دساتیر آسمانی کتاب جعلی

چگونه کتاب بخوانیم؟
دساتیر آسمانی نام کتابی است جعلی منسوب به زرتشتیان، که مدت های مدیدی دانشمندان و پژوهشگران شرق و غرب به بحث وجدل پیرامون آن مشغول بودند از این میان گروهی موافق و اکثریت مخالف قدمت واصالت آن بودند.

چندی پیش نسخه دستنویسی به خط خوش نستعلیق از ترجمه و تفسیر این کتاب به دست نگارنده رسید که به دلیل اهمیت آن بر آن شدم تا به بهانه معرفی این دستنویس توضیحاتی پیرامون کتاب، متن و ترجمه آن و چگونگی پیدایش و چاپ آن ارائه دهم.امروزه تقریباً روشن شده که به احتمال قوی این کتاب محصول فرقه آذرکیوانیه و ساخته و پرداخته مؤسس این فرقه یعنی آذر کیوان (۹۴۲ـ۱۰۲۷ق / ۱۶۱۲ـ۱۵۲۹م) است.این فرقه ادبیاتی نسبتاً وسیع داشته که به نام و مشخصات شماری از آنها، در دبستان المذاهب و شارستان چهار چمن که خود نیز جزو همین گروه هستند، اشاره شده است. اما از کلیه آثار مربوط به این فرقه، کتاب های ذیل در دست است که بدانها اشاره می کنیم:

۱-دساتیر

۲- شارستان چهارچمن (یا شارستان دانش و گلستان بینش

۳- جام کی خسرو

۴- زردست افشار

۵- زنده رود

۶- خویشتاب

۷- زوره باستانی

۸- دبستان مذاهب

۹- رساله ای بی نام در خودشناسی

۱۰- فرازستان

۱۱- گلشن فرهنگ

۱۲-گلچینی از نامه های دساتیر

۱۳-رساله ای درباره نویسنده دبستان مذاهب

۱۴- مقولات بهمنی به زبان گجراتی.

بنابر روایات دساتیر، نخستین پیامبر موسوم به مه آباد صد هزار سال پیش از کیومرث یا به زبان دساتیر فرزینسار می زیست و آخرین آنها یعنی ساسان پنجم به روزگار خسرو پرویز به پیامبری رسیده است. هموست که درباره وی می گویند چون در روزگار خسرو پرویز، مردم از عهده خواندن متن دساتیر و فهم مندرجات آن بر نمی آمدند، ساسانِ پنجم آخرین پیامبر از پیامبران شانزده گانه، به فرمان ایزد مأمور شد تا آن را به زبان پارسی سره ترجمه نموده و در اختیار مردمان گذارد. وی نیز چنین کرد و علاوه بر ترجمه، تفسیری نیز بر آن نگاشت که اکنون هم متن و هم ترجمه و تفسیر آن به خط فارسی در دست است، و دستنویس حاضر نیز تنها شامل ترجمه و تفسیر دساتیر به زبان فارسی است.
این دستنویس شامل ترجمه و تفسیر فارسی، به خط خوش نستعلیق توسط شخصی بنام صفای گبرشی به سال ۱۲۷۷ هجری (۱۸۶۱ میلادی) نوشته شده و در ۳۷۲ صفحه است. اندازه صفحات ۲۲×۱۶ سانتیمتر و هر صفحه دارای ۱۰ سطر می باشد. در ابتدای دستنویس فهرست مطالب و نام ۱۶ نامه متن ذکر شده، پس از آن آغاز متن با این عبارت شروع می شود:
«دساتیر آسمانی بفرز آباد وخشوران وخشور، پناهیم بیزدان از منش و خوی بد و زشت گمراه کننده، به راه ناخوب برنده رنج دهنده آزار رساننده، به نام ایزد بخشاینده بخشایشگر مهربان دادگر…»
عنوان نامه ها با خط سرخ رنگ نوشته شده و فواصل آیات با چهار نقطه قرمز رنگ مشخص شده است. بعضی از عبارات و اصطلاحات نیز با خط سرخ رنگی که در بالای آنها کشیده شده، مشخص شده، و هر جا تفسیر و شرحی آمده، واژه «شرح» با رنگ سرخ جلب توجه می کند. در آخر متن کتاب ـ قبل از بخش فرهنگ لغات ـ مقدمه ملافیروز آمده که در انتهای آن در تاریخ ختم ترجمه و انجام آن ماده تاریخی به شعر سروده که ابیات پایانی آن چنین است:
جستمش تاریخ بهر اختتام

داد هاتف پاسخ از دارالسلام
از جلوس یزدجرد شهریار
سال و مه مبهم مگو، گو آشکار
روز هفتم ماه اسفندار بود
کز تکاپو خامه آسایش نمود
بُد صدو هشتاد و پنج و یکهزار
سال کاین گنج نهان شد آشکار
هست ایجاز سخن حُسن کلام
باد بر خواننده از ناظم سلام»۱»

البته تاریخ ذکر شده ظاهراً اشتباه کاتب است و صحیح آن (بُد صد و پنجاه و هشت و یکهزار = ۱۱۵۸) می باشد. پس از متن کتاب، فرهنگ لغات آن آمده که با این عبارات شروع می شود: «بسم الله الرحمن الرحیم ـ بنام ایزد بخشاینده بخشایشگر دستگیر مهربان ـ فرهنگ لغات کتاب مستطاب دساتیر ـ باب الف ممدوده، ۱۱ ب به سکون بای ابجد نام یکی از عناصر اربعه به معنی آبرو و عزت و دولت و قدرت…»

انجام کتاب: «یوزه بر وزن موزه به معنی تفتیش و تفحص و جستجو باشد، یوزه به معنی تفحّص است و الحاق های هوز در آخر به جهت حرکت حرف آخر است چه پیوسته آخر کلمات فارسی ساکن می باشد. در هزار و دویست و هفتاد و هفت هجری به نگارش دساتیر آسمانی و چم باستانی پرداخت، نگارنده درویش فرومایه صفای گبرشی»

● دساتیر و چیستی آن

در سال ۱۷۷۸ میلادی برابر سال ۱۱۹۲ هـ.ق، ملاکاوس از پارسیان هند به دلیل اختلافی که در میان پارسیان به خاطر تقویم روی داده بود و این یک ماه تفاوت در سال یزدگردی سبب پس و پیش کردن جشن ها و آیین های زرتشتیان شده بود، با پسرش ملافیروز به ایران رفت تا با زرتشتیان ایران درباره تقویمشان و حل این اختلاف مذاکره نماید. در آن زمان وی برای اولین بار در اصفهان دستنویس منحصر به فرد دساتیر را به دست آورده، با خود به هند برد.[۲] در آن هنگام که ملافیروز هنوز جوانی بیش نبود، پس از گذشت سال ها و با رنج بسیار دساتیر را در بمبئی به چاپ رسانید و در مقدمه آن تاریخ نشر کتاب را چنین آورده:

بُد صد و پنجاه و هشت و یکهزار

سال کین گنج نهان شد آشکار

منظور از ۱۱۵۸ سال یزدگردی است که معادل میلادی آن ۱۸۱۸ می باشد. این دستنویس که به خط فارسی نوشته شده، هنوز در کتابخانه ای موسوم به ملافیروز در بمبئی موجود است.[۴] این کتاب مجموعه ای از الهامات است که به ادعای نویسنده یا نویسندگان آن، از سوی خدا به شانزده پیامبر خود یا فرجیشور که یکی پس از دیگری و در روزگاران مختلف به رسالت می رسند، به زبان نامعلومی که هیچ پایه و اساسی ندارد ـ ولی به نام زبان آسمانی نامیده شده ـ برای هدایت مردم و رهنمون کردن ایشان به رستگاری نازل شده است.
این شانزده پیغمبر (فرجیشور) که به دریافتِ سخنان آسمانی کامیاب شدند، عبارتند از:

۱-مهاباد

۲- جی افرام

۳- شای کلیو

۴- یاسان

۵- گلشاه

۶- سیامک

۷- هوشنگ

۸- طهمورس

۹- جمشید

۱۰- فریدون

۱۱- منوچهر

۱۲- کیخسرو

۱۳- زرتشت

۱۴- سکندر

۱۵- ساسان نخست

۱۶- ساسان پنجم.

نامه های آسمانی دساتیر دارای آیات یا فقرات متفاوتی است. هر چند بلندترین این نامه ها از لحاظ حجم مطلب، نامه شت وخشور زرتشت است، اما به لحاظ تعداد فقرات بزرگ ترینِ آنها نامه شت مهاباد است که ۱۷۰ فقره دارد و کوچک ترین آن نامه سکندر با ۱۶ فقره می باشد. بقیه این نامه ها و تعداد فقرات آن بدین گونه است: جی افرام ۸۸; شای کلیو ۸۰; یاسان ۶۴; گلشاه ۳۷; سیامک ۵۰; هوشنگ ۳۸; طهمورس ۵۶; جمشید ۹۳; فریدون ۴۸; منوچهر ۳۶; کیخسرو ۲۸; زرتشت ۱۶۴; سکندر ۱۶; ساسان نخست ۹۳; ساسان پنجم ۴۲. قابل ذکر است که هیچ یک از این فقرات همانند سخنان زرتشت درگاتاها نیست و به عبارتی دیگر در همه سرودهای گاتاها و یا سراسر اوستایی که امروزه در دست است به هیچ وجه به مطالب یا موضوعی که شباهتی با مطالب ساختگی دساتیر داشته باشد وجود ندارد. نامه هوشنگ «جادوان خرد» و نامه طهمورس «برین فرهنگ» و نامه جمشید «فرازین اروند» و نامه فریدون «هنرستان» و نامه منوچهر «دانشیار» و نامه کیخسرو «سروشی کردار» نام دارند. خاندان نخستین پیامبر که آبادیان خوانده شده، در هنگام یکصدزاد سال خسروی مینوی کردند. یعنی این خاندان همانند برخی پیامبران قوم بنی اسرائیل، پیامبری و شهریاری را با هم داشتند.

هر زاد در دساتیر هزار واد سال است و هر واد سه هزار جاد سال، و هر جاد یک هزار مَرَد سال، و هر مَرَد یک هزار وَرَد سال، و هر وَرَد یک هزار فَرَد سال، یک فَرَد یک میلیون سال، یک اسپار یک میلیارد سال، یک سمار ده میلیون سال و صد هزار سال را یک سلام گویند. بنابراین و با این حساب یک زاد دو هزار تریلیون سال می شود.

آخرین پادشاه این خاندان که «آباد آزاد» نام دارد، خسته و وامانده گردید و دیگر نتوانست مردم را از کجروی باز دارد، ناچار از جهان روی برتافته، از دیده ها پنهان شد (نامه جی افرام، فقره ۲۰)، و گیتی از این پیش آمد پرآشوب شد. چند تن از نیکان از افرام پسر آباد آزاد درخواست کردند که به تخت پدر نشنید. در همان هنگام فرمان آسمانی به او رسید و به سروری و راهنمایی جهانیان برگزیده شد. چون نوبت پیامبری و خسروی به افرام رسید (نامه مهاباد، ۱۷۰ و جی افرام، فقره ۵)، برای خود عنوان «جی» را برگزید، و جانشینان جی افرام به «جیان» موسوم اند. خاندان جیان یک اسپارسال که برابر یک میلیارد سال است، فرمانروا بودند. جی آلاد آخرین شهریار این خاندان همانند آباد آزاد از کردار ناستوده مردمان به ستوه آمده، از گیتی روی بگردانید. آنگاه دیگرباره آشوب برخاست تا این که پسر وی «کلیو» قیام کرده، به جای پدر نشست و عنوان «شاهی» گرفت (نامه جی افرام، فقره ۸۸). خاندان شای کلیو به شاییان موسوم اند و مدت یک سمار سال که ده میلیون سال باشد شهریاری داشتند. شای مِهبول آخرین شهریار این خاندان نیز همانند آباد آزاد و جی آلاد، به خاطر کردار ناهنجار مردمان از خسروی کناره گرفت و از دیدارها پنهان شد. باز آشوب همه جا را فرا گرفت و مردم به خواست و فرمان آسمانی، یاسان فرزند شای مهبول را به شهریاری و پیغمبری برگزیدند. خاندان یاسان موسوم به یاسانیان است و نود و نه سلام سال مدت شهریاری آنان بوده. آخرین پادشاه یاسانیان، یاسان آجام نیز از شهریاری کناره گرفت و مانند دوره دیگر پادشاهان پیشین، گیتی پر از آشوب و فتنه گشت. مردم دیوآسا به جان هم افتادند، آنچنان که نام مردمی دیگر به ایشان راست نیامدی، جهان روبه تباهی و بیداد رفت و این چنین بود تا این که خداوند فرزینسار پسر یاسان آجام را که گلشاه نام دارد به پیغمبری و فرمانروایی برانگیخت. باید توجه کنیم که دساتیر به تقلید از اوستا دارای متن و تفسیر است و این متن چنان که اشاره شد به دلیل اختصاص به شانزده پیغمبر به شانزده بخش (نامه) تقسیم شده و هر بخش یا نامه به نام پیغمبری موسوم است. هر یک از این نامه ها با ستایش خداوند و با عباراتی چون: «پناهیم به یزدان از منش و خوی بد و زشت گمراه کننده به راه ناخوب برنده رنج دهنده آزاررساننده، به نام ایزد بخشایشگر مهربان دادگر; بنام یزدان…» آغاز شده و در انجام هر یک از آنها پیدایش و ظهور پیامبر بعدی که پس از آن باید بیاید نوید داده شده است، به طور مثال در پایان اولین نامه موسوم به نامه مهاباد، خداوند این چنین مهاباد را مورد خطاب قرار می دهد: «پس از تو آیین ترا جی افرام زنده کند و او پیامبری باشد سترگ، از این آگهی بخشید به آباد روانشاد که چون این خجسته آیین از ناخویی مردم به زبونی گراید و برافتد، جی افرام که یکی از نژاد تو باشد آیین ترا زنده گرداند و از سر نو میان مردم بگستراند و او پیامبری باشد سترگ».
و در انجام نامه کیخسرو، با این عبارات ظهور زردشت نوید داده می شود: «و از لهراسب پوری آید خوب در هنگام او پیامبر بزرگ زردشت آید; و نامه او پرخیده و اپرخیده باشد».

در تاریخ و داستان و نوشته های دینی ایران از روزگار باستان تا زمان پیدایش دساتیر، در هیچ جا پیغمبران و یا کسان دیگری را سراغ نداریم که نام مهاباد، جی افرام، شای کلیو و یا سان داشته باشند; مطمئناً اینان رسولان یا پادشاهان ساخته و پرداخته ذهن نویسنده یا نویسندگان دساتیر است. جالب تر این که دوازده پیامبر دیگر که در کتاب دساتیر از آنها یاد می شود، در متن به یک نامه و در ترجمه و تفسیر به نام دیگر خوانده شده اند:

فرزینسار = گلشاه یا کیومرث / سیامر = سیامک / هورشار = هوشنگ / تخمورد = تهمورس / جرمشار = جمشید / پرسیدوم = فریدون / میرزاد = منوچهر / کیلاسرو پسر هیرتاووش = کیخسرو پسر سیاوش یا سیاوخش / هرتوش یا هرتوشاد پسر هرسفتمار = زرتشت پور اسفنتمان/ سیمکندش =سکندر/ خرمین سرسار= نخستین ساسان/پندم اردیناس= پنجم ساسان

ساختگی و جعلی بودن زبان دساتیر در نام های به کار رفته در متن به خوبی آشکار است; مثلا در دو نام آخر، معادل کلمه ساسان یکبار «سرسار» آمده و دیگر بار «اردیناس». و این نشان دهنده آن است که نویسنده دساتیر حتی برای ساختن واژگان یکسان و همانند نیز از قاعده و قانون خاص پیروی نکرده و در همه جا ردپای ذهن آشفته و بیمار وی کاملا هویداست. در این باره استاد پورداود آورده: «زبان متن دساتیر به زبان های کهن ایران چون فرس هخامنشی و اوستایی و پهلوی و پازند نمی ماند و نه به لهجه های دیگر باستانی مانند تخاری و سکزی و سُغدی و جز اینها، با زبان سانسکریت هم سروکاری ندارد و نه با هیچ یک از لهجه های سرزمین هند، از شعبات زبان های یونانی و لاتینی هم نیست، با زبان های سامی چون بابلی و عبری و سریانی نیز پیوندی ندارد، با زبان های چینی نیز خویشی ندارد. همچنین با زبان های اقوام سومر و ایلام و قبطی که در حدود چهار یا سه هزار سال پیش از مسیح در سرزمین های عراق و خوزستان و مصر می زیستند شباهتی ندارد و نباید هم با هیچ یک از زبان های کهنه و نو، خواه هند و اروپایی، خواه سامی و مغولی پیوستگی داشته باشد، این زبان را خودِ سازنده اش زبان آسمانی نامیده است…».[۷]

باید اذعان نمود که اینک بیش از ۲۵۰ سال است که دانشمندان و پژوهشگران بسیاری در دین زرتشتی و زبان های ایران باستان و کتب زند و پازند غور و بررسی کرده اند و در این راستا هر آنچه درباره ایران و دین قدیم ایران در منابع مختلف و به زبان های پهلوی و فارسی باستان و نیز مآخذ گوناگون به زبان های هندی، چینی، عبری، سریانی و ارمنی ـ که در کتابخانه های مختلف در سراسر جهان ـ موجود بوده به دقت مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفته است. از این همه و در میان هزاران کتاب و مآخذ گوناگون کوچک ترین مطلب یا نشانه ای که گواه اصالت و درستی مطالب یا زبان دساتیر و پیشینه آن باشد بدست نیامده است.

● واژه های دساتیر و ساختار آن

اکنون برای هر چه بهتر پی بردن به زبان ساختگی دساتیر و لغات آن و چگونگی تبدیل و تحریف آن، نمونه ای چند از الفاظ و واژگانش را که در متن آمده با همانند فارسی آن تطبیق می کنیم. چنانچه خواهیم دید برخی از این لغات دیگرگون شده لغاتی است که در زبان های هندی و پهلوی به کار رفته است:
آرخمیده = آفریده; ایوان = کیوان; آسمات = آسمان; بیر = بیر (عدد یک در ترکی); باغوری = باختری; بسمود = فرمود; روام = روان; زوراس = تورات; سیامر = سیامک; مرپان = مهربان; هادگار = پروردگار; فروسین = فروردین; انتام = انجام; هروستا= اوستا; شالستن = دانستن; نووسد = نخست; هیراسیام = ایرانیان; هامودهار = آموزگار; هورسته = خجسته; نوراخ = یونان; داهان = داهاک (اژی دهاک); رام ورام = جانواران; گرستاب = گرداب; مرد و شام = مردمان; ایزج = ایزد (یزت پهلوی); هان چیمان = آنچنان; پرمانبر = فرمانبر; تنو = تن; تیمرام = تیر (ماه); شنکر = پیکر; سفاسف سراسر; جهاخ = جهان; آسردن = آزردن; تاجنده = تابنده; بارام = باران; میناسیان = مینویان; هفت = رفت; هیرتاووش = سیاووش; هرتوش = زرتشت; مادر = آتر (آذر); امشاسیان = امشاسپندان; مزدام = مزدا; هان = آن (ضمیر اشاره); میلادیدن = آفریدن; همیکه = همینکه.

و اینک برخی لغات دساتیری و همانندهای آن در زبان های خارجی: ▪ دساتیرزبان های خارجی فارسی

▪مرزیگیدنمرنچیدن (پهلوی)مردنـ مرگیدن

▪ادـ حدایت (پهلوی)هست
▪همارامار (پهلوی)امارهـ حساب

▪مرتازمرتم (پهلوی)مردم

▪دهاسده (هندی)بدن

▪انکانک (هندی)بسیار

▪سابساب (هندی)همهـ هر

▪سریرشریر (هندی)جسم

▪سداسدا (هندی)همیشه

▪آب رااپر (گجراتی)خود

▪امامنه (گجراتی)اکنون

▪پاشپاس (سانسکریت)نزدیک

استاد پورداود درباره لغت های دساتیری و چگونگی ساخت آنها می نویسد: «نویسنده دساتیر از برای لغت سازی چندین شیوه به کار برده است: به برخی از واژه های فارسی معنی دیگر داده، آمیغ که به معنی آمیزش است در دساتیر یعنی حقیقت و آمیغی یعنی حقیقی، یوزه به معنی توله شکاری درست است اما در دساتیر به معنی تفتیش است و جز اینها، برای برخی لغت های عربی فارسی ساخته است، چون خانه آباد به جای بیت المعمور (کعبه) و هر سویه پادشاهان به جای ملوک الطوایف و کُنوَر به جای فاعل و چشمیده به جای منظور و برش دید به جای قطع نظر از… و جز اینها. یک رشته از لغاتش مفهوم لغات تازی است: چون اویش = هویت، راست پوش = کافر، افرازستان = عالم علومی، فسرده شهر = عالم سفلی، نخستین انداز = بدیهه.

برخی از لغت ها را از روی قیاس ساخته، از روی خورشید کلمات هورشید و ماهشید درست کرده است. در بسیاری از واژه های فارسی حرفی از اول و آخر آنها انداخته یا حرفی به اول و آخر آنها افزوده لغت های دیگری ساخته است: نیواره چوبی است که بدان خمیر پهن کنند درست مانند وردنه، نظر به ریشه و بنیاد آنها هر دو درست است اما در دساتیر به نیور یا نیوار معنی جوّ داده شده، باستان در دساتیر باس شده به معنی کهنه و قدیم در مقابل حادث، به انجام واژه چم (= معنی) یک راء افزوده شده چمر یعنی آشکار و پیدا و در سرلغت «همه» حرف نفی «اَ» افزوده شده «اهمه» یعنی ناقص و ناتمام و جز آن، با این شیوه ها نویسنده دساتیر یاوه های خود را به قالب الفاظ و عباراتی به آسانی در آورده زبان عهد ساسانیان به قلم داده است. از برای هیچ لغتی در تنگنا نبوده، بسا از برای یک لغت عربی چندین لغت تراشیده است: هر آینه بود، هر آینه هستی، ناچار باش، ناگزیر باش، ناچار هست، گرورفرتاش همه اینها به معنی واجب الوجود است. شایسته هستی، شایسته بود، ناور فرتاش یعنی ممکن الوجود

آموزه های دساتیری

بنابر روایات دساتیر، شانزدهمین پیامبر که ساسان پنجم است و معاصر خسرو پرویز به شمار آمده، دساتیر را به زبان فارسی جدید آمیخته با واژه های ساختگی دیگر، ترجمه و تفسیر کرده و در ذیل عبارات نامه ها درج کرده است. بدین سان کتاب دساتیر (۱۶ نامه) در حقیقت دارای دو بخش جداگانه است: متن نامه ها ـ که شامل گفته ها و دستورات خدا با پیامبران شانزده گانه خویش البته به زبان ساختگی دساتیری است ـ و دیگر ترجمه و تفسیر آنها منسوب به ساسان پنجم به فارسی آمیخته با لغات و اصطلاحات مجعول. مطالب دساتیر آمیزه ای است از افکار گوناگونی که تا سده ۱۰ قمری / ۱۶ میلادی در ادیان، مکاتب و مذاهب مختلف در ایران رواج داشته است و حتی گاهی ترجمه عباراتی از قرآن کریم، تورات و اوستا در آن دیده می شود که به شیوه معمول با اندک دخل و تصرفی و گاه عیناً در کتاب نقل می شود. در نامه جی افرام فقره ۷۰ آمده که دو گونه نامه است که ایزدی هستند: یکی همین نامه که از آفرینش دو جهان سخن می گوید و دیگر کهین نامه که آن را دساتیر خوانند: «یزدانی نامه دو است نامه نخستین دو گیتی است و آن رامهین نامه گویند و به زبان فراز آباد فرز دساتیرش نامند که مهین نامه یزدان باشد… و دیگر دساتیر خوانند که کهین نامه یزدان باشد

بنابر دستور آسمانی دساتیر یا کهین نامه، آفریدگار خدایی است یکتا که در نامه ها به نام های مزدام، مزدان، لارنگ، زمرپان، شمتا و هرمهر خوانده شده و ذاتی قدیم و ابدی است. دارای صفات بسیار است، ولی صفاتش از ذاتش بیرون نیست، بی شریک و مانند و ضد، بر همه چیز آگاه و بر هر کاری تواناست. زمان های گذشته و آینده همه یکباره بر او آشکار و نزد او حاضر است. خداوند نُه آسمان را بیافرید و به هر یک خرد و یا هوش و روان و تن ارزانی داشت. در آسمان ها فرشتگان بی شمار و ستارگان فراوانند. هر یک از آنها را نیز خرد و روان و تن است. سیارگان گردنده نیز دارای خرد و روان و تن هستند، چنان که در نامه مهاباد (اولین نامه دساتیر، فقرات ۱۴ به بعد) در این باره می خوانیم: «بدین گونه از هر خردی هوشی و روانی و تنی پیدا گردانید تا سپهرستان انجامید و به پایان رسانید، مانند هوش کیوان سپهر فرنسانام و روانش لاتینسا و تن او ارمنسا، و خرد هرمزد سپهر انجمداد و روان او نجم آزاد و شید آزاد تنش، و خرد و روان و تن بهرام سپهر که نامیده شده به بهمن زاد و فرشاد و رزباد واد، و خرد و روان و تن خورشید چرخ شاد آرام و شادایام و نشاد ارسام نام، خرد و روان و تن ناهید آسمان نروان و فروان و زروان نام، خرد و روان و تن تیر چرخ که ارلاس و فرلاس و ورلاس نامند، خرد و روان و تن ماه آسمان فرنوش و ورنوش و اردوش آفرید».

ترتیب آفرینش آنطور که در نامه مهاباد آمده به گونه ای است که در کتب حکمای مشّایی چون فارابی و ابن سینا دیده می شود.[بدان گونه که در عقاید و آراء ادیان قدیم ایران و نیز اشراقیان دیده می شود) چنانکه در نامه مهاباد فقره (۴۹ ـ ۴۸) آمده: بر آتش و باد و آب و خاک چهار فرشته گماشته گشت، بدین نام: انیراب و هیراب و سمیراب و زهیراب».

جهان و مجموعه آن همانند تن آدمی و اعضایش است: آسمان پوست آن، کیوان اسپرز آن، برجیس جگرش، بهرام زرداب آن، خورشید قلب، ناهید معده، تیر مغز، ماه شُش، ستارگان و بروج رگ های آن، آتش دلش، هوا نفسش، آب عرقش، خاک گردپای آن، برق همچون لبخندش، رعد چون آوازش، باران چون اشکش و بالاخره کانها و گیاهان و جانوران کرم های پیکر آن. پوست آدمی چون آسمان است و هفت اندامش که سر و سینه و معده و دو دست و دو پا باشند بجای هفت سیاره اند، خون و بلغم و صفرا و سودا نیز بجای عناصر چهارگانه آتش و آب و خاک و هوا هستند. (نامه جمشید، فقره ۵۸).

ادوار عمر جهان به شماره ستارگان سیار است و هنگامی که دور ماه به پایان رسید، باز دوران های عالم به همان وضع و صورت پیشین از سر گرفته می شود. بنابر دساتیر طول زمان صد هزاران هزار سال است. شماره و اعدادی که برای نگاه داشتن تاریخ و محاسبه ادوار جهانی به کار گرفته می شود چنین است:

یک سلام سال (صد هزار سال)، یک سمار سال (ده میلیون سال)، یک اسپار سال (یک بیلیون سال)، یک فرد سال (یک میلیون سال)، یک ورد (یک هزار فرد سال)، یک مرد (یک هزار ورد سال)، یک چاد (یک هزار مرد سال)، یک واد (سه هزار چاد سال)، یک زاد (دو هزار واد سال).

و ترتیب اعداد نیز بدین شرح است: یک، ده، صد، هزار، سلام ـ یعنی صدهزار را سلام گویند ـ و صد سلام را شمار و صد شمار را اسپار و صد اسپار را راده و صد راده را ارآده و صد ارآده را راز و صد راز را آراز و صد آراز را بی آراز گویند.

در دساتیر به تناسخ ارواح که یکی از معتقدات ـ اصلی ـ مذاهب هندی است توجه خاصی شده است. انسان برترین نوع آفرینش است که به یاری روان و خرد به عوالم بالا و منزلت فرشتگان تواند رسید. و برای رسیدن به این مقام باید از چرخه تسلسل تولد و مرگ رهایی یابد. بنابر این عقیده روان تمامی موجودات، اعم از آدمی، جانوران، گیاهان و جماد، از جسمی به جسم دیگر در حال انتقالند. در نامه مهاباد (فقره ۷۱ـ۶۷) پیغمبرآباد از خداوند می پرسد: چگونه است که پادشاهان و فرمانروایان و توانگران هم در زندگانی به رنج و اندوه اندراند؟ خداوند در پاسخ گوید: برای این که آنان در زندگی تن پیشین خود بدکار بودند. سزای خود را در زندگی دیگری می بینند، دیگر باره ناخوش و رنجور متولد می شوند یا به رنج های دیگر دچار آیند، جانور زهردار و درنده آنان را می گزد، اینها کیفر کردارهای زندگی پیشین خود آنان است. همچنین جانوران درنده و مرغکان و چهارپایان هر یک پاداش و پادافراه زندگی پیشین خودشان را در زندگی بعد خواهند دید، اگر دوره یک زندگی کافی نبود و سزا به آن اندازه نباشد که گناه زندگی پیش را فرو شوید، در دوره زندگی سوم و چهارم سزا خواهند یافت، چندان خواهند رفت و آمد تا آن گناه پیشین پاک شود. کسانی که نادان و بدکنش اند در زندگی دیگر به کالبد گیاه و رستنی متولد شوند و مردمان ناآزموده و زشت کردار به کالبد کانی (معدنی) در آیند، چارپایانی که در این جهان چون اسب و گاو و شتر و خر بارکش اند مردمانی بودند که به کالبد جانواران در آمده در بارکشی کیفر رفتار خود می بینند.

 لازم به ذکر است که در دساتیر مشقت و ریاضت و به خود سختی دادن و طریق درویشی و گدایی گزیدن از اهمیت بسیاری برخوردار است. از ریاضت و روزه گرفتن و با خواندن اوراد مخصوص ممکن است روح آدمی مدتی از کالبد جسمانی بیرون آمده و به سیاحت جهان دیگر برود و پس از آن باز به پیکر خود رجعت نماید. روان چنین شخصی چنانچه به این پایه و مقام برسد از چرخه «کارما» رهایی خواهد یافت و دیگر کالبد عوض نمی کند، و پس از مرگ به صورت جاودانی در بهشت خواهد ماند. اما چنانچه کسی در زندگانی کنونی راه خوشی و کامرانی را پیشه خود سازد واز کردار و پندار زشت و ناپسند بهره مند باشد، در زندگی بعد از منزل انسانی به پایگاه حیوانی تنزل خواهد نمود. بنابر دستورات دساتیر، خورشید و ماه و ستارگان و نیز روشنی چراغ و آتش را باید ستایش کرد و در معابد برای ستارگان تندیس ساخت و نماز و آیین های پرستش را رو به روشنایی یا اجرام فلکی به جای آورد. در دساتیر ستارگان (ششکاخ) جزو خدایان به شمار رفته اند و وبنابر عقیده پیروان آن، گردش جهان و نظم آن زیر نفوذ هفت سیاره و ستارگان متعددی است که در آسمان مشاهده می گردند، و خدای دساتیر بارها و بارها پیامبران خود را دستور به ستایش ستارگان می دهد، چنانکه در (نامه هوشنگ فقره ۷، نامه جمشید فقره ۱۴، نامه فریدون فقره ۷ و جز اینها) ایشان، به پرستش بهرام و ناهید و تیر و غیره مأمور شده اند. و نیز در فقره ۵۵ نامه یاسان آمده: «پس برابر ششکاخ آی و نماز کن و ششکاخ ستارگانند و آتش که فروغندگانند». آنگاه در فقره بعد تأکید می شود چنانچه خواهی نمازت به یزدان برسد، باید در برابر ششکاخ نیز نماز به جای آوری.

در نامه مهاباد فقرات ۶۳ و ۷۴ ـ ۷۱ مطالبی درباره سزا و کیفر کسانی که زندبار یا جانوران سودمند را آزار می دهند و یا می کشند مطالبی ذکر شده و بر طبق آن باید از خوردن گوشت جانوران پرهیز کرد. اما در نامه زردشت فقره ۱۵۴ کشتن جانوران زیانبار (تندبار) نیکو شمرده شده است.

بنابر تعالیم دساتیر، مردگان را یا باید سوزاند، یا به خاک سپرد و یا در تیزآب انداخت. چنان که در این باره در نامه مهاباد فقره ۱۵۴ آمده: «مرده را در خم تیزآب و تندآب یا در آتش یا خاک سپرید، آنچه فرسنداجیان (امت = پیروان دساتیر) درباره مرده کرده اند آن است که پس از جدایی روان، تن را به آب پاک شویند و جامه ای نیکو و بویا درو پوشانند، پس بدین گونه تن او را در خم تندآب اندازند چون گداخته شود آن آب را به جای دور از شهر برده ریزند ورنه بدین آرایش به آتش سوزانند یا گنبدی سازند و درون آن چاهی پهن کنند و آن را به سنگ وخشت و رشت استوار و سفید سازند و در کنارهای آن جای ها باشد و تخت ها گذاشته مرده را برافراز تخت خوابانند یا خم در خاک فرو برند و در آن مرده را جادهند یا تابود به زمین نهان سازند و آن چه بیشتر بدان فرسنداجیان کار کردندی خم تند آب بود».

چنانچه دیدیم آموزه های دساتیری ترکیبی است ناهمگون از مطالب آمیخته و گرفته شده از ادیان عقاید و مکاتبی مختلف که بنیان های فکری آن آشکارا با اصول ادیانی چون اسلام و زردشتی کاملا مغایر و متضاد است. این دین ساختگی هر چند کاملا رنگ اشراقی شدید دارد، در بسیاری از موارد از آن جداست. شاید همین دلیل پژوهشگر و ایرانشناس معاصر و بزرگی چون هانری کربن Henri Corbin را به اشتباه انداخته، به طوری که در مقدمه مجموعه مصنفات شیخ اشراق (جلد ۱/ مقدمه به زبان فرانسوی LVI-LIX) اذعان دارد که دساتیر و افکار دساتیری، احیاء اندیشه های قدیم ایرانی و ادامه حکمت اشراق است. این سخن دور از تحقیق و همان ادعایی است که پیروان آذر کیوان داشته اند.

●قدمت دساتیر و چاپ آن

برخلاف آنچه در دساتیر آمده که مترجم و شارح آن را آخرین پیامبر، یعنی ساسان پنجم دانسته، نویسنده این کتاب (متن، ترجمه و شرح) باید کسی باشد که ساسان پنجم نیز ساخته و پرداخته وی است و ظاهراً زبان ساختگی و جعلی او را نیز جز خود او کسی نمی دانسته، چه رسد به ساسان پنجم. اما تاریخ تألیف کتاب از عباراتی که در نامه ساسان پنجم فقره ۳۱ آمده روشن می شود: «چون هزار سال تازی آیین را گذرد چنان شود آن آیین از جدایی ها که اگر به آیین گر نمایند نداندش». بنابر این تاریخ تألیف باید حدود سال ۱۰۰۰ق یا ۱۵۹۲ میلادی باشد و این زمان درست مطابق است با روزگاری که آذر کیوان مؤسس فرقه آذر کیوانی، از ایران به هند کوچ کرد. از طرفی چون در سراسر کتاب به واژه های هندی و سانسکریت برخورد می کنیم، معلوم می شود که به احتمال قوی این کتاب در هند نوشته شده است. چنانکه در ابتدای این گفتار اشاره شد، ملافیروز در سال ۱۲۳۳ق/ ۱۸۱۸م متن و ترجمه انگلیسی کتاب دساتیر را به چاپ رساند. پیش از چاپ این کتاب اولین کسی که به وصف آن پرداخت سِرْ ویلیام جونز Sir William Jonesخاورشناس معروف انگلیسی بود که نام و وصف دساتیر را در کتاب دبستان المذاهب دیده بود. وی در سال ۱۲۰۳ق/ ۱۷۸۹م، این کتاب را از مهم ترین آثار دینی ایرانیان قدیم و به عنوان کتاب آسمانی و همسنگ اوستا و زند به شمار آورد

از ابتدای پیدایش دساتیر و مطرح شدن آن در مجامع علمی، پژوهشگران و دانشمندان غرب و شرق نظرات موافق و مخالفی پیرامون آن اظهار کردند. از یک سو کسانی چون ویلیام جونز مذکور، ملافیروز دستور پارسیان هند (در مقدمه ترجمه انگلیسی دساتیر ۱۸۱۸م ۱۹

برخلاف این نظریات، رشید شهمردان در تاریخ زرتشتیان

لازم به ذکر است که با تمام این مباحث، هنوز هم کتاب دساتیر و چگونگی پیدایش و قدمت آن در هاله ای از ابهام قرار دارد و به هیچ وجه در این خصوص نمی توان نظریه قطعی ارائه نمود. اما هر چه هست چنانکه اشاره شد، به دستور سرجان ملکم و با ترجمه ویلیام ارسکین و با کوشش های ملافیروز، با متن این کتاب همراه با ترجمه آن در ۲ جلد در ۱۲۳۳ ـ ۱۲۳۵ق / ۱۸۱۸ ـ ۱۸۱۹م در بمبئی انتشار یافت. جلد اول شامل متن (با ترجمه و تفسیر منسوب به ساسان پنجم) و فرهنگ لغات و جلد دوم حاوی ترجمه آن به زبان انگلیسی است. این کتاب در ۱۲۶۴ ق / ۱۸۴۸م به دست ملاکیقباد با مقدمه ای مبسوط به زبان گجراتی ترجمه شد و نزدیک به ۷۰ سال بعد از ترجمه اول، بار دیگر در آمریکا به قلم میرزا محمد هادی ترجمه و در شماره های مجله Platonist انتشار یافت. متن آن نیز دوباره در سال ۱۳۰۵ ق / ۱۸۸۸م در بمبئی به چاپ رسید و در همان سال دهونجی بهوی جمشید جی مدهورا ترجمه انگلیسی ملافیروز را در همان شهر به چاپ رساند. که متأسفانه کاری است شتاب زده و پر غلط.

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *