زیبایی آنارشیسم و خودشیفتگی خرده بورژواری

کلمنکاو، متفکر غربی، می گوید برای آنهایی متاسفم که در بیست سالگی آنارشیست نبودند. جک لندن می نویسد معمولا کلمه اتوپی کافی است تا دشمنان به محکوم کردن یک ایده بپردازند. آنارشیسم فعلی مدعی است که آن عمل است تا تئوری. هیچ زمانی اختلاف میان عملگرا و نظریه پرداز، روشنفکر و انقلابی این چنین واضح نبوده است.

جنگ طبقاتی آنارشیستها جنگی است علیه تمام طبقات. آنها حتی به جنگ اعلان جنگ نموده اند و به جای جواب، به طرح سئوالات می پردازند. آنها ادعای پاسخ را به فیلسوفان و شارلاتانهای سیاسی واگذار کرده اند و ضد تمام فرمهای فشار اند، که خاص جامعه مدرن بورژوایی است؛ از جمله مردسالاری، برتری نژاد سفید، کاپیتالیسم، کمونیسم دولتی، ارتجاع و دگماتیسم دینی، همجنس ستیزی و غیره.

آنارشیست ها از قرن ۱۷ میلادی برای ساختن جامعه ای آزاد و عادل وارد مبارزات اجتماعی شدند و از آغاز قرن ۱۹ خود را بعنوان خالق یک تئوری سیاسی مطرح نمودند. آنان از زمان انقلاب فرانسه نقش مهمی در اعتراضات اجتماعی داشتند. بیشتر خواسته های آنارشیستی متکی به شعار های انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه بود. گودوین انگلیسی در سال ۱۷۹۳ به طرح نظرات عدالت اجتماعی، سوسیالیستی و فلسفی پرداخت. ۱۵۰ سال است که اهل نظر، مورخین و روشنفکران، پیرامون تعریف آنارشیسم بحث می کنند. در سال ۱۹۰۷ در کنگره آنارشیستی اشاره شد که عمل و مبارزه سندیکایی موجب آگاهی ضد کاپیتالیستی می شود. در سال ۱۹۰۹ کروپتکین مدعی شد که ریشه تمام خواسته های آنارشیستی و کمونیستی در انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه است.

مارکس کتاب “فلسفه فقر” پرودن را با عنوان کتاب “فقر فلسفه” پاسخ داد. باکونین و پرودن کمونیسم دولتی مارکس را برده داری دولتی نام نهادند. مارکس تمسخرآمیز به باکونین می گفت “محمد بدون قرآن”. او و انگلس در کتاب “ایدئولوژی آلمانی” به نقد نظرات آنارشیستی ماکس اشتیرنر پرداختند و او را به طعنه “مقدس و خرده بورژوا” نام نهادند. آن زمان توهینی بدتر از صفت خرده بورژوا نبود.

لنین در سالهای ۱۹۰۵- ۱۹۰۱ آنارشیسم را نظریه خرده بورژوایی لمپنی فردگرایانه شبه انقلابی و مخالف سوسیالیسم علمی می دانست. روکر، یکی از نظریه پردازان جنبش آنارکوسندیکایی، در سال ۱۹۱۹ کتاب “اصول مبارزه سندیکایی” را بیرون داد. او می گفت که احزاب سوسیالیستی بدون جنبش سندیکایی قادر به ساختن سوسیالیسم نیستند.

آنارشیستها مدعی بودند که غالبا خشم نیروی محرک تاریخ بوده است. پنج هزارسال پیش خشم بردهها علیه برده داران و اربابانشان آغاز شد. باکونین می گفت آزادی بدون سوسیالیسم، مالکیت خصوصی است و سوسیالیسم بدون آزادی نوعی برده گی است. آنارشیستها اساس فلسفه خود را “آزادی مطلق” می دانند. آنارشیسم، وحدت آزادی و سوسیالیسم است. طرح آنارشیستی کروپتکین بعنوان آنارشیسم کمونیستی مورد قبول نظریه پردازان آنارشیستی قرارگرفت.

از جمله آنارشیستهای کلاسیک ویلیام گودوین، ژوزف پرودن، ماکس اشتیرنر، میشائیل باکونین، پیتر کروپتکین، گوستاو لانداور، لئون تولستوی، روکر و اما گلمن اند. در میان تئوریسین های آنارشیستی اشاره به اشتباهات نظری مخوفی می شود ؛ پرودن را ضد زن، اشتیرنر ضد جمع و جامعه، باکونین و کروپتکین ضد آلمانی، و اما گلدمن در آغاز ضد فمنیست بود.

تا سال ۱۸۴۰ گرچه آنارشیسم فلسفی مهمترین جریان فکری و خالق آثار پرارزش ادبی بود ولی از نظر اجتماعی تأثیر مهمی نداشت. ترور غالبن در انحصار دولتهای طبقاتی بود، بعدها بخشی از آنارشیستها نیز از آن در مبارزه خود استفاده کردند. ترور آنارشیستی فقط میان سالهای ۱۸۹۴ و ۱۸۹۱ شدیدن فعال بود. خشونت در نظر آنارشیستها برای خنثی کردن خشونت طرف مقابل و آزاد است. ولفگانگ هاریش، فیلسوف آلمانی، آنارشیسم جدید را مثل سابق دچار بی صبری انقلابی نمیداند.

آنارشیسم جنبش واحدی نیست چون در ماهیت آن آزادی وجود دارد و آزادی اونیفرم نظامی نیست. آنارشیسم به شاخه های محیط زیست، اتحادیه های کارگری، تعلیم و تربیت ضد اتوریته، مبارزه مسلحانه و راههای صلح آمیز تقسیم می شود. در میان آنارشیستها- مذهبی ها، آته ایستها، عارفان، ماتریالیستها و ایده آلیستها وجود دارند. در مقابل جنبش ۱۵۰ ساله مدرن آنارشیستی غرب، دولت مدرن دمکراتیک سابقه ای صد ساله دارد. اکثر آنارشیستها آته ایست اند و به رد دین می پردازند ولی دین و عقیده تا جایی که سلب آزادی از دیگران ننمایند آزاد است. آنارشیستها بدین دلیل بیشتر ضد روحانی اند تا ضد دین. آنها مخالف ستونهای نظام سرمایه داری مانند سرمایه، پلیس، کلیسا، قوه قضائیه، نظام مردسالاری، رسانه های سازشکار ارتجاعی دولتی، تربیت سنتی، و خانوادههای محدود و کوچک کلاسیک اند. یکی از دلایل قدرت آنارشیسم زمان حال رشد جنبش ضد گلوبال است که حاکمیت نئولیبرالیسم را مورد حمله قرار می دهد.

آنارشیستها مدتی در کشورهای آرژانتین و هند و آلمان و اوکرائین و اسپانیا و منچوری و شمال روسیه بقدرت رسیدند. هیچکدام از آنان بدلیل تضادهای درونی خود نابود نشدند بلکه از طریق حمله نظامی سازمان دهی شده داخلی و خارجی دچار براندازی شدند. آنارشیستها مبلغ اقتصاد رفع نیاز و مصرف اند که محیط زیست را مهمتر از اقتصاد و رفع نیاز انسانها را مهمتر از سود جویی می داند. آنها می گویند اخلاق انسانی بالاتر از قوانین رسمی دولتی است.

در آمریکا حتی از سال ۱۹۹۶ دانشکده و مرکز تحقیقات آنارشیستی افتتاح شد. تا زمانیکه آنارشیسم آمریکایی ضد مارکسیسم و ضد مبارزه طبقاتی باشد امکان انقلابی بودن در آن نیست و تا زمانیکه به نظرات نیچه و نوام چامسکی در آنارشیسم امریکا اهمیت داده شود، ضد مارکسیست بودن آن امری بدیهی خواهد بود. آنارشیستها باید سهمی قوی در مبارزه جنبش ضد امپریالیستی داشته باشند.

آزادی مالکیت خصوصی در نزد آنارشیستها تا حد رفع نیازهای خصوصی افراد است و آن نمیتواند وسیله ای برای استثمار و یا انحصار اقتصادی برای افزایش سرمایه خصوصی باشد. آنارشیستها در رابطه با جنبش نئولیبرالیسم فعلی مدعی اند که دولت سرمایه داری زیر عنوان دولت رفاه و دولت اجتماعی و دولت امنیت ملی، مخفی شده چون آنان می خواهند به تن دولت سرمایه داری لباس اجتماعی و مردمی بپوشانند و دولت نظم و امنیت سرمایه داری همان کارگاه تعمیر کاپیتالیسم است. مهمترین خواسته آنارشیستها شعار خودگردانی بوده. آنان بجای مرکزیت اتوریته در امور اجتماعی خواهان نظامی فدرال اند.

آنارشیستها در مورد دمکراسی های غربی می نویسند که “فقط گوساله های نادان از طریق انتخابات آزاد قصابهای خود را تعیین می کنند”. گروهی هم لیبرالیسم را آنارشیسم بدون سوسیالیسم نامیده اند. مارکسیستها مدعی بودند که تکامل دولت موجب آزادی انسان از دولت خواهد شد و سوسیالیسم حذف دولت نیست بلکه تکامل آن است و کارگران زمانی به سوسیالیسم نزدیک می شوند که به دولت نزدیک شده باشند. منقدین آنارشیسم می پرسند آیا آن یک رویای بیگانه با جهان است و یا طرحی قابل عمل؟

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *