فیزیکدانان به دنبال حل معمای آگاهی
تعداد زیادی نظریه و فرضیه راجع به ماهیت اگاهی است ،هیچکدام نمیگویند اگاهی ماهیتی غیرمادی( ماورایی) دارد
●عده ای میگویند خیلی ساده اگاهی مثل پردازش یک کامپیوتر است(فیزیکی)
●عده ای اگاهی ذرات زیر اتمی یعنی حیطه کوانتومی رو پیش میکشند،خوداگاهی کوانتومی (فیزیکی)
●عده ای اگاهی رو یک حالت از ماده میدونند که هنوز کشف نشده ، یعنی وقتی ذرات زیر اتمی واکنشی با هم میدهند سبب اگاهی میشوند
و…
■کو روح! کو ماورا! کو غیر طبیعی!
شاید کمی عجیب به نظر برسد که فیزیکدانان به معمای آگاهی توجه نشان می دهند. لابد می پرسید چرا؟ خب، آگاهی چیزی نیست که مربوط به دانش باشد. شما نمی توانید آگاهی را لمس کنید. حتی نمی توانید آن را ببینید. و بدتر از آن نمی توانید مقدارش را اندازه بگیرید (مثلا بگویید من نسبت به فلان موضوع ۱۰ مقدار آگاهی بیشتر از فلانی دارم!). با همه اینها ما می دانیم که آگاهی وجود دارد.
در ابتدا آگاهی مربوط می شد به قلمرو فلسفه و البته زیاد از حد غیر زمینی بود تا اینکه با پیشرفت علم، زیست شناسان به موضوع آگاهی توجه نشان دادند و در مرحلۀ بعد این عصب شناسان بودند که با دستگاه های اسکن مغزیشان، پا به عرصه پر رمز و راز آگاهی گذاشتند. و اگر دانشمندان دو گروه گفته شده می خواهند به آگاهی به دید فعل و انفعالات درون ماده (مغز) نگاه کنند، چرا فیزیکدانان که تجربۀ زیادی در بررسی ماده دارند، این لقمه چرب را از ذهن خوش اشتهایشان دور کنند؟!
ادوارت ویتن مشهور، فیزیکدانی که بعضی او را با نیوتن و اینشتین مقایسه می کنند در جایی گفته است که ممکن است آگاهی برای همیشه یک راز باقی بماند. به نظر او شاید زیست شناسان و فیزیکدانان بالاخره بتوانند کارکردهای مغز را بهتر درک کنند، اما آگاهی برای همیشه یک راز باقی خواهد ماند. او می گوید خیلی راحتتر است که تصور کنیم که بیگ بنگ را خوب فهمیده ایم تا اینکه حتی فکرش را بکنیم که روزی آگاهی را درک کنیم. شاید ویتن درست بگوید. اما دیگران از تلاش خود برای حل معمای آگاهی دست نمی کشند.
راجر پنروز فیزیکدان دانشگاه آکسفورد، عقیده دارد که ممکن است مغز یک کامپیوتر بیولوژیکی نباشد. او برخلاف خیلی از دانشمندان که معتقدند مغز از قوانین کامپیوترهای ساخت بشر پیروی می کند، می گوید که ممکن است که برخی از کارکردهای مغز از قوانین محاسباتی کامپیوترهای ما پیروی کند اما نه همه کارکردهای آن. به نظر او بخش صرفا کارکردهایی که به آن ناخودآگاه اطلاق می شود می تواند مدلی باشد از آنچه در کامپیوترهای ما اتفاق می افتد ولی بخش خودآگاه قوانین مخصوص به خود را دارد. فرضیه او اینست که احتمالا حل معمای آگاهی را باید در مکانیک کوآنتوم و دنیای زیر اتمی پیدا کرد.
فیزیکدان نظری دانشگاه سانتا باربارا دیوید گراس، این فرضیه را مطرح می کند که شاید آگاهی شبیه چیزی باشد که فیزیکدانها به آن “گذار فاز” می گویند: یعنی تغییر خواص ناگهانی مواد در ابعاد بزرگ ناشی از تغییرات در ساختارهای میکروسکوپی می شود. مثال معروف این پدیده همان اتفاقی است که به آن ابررسانایی گفته می شود: خاصیت رسانایی برخی مواد هنگامی که تا پایین تر از حد مشخصی سرد شوند.
فرضیه دیگری هم در سال ۲۰۱۴ از طرف مکس تگمارک کیهان شناس مطرح شد که می گوید ممکن است آگاهی حالتی جدید از ماده باشد! یعنی همانطور که ما حالات گاز، مایع و جامد را برای مواد داریم، آگاهی هم زمانی به وجود می آید که اتم های ماده طوری کنار یکدیگر قرار بگیرند که اطلاعات را پردازش کنند. نام این حالت جدید از ماده “پرسپترونیوم”(Perceptronium) پیشنهاد شده است.
فرضیه دیگر البته مربوط به یک عصب شناسی به اسم “تونونی” است. فرضیه تونونی از جهاتی شبیه نظر گراس است. او می گوید وقتی به مغز اطلاعات بیشتر و بیشتری داده می شود، از حد آستانه ای عبور می شود. با گذر از این حد ناگهان حالت جدیدی نمایان می شود: آگاهی. برطبق این فرضیه تنها بخش های خاصی از مغز تمام اطلاعات را دریافت و تحلیل می کنند. این نواحی با هم زیربنای آگاهی را می سازند.
اخیرا گروهی از دانشمندان اسـرائیلی دانشگاه بار ایلان، بر اساس فرضیه تونونی آزمایشی انجام داده اند که در آن نقشه ای از نواحی ادغام کننده اطلاعات در مغز را مورد بررسی قرار داده اند. آن ها به وسیله این نقشه نحوه ارتباط یک ناحیه خاص از مغز با دیگر نواحی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده اند. آنها نواحی را که بیشتر ارتباط با دیگر نواحی دارند معین کرده اند و تقریبا مشخص کرده اند که اطلاعات چگونه در مغز جریان پیدا می کنند و کجاها این جریان بیشترین تجمع را دارد. بر طبق تئوری تونونی این نواحی همان نواحی ای هستند که زیربنای آگاهی را تشکیل می دهند.