پرستار انگلیسی و خاطراتش از بیمارانی که تجربه نزدیک به مرگ را تجربه نمودند
به گزارش سایت دیلی میل آنلاین ، یک پرستار انگلیسی اخیرا کتابی از خاطراتش به عنوان یک پرستار را منتشر نموده است و در آن به چند مورد عجیب از تجربیات نزدیک به مرگ بیماران پرداخته است . او نوشته است ، یکی از بیماران مردی ۶۰ ساله به نام تام کنارد که مبتلا به سرطان بود ، بعد از عمل جراحی و دو هفته در بخش مراقبت های ویژه به بخش عمومی منتقل شد وقتی او را وارد اتاق کردیم تا دقایقی همه چیز خوب بود اما ناگهان بیهوش شد .
نه به سوالاتم جوابی داد و هر چه به انگشتانش فشار وارد کردم بهوش نیامد . به سرعت به او اکسیژن اضافه دادم و پرستاران و دکتر را صدا زدم . او برای مدت سه ساعت بیهوش بود و سپس بهوش آمد . اما در طی این سه ساعت او در دنیای دیگری سیر نمود . او به ما دقیقا تمام اتفاقاتی که در اتاق افتاده بود را گفت .
او حتی گفت که یک پرستار دیگر در پشت پرده بوده است که درست می گفت . اما چطور این قضایا را دیده بود ؟ او گفت که روحش از بدن جدا شده و از بالا شاهد همه چیز بوده است ، اما در این بین او چند بار از اتاق خارج شده و سپس برگشته است . او می گفت از اتاق که خارج شده در یک دنیای نورانی پدرش را به همراه یک مرد سرخ مو با چشمان زیبا و نافذ دیده است و با پدرش به طور تله پاتیک حرف زده است ، سپس دوباره به اتاق برگشته و دیده که پرستار در دهانش یک وسیله شبیه آبنبات چوبی گذاشته است و این حرف او کاملا درست بود .
او سپس دوباره به نزد پدرش برگشته و تا می خواسته دوباره با او صحبت کند آن مرد سرخ مو با صدای بلند به پدرش گفته او باید برگردد ، او می گوید با تمام وجود تلاش کردم در آنجا بمانم هر چه التماس کردم و هر کار کردم نتوانستم به آن ها نزدیک شوم و آن ها قدم زنان از نظرم دور شدند و دوباره به جسمم برگشتم .
پرستار می گوید در حالی که درد زیادی داشت با این حال بسیار خوشحال بود و به من گفت اگر مرگ این است باید بگویم اعجاب انگیز است ، بی نظیر است .
عجیب آنکه این تجربه برای او دو نتیجه باور نکردنی داشت ، یک اینکه دست چپش سال ها فلج شده بود ، اما بعد از این تجربه ، کاملا بهبود یافت و دوم دیگر به هیچ وجه ترسی از مرگ نداشت .
مورد دوم، مربوط به فردی بنام فرد ویلیام یک بازنشسته بود که تقریبا وضعیتی مشابه تام داشت او به پرستار گفت من در آن دنیا که بسیار مکان آرام و زیبایی بود مادر و مادر بزرگم را دیدم و فقط یک چیز برایم عجیب بود و آن این بود که خواهم نیز در آنجا بود . پرستار می گوید ، خواهر او درست یک هفته پیش مرده بود اما خانواده اش به دلیل اینکه او مشکل قلبی داشت و مریض بود بخاطر رعایت حالش چیزی از این موضوع به او نگفتند و او هرگز نفهمید که خواهرش فوت کرده چون متاسفانه یک هفته خودش درگذشت .
اما مورد سوم ، خیلی جالب است ، زنی ۳۰ ساله اهل مراکش که در لندن در کار فروش البسه بود ، سکته کرده و علائم حیاتی اش قطع شد اما وقتی به هوش آمد ، گفت که تمام مراحل آفرینش و شکل گیری کهکشان ها و ستاره ها را دیده است . او بعد از بهبودی مشتاقانه به سراغ کتاب های نجوم و فیزیک رفت و سپس در رشته فیزیک کوانتوم وارد دانشگاه شد ، علاقه اش به این موضوعات بسیار زیاد بود بطوریکه به سرعت همه چیز را یاد می گرفت . استادانش در دانشگاه از علاقه و پیشرفت خیره کننده او متحیر شده بودند .
یکی از اساتیدش گفته بود،برخی مطالبی که در مبحث فیزیک کوانتوم از او می شنوم ، غیر ممکن است که بر اساس مطالعه کتاب های مرجع فیزیک بدست آورده باشد . او چیزهایی می داند که بسیار عمیق هستند چیزهایی که فقط یک پروفسور فیزیک کوانتوم می فهمد نه کس دیگری . این پرستار در آخر کتابش نوشته ، با توجه به مشاهداتم از چنین مواردی ، می توانم بگویم ، مرگ مسلما آن طور که فکر می کنیم ترسناک نیست . زیرا در هیچکدام از مواردی که دیدم ، نشانه ای از ترس در بیماران دیده نشد . آن ها آن را بسیار آرام ، پر از صلح و صفا و بسیار جذاب توصیف نمودند .