوربیندو، سری رامانا ماهارشی، مادام بلاواتسکی و …

 کتاب ها

۱- زندگی و آموزه های استادان خاور دور ( ۶ جلد)

Life & Teaching of the Masters of the Far East

 کتاب های ترجمه شده در ایران.

۱- معبد سکوت (ترجمه ی جلد ۱ تا ۳  “زندگی و آموزه های استادان خاور دور” )

ترجمه : فریده مهدوی دامغانی- انتشارات فردوس- چاپ اول ۱۳۸۲

۲- واپسین گفتار، عالم اوراسینا (ترجمه ی جلد ۵ “زندگی و آموزه های استادان خاور دور”)

ترجمه : فریده مهدوی دامغانی- نشر تیر- چاپ اول ۱۳۸۸

مطالب مرتبط

۲ دیدگاه‌

  1. نادر گفت:

    با تقدیم عمیق ترین احترامات به عشق جاری در خلقت وقلب تمامی انسان ها باید بگویم نوشته های اسپالدینگ مسیر درست درک خالق هستی را آشکار می نماید اما نمی دانم چرا در این تجربیات صحبتی از بزرگان اسلام وعارفان وپیامبر وامامان به میان نیامده است.

  2. فراز گفت:

    من کتاب های ایشان را خوانده ام تصور دیدن این همه زیبایی که ایشان از نزدیک شاهد بوده اند سخت است اگر واقعا ایشان این همه کرامات را شاهد بوده اند و به نقل از ایشان دوستانشان برگشتند که راه ان استادان را اموزش ببیند پس چرا ایشان نماندند ؟؟!!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *