لالاییها خروشی به زمزمۀ آرام

لالا لالا گل انجیر
بابات داره به پاش زنجیر
لالا لالا گل خشخاش
بابات رفته، خدا همراشلالالالا گل زیره
دو پستانم پر شیره
بابات رفته زنی گیره
ننهت از غصه میمیره
لالا لالا گل پسته
نخور ای کودکم غصه
لالالالا گل بادام
بخواب ای کودکم آرام
که فردا روز، مال توست
همه ایام به کام توست
اگر خواهی و برخیزی
همه عالم از آن توست
تنم با تو چه خوش بخته
بدون او، برام سخته
لالا گویم، گل چایی
من اینجایم، تو کجایی؟
لالا لالا گل لاله
خدا گنجی به ما داده
لا لا لالا گل میخک
ببین خوابیده گنجشگک
اونم مثل تو میدونه
میاد بهار به باغ بیشک
لالالالا گل پونه
کجاست اون یار یکدونه
«پیرایه یغمایی» در نوشتاری با نام «لالائیها، نخستین شعرهای نانوشتهی زنان» میگوید: این دیرپاترین ترانههای فولکلوریک قدمتشان دیگر تاریخی نیست بلکه باستانشناختی است و آغازگاه ادبیات زنانه در پای گاهواره است. او نیز برای این لالائیها به نوعی دستهبندی مضمونی رسیدهاست به این شکل:
یکی لالائیهایی که مادر آرزو میکند کودکش تندرست بماند و او را به مقدسات میسپارد. مانند:
لالا لالا که لالات میکنم من
نگا بر قد و بالات میکنم من
لالا لالا که لالات بیبلا بی
نگهدار شب و روزت خدا بی
لالائیت میکنم، خوابت نمیاد
بزرگت میکنم یادت نمیاد
بزرگت میکنم، تا زنده باشی
غلام حضرت معصومه باشی
و یا این نمونهها:
لالا لالا گل صد پر، بخواب ای نازنین دلبر
لالا لالا گل نرگس، بلا بر تو نیاد هرگز
لالا لالا گل زردم، نبینم داغ فرزندم
خداوندا تو ستاری، همه خوابند، تو بیداری
به حق خواب و بیداری، عزیزم را نگهداری!
نمونهی دیگر لالائیهایی است که در آن آرزومندیهای مادر انعکاس دارد که طفلش در آینده، برای خودش کسی باشد یا به مکتب و مدرسه برود و چیزی یاد بگیرد:
لالا لالا گل آلاله رنگم
لالا لالا انیس روز تنگم
لالا گویم که در خوابت کنم من
بزرگ آیی به ملایت کنم من
لالا لالا عزیزالله
قلم دست گیر، برو ملا
بخوون جزوه کلامالله
در دستهبندی دیگر میتوان لالائیهایی را جای داد که مادر در آنها به کودک خود میگوید که با وجود او دیگر بیکس و تنها نیست:
الا لالا تو را دارم، چرا از بیکسی نالم؟
لالا لالا گل آلاله رنگم، لالا لالا رفیق روز تنگم.
گاه در این لالائیها، مادر آرزو میکند که کودکش بزرگ شده و قدرشناس زحمات او باشد اما خود، پیشاپیش میداند که کودک فراموش خواهد کرد:
لالائیت میکنم با دست پیری
که دست مادر پیرت بگیری
لالائیت میکنم خوابت نمیاد
بزرگت میکنم یادت نمیاد
گاهی در این دسته از لالائیهای مادر، پای «لولو» هم به میان کشیده میشود و مادر از او کمک میخواهد.
روانشناسی این دسته از لالائیها بسیار جالب است. چون مادر با شگردی که بکار میگیرد، «لولو» را از بچه میترساند، نه بچه را از «لولو». در این میان یک اعتماد به نفس لفظی هم به کودک میدهد. مثلا اینطور که:
لولو برو، بچه ما خوبه. یا بچهی ما خوابیده و یا مثلا تو از جان بچهی ما چه میخواهی؟ این بچه پدر داره، پدری که دو شمشیر هم بر کمر دارد و چنین است و چنان:
لالا لالا گل چایی
برو لولوی صحرایی
تو از بچهام چه میخواهی؟
که این بچه پدر داره
دو شمشیر بر کمر داره
دو شمشیر بر کمر هیچی!
دو قرآن زیر سر داره
و یا:
لالا لالای لالائی، برو لولوی صحرایی
برو لولو سر دیوار، عزیزم میشود بیدار
عزیز من پدر داره، یه خنجر در کمر داره
در شعر لالایی که «یدالله رؤیایی» شاعر معاصر سروده، مادر، ضمن اشاره به گربهای که پشت پنجره و روی چینهها نشسته و بیدار است و صدای پای فراری که از کوچههای تاریک و از پشت دیوار به گوش میرسد، از سوز دل خود و از پدر فرزندش میگوید که یک شب به کوه و دشت رفت و دیگر برنگشت و مادر را اسیر فرزند ساخت. در این گلایهها جای جای مادر از شجاعت و ابهت پدر میگوید و به فرزند امید میدهد که پدرش روزی برخواهد گشت و برای او سوغاتی خواهد آورد.
این سرودهی زیبای «یدالله رؤیایی» را که در حقیقت باید با صدای یک زن خوانده میشده، «محمد نوری»، بسیار زیبا اجرا کرده و ذرهای از لطافت ترانه نیز کم نشدهاست.
سر خونهی دلم، لونهی غمم یاد او نشسته
یاد تسمه و تفنگ، قطار ِ فشنگ، مادیون خسته
سر سنگ چشمهها توی دره ها جاده های باریک
در اون شبهای بارون، چیک چیک نودون، کوچه های تاریک
لالای لای لالای لای
بخواب نقل و نمکدون
بخواب غنچهی زمستون
الان پشت شیشهها روی چینهها گربه بیداره
صدای پای فراری چرخ گاری پشت دیواره
لالای لای لالای لای
بابات گرم شکاره
برات سوغاتی میاره
کره اسب زرین طلا، عروس صحرا، پری بیابون
یال خونی شیرا روی شونههاش افتاده پریشون
لالای لای گل انار، مانده یادگار از بابای پیرت
که یک شب به کوه و دشت،
رفت و برنگشت منو کرد اسیرت
براش مهتاب ایوون، کبک کوهستون گریه کردن از غم
رو طاق، چکمه و شمشیر، زین اسبِ پیر، مونده غرق ماتم
لالای لای، لالای لای
بخواب شاخهی نیلوفر
بخواب ناز دل مادر
براش دستمال سفید از سر دستها پر گرفت و رقصید
آب زیر پل نالید، شب پره نخوابید، سر نزد خورشید