خارج شدن از جسم
تجربه خارج از بدن از بچگی همیشه برای من یک آرزو بود ، یک آرزویی که همیشه میگفتم یعنی میشه من روزی پرواز کنم و رو این ابرها راه برم ؟! میشه هرجایی خواستم باشم ؟! این با من همراه بود تا جایی که دوستای خوبی پیدا کردم و ….
اول دو تجربه خروج از بدنه دو تا از دوستانم رو میگم ، بعد راز رسیدن به سفر روح و بعد از اون تجربه های مشترک خودم و دوستان رو واستون میگم.
دوست خواهرم که شوهر هم داره یک زن بسیار پاک دامنه که اهل خداست ، این زن یک شبی که در کنار شوهرش خواب بود واسه اولین بار دچار یک تجربه غیر عادی میشه ، اون وقتی که خواب بوده میبینه از جسم جدا شده و خودش و شوهرش رو میبینه که کنار هم خواب هستن ، خب شکه میشه ، که حق هم داشته ، فک میکنه مرده ، این زن مدام تلاش میکنه تا بره تو جسمش ، مدام تلاش تا اینکه موفق میشه و وقتی بیدار میشه سریع شوهرش رو بیدار میکنه و از تجربش میگه و تا صبح نه خودش میخوابه و نه میزاره شوهرش بخوابه . چون واقعا ترسیده بود . تا اینکه فردا شب وقتی با کلی ترس دوباره میخوابه باز همون تجربه واسش رخ میده و از جسم جدا میشه و جسم خودش و شوهرش رو میبینه ، باز به تلاش زیاد به جسم بر میگرده و باز بی خوابی تا صبح … این خانوم این داستان رو به خواهر من میگه و خواهر هم به من ، اما واقعا علت این خروج از بدن چیه ؟ علتی نداره جز پاکی و سبکی روح ، یعنی اگه شما بتونین روح رو از جسم قوی تر کنین اون وقته که روح میتونه جسم یا زندان خودش رو ترک کنه و به آزادی برسه .
حالا سود این آزادی چیه ؟ دیدن چیزهایی که هیچ کس ندیده ، دونستن چیز هایی که هیچ کس نمیدونه ، و رسیدن به لذت پرواز و دید جهان از چشم سوم یا چشم روح که زیبا ترین تجربه است ، که هیچ مواد مخدری ، هیچ مشروبی ، هیچ لذتی نمیتونه از این تجربه دلچسب تر باشه ، چون دنیایی که شما با چشم سوم یا چشم روح میبینین بی نهایت زیبا تره تا اینی که الان دارین میبینین . و در مواردی اگر به شما اجازه داده بشه میتونین به جهان های دیگه سفر کنین و تجربیات معنوی کسب کنین . و تازه اینجاست که میفهمین یک انسان چقدر قدرت داره …!!! و اگر از سفر روح سوء استفاده کنین و از اون در جهت انرژی های منفی استفاده کنین و غرور و منیت بهتون دست بده به راحتی اون رو از دست میدین .
تجربه دوم: دوست صمیمی خودم به اسم مهدی ، تو سن ۱۲ سالگی تو خونه بوده و مهمون هم داشتن ، این تو اتاق دراز کشیده بوده که یک دفعه بلند میشه و یه چرخی تو خونه میزنه و بعد از پله ها میره بالا که بره تو دستشویی ، وارد دستشویی که میشه میبینه یکی تو دستشویی هست سریع میاد بیرون و از پله ها میره پایین تا بره تو انباری دستشویی کنه ، حالا غافل از اینکه این اصلا نمیدونه الان یک روحه نه جسم . این میره و وقتی وارد انباری میشه میبینه صداهای عجیب غریبی میاد ، بعد میبینه یک نفر پشت سرشه ، یک روح بزرگ با قیافه درهم و ژولیده که صداش میکرد و میگفت مهدی ، مهدی ، مهدی هم تا اونو میبینه شروع میکنه به دویدن و رفتن تو اتاق ، مهدی تا وارد اتاق میشه میبینه خودش رو زمین خوابه ، شکه میشه ، اگه اینیکه خوابیده منم ، پس الان خودم کیم ؟ این هم با کلی درد سر وارد جسمش میشه ، و وقتی بیدار میشه و میره تو پذیرایی میبینه همه بهش خیره شدن ، بهش میگن تو چرا انقدر زرد شدی ؟ میره تو آینه خودش رو میبینه و میبینه که زرد زرد شده از ترس .
هر دو تجربه ای که واستون گفتم از جمله تجربه های غیر اختیاری بود . اما تو مورد اول اون خانوم میتونست هر وقت که بخواد از جسم خارج بشه . چون روحش بسیار سبک بوده. اما در مورد اینکه چطور به این تجربه برسیم !!! اول اینکه باید هدف داشته باشین ، چرا به این برسم ؟ هدفم چیه ؟ و اگه رسیدم چطور قدر اون رو بدونم ، چون همون جوری که رسیدن به سفر روح بسیار مشکله ، از دست دادنش هم بسیار آسونه ، یعنی با یک گناه ، با یک کار اشتباه همه چیز از دستتون میره . چون در معنویت جایی برای پوچ بودن و کج روی وجو نداره ، سفر روح چیز کمی نیست ، چیزی هست که تنها عارف ها و عاشقان واقعی خدا به اون میرسن .البته من راه معنوی رسیدن به سفر روح رو دارم تو این پست توضیح میدم ، که دیدن نور و صوت خدا در اون امکان پذیره ، راه های دیگه ای هم هست برای رسیدن به سفر روح ، مثل اینکه شب بشینین به یک شمع نگاه کنین تمام حواس رو یک شمع متمرکز کنین و در دل بخواین که از جسم خارج بشین و چندیدن راه دیگه که من از اونا به جوابی نرسیدم و به همین علت نمیتونم ازش بحثی رو مطرح کنم ،همچنین اونا راه های پر خطری هستند . اما این راه یک راه رسیدن به سفر روح از نوع معنوی هستش و کاملا پاستوریزه و بی خطر . 🙂
مختصر و مفید براتون توضیح میدم ، راز رسیدن به سفر روح اینهاست : پاکی و راستی به معنای واقعی ، عدم غرور ، عدم منیت ، عدم وابستگی به دنیا و عنصر های دنیایی ، عاشق خدا بودن ، عاشق آفرینش بودن ، خیر خواه بودن برای دیگران ،عدم حسادت ، عدم داشتن هر گونه کینه و دل چرکی نسبت به هر انسانی حتی دشمن خودتون ،انجام مراقبه برای تمرکز بیشتر ذهن و انرژی شما . و سوخت روح شما در این پروازها عبادت و ذکر شماست که حالا این عبادت و ذکر میتونه به نحو های مختلف باشه ، کسی در قلبش عبادت میکنه کسی در نماز ، کسی با کار خیر عبادت میکنه کسی به نحو دیگه ، نمیشه گفت فقط با نماز و دین اسلام میشه به سفر روح رسید ؛ چون در دین های دیگر و یا در جوامع دیگر میبینیم که انسان ها به این درجه رسیدند ، این که چه کسی قضاوت کننده در مورد انسان و نوع اعمال اونه اون ما نیستیم اون خداست. اما اگر تمام اونها باشه اما سوخت نباشه آنچنان موفقیتی نخواهید داشت . البته به همین آسونی ها هم نیست !!! داستان من رو در ادامه مطالب بخونین تا یک مثال روشن برای شما باشه !!!
من خیلی دوست داشتم به سفر روح برسم ،مدتی از طریق عرفان اکنکار تلاش کردم که یک منبع قوی هستش اما کاملا درست نیست و انسان رو به شکل بسیار زیبا به سمت گمراهی میکشونه. مدتی هم بعد از اون تلاش کردم اما در تلاش من دل کندن از دنیا بود اما پاکی و مورد های دیگه وجود نداشت . هر چقدر تلاش کردم به جایی نرسیدم !!! بعد از اون وقتی فهمیدم برای سفر روح و رسیدن به پرواز نیاز به خوب بودن و پاک بودن و عبادت و پرستش و … هست باز تلاش خودم رو کردم و سعی کردم اونی باشم که لازمه باشم . اما باز به جایی نرسیدم .!!! بعد ها فهمیدم من یک اصل رو فراموش کرده بودم ، اون این بود که من باید عاشق خدا و آفرینش باشم ، عبادت من باید برای خودم باشه و رضایت خدا از من . من باید هدفم خود شناسی باشه ، باید کار رو به دست خدا بسپارم که اون برای من راه درست رو صلاح بدونه نه اینکه من تمام خصوصیات رو حفظ کنم تنها برای اینکه سفر روح و پرواز داشته باشم !!! مگه تنها راه خدا شناسی سفر روحه ؟ یا بهتر بگم ، وقتی من انسان پاکی بشم ، خوب بشم ، این همه تلاش کنم برای رسیدن به یک هیجان و تجربه ی خارج از بدن ، این یعنی رسیدن به این تجربه برای من از رسیدن به خدا مهم تر و واجب تره ، چه هدفی میتونه مهم تر از معبود باشه ؟ وقتی به این اصل هم پی بردم دیگه دست از تلاش بی فایده کشیدم . همه چیز رو به خدا سپردم و شدم یک انسان سر به زیر ، بی آزار . همه چیز رو به خدا سپردم و کم کم شروع کردم به پاک بودن ، صاف و صادق بودن ، نداشتن غرور ، خاکی بودن ، انسان بودن ، نعمت های خدا رو دیدن ، و همش حواسم بود که همه چیز برای رضای خدا و رشد وجودی و معنوی خودم باشه نه رسیدن به خواب های زیبا و سفر روح ، این روند تقریبا ۶ ماهی ادامه داشت ، در اون یک ماه آخر من علاوه بر تمام اون خصوصیات مراقبه هم انجام میدادم تا تمرکز بالاتری داشته باشم ،تا اینکه یک شب ….!!!!
یک شب ساعت ۳ شب خوابیدم ، به محض اینکه خوابیدم بعد از چند دقیقه دیدم حالت خاصی دارم که هیچ وقت نداشتم ، این حالت به این صورت بود که هم خودم رو در جسم فرض میکردم هم خودم رو خارج از جسم . بخوام بهتر توضیح بدم براتون ، فکر کنین به پشت دراز کشیدین و حس و احساس شما طوریه که انگار ۲۰ سانتی متر از جسم خودتون بالاترین و رو هوا معلق هستین و هی بالا میرین و باز به جسم بر میگردین ، من تقریبا ۱۰ دقیقه ای تو این حالت بودم و نمی دونستم چیه .
فردا شبش شد ، یادمه ساعت ۲٫۳۰ خوابیدم ، باز همون حس در من اومد ، این حس بود تا اینکه خودم رو یک دفعه در پارکینگ خونمون دیدم ، اما رو هوا معلق بودم ، انگار که تو فضا هستم ، بعد یادم اومد که باید با فکر خودم رو ثابت نگه دارم ، و همین کار هم کردم و جواب داد ، اما در اینکه خودم رو ثابت نگه دارم کسی بود که کمکم میکرد ، که پشت سر من بود و انسان بود ، فک میکنم از اساتید بودن . یقین دارم که خواب ندیدم چون تمام اختیار با من بود ، و میدونستم از جسم جدا شدم و باید چی کاری انجام بدم ،
شب سوم باز همون حس به سراغ من اومد ، این بار هم خودم رو یک دفعه در پارکینگ دیدم ، این بار مسلط تر بودم ، در پارکینگ بسته بودم ، من میدونستم که یک روح هستم نه یک جسم ، پس میتونم از اجسام رد بشم ، خوشبختانه من ادم نترسی هستم ! به همین خاطر این جرات رو به خودم دادم و خواستم از درب فلزی پارکینگ رد بشم اما گیر کردم و موفق نشدم ، باز هم تلاش کردم اما نشد ، بار سوم یه خیز برداشتم و از قسمت شیشه ای در پارکینگ تونستم برم بیرون ، تو حیاط رسیدم و چه حس خوبی داشتم ، گفتم حالا دیگه وقت پروازه ، خواستم که بلند بشم ، و همین طور هم شد به خواست خودم از جلوی ویلای عموم و خونه ی همسایمون رد شدم ، تقریبا صد متری که پرواز کردم دیگه نتونستم ، و کم کم به زمین اومدم مقداری رو زمین بودم و باز خیلی کم پرواز کردم ، بعد دیدم گربه هایی بهم نزدیک میشن و میخوان پای من رو گاز بگیرن و چون انرژی واسه پرواز نداشتم خواستم که به جسم برگردم و موفق هم شدم و بیدار شدم.
بعد از اون شب دیگه تجربه ای نداشتم تا ۲ ماه بعد از اون ماجرا ، که این بار به صورت خیلی شفاف تر از جسم جدا شدم ، این بار دیگه در پارکینگ نبودم ، بلکه در خونه بودم ، با اختیار از در خونه به راحتی عبور کردم و به بالکن خونه رفتم، انقدر خوشحال بودم که مدام میگفتم خدایا شکرت از اینکه گذاشتی من از جسم جدا بشم ،از روی کنجکاوی چند باری خواستم از سقف بالکن عبور کنم اما هر بار که تلاش میکردم توی سقف بالکن گیر میکردم ، خلاصه بی خیال سقف شدم و به حیاط رفتم ، در نقاط تاریک اطراف خونه نور سفیدی میدیدم که این نور از چشمان من بود و راه رو در نقاط تاریک بهم نشون میداد ، در تاریکی آسمون شب بارونی مثل نور از آسمون به زمین میریخت ، (که خانوم دکتری که در تبریز باهاش هم مباحثه بودم به من میگفت من بارون رحمت رو میبینم که مثل نور به زمین میریزه ) که من این بارون رو در تجربه چهارم سفر روح تونستم ببینم ،
بعد از اون خواستم که پرواز کنم و از زمین خیلی آروم بلند شدم و تا خود ابرها بالا رفتم ، این تجربه ی پرواز انقد زیباست که غیر قابل وصفه ،رفتم و رفتم تا اینکه در یک منزلی که سقفی نداشت به زمین نشستم ، اینجا دیگه کنترل در اختیار من نبود ، چون من باید یک تجربه ی معنوی رو کسب میکردم در این منزل ، من اینجا موفق شدم استادی که همراه من بود رو ببینم ، و تجربه ای که در اون شب زیبا کسب کردم رو نمیتونم بگم چون مربوط به دنیای درونی منه .
و این تجربه ی آخر من تا به این روز در مورد سفر روح بود ..
این هارو برای دوستم تعریف کردم ، چون اون دوست من بسیار بسیار بیشتر از من دیده و سفر کرده ، متوجه شدم که اون هم سفر های اولش از اتاقی بسته شروع شده و اون هم در شب های اول حسی خاص داشته که اون حس رو من هم داشتم و کم کم سفر هاش بیشتر و روشن تر شده ، و تونسته مسافت بیشتری رو طی کنه . خوب تا اینجا من تجربیاتی مشترک داشتم با دوستانم، شروع سفر از اتاقی بسته ، عبور از موانع ، دیدن بارون رحمت و … وباید این رو بدونید هرچقدر که بیشتر سفر میکنید بهتر میتونید ببینید و تجربه کسب کنید . اگر میخواین به این امر برسین این برای همه امکان پذیره ، راه رسیدن به این مرتبه رو براتون توضیح دادم ، اما باید آدم نترسی باشین ، خیلی نترس .
البته در این زمینه احتمال میدم خیلی ها تجربه های متفاوتی داشته باشن ، اما من و دوستانم این ها رو دیدم پس تجربه ی کسب شده و عینی ما در همین حده . شما هر چقدر در زمینه سفر روح البته در منابع و مراجع درست مطالعه کنین میتونه بعد فکری و تجربه شما رو افزایش بده و کمک کننده باشه.