فرانک،مادرفریدون،کیست؟

فرانک،« جی » یا«زندگی»است که دربرابرضحاک (اژی+ دها ) که« ضدزندگیست»، می ایستد.
تراگفتم و، بیش گویم همی / که از راستی ، دل نشویم همی
میازار کس را ، که آزاد مـرد / سراندرنیارد ، به آزارو درد
رستم به اسفندیار- درشاهنامه
 

درفرهنگ ایران ، آزادی وراستی وسرفرازی ، رویه های گوناگون یک اصل هستند . انسان ِآزادوراست ، ازآزار ودردی که به او میدهند، نمیترسد و بیمی ندارد ، و هرگز، تابع و مطیع و تسلیم ِ قهروتهدید نمیگردد . این فلسفه بسیاری ژرفیست که بنیاد فرهنگ ایران است ، و در همان خیزش فرانک ، مادرفریدون رویاروی ضحاک ، پیکریافته است . فرانک که« جی» یا «اصل زندگی شاد» و« مهرو خواست » ، درزمان هست ، برغم آزارها ئی که ازاصل آزارودرد ( ضحاک ) میبرد ، سرتسلیم فرود نمیآورد و مطیع «خشم یا قهروتهدید » نمیشود و برای رستاخیز راستی و آزادی ، برمیخیزد . فرانـَک ؛ از واژه « فرن = پران درسانسکریت » برآمده است و « فرن افتار» ، همان جان یا آتش جانست که به انسان، تشخص می یابد . ازاین رو هرانسانی « فرندات یا فرنداد » هست و نام دیگر این خدا « فرن+ بغ » بوده است . فرنبغ ، برعکس آنچه درواژه نامه ها آمده ، « فره + بغ » نیست ، بلکه « فرن بغ » است . و افتاریا اوتارکه پسوند آتش جان درانسانست ( فرن افتار) ، معنای فرود آمدن خدا وتشخص یابی درانسانست . البته یزدانشناسی زرتشتی ، مجبوراست که این محتوا را بپوشاند . چون « فرن = پران » ، آتش جانست که دربرافروختن ، فراز( فراس = فرانک ) می یابد و درست نام ارتا ( اردیبهشت ) ، سرفراز هست . وارتا ، نام دیگر، همین عنصرنخستین یا آتش جانست . پس آتش خدائی ، دربرافروتن ، راست به بلندی می بالد و سرفراز میشود . درخت سرو نیز، مانند انسان ، تخم ارتا هست ، ازاین رو « اردوج = ارتا وج = تخم ارتا » نامیده میشود ودرختیست که صفتش « راستی » و « آزادی » است.

مفهوم راست بودن را ، درفرهنگ ایران ، ازهمان سرو همیشه سبزی که راست است وهمسرشت انسانست میتوان شناخت .

چوزین بگذری مردم آمد پدید

شد این بندهارا سراسر کلید

سرش راست برشد چوسرو بلند

به گفتارخوب و ، خرد ، کاربند

راست بودن ، بالیدن به فراز، وسرفرازیست . سرفرازی ، «آزادی و استقلال برپایه خرد خود» میباشد ، که طبعا برضد هرگونه تابعیت وبندگی وعبودیت است . قدرتمندان ، با آزردن جانها و تولید درد برای انسانها (آزارو درد ، از خشم ، یعنی قهروتهدید ، برمیخیزد. و آزاربرعکس مفهوم امروزه ما، همان معنایGewalt یا Violence را داشته است) ، برآنند که گوهر ِ آزادی واستقلال را درانسان نابود یا مقهورسازند ، تا مردمان را مطیع وعبد وبنده خود سازند . ولی انسان ِسرفراز که آزادی واستقلال ، گوهر وفطرتش هست ، « سر درنمی آورد » ، و تن به اطاعت وتابعیت نمی سپارد. « سرفراز، نام ارتا هست که « آتش جان یا جان ، یا نخستین عنصر» درهرانسانیست . آزادی واستقلال ، فطرت انسانست که درسرفرازی ، شکل به خود میگیرد . « فراز» در اصل اوستائی « فرانک= frank» میباشد ( باسکون حرف نون ) . این واژه در آلمانی هنوز به معنای «بازو گشوده وآزاد» هست .

«راستی وسرفرازی » ، هویت آزادی واستقلال فطری انسان را بیان میکند . راستی ، تنها ، گفتن گفتار راست نیست . انسان ، راست است ، چون از قهروتهدید قدرت حاکم نمی شکـنـد . نی ، با وزش بادهای شدید هرچند با زور ، خمیده میشود، ولی نمیشکند ، و آن نیرورا درگوهر خود دارد که با پایان یافتن باد ، باز ازسر، راست وسرفراز شود وبایستد .

درفرهنگ ایران ، جان ( آتش جان = ارتا یا جی ) ، اصل سرافرازی است . گوهرانسان سرافرازی است . یکی ازنامهای « ارتا » ، که همین تخم آتش یا جان هست ، « سرافراز» میباشد . انسان ، با تهدید شدن وبا آزرده شدن وعذاب دیدن ( قهروتهدید وارهاب ووحشت انگیزی ) ، نمی نالد و خود را رها نمیکند ، بلکه براین اضطرابات ، چیره میگردد ، و از فطرت آزاد و مستقل خود ، دفاع می کند . زندگی برای او در سرفرازیست .

این اندیشه که بنیاد فرهنگ ایرانست ، متضاد با اندیشه ایست که اساس دین اسلام وهمه ادیان ابراهیمی است . درفرهنگ ایران ، زندگی یا ژی ، برترین ارزش است . اینست که خرد انسان که درفراز درخت وجودش پدیدارشده است ، نگهبان زندگی ، برضد خشمست که قهروتهدید واصل آزارودرد وزدارکامگی ( ضحاک ) میباشد .

درشریعت اسلام وادیان ابراهیمی ، « کِبر یا تکبر» ، همان نقش را بازی میکند که « خشم » درفرهنگ ایران . درواقع ، «کبر» یا « ابرمنشی » ، جانشین « خشم = قهروتهدید » میگردد. اینست که هم اسلام وهم آئین زرتشتی ، «سرفرازی انسان» را بنام « کبروتکبر» زشت ساخته ، وآن را برترین گناه انسان ساخته اند . سرفرازی با کبر( ابرمنشی )، مشتبه ساخته میشود . ولی وارونه این ادعا ، انسان سرفراز، به هیچ روی کبرندارد ، ونمیخواهد خود را برتر از دیگران بسازد وبه چشم خواری به هیچکس نمی نگرد ، خودش دراندیشیدن ، تابع ومطیع وعبد ِ دیگران و یا دیگری نمیشود . هدف این ادیان ، درست با کاربرد ِمفهوم «کبر وتکبر» ، ازبین بردن همین آزادی واستقلال و « ایستادن برپای خود » هست که سرفرازی ( فرانک ) باشد . به نام « کبر= ابرمنشی» هست که هزاره ها کوشیده اند ، ریشه آزادی ، که همان سرافرازی وراستی درگوهرانسانهاست ، ریشه کن کنند .

درواقع ، آنها ، گناه اولیه انسان را ، کبرو تکبرمیدانند ، و خشم ( قهروتهدید ) را تابع وپیآیند آن میسازند . درحالیکه درفرهنگ ایران ، برترین گناه ، خشم ( قهروتهدید) است ، وسرفرازی ، درست پیدایش گوهر انسان است که دربرابرقهروتهدید ، سر فرود نمیآورد . انسان ، حق به سرافرازی وراستی ، یعنی آزادی واستقلال » دارد . ولی هرمقتدری ( یهوه وپدرآسمانی والله مقتدروقاهر) نمیتواند سرافرازی را ، که اصل آزادی ، و طبعا برضد تابعیت وعبودیت وبندگیست ، تحمل کند ، چون این خدایان ، نخست ازانسان، تابعیت وبندگی وعبودیت واطاعت میخواهند ، و سرفرازی را ، که اندیشیدن آزاد ومستقل ( منیدن = منی کردن = اندیشیدن ) هست ، و ضد این تابعیت واطاعتست ، بنام « کبرونخوت » می نکوهند وبرترین گناه میشمارند و نفرین ( لعن ) میکنند . مولوی درراستای تفکر اسلامی ، خشم را پیایند « کبر» میکند ولی درپایان « خشم وکبر» را باهم ، همان دومار بردوش ضحاک میداند .

البته این خود الله هست که فقط حق به کبروکبریائی و«اکبر بودن» دارد ( الله اکبر، درست برترین نام خود الله میشود ) و طبعا ، خشم یا غضبش ، پیآیند همین کبراست . ولی «هم کبروهم خشم » درمورد الله ، پسندیده است ، وحُسن اوشمرده میشود ، هرچند درمورد انسان ، ناپسند وزشت ونکوهیدنی وگناه میباشد .

جمله خشم ازکبرخیزد ، ازتکبر، پاک شو

گرنخواهی کبررا ، رو بی تکبر، خاک شو

خشم هرگز برنخیزد ، جز زکبرما و من

هردو را چون نردبان زیر آر و ، بر افلاک شو

هرکجا ، تو خشم دیدی ، کبر را درخشم جو

گرخوشی با این دو مارت ، خود برو ضحاک شو

درست ، زرتشت ویزدانشناسی زرتشتی ، همین ضدیت را با تصویر نخستین انسان در فرهنگ ایران که « جمشید » بود ، داشتند . جمشید ، تصویر «انسان سرافراز، برپایه خرد وخواست خود » هست ، و سرافرازی وراستی او ، که باهم اینهمانی داشتند ، با سرفرود آوردن در برابر اهورامزدا و مطیع او شدن ، امکان پذیر نبود . دربندهش دیده میشود که نخستین اندیشه خردِ مشی ومشیانه ، اینست که فقط اهورامزدا ، خرد آبادسازنده ومدنیت سازاست ، وانسان باید دراندیشیدن ، ازاهورامزدا پیروی واطاعت کند . به عبارت دیگر، خرد انسان ، ازخودش ، سلب اعتماد میکند وحق اندیشیدن به آباد کردن و مدنیت را ازخود میگیرد . بدین سان ، سرفرازی جمشید که نتیجه راستی او بود ( آتش جان = ارتا ، سرفرازاست ) بایستی زشت ونکوهیده شود ، وبرترین گناه انسان شمرده شود . منیدن (= منی کردن ) جمشید که اندیشیدن باشد، منی کردن میشود که کبروتکبروابرمنشی است ( نه سرفرازی وراستی ونه آزادی ) .

جمشید با اندیشیدن وآباد ساختن جهان وتولید مدنیت ، خود پسند وگمراه وهمکار اهریمن میشود ، وبا اهریمن ، به فراز پرواز میکند ( سرفرازی ، اهرمنی است ) و همه را کوچک میشمرد و خود را بزرگتر وبهتر ازهمه میداند ، و این خرد جمشیدی علت گردنکشی او ازخدای تازه ( اهورامزدای زرتشت ) میگردد ، چون حاضر به اطاعت و تابعیت ازدانش وروشنی وهمه آگاهی اهورامزدای زرتشت نیست .

ازاین پس،« شرّ بنیادی»، کبر(apar-menishn) است نه خشم .« منیدن » ، « اپرمنیدن ، برمنشی » میگردد. اندیشیدن ( منیدن ) ، کبرونخوت وغرور( منیدن ) میگردد . اندیشیدن با خرد انسانی ، کبر( ابرمنشی ) میزاید . انسان که با خردش میاندیشد و دراندیشیدن ، آزاد ومستقل میشود ، ازتابعیت وعبودیت سربازمیزند ، « کبر» یا « ابرمنشی » خوانده میشود ، و دیگر چنین خردی که اصل سرفرازی وراستی است و برضدهرگونه تابعیتی است ، مطرود وملعون میگردد و اصل همه گناهان شمرده میشود که باید ازگوهر انسان ، ریشه کن گردد . ارتا که اصل سرفرازی است ومعربش « ارس = حارث درعربی » ، همان « ابلیس » درقرآن میگر دد . نامهای دیگر ابلیس، ابوحارث وابو مره است . و « مر» همان پیشوند « مر+ تخم » نام انسانست . انسان، تخم ارتا یعنی، فرزند « مر» هست . آزادی وسرافرازی و استقلال ، بنام ابلیس اهریمن باید ازفطرت انسان ، ریشه کن ساخته شود وبزرگترین دشمن انسان ، شمرده شود . انسان باید همیشه برضد آزادی واستقلال وسرفرازی خود بجنگد . انسان با اندیشیدن باخرد خود ، در سرفرازی ( آزاد ومستقل ) ، همگوهربا اهریمن وابلیس میگردد . سرفرازی دراندیشیدن ، کبروابرمنشی میآورد . خرد جمشید، سرچشمه همه گناهان میگردد وبرای آنکه او را تابع ومطیع اهورامزدا و الله وپدرآسمانی ویهوه … ساخت ، باید اورا به دونیمه اره کرد. خرد انسانی که فراروئیده از آتش جانست ، به پرتگاه نیستی برده میشود و اینجاست که فرانک ، آتش جان ، با همان گفته رستم ، دربرابر خدایان مقتدر میایستد :

تراگفتم و، بیش گویم همی

که از راستی ، دل نشویم همی

مـیـآ زار کس را ، که « آزاد مـرد »

سراندرنیارد ، به آزارو درد

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *