سوگیریهای شناختی: انگ بیدرنگ
انگ بیدرنگ (fundamental attribution error) نوعی سوگیری شناختی است که فرد در توضیح و قضاوت رفتار دیگران بر شخصیت و ویژگیهای ذاتی بیش از اندازه تاکید میکند و عوامل محیطی و شرایطی را که آن فرد در آن قرار دارد نادیده میگیرد.
انگ بیدرنگ گرایشی است به این باور که اعمال و رفتار انسانها شخصیتشان را بازتاب میدهد و به قول معروف از کوزه همان برون تراود که در اوست.
لی دیوید راس، استاد دانشگاه استنفورد، تحقیقاتی مفصل را با همکارانش ادوارد جونز و ویکتور هریس در دهه شصت میلادی سرپرستی و چند سال بعد مفهوم انگ بیدرنگ را برای نخستین بار مطرح کرد. راس بر این باور است که این سوگیری شناختی یک بنیان مفهومی برای رشته روانشناسی اجتماعی فراهم میکند.
این مفهوم بعدها با تحقیقات جدیدتر علوم شناختی بهتر و کاملتر شناخته شد. بر این اساس افراد رفتارهای به ظاهر از روی اختیار افراد را به شخصیت آنها نسبت میدهند و رفتارهای ظاهرا تصادفی را به شرایط.
انگ بیدرنگ در رانندگی خیلی رخ میدهد. اگر کسی ناگهان جلوی ما بپیچد، اولین فکری که ممکن است به ذهن برسد این است که “چقدر عوضی”. بعید است در وهله نخست اینکه شاید آن راننده باید به سرعت خودش را به پرواز بسیار مهمی برساند به ذهنمان خطور کند. از آن طرف اگر ما ناگهانی جلوی کسی بپیچیم، تمایل داریم خودمان را قانع کنیم که چاره دیگری نداشتیم. در این حالت بر موقعیتی که در آن قرار داریم تمرکز میکنیم، مثلا این که “دیرم شده” و از اینکه رفتار ما ممکن است شخصیتمان را نشان دهد چشمپوشی میکنیم.
در یک پژوهش از شرکتکنندگان خواسته شد مقالاتی را در موافقت یا مخالفت با فیدل کاسترو بخوانند و سپس برآورد کنند آیا نویسنده طرفدار کاستروست یا مخالفش. وقتی به شرکتکنندگان گفته شد هر نویسنده آزادانه موضع موافق و مخالفش را درباره کاسترو مطرح کرده، شرکتکنندگان آنانی را که زبانی مثبت به کار گرفته بودند هوادار کاسترو قلمداد کردند که قابل انتظار بود. اما وقتی به آنان گفته شد که موضع هر نویسنده با پرتاب سکه و کاملا از روی شانس مشخص شده، در کمال تعجب باز هم بیشتر شرکتکنندگان کسانی را که درباره کاسترو مثبت نوشته بودند هوادار وی و کسانی را که درباره کاسترو منفی نوشته بوند مخالف وی قلمداد کردند. به زبان ساده، شرکتکنندگان قادر نبودند به درستی تاثیر محدودیت شرایط نویسندگان را ببینند و در هر حالتی به نویسندگان انگ هواداری یا مخالفت میزدند.
تقصیر را گردن چی یا کی انداختن نیز از جمله موضوعاتی است که انگ زدن در آن به چشم میآید. مثلاً در یک پژوهش، شرکت کنندگان باید مقصر یک اتفاق بد را مشخص میکردند. نتایج این تحقیق نشان میدهد که هر گاه اتفاق بدی برای دیگران میافتد، افراد حدود ۶۵% مواقع خود آن شخص و رفتارش را مقصر میدانند. اما هر گاه اتفاق بدی برای خود فرد میافتد، فقط ۴۴% مواقع خودشان را مقصر میدانند و بقیه مواقع هم تقصیر را میاندازند گردن شرایطی که در آن گرفتار بودند.
انگ بیدرنگ به خوبی نشان میدهد که در قضاوت چرا با دیگران سختگیریم در حالی که بر خودمان راحت میگیریم. هر انسانی نقشهای اجتماعی متفاوتی را به عهده دارد. یک نفر باید در جایی مادر باشد، در جای دیگری معلم، فرزند، مشتری، دانشجو و غیره. وقتی به خودمان مینگریم بر همه این نقشها آگاهی داریم پس اهمیت هر موقعیت را به خوبی درک میکنیم. در نگاه به دیگری اما ذهن اغلب فقط یک نقش و موقعیت را مشاهده میکند و در نتیجه به نقشهای متنوع فرد هیچ اهمیتی نمیدهد.
دو سناریوی فرضی دیگر را با هم مرور کنیم و بحث را به پایان ببریم.
سناریوی یک: شادی برای خرید به فروشگاه محلهشان میرود. برخورد کلامی مختصری بین او و صندوقدار تازه فروشگاه رخ میدهد. وقتی از فروشگاه بیرون میآید به محض دیدن دوستش ماجرای برخوردش با “صندوقدار عوضی جدید” را تعریف میکند. روز بعد که برای خرید میرود کاملاً آماده است که اگر اتفاقی افتاد جوابش را خوب بدهد. بر خلاف انتظار طرف بسیار با احترام و ادب با وی برخورد میکند. اینجا شادی نتیجه میگیرد که احتمالا دیروز برای صندوقدار جدید روز خوبی نبوده.
سناریوی دو: فرض کنید دوستتان یوسف شما را با خود به یک مهمانی میبرد. آنجا وی شما را به یکی دیگر از دوستانش به نام احمد معرفی میکند. احمد سلام و احوالپرسی سردی میکند و بعد از تنها دو سه دقیقه شما را ترک میکند. احتمال دارد در این لحظه آدم با خود بگوید “چه آدم بیخودی.” اگر کمی حساستر باشیم، ممکن است یک تکهای هم بارش کنیم. اما از کجا معلوم احمد روز سختی را پشت سر نگذاشته، شاید مثلاً با شریک زندگیاش همان روز به هم زده یا مثلاً قبل از همین مهمانی با کسی حرفش شده. در حقیقت وقتی ما دلیل واقعی را بدانیم رفتار احمد را قابل بخشش میدانیم زیرا ظرایف رفتارش را درک میکنیم اما وقتی هیچ اطلاعی درباره دلیل رفتار احمد نداریم، ذهن ترجیح میدهد رفتار یا ویژگی را به شخصیت وی نسبت دهد.
به خاطر تاثیر انگ بیدرنگ افراد ممکن است به چنان باوری برسند که از دیدشان هر کسی که کار بدی میکند حتماً آدم بدی است و کاملا چشمشان را بر پیرامون آن فرد ببندند. ما البته خیلی مواقع هم قضاوت صحیحی از رفتار دیگران داریم، اما نباید فراموش کنیم که ذهن ما در اثر انگ بیدرنگ تمایل دارد رفتار دیگران را بر اساس شخصیت افراد قضاوت و برای خویش تببین کند. توجه به این موضوع خود باعث میشود از انگ بیدرنگ خودداری کنیم.