درباره ابن فندق بیهقی و تاریخ بیهقی
امین تریان
اشاره
ابن فندق بیهقی از دانشمندان و تاریخنگاران سدهی ششم هـ.ق و صاحب آثار بسیار در زمینه های گوناگون است. از آنجا که آثار وی بهویژه در زمینهی تاریخ دارای اهمیت است، لازم بود تا به این موضوع بپردازم. آنچه در پی میآید کوششی است برای بررسی زندگی و آثار ابن فندق با تاکید ویژه بر اثر ارزندهی وی یعنی تاریخ بیهق.
زندگینامه ابن فندق
ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف به ابن فندق در واپسین دهه سدهی پنجم هـ.ق در ده ِ ششتَمَد در ناحیه بیهق به دنیا آمد [۱]. بنابراین وی، همشهری ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر سلطان محمود و مسعود غزنوی است و با اینکه ابن خلکان نام وی را شرفالدین ضبط کرده است[۲]، اما شواهد متقن نشان میدهد که این سخن ابن خلکان آشکارا مورد تردید است. سال تولد او بر اساس پژوهش محمد مشکوه در ۴۹۳ هـ.ق بوده[۳] و بر اساس پژوهش تازهی یوسف هادی در ۴۹۰ هـ.ق است[۴].
اقامتگاه ِ خانوادهی ابن فندق در ده ِ سیوار از توابع والشتان ِ بُست در افغانستان کنونی بوده است. نسب وی از سوی پدر به خاندان حاکمیان و فُندُقیان میرسید؛ این دو خاندان نسب خود را به خُزَیمه بن ثابت انصاری «ذوالشهادتین»، صحابی پیامبر اسلام که از قبیلهی اوس بود میرساندند[۵]؛ از این رو در برخی منابع به وی لقب اوسی، انصاری و خُزَیمی دادهاند[۶]. نسب ابن فندق از سوی مادر به خاندان بیهقیون که از بزرگان بیهق بودند میرسید[۷].
نیای بزرگ او، فندق بن ایوب، پس از آنکه از سوی محمود غزنوی به منصب قضا در نیشابور گمارده شد به آن شهر مهاجرت کرد، اما اندکی بعد استعفا داد و در ناحیه بیهق در ده ِ سرمستانه سکنا گزید[۸]. جدش، شیخالاسلام ابوسلیمان محمد بن فندق، قاضی و خطیب نیشابور بود[۹]. در کل و به سخن خود ابن فندق، خاندانش که اهل علم بودند و بر «جاده سنت و شریعت»، با توجهات سلاطین از احترام ویژه برخوردار بودند[۱۰]. مادر ابن فندق نیز افزون بر حفظ قرآن بر وجوه گوناگون تفسیر آگاهی داشت[۱۱]. ابن فندق در سال ۵۰۷ هـ.ق با حکیم عمر خیام دیدار کرد و از محضرش بهره برد[۱۲].
وی از ۵۱۴ تا ۵۱۶ هـ.ق در نیشابور از استادانی چون احمد بن محمد معدانی، نویسندهی السامی فی الاسامی؛ ابوجعفر مقری، امام جامع نیشابور و نویسندهی ینایبع اللغه؛ امام محمد فزاری و امام حسن بن یعقوب بن احمد قاری دانش آموخت[۱۳]. ابراهیم بن محمد خزاز و علی بن عبدالله بن هیصم نیشابوری نیز استادان او در زمینهی علم کلام بودند[۱۴].
ابن فندق پس از مرگ پدرش، در ذیحجه ۵۱۸ هـ.ق به مرو رفت و فقه را نزد ابوسعد یحیی بن عبدالملک صاعدی آموخت[۱۵]. در حدود سال ۵۲۱ هـ.ق در مرو در مدرسهی ابی سعد و مسجد جامع، مجلس وعظ داشت[۱۶]. سپس به دیدار همشهریاش، شهابالدین محمد بن مسعود مختار که از جانب سلطان سنجر حاکم ری بود نائل آمد و میان این دو پیوند خویشاوندی برقرار شد. در جمادی الاول ۵۲۶ هـ.ق قاضی بیهق شد و چند ماهی در این شغل ماند. در شوال همان سال به ری رفت و تا جمادی الاول سال بعد در آنجا به یادگیری حساب و جبر و مقابله پرداخت[۱۷]. سپس دانش خود را در این زمینه در خراسان نزد عثمان بن جادوکار تکمیل کرد[۱۸]. در ۵۳۰ هـ.ق نزد قطبالدین محمد مروزی رفت و حکمت فرا گرفت و تا ۵۳۲ هـ.ق نزد او بود[۱۹]. ابن فندق، نهج البلاغه را نزد حسن بن یعقوب بن احمد نیشابوری، ریاضیات را نزد احمد بن حامد نیشابوری، حدیث را نزد اسماعیل بن ابی بکر بیهقی، ابوالغنائم حمزه حسینی و محمد بن فضل صاعدی و نسبشناسی را نزد علی بن محمد حسینی ونکی آموخت[۲۰]. وی در رمضان ۵۳۷ هـ.ق به نیشابور بازگشت و در آنجا با استقبال ابوالفتح ناصرالدین طاهر بن فخرالملک بن نظام الملک (وزارت: ۵۲۸- ۵۴۸ هـ.ق) وزیر سلطان سنجر (حک.: ۵۱۱- ۵۵۲ هـ.ق) و دیگر بزرگان شهر روبهرو شد. در این مدت در روزهای خاصی از هفته در چند مدرسهی مشهور شهر مجلس وعظ داشت[۲۱].
در صفر ۵۴۳ هـ.ق که ابن فندق نزد سلطان سنجر بود دیمتریوس، پادشاه اَبخاز (گرجستان کنونی) با فرستادن نامه پرسشهایی به دو زبان عربی و سریانی – احتمالا در مباحث مذهبی- مطرح کرد. او این پرسشها را به درخواست سلطان سنجر، به همان زبانها پاسخ گفت[۲۲] که نشان از تسلط او به آن زبانهاست. ابن فندق سرانجام در ۵۶۵ هـ.ق در زادگاهش، روستای شِشتَمَد ِ بیهق درگذشت.
مذهب ابنفندق
منابع بهروشنی به مذهب ابن فندق نپرداختهاند؛ اگرچه برخی از محدثین شیعه چون ابن شهرآشوب در معالم العلماء ابن فندق را شیعه پنداشتهاند[۲۳]، اما هم خود محتوای تاریخ بیهق[۲۴] و سایر کتب ابن فندق چون تتمه صوان الحکمه[۲۵] بهروشنی سُنیبودن وی را آشکار میسازد. بهعلاوه ابن فندق در معارج نهج البلاغه که جای آشکارساختن مذهب شیعی است، پس از درود بر پیامبر اسلام عبارت «و علی اصحابه الصدیق و الفاروق و ذی النورین و المرتضی تحیّات…» را میآورد که این گونه تحیّت جز از یک حنفی یا شافعی برنمیخیزد[۲۶]. از نوشته های او چنین برمیآید که نیاکان او با عباسیان، غزنویان و سلجوقیان پیوند داشته و با خواست آنان به پایگاههای بلندی رسیده و با دانشمندان سنی آشنا بودهاند. خود ابن فندق هم مینویسد که کتابهای علمی و ادبی را نزد استادان سنی خوانده و به کمال رسیده است. محمد کردعلی در کنوز الاجداد بر همین اساس وی را سنی دانسته است[۲۷]. فصیح خوافی در مجمل فصیحی او را حنفی دانسته است و گذشته از این نیاکان مادری او نیز حنفی بودند. در طبقات الشافعیه سُبکی نیز نام ابن فندق ذکر نشده و سبکی او را شافعی نمیدانسته است[۲۸]. بنابراین ابن فندق سنی ِ حنفی بوده، هر چند نسبت به امامان شیعه نیز ارادت داشته است.
آثار ابنفندق
از ۱۳ اثری که به ابن فندق نسبت میدهند تنها هشت کتاب برجا مانده است[۲۹]. در زیر به معرفی این هشت کتاب میپردازم:
مشارب التجارب و غوارب الغرایب: این اثر ذیلی بوده است بر تاریخ یمینی ِ محمد بن عبدالجبار عتبی[۳۰]؛ پس سخن دکتر عبدالحسین زرینکوب و کلود کاهن که این کتاب را ذیلی بر تجارب الامم ابوعلی مسکویه دانستهاند، نادرست است[۳۱]. به هر حال کتاب به حوادث سال ۵۴۹ هـ.ق ختم میشود. یعنی تمام دوران غزنوی، سلجوقی و نیمه نخست خوارزمشاهیان را در بر میگیرد. این اثر اگرچه در شکل نخستینش در چهار جلد و به زبان عربی نوشته شدهاست، ولی ابن فندق خود در کتاب تتمه صوان الحکمه به جلد هشتم آن اشاره میکند[۳۲]. از این کتاب اثری به دست نیامدهاست ولی بنا بر اشارات منابع، منبع ابن اثیر در الکامل، ابن اصیبعه در عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، عطا مَلِک جوینی درتاریخ جهانگشا، حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده[۳۳]، ابن فوطی در مجمع الآداب، یاقوت حموی در معجم الادباء و ابن نجار در ذیل تاریخ بغدادبوده است[۳۴].
غرر الامثال و درر الاقوال: این اثر در موضوع امثال عرب نوشته شده و در دو جلد چاپ شده است[۳۵] و در آن مثلها به ترتیب حروف الفبا آمده بود[۳۶]. ابن فندق آن را به یکی از بزرگان دربار سنجر، به نام ابوعلی احمد بن اسماعیل العارض معروف به یمینالدوله اهدا کرده بود[۳۷]. چاپ تصویری این کتاب به کوشش محمدحسین جلالیحسینی در شیکاگو از روی نسخهی ناقص موجود در لیدن منتشر شده است[۳۸]. محمدتقی دانشپژوه میگوید: ابن فندق کتاب دیگری نیز در همین موضوع به نام مجامع الامثال و بدایع الاقوال در چهار جلد نیز داشته است که اکنون در دست نیست[۳۹].
تتَّمه صوان الحکمه: این اثر ذیلی است بر صوان الحکمه ابوسلیمان محمد بن طاهر سجستانی (متوفی ۳۹۱ هـ.ق). موضوع آن زندگینامهی حکمای اسلامی است و اطلاعات آن دربارهی حکمای پس از پورسینا، بسیار ارزشمند است. چاپ انتقادی این اثر که حاصل مقابلهی پنج نسخهی مختلف است، به کوشش محمد شفیع، در ۱۳۵۱ هـ.ق در لاهور منتشر شده است. در سال ۱۳۱۸ خورشیدی با پارهای تصحیحات و حواشی در تهران در مجلهی مهر، ضمیمهی سال پنجم به چاپ رسید. پس از آن محمد کردعلی این کتاب را با نام تاریخ حکماء اسلام در ۱۳۲۵ هـ.ق / ۱۹۴۶ م. در دمشق چاپ کرده است[۴۰].
لباب الانساب و القاب الاعقاب: این اثر در دو جلد در موضوع تبارشناسی و به زبان عربی بوده است. به خواهش نقیبالسادات بیهق، عمادالدین ابوالحسن علی بن محمد در سال ۵۵۸ هـ.ق نوشته شده است. رضا رضازادهلنگرودی میگوید از مقدمه آن چنین برمیآید که ابن فندق اثر دیگری به نام التعرف بالانساب در همین موضوع داشته است[۴۱]. لباب الانساب در ۱۴۰۰ هـ.ق در قم با اغلاط بسیار منتشر شد[۴۲]، اما مجدداً در ۱۴۱۰ هـ.ق در همین شهر در دو جزء به وسیلهی مهدی رجایی به چاپ رسید[۴۳].
ازاهیر الریاض المریعه و تفسیر الفاظ المحاوره و الشریعه: این اثر به زبان عربی و موضوع آن توضیح اصطلاحات شرعی[۴۴] و امثال عربی[۴۵] است. نسخهای از این کتاب در کتابخانهی سلیمانیه بخش شهید علی پاشا به شمارهی ۲۵۸۹ موجود است[۴۶].
جوامع احکام النجوم: این اثر در سه جلد به زبان فارسی، در موضوع رد احکام نجوم [۴۷] و در ۱۰ فصل نوشته شده است. این اثر خلاصهی ۲۵۷ کتاب است. در این اثر مطالبی از ابوریحان بیرونی، ابن فرخان طبری و کوشیار گیلی – که از منجمان معروف پیشین بودند – آمده است[۴۸] از این کتاب نسخههای بسیاری در دست است[۴۹].
طرائق الوسائل الی حدائق الرسائل: از این اثر تنها یک نسخهی گزیده در کتابخانهی چیستر بیتی انگلستان به شمارهی ۳۹۶۸ وجود دارد؛ به گفتهی یوسف هادی از موضوع آن آگاهی در دسترس نیست[۵۰].
معارج نهج البلاغه: این اثر در دو جلد در شرح نهج البلاغه[۵۱] و به زبان عربی در دو جلد چاپ شده است. ابن فندق آن را به خواهش ابوالقاسم علی حونقی نیشابوری در ۵۵۲ هـ.ق نوشته شده است[۵۲]. این اثر در ۱۴۲۲ هـ.ق به کوشش اسعد طیب با تصحیح دقیقتر در قم به چاپ رسید[۵۳].
المواهب الشریفه فی مناقب ابی حنیفه: این اثر به دست نیامدهاست و تنها از سخن فصیح خوافی چنین برمیآید که این اثر، افزون بر شرح احوال و مناقب ابوحنیفه، شامل احوال اصحاب او نیز بوده است. یوسف بن محمد اهلی در شوال ۸۳۹ هـ.ق این کتاب را با عنوان تحفه السلطان فی مناقب النعمان به فارسی ترجمه و به شاهرخ تیموری اهدا کرد[۵۴].
وشاح دمیه القصر و لقاح روضه العصر: این اثر ذیلی بر دمیه القصر ابوالقاسم باخرزی است که در سدهی پنجم میزیست[۵۵]. موضوع آن شرح احوال و آثار شعرای همروزگار نویسنده است و نگارش آن در رمضان ۵۳۵ هـ.ق به پایان رسیده است[۵۶].
تاریخ بیهق: ابن فندق، تاریخ بیهق را در شوال ۵۶۳ هـ.ق در زمان سلطنت موید آی آبه از غلامان سنجر – که پس از مرگ سنجر بر خراسان مسلط شد – نوشت[۵۷].
موضوع تاریخ بیهق، تاریخ ناحیه بیهق[۵۸]، شرحی از مشاهیر این ناحیه شامل علما، ادیبان، شاعران، وزیران، سادات، نویسندگان، حکیمان و اطبا و انساب خاندانهای مشهور این ناحیه است.
مهمترین مطالبی که در تاریخ بیهق به آنها اشاره شده است، عبارتاند از:
سودمندی تاریخ، تواریخ مهم و مشهور، فضایل بیهق، خاندان سادات در بیهق، سلسلههای حاکم بر بیهق مانند طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان و سلجوقیان، خاندانهای مختلف مانند حاکمیان، بیهقیون، مختاریان، داریان، میکالیان، مستوفیان، عزیزیان، عنبریان، حاتمیان، سالاریان، عماریان، بدیلیان و عمدیان، علما و شعرای بیهق، رویدادهای مهم تاریخی بیهق[۵۹]. اطلاعات ابن فندق دربارهی خاندان نظامالملک و مهلبیان در هیچ کتاب دیگری دیده نشده است[۶۰].
از تاریخ بیهق سه نسخه وجود دارد که به ترتیب قدمت عباتاند از:
نسخهی لندن: در بریتیش میوزیوم[۶۱]، نسخهی تاشکند: در کتابخانهی عمومی تاشکند[۶۲]، نسخهی برلین: در کتابخانهی عمومی برلین[۶۳].
تاریخ بیهق نخستین بار از روی نسخهی لندن (کتابت در سال ۸۳۵ هـ.ق) در سال ۱۳۱۷ خورشیدی به کوشش احمد بهمنیار و با یادداشتهای علامه محمد قزوینی در تهران به چاپ رسید. بعدها تاریخ بیهق را سید کلیمالله حسینی در سال ۱۳۴۷ خورشیدی / ۱۹۶۸ م. در حیدرآباد دکن با مقدمهای ارزشمند به زبان انگلیسی، منتشر کرد[۶۴]. ترجمهی عربی تاریخ بیهق، با تصحیح و تعلیقات در شرح ِ احوال و آثار ابن فندق به قلم یوسف هادی در ۱۴۲۵ هـ.ق / ۲۰۰۴ م. در دمشق منتشر شده است[۶۵].
منابع تاریخ بیهق
ابن فندق، برای نگارش تاریخش از منابع زیر استفاده کرده است:
- تاریخ نیشابور : حاکم نیشابوری
- تاریخ نیشابور: ابوالقاسم الکعبی البلخی
- تاریخ نیشابور: احمد غازی
- تاریخ بیهق: امام علی بن ابی صالح الخواری
- تاریخ بیهقی: ابوالفضل بیهقی
- مزید التاریخ: ابوالحسن محد بن سلیمان
- تاریخ یمینی: محمدبن عبدالجبار عتبی
- تاریخ مرو: ابوالعباس معدانی
- تاریخ طبری : محمد بن جریر طبری
- تاریخ مرو: ابوالعباس مروزی
- تاریخ مرو: احمد بن یسار مروزی
- تاریخ هرات: ابواسحاق بزاز
- تاریخ سمرقند و بخارا: ابوالحسن سعید بن جناح بخاری
- تاریخ خوارزم: ابوعبدالله محمد بن سعید قاضی
- تاریخ بلخ: ابوعبدالله محمد بن عقیل بلخی
- تاریخ ابوسعید خرگوشی[۶۶].
ویژگیهای نثر تاریخ بیهق
در سدهی ششم هـ.ق تسلط زبان عربی بر فارسی شدیدتر شد به گونهای که همهی ادیبان و حکیمان به نشر و گسترش زبان عربی توجه داشتند و اگر به فارسی مینوشتند از واژههای عربی برای آراستن نوشته خود بهره میگرفتند. نثر این دوره پر از عبارات دشوار و واژههای عربی، آیات قرآنی و شواهد عربی است. در این میان نظامی عروضیسمرقندی و ابن فندق به نسبت همروزگاران خود، با وجود بهرهگیری از واژهها و اصطلاحات عربی، سادهنویسی و درستنویسی را از یاد نبردند[۶۷]. در واقع نثر تاریخ بیهق نثری ترکیبی است. در تاریخ بیهق، دو سبک قدیم و جدید ترکیب شده و نثری دگرگونه به وجود آمده است. بنابراین متن کتاب نسبت به متون سدههای پیش ساده و روان و به نسبت متون سدههای بعد پیچیده است. گاه در برخی صفحات مطالب به طور کل به زبان عربی است[۶۸].
ویژگیهای سبک قدیم در تاریخ بیهق
- فعل استمراری با «یای مجهول» میآید: مانند گفتندی به جای میگفتند.
- بر فعل منفی «بای تاکید» میآید: مانند بر ایمان بنماندند.
- بر سر اسامی «بای زاید» میآید: مانند به ترک گفت.
- به جای حرف «به»، حرف «با» به کار گرفته میشود: مانند با در نیشابور رفت.
- رای زاید به ندرت دیده میشود.
- به جای« زیرا»، «زیراکه» به فراوانی به کار گرفته میشود.
- واژهها، گاه با ادوات جمع فارسی، جمع بسته میشوند و گاه با ادوات جمع عربی: مانند متقدمان، مخالفان، دشمنان و… یا امتحانات، محاکمات و…
- ضمیر مفرد غایب در کتاب، «او» یا «وی» است.
- ضمیر برای غیر جاندار «آن» است[۶۹].
ویژگیهای سبک جدید در تاریخ بیهق
- داشتن مترادفات و سجع: «اینست تواریخ و کتب که هر یکی از آن صراط الفت و بساط زلفت و خطایر اُنس و محک خواطر و ضمایر اُنس و انوار اوهام و ازهار افهام و ارواح اشخاص توانایی و دانایی و قوانین فصاحت و براعت و غایات آیات مقامات و عناصر آداب و اواصر انساب و اسباب است»[۷۰].
- استفاده از واژههای تازه که گاه خاص تاریخ بیهق است. مانند:
- توانش: اسم مصدر از ریشهی توانستن
- داش گرمابه: تون حمام
- ناگزیران: صفت فاعلی از ریشهی گزیر
- باز آن که: با آن که
- زمیج: زمین بر دهنده
- پرسیدن: احوالپرسی
- در نزدیک: نزد [۷۱].
- تشبیه به کنایه با اطناب: برای نمونه در حکایت جنگ احزاب، پیشنهاد سلمان فارسی را مبنی بر حفر خندق به دور شهر در ۹ سطر به همراه پنج بیت شعر فارسی و دو بیت شعر عربی میآورد و متن را دچار اطناب میکند: «و فی الحدیث النبوی السعید من وعظ بغیره، و بانبوت و جلالت محمد مصطفی – که خاور و باختر بنور او روشن گشت و از روایح نبوت او هر دو عالم گلشن شد، … چون در جنگ احزاب شروع کرد سلمان فارسی رحمه الله او را گفت در عجم رسم بوده است که چون لشکر جرار … قصد شهری کنند … بر شکل شهر … خندقی حفر سازند، مصطفی را صلوات الله علیه آن سخن خوش آمد … »[۷۲].
ویژگی های خاص تاریخ بیهق
- قدما برای ذوالعقول (انسان) فعل مفرد به کار میبردند؛ اما ابن فندق گاه فعل مفرد و گاه جمع به کار میبرد. مانند: مردم بیقرار شود یا تا عرب از سرما هلاک نشوند.
- متقدمان هرگز صفت و موصوف را مطابق هم به کار نمیبردند در حالی که ابن فندق گاه مطابقت صفت و موصوف را رعایت میکند و گاه نه. مانند: مستورهی متموله[۷۳].
- استفاده از فعل مضارع به جای فعل ماضی. مانند: گوید به جای گفت[۷۴].
دیدگاه ابن فندق دربارهی تاریخ
یکی از مهمترین بخشهای کتاب تاریخ بیهق که در نوع خود کمنظیر و باعث مشهورشدن این کتاب نزد اهل تاریخ شده است، مقدمهی ۱۷ صفحهای آن دربارهی تاریخ است. البته نه اینکه همهی سخنان او در این زمینه عمیق و درست باشد بلکه صرف پرداختن وی به این مسئله و آن هم برخلاف همروزگارانش ارزشمند و نشانگر برداشت رایج زمان او از تاریخ است. در این مقدمه ابن فندق هدف از مطالعهی تاریخ را پند و اندرز میداند[۷۵] و بر آن است که خرد در شناختن «احوال عالم» ناتوان است. پس راه شناختن «احوال»، «اخبار» و «اقوال» جهان را شنیدن، خواندن و اندیشیدن در تاریخ میداند نه اندیشیدن محض[۷۶].
ابن فندق اساس یادگیری تاریخ را حفظ مطلق جزئیات میداند؛ در حالی که اساس یادگیری دیگر علوم را حفظ و فهم ذکر میکند. وی بر همین اساس دانستن تاریخ و بهرهگیری از آن را آسان میداند و میگوید: «امتحان برین گواه است که مردم از تواریخ و حکایات چندان یاد گیرند در مدتی که عُشر آن از نحو و لغت و فقه و حساب و غیر آن یاد نتوانند گرفت»[۷۷].
وی دربارهی فواید یادگیری تاریخ بر آن است که تاریخ افق دید انسان را گسترش میدهد، «در اندک مدتی آدمی از اخبار و حکایات گذشتگان و احوال عمارات عالم و ملوک و ممالک چندان فایده یابد که از طریق مشاهدت در عمرهای دراز او را حاصل نیاید»[۷۸]. اگر هر کس تاریخ بخواند و به ژرفای آن پی ببرد: «در هر واقعه که او را پیش آید نتیجهی عقل جملهی عقلای عالم بوی رسیده باشد و دست غوغا و لشکر وقایع و حوادث از تاراج ذخایر فکرت او فروبسته باشد و علایق تمکین او گسسته نیاید، چراغ شکیبایی برافروزد و دیدهی باز عبرت بخیوط غیرت بردوزد و … بر بلا تازد و با قضا میسازد. نتایج عقول گذشتگان را رایگان بخرد و بآتشی که دیگران برافروخته باشند استضاءت جوید»[۷۹].
ابن فندق مطالعهی تاریخ را بهویژه به پادشاهان و فرمانروایان توصیه میکند:«زیرا که مصالح کلی عالم تلعق بِرای و رایَت ایشان دارد، و هرچه در ممالک حادث شود از خیر و شر تمشیت و دفع آن ایشان را باید فرمود و ایشان بمعرفت حوادث و وقایع ملک و مکاید و تدبیرها که ملوک گذشته کرده باشند حاجتمند باشند، چنانکه اطبای عهد باُصول و معالجات و کتب متقدمان، و اُدبا و فصحا بکتب و تصانیف گذشتگان و سلف،… »[۸۰].