مد: تاثیرپذیری از ظاهر آدمها
در جهانی که ظاهر افراد در آن اهمیت بسیار دارد، طبیعی است که «صنعت مد» ـ که امروزه بخش قابل توجهی از نحوه لباس پوشیدنمان را خواهناخواه مدیریت میکند ـ از هر سو زیر ذرهبین قرار بگیرد. نحوه لباس پوشیدن، یک روش غیر کلامی است برای بیان احساسات و جهان بینی ما؛ همچنانکه، غیر مستقیم، گویای موقعیت اجتماعی، توانایی مالی و الویتهای ماست. اما در روزهای اخیر، وقتی در چند مورد پیاپی و زیر فشار شبکههای اجتماعی، این «صنعت» ناچار به عذر خواهی شد، این بیشتر تناقض منتقدان و مخالفان بود که به چشم آمد.
در این موارد، هر بار به شکلی، تلاقی «مد» با وقایع تاریخ مدرن و معاصر مسئلهساز شد: در پر حاشیهترین رویداد، اچاندام سوئدی که برای فصل پاییز یک لباس سرهمی با طرح لباس زنان پیشمرگه کرد به بازارهای جهانی عرضه کرده بود، از کار خود اظهار تاسف کرد.
کمی بعدتر، این مارک منگو بود که هدف لبه تیغ انتقادهای گروهی قرار گرفت. منتقدان طرحی چاپ شده بر پارچه یکی از بلوزهای این برند را تداعیکننده نماد نازیها تلقی کردند. منگو نیز به نوبه خود چاره فروکش کردن انتقادها را در عذرخواهی دید. هر چند باوجود جنجالها، هنوز فروش این بلوز در سایت این مارک ادامه دارد.
در مورد منگو برعکس، بیتوجهی صاحبان برند که نیات اقتصادیشان حتی استفاده از نشان نازیها را مشروع میکند، منتقدان را برآشفته کرد. این کار برای آنها معادل خدشهدار کردن خاطره «مردگان» یا قربانیان نازیسم، و نیز فراموش کردن ابعاد فاجعه بود.بیشتر استدلال منتقدان اچاندام به این برمیگشت که آنها از پایه، «هویت این زنان کرد، لباسها و سبک زندگیشان را با این برندسازی ناهمگون میدانند». کار برند به زعم آنها، خدشهدار کردن هویت کپی ناشدنیِ زنان «زندهای» است که انگیزهای صرفا اقتصادی پشت آن قرار دارد.
در هر دو مورد و فارغ از رویارویی ایدئولوژیکیشان، انگشت اتهام، پولپرستی «مد» را نشانه گرفت. اما مد چگونه و چرا در زندگیمان اینچنین پر رنگ شده، و تنشهای میان مد و این بخش از اجتماع ـ چرا که این اعتراضات تنها از جانب بخشی از آن مطرح میشوند ـ در چه ریشه دارد؟
وقتی مد از روزمره الهام میگیرد
حول و حوش سال ۱۸۵۰ «صنعت مد» واقعا شکل میگیرد. تا پیش از این تاریخ، تقریبا ۷۰ درصد لباسها دستدوخت بودند و گاه توسط خود بر تنکنندگانشان دوخته میشدند.
عنصر اصلی هنر پوشاک، هیات بدن است که با دیگرگونیهای اقتصادی و تغییراتی که زندگیمان را تحت تاثیر قرار میدهند متحول میشود و این به مدهای لباس برمیگردد که خود را با این ضرورتها وفق بدهند.
نخستین تحول عمده به دنبال جنگ جهانی اول روی میدهد که بسیاری از زنان را ناچار به کار کردن کرد و همین به ترویج سادهتر شدن مد لباس زنان انجامید. در دهه ۶۰ و ۷۰، برای آمریکای هیپی، مد تکجنسی (هم زنانه، هم مردانه)، و به شدت تابع «جین»، نشانی از یک شیوه تازه در زندگی داشت.
این جذب کردنها گاه چنان تا حد افراط پیش میرود که برخی هنرمندان را به واکنش وا میدارد. چیزی که مثلا در این دو تصویر «برگردانده» شده ـ از میشل فوکو و مارگریت دوراس ـ توسط کلمانتین مِلوآ (Clémentine Mélois)، هنرمند تصویرگر فرانسوی ـ دیده میشود.برای به انجام رساندن ماموریت محوله یعنی وفق دادن خود با ضرورتها، مد مانند اسفنج عمل میکند؛ مانند یک جور خشککن که از هر آنچه زیبا و تاثرآور است تغذیه میکند. مد الهام میگیرد، به خود میکشد، تغییر شکل میدهد و تصاحب میکند. این جذب کردنها دامنهای وسیع دارد: از عمامههای هندی ـ که پل پوآره، یکی از پیشروان طراحی مد در فرانسه برای آموختن آن در ابتدای قرن راهی هند شد ـ، تا آثار جکسون پولاک، هانری ماتیس، ونگوگ یا پیکاسو و حتی لباس زنان کرد و ردای حامد کرزی.
اما از آغاز سده بیست و یکم و بهویژه در یکی دو سال اخیر، جریان دیگری راه خود را در جهان مد باز کرده و پر رنگ و پرنگ تر نیز میشود: و آن الهام گرفتن از زندگی روزمره است که گاه با وقایع معاصر و روز حتی میآمیزد. همین امسال، رژه مد شانل در محلی که به شکل یک هایپر مارکت درآمده بود، برگزار شد. شاید جهانی شدن این صنعت در این شکل از تاثیر پذیریاش، نقش مهمی بازی کند. در هر حال به نظر میرسد که وقتی پای وقایع معاصر و روز به میان کشیده میشود، واکنشهای منفی از هر طرف سرازیر میشوند.
چیزی که قطعی است در تمام این جذب کردنها، میان یکسانسازی و شخصی کردن، مد، همواره در جستوجوی راه حلی برای جان دادن به ایدهآل متناقضی از یک زیباییِ بیزمان و زودگذر است.
اگر پس از جنگ جهانی دوم، مطالبه طراحان برای یک بازگشت به گذشته گویای نوستالژی برای جهانی خوشبخت و به سر رسیده بود، امروز شاید بتوان مطالبه آنها را در الهام گرفتنشان از لباس دلاور زنان کرد و غبطه خوردنشان به زنانی دید که جهانی را متحیر شجاعتشان کردهاند. نشانهای از تلاش آنان برای اینکه در زمانهشان و با زمانهشان زندگی کنند.