با غ خفته …

باغ‌های ایرانی

باغ خفته… در تعریف فضاهای تاریخی و خاص تر در مورد باغهای تاریخی،‌که باغ خود یک فضای معماری است که با نام پردیس در تاریخ و بخصوص در تاریخ ایران بسیار از آن یاد شده و پردیس همان فضای مجازی و تصور آدمی از باغهای بهشت است و مکانی نهفته از رمز و رازهای طبیعت

«باغ بازتاب حس مکان یا مکانیت است،‌چون باغ فضایی متعین به شمار می رود که تصویر کل کیهان را در خود قاب می گیرد … » باغ تلفیقی است از عناصر ملموس معماری،‌عناصر طبیعی و ذهینات و تصورات خالق باغ و در نهایت آنچه هست، طی مسیری از هیچستان تاخیالستان،‌باغهای ایرانی رویا و خیالی هستندکه در ناکجا آباد،‌ هیچستانی را تبدیل به خیالستان می کنند و این همان اصل باغ ایرانی،‌همان موجود زنده و همان فضای مجازی است. همان مکانهایی که گاه نام بوستان می‌گیرند بدلیل تنوع رایحه و گاه نام گلستان بدلیل تنوع رنگ و کاشت درختان و ‌با تغییر فصول رنگ عوض می کنند،‌گاه جریان آب و گاه سکون آن موسیقی و ترنمی است که فضا را پر می کند. و در نهایت آنچه هست هر بار با آنچه حس می شود در هم می‌آمیزد و هر بار فضایی جدید و موجودی جدید است. و این موجود زندگی می کند، نفس می کشد،‌ و حس می کند!در ایران،‌از زمانهای قدیم بناها و آثار بسیاری برجای مانده،‌ ولی گویی خلق این آثار و فضاها همگی بر پایه حسی متعلق به همان زمان بوده و هرگز هیچگونه مستند،‌نقشه،‌ مدرک و … از این آثار توسط خالق آنها ایجاد نشده و در دنباله نیز هیچ مستند‌نگاریی انجام نپذیرفته، به قولی در عرف معماری ایرانی،‌بیان معماری نداشتیم. و آنگه به یکباره مبحث مرمت آثار تاریخی و حفظ آن پیش آمد. در جای جای دنیا و در کشورهای پیشرفته و دارای میراث کهن،‌ روشهای جدید با استفاده از ابزار و تکنولوژی مدرن جهت بازبینی و بازیافت آثار خفته در دل خاک وجود دارد،‌طیفهای مختلف اشعه ایکس و دیگر شعاهای نوری قابلیت این را دارند که عوارض معماری زیر خاک را تشخیص دهندو لایه‌های مختلفی از آنها را به تصویر کشند و بر اساس اطلاعات بدست آمده و داده‌هایی این چنینی بسیاری بناها، باغها و عمارات مرمت شدند،‌ بازسازی شده و احیا می گردند. آن چنان که در privy Garden در کشور انگستان عمل شد. اما این کافی نبوده و بدین معنا نیست که تنها تکنولوژی و روشهای جدید خواهند توانست طرحها و نقشه‌ها و فضاهای اصیل را ارائه نمایند،‌بلکه علاوه بر استفاده از موارد فوق، از سونداژ و لایه برداری های باستان شناسی نیز استفاده می شده و مهمتر اینکه معماری و خلق فضا در فرهنگ اروپایی همواره با مستند‌سازی همراه بوده. چه بسیار نقشه‌بناها و مکانهایی که از قرنها پیش بر روی پوست حیوانات باقی مانده و گاه پایه اصلی مرمت آن مکان خواهند بود،‌ مستندات اروپایی دست بدست می شده و مطالعات بر اساس این مستندات بوده و هست و آنگاه که داده ها کافی می نمایند،‌ ابزار و تکنولوژی به یاری می آیند. همانگونه که در کشوری همچون ترکیه،‌با آن قدرت بالای مرمت،‌در کنار بنای عظیم ایاصوفیا هنوز برای یافتن شواهدی دقیقتر و کامل تر به سونداژ می‌پردازند،‌ نقشه‌ها بازبینی می شوند،‌لایه نگاری می شود و … تا آن زمان که واقعیت اصیل بنا با مستندات و گاه حدسیات به وحدت برسند.این چنین خفته‌ها را بیدار می کنند،‌ نه چون بی صدا و خفته است،‌پس مرده است.‌ و این بسیار متفاوت است با آنجه در ایران می گذرد. در ایران حتی اگر روشهای مدرن و تکنولوژی را داشته باشیم و بتوانیم بکار بریم، ‌مستندات را نداریم. عبارت تاریخ خفته و تاریخ مرده،‌ بنای خفته و بنای مرده و در نهایت باغ خفته و باغ مرده،‌ آن زمان معنا پیدا می کند که در گزارش باستان شناسی یا در حین حفر زمین ( چه جهت کاوش باستان شناسی و … و چه جهت ساخت و سازهای جدید)‌ بالایه‌هایی از بناها یا عوارض معماری قدیم مواجه می شویم و آن هنگام است که می توان برخوردی علمی داشت یا بر عکس. ساده‌ترین برخورد علمی،‌ روشهای باستان شناسانه معمول است که با گمانه زنی صورت می گیرد تا روشهای پیشرفته تر و استفاده از دستگاههای مجهز به طیفهای مختلف شعاع های نوری و گاه این برخوردها بسیار اتفاقی و ناگهانی بوده،‌آنچنانکه در هنگام حفر کانال دفع رطوبت در جبهه جنوبی کاخ صاحبقرانیه به پایه‌های قدیمی عمارت قدیم نیاوران برخورد کردیم. عمارتی که تنها یک عکس قدیمی دوران قاجار از جبهه جنوبی در عکس خانه کاخ گلستان از آن باقی است. ولی ما پایه‌ها، گچ‌بریها و شسکته‌ها را از دست دادیم. معدود مستند معماری باقی مانده از فضای معماری سابق در کنار کانال دفع رطوبت بخاک سپرده شد. مقصر دوران حاضر نبود، آن زمان که کاخ صاحبقرانیه فعلی سنگ قبری زیبا شد برای آن عمارت قدیم نیاوران،‌ما نبودیم!آنگاه که ذره‌ای اطلاعات از گذشته نداریم،‌ جز برخی متون،‌گاه برخی عکسهای شاید بی ربط،  و آنگاه که می خواهیم مستند سازی نماییم،  مرمت کرده،‌احیا نماییم،‌ چگونه می توان حتی چارکی خشت را از دست داد؟!تکنولوژی نداریم،‌اطلاع نداریم، مستندات نداریم، … آیا ذهن کنجکاو و نیروی خلاق کم داریم … گاه یک قدم کوچک راه گشای حل مسئله‌ای پیچیده است.معماران سنتی ما که به ید تجربه و حس و … می ساختند نه بر اساس نقشه، آنان که فضا را بر اساس نیاز لحظه خلق می کردند و با تکنولوژی همان زمان .. و حال که مامی خواهیم بسازیم از نو یامثل قدیم، چگونه می توانیم مثل قدیم برپا داریم آنگا که هیچ نداریم،‌نه نقشه‌ای مستند،‌نه مدارکی کامل و نه حس نیاز آن لحظه! وهیچ تکنولوژی نخواهد توانست کمک کافی نماید تا بنا یا فضایی قدیمی مثل قبل بازسازی شود …. شاید تنها یک نوع خواب و خیال،‌ یک نوع رویای صادقه،‌ یک نوع حس غریزی،‌ یک نوع ارتباط حسی، بتواند فضایی خلق نماید که بیانگر آن زمان باشد ولی نه با خشت و آجر آن دوران و نه با شبیه سازی،‌که آرامگاه آن بنا و آن فضا را خواهیم ساخت.روش که ما می توانیم بکار بریم تفسیر و تحلیل کمترین داده‌ها و مستندات و توسعه و تفسیر این شواهد و قرائن است. متن گم شده‌ای در دست است که می بایست با خلاقیت خودمان و نیاز این زمان بخشهای گم شده‌اش را خلق نمود. بعد از مطالعات کتابخانه‌ای که شاید بدلیل محدودیت ولی پراکندگی وقت بسیاری را صرف خود نماید،‌پس از روشهای مطالعاتی میدانی اعم از سونداژ و بررسی آثار باقی مانده، و مطالعه بر روی باغ و درختان آن،‌آب و جهت و جریان آن، باد و اثر آن،‌شیب زمین و … که در نهایت تا حد زیادی نظامهای معماری و باغ سازی را بدست می دهدو پس از مطالعات تطبیقی و مقایسه بناهای هم دوره با یک نوع کاربری خاص (باغ) که همگی شاید درصد ناچیزی از کل را بخود اختصاص دهند،‌ آن زمان است که باید حس خلق فضا را بیدار کرد. سیر وسلوکی باید!‌از ذهنیت به عینیت رسیدن! در این هیچستان چگونه از این ناکجا آباد به کجاآباد و خیالستان برسیم که لعن ونفرین هنرمندان پیشین را بر خود نخریم؟! این بنا، این باغها … هر جای نیستند که سری سازی مرمت شوند، بستر خالی نیستند که پر شوند، پراند از تهی اطلاعات و خالی‌اند از جسارت خلاقانه!در این راستا، یکسری عناصر و فضاهای معماری شاید بعنوان فضای معماری الحاقی بتوانند پایانگر این خفتگی باشند، فضاهای کمکی، فضاهای رفت و برگشتی، فضاهای اطلاع‌رسانی، گذرهایی که عمق تاریخ را نشان می دهند، …. هدف این نیست که بنای یادبودی بجای فضای خفته در دل تاریخ بر پا داریم،‌هدف این نیست که سنگ قبری جهت زنده نگهداشتن یاد آن بر پا داشت، این فضاها، این باغها نمرده‌اند،‌بلکه خفته‌اند. معدود اطلاعات کنونی بیدادگر این خفته‌هایند. زمانیکه حس نیاز لحظه برپایه اطلاع رسانی است،‌بر پایه حفظ ارزشهاست، بر پایه شناساندن تاریخ و آثار تاریخی است، خود فضای باقی مانده کنونی با حداقل دخل تصرف در آن می‌تواند با ایجاد فضایی مجازی،‌تداعی کننده فضای اصلی باشد. همانگونه که پردیس فضای مجازی است از باغهای بهشت، اکنون لابی رنت تاریخی، لوپ تاریخی، پاساژ تاریخی و … ایجاد کننده فضایی مجازی‌اند از آن پردیس مخلوق انسان.این عناصر می توانند به انواع مختلف بیان معماری فیزیکی پیدا کنند. برای مثال تخت جمشید خود یک نوع لابی رنت تاریخی است. آنگاه که میان دیوارهای باقی مانده قدم بر می داریم،‌ذهن به خلق فضا در خود می پردازد. داستانهایی که خوانده شده،‌گراورهای قدیمی دیده شده، افسانه‌ها، تاریخ و اسطوره‌ به یاری ذهن می شتابند. حال می توان این خصوصیت شخصی و انفرادی را تا حد زیادی عمومی تر نمود. پاساژها و گذرگاههایی که شاید بر شبکه قدیم بیافتند،‌می توانند خود عمل اطلاع رسانی و بیان داده‌ها و گاه استنتاج را بر عهده گیرند. لایه‌های متفاوتی که بیانگر پوسته‌ها و لایه‌های مختلف خاک و گذر زمانند، می توانند در راستاهای افقی، عمودی و … با بیانی معمارانه،‌خلق فضا نمایند. فضا چهار دیواری بسته نیست! فضا همان انعکاس نور بر آب، همان سایه روشن درختان، همان وزش باد و مهار آن در بنا و … است. گاه یک خراش و یک شکاف در دل زمین بار اطلاعاتی فراوانی داردکه می تواند به تصویر در آید، نه اینکه همچون سابق دوباره بناشود. درختی که این زمان بجای درخت قدیمی قطع شده، کاشته می شود، ‌درخت دو قرن پیش نیست،‌گاه ریشه بر جای مانده آن خیلی قویتر در بیان حس فضا عمل می نماید.این آن زمان است که با کمترین داده‌ها و همچنین محدود‌ترین تکنولوژی می توان حس فضای اصیل نه خود آن فضا  را خلق نمود. که باز هم این بیان نمی تواند برای همگی یکسان باشد، تفاوت در برداشت مستقیم آن است که می تواند فضایی سیال، ‌قابل تغییر و غیر قابل پیش بینی را خلق نماید و خود بیان دارد که من غایت و نهایت فضا نیستم!بیان ملموس آن تجربه شخصی خودم است،‌آن هنگام که باغ فرمانفرما را بعنوان پروژه دیپلم انتخاب کردم. باغی که در کلیه متون و مقالات بعنوان باقی با یک محور اصلی طراحی شده و چندین حیاط تو در تو در جبهه غربی باغ معرفی شده بود. آنگاه که برای اولین بار این باغ را از نزدیک دیدم،‌نمی دانم چرا همان حس دوران کودکی به کمکم آمد و یکباره به قرن پیش سفر کردم … آنگاه برایم مسئله‌ای حل نشده و مبهم پدید آمد،‌که اینجا مطمئناً اینگونه نبوده،‌صدای نفسی دیگر بگوشم رسید،‌محور فعلی فعال بود،‌ولی گویی آن عقبترها، زیر آن کاجهای نسبتاً جوان، زیر آن نامنظمی، موجودی دیگر خفته است. آنچه شگفت‌انگیز بود،‌ اینست که چه آسان می توان پی برد جبهه شرقی باغ نیز دارای محوری طراحی شده و مستقل بوده و… چهار باغی دیگر، محوری دیگر … بنایی دیگر … !‌قدیمی ترین عکس هوایی موجود، متعلق به سال ۱۳۳۵ پایه‌های یک بنای مخروب و سایه‌های مبهمی از چهار باغی قدیمی را به تصویر می کشد … بر اساس همین کمترین داده‌ها،‌با یک سری مطالعات تطبیقی،‌ با مشورتهای بسیار، حتی با خواندن خاطرات فرمانفرما درکتاب این سه زن که می گوید : «… در جبهه شرقی باغ بنایی بر پا شد برای همسر جدید فرمانفرما …» تا حد زیادی به اطمینان رسیدم و توانستم نظامهای باغ را پیاده نمایم. بدین‌سان باغ فرمانیه برای من هویتی جدید یافت‌‌: باغی ذوزنقه‌ای شکل با کشیدگی شمالی-جنوبی که محور اصلی آن بر خلاف اکثر باغهای ایرانی بر روی محور اصلی کوشک و بنا نیست،‌بلکه ارتباط دهنده دو دروازه شمالی و جنوبی باغ است،‌این محور نقش مقسم باغ را بر عهده دارد که مستطیل اصلی باغ بر اساس این محور به تعادل می رسد،‌و با یک محور شرقی ویک محور غربی معنا پیدا می کند. محور غربی با کوشک اصلی در شمال شروع شده و محور آب و گذرگاه به سمت جنوب امتداد می‌یابد و محور شرقی ناپیدا، محوری است در چهار باغ که در نهایت در جنوب باغ به بنای قدیمی می رسد و بخش نامتقارن ذوزنقه باقیمانده، بصورت چندین حیاط اندر حیاط،‌باغ را از سمت غربی محصور می نماید. در زیر به اختصار به بیان نظامهای یافته شده در باغ اشاره می شود،‌که بر اساس عکسهای هوایی، مستندات و تجربیات حاصل گشته :‌

۱- نظام فضایی : این نظام شامل بررسی عوامل زیر است :الف)‌رابطه باغ با فضای بیرونی :‌ارتباط فیزیکی بین فضای داخلی وخارجی باغ از طریق دو دروازه شمالی و جنوبی برقرار است. از آنجا که این باغ جهت سکونت افراد خانواده مد نظر گرفته شده بود، طراحی آن تا حد زیادی درونگرا است. ب) محور ورودی :‌این محور یک محور شمالی- جنوبی در امتداد دو دروازه باغ است،‌و روی این محور که محور اصلی است، هیچ بنا یا عنصر محدود کننده‌ای وجود ندارد. پ) سردر ورودی :‌ دو ورودی شمالی و جنوبی همراه با ساختمانهای نگهبانی در دوطرف آن،‌که احتمال تغییر فرم در آنها زیاد است. ت) چشم انداز باغ‌:‌در بدو ورود با قرارگیری روی محور اصلی، که دو طرف آن دیواره‌ای از درختان وجود دارد،‌تا حد زیادی می توان به درونگرا بودن با غ پی برد،‌از طرفی محورهای فرعی وجود دارند که هدایتگر به سمت دو محور اصلی درجه دو می باشند. در اصل باغ ومحور های طراحی شده و پرسپکتیو‌های این فضا را از روی این دو محور می توان حس نمود. ث) ایجاد تخت ها در باغ : بر اساس شیب باغ می توان چهار صفه در باغ‌ مشاهده نمود،‌یکی صفه ورودی شمالی که نوع طراحی آن،‌کجی این بخش از باغ را از بین برده و دیگری سه صفه طراحی شده ساختمانها و حوضها. ج) حصارهای باغ : حصار اصلی باغ همان دیوار قدیمی است، از طرفی بدلیل باغ اندر باغ بودن یکسری حصار بصورت دیوار، رواق، ردیف درختان و … نیز مشاهده می شود. چ) تقسیم بندی باغچه‌ها :‌ بدین صورت می توان دسته بندی نمود؛ باغچه تصحیح کننده هندسی در بدو ورود، باغچه‌های اطراف محورهای اصلی و نیز باغچه‌های حیاط اندر حیاط‌ها و بعلاوه یک باغ میوه کوچک در قسمت غربی.۲- نظام هندسی : الف) ابعاد و تناسبات :‌ هندسه اصلی باغ بدون در نظر گرفتن اصلاح هندسی در سمتهای شمال و غرب، مستطیلی است با نسبت تقریبی یک به دو،‌که تعادل هندسی آن بصورت تقارن ضربدری حاصل گشته است. ب) محورهای اصلی و فرعی : این محورها بصورت شمالی- جنوبی و غربی- شرقی، باغ را بصورت متقارن بخش‌بندی و تجزیه می کنند. بنوعی از کل به جز رسیدن و از جز به کل رسیدن است. ج)‌نظم گیاهی :‌ بسیار مخدوش شده!د) عناصر اصلی باغ‌: عبارتند از بناها و کوشک ها، محورهای آب،‌گذرها، حوضها،‌گیاهان و …

۳- نظام معماری :‌نظام معماری در دنباله نظام فضایی و هندسی بوده و نمی توان منکر رابطه مستقیم این سه نظام با هم بود. نظام معماری در ادامه دو نظام مذکور وارد جزئیات و طراحی و محل قرار گیری عناصر معمارانه باغ شده و در نهایت فرم باغ را معرفی می نماید. در این نظام موارد زیر تجزیه و تحلیل می‌شوند‌:‌حصار باغ، رابطه محورها و بناها،‌نقش آب و گیاهان، جانمایی سردرها، حوضهای اصلی و مسیرهای جریان آب.

۴- نظام کاربری ها :باغ فرمانفرما بعنوان یک باغ ییلاقی در زمان قاجار شکل گرفته و کلیه کاربریهای آن در جهت تأمین یک فضای ییلاقی و در عین حال جوابگو نسبت به نیازهای اداری وخدماتی آن زمان کنار هم قرار گرفته است.

۵- نظام آبیاری :‌ در این نظام نحوه شیب بندی و کرت بندی زمین، قناتها و … مورد بحث قرار می گیرد. در کنار بررسی تمام این نظامها که هر کدام لایه‌‌ای برای خود تعریف می کنند و انطباق این لایه‌ها، باغ اصلی را شکل می دهند (البته چنانچه تمامی این لایه‌ها دقیق و منطبق بر طرح اولیه باغ باشد)، باغ در گذر تاریخ برخود یکسری تغییرات و تحولات زمانی دیده، که این تحولات تبدیل به یکسری لایه‌های مختلف می شود، که انطباق این لایه‌ها بر هم، خود شکل دهنده،‌ کل معماری باغ در گذر تاریخ خواهد بود.بامشورتهایی که انجام شد، این نتیجه حاصل گشت، که با سونداژ و لایه برداری و روشهای پیگردی می توان بسیاری از پایه‌ها و دیوارهای بنای قدیمی را بازیافت. آن زمان برای اولین بار لابی‌رنت تاریخی معنا پیدا کرد، خطوط باغ قدیمی که اکنون محو شده،‌محور، ‌کرت بندی‌ها و مسیرهای فرعی تجسم اولیه نوعی گذرگاه تاریخی بود،‌که هدایتگر انسان به سوی آن لابی رنت است. نیاز روز این باغ،‌خلق فضایی فرهنگی است،‌که شاید بدلیل کاربری خاص آن بهترین بستر برای تجلی تئوری بیان شده مذکور باشد. مرکز فرهنگی که محل تبادل فرهنگی است، که شاید بدلیل کاربری خاص آن بهترین بستر برای تجلی تئوری بیان شده مذکور باشد. مرکز فرهنگی که محل تبادل فرهنگهاست، محل نمایش تاریخ، گالری‌ها و … و موزه و … تماشاگه تاریخ،‌چه خوب می تواند بیانگر عناصر معماری چون پاساژ تاریخی، لابی رنت تاریخی و … باشد. در بیان تئوری این فضاها و تلفیق و تبدیل آن به فضایی ملموس و معمارانه به تضاد برخورد نمودم،‌تضادی که از بکارگیری تکنولوژی و بود و نبود آن در ایران حاصل شد و آنگاه این نتیجه حاصل می شود که سنت در تضاد با تکنولوژی نیست. سنت هم تکنولوژی خود را داشته و تحت تأثیر زمان خود بوده. اصلاً‌امکان‌دارد بی تکنولوژی به خلق رسید؟‌ولی خلق با پیشرفت تکنولوژی تغییر می کند و تکنولوژی بر اثر نیاز خلق کردن پیش می رود. لوپها و مسیرهایی که گاه بصورت مجازی روند و سیر تحول بنا را به تصویر می کشند و اینان گاه شاید با مصالح دوران تاریخی بنا و گاه به مدد تکنولوژی حاضر سربرآرند لابی‌رنتهایی که بیانگر همان تسلسل عدم اطلاع رسانی،‌عدم توجه و … اند. لابی‌رنتهایی که با دیوارهای شکسته و فروریخته‌ای تعریف می‌شوند که فضایی مجازی بر اساس تصور آدمی ایجاد می‌نمایند. آیا حس همه ما از قدم زدن میان ستونها و سرستونهای پرسپولیس،از آن باغهای سرسبز اطراف، پاسارگاد، یا باغهای معلق بابل و … یکسان است؟! و باغ معنا پیدا می‌کند با چند عصر اصلی،‌محور، کرت‌بندی‌ها، کوشک،‌مسیرهای آب، فضاهای تهی و صلب و دیوار و … آیا چیدمان این عناصر بر اساس قانون باغ سازی ایرانی قدیمی، همان باغ اصیل را بدست خواهد داد؟ و اینچنین داستان زندگی این فضاها، باغها و کوشکها را از بدو رویش تا زمان بیداری حاضر توانستم در این شعر (؟) بیابم :‌«بسیار باغهای کیهانی در سن سقف رسیدند وسقف ماندند و سقف که طاعتی معلق از سقفهای دیگر میکردآنقدر ساقه‌های عجیب فرو می ریخت که چشمهای من از گل سر می رفت حالا که دودهای آفاق در بین ساقه‌های دشوار  از سقف رسم آینه کردند با دود هام چشم نمی ماند دیگر خشک با چشمهام خشم نمی ماند دیگر سقف.»همتی باید …

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *