هفت نوع تجربه مرگ موقت
بسته به اعتقادات فردی، تجربه مردن به مانند یک موضوع ناشناخته اما اجتناب ناپذیر بر زندگی همه ما سایه انداخته است. غیر “دیدن نور در انتهای تونل” که در این رابطه بیش از همه نقل می شود، اطلاعات زیادی راجع به این که لحظه مرگ چه حس و چه شکلی دارد، نمی دانیم، اما میدانیم که همه ما سرانجام این لحظه را تجربه خواهیم کرد.
یکی از کسانی که در این رابطه شاید بهتر از دیگران اطلاعات داشته باشد مدیر مرکز تحقیقات احیای بیماران در دانشگاه بروک در آمریکا است، که به منظور تلاشی برای کشف وضعیت روحی و شناختی انسان به هنگام مرگ، وسیعترین تحقیقاتی که تا به امروز انجام شده، را به روی بیماران احیا شده از مرگ به عمل آورد. بخشی از این مطالعه عبارت بود از مصاحبه با بیش از ۱۰۰ نفر که پس از ایست قلبی به زندگی بر گردانده شده بودند، نتیجه این که بیش از نیمی از این افراد خاطراتی از آنچه به سرشان آمده بود را به یاد داشتند، خاطراتی از جنس وحشتناک تا دلپذیر.
در مقاله مربوط به نتایج این مطالعات که در مجله “احیای بیمار” انتشار یافت، خاطرات این تجربه به هفت گروه کلی تقسیم می شود، و اثبات می شود که تجربه مرگ گستردهتر از آن چیزی است که تا به حال تصور می شد.
این گروه تجربیات عبارتند از:
– ترس
– مشاهده حیوانات و گیاهان
– نوری روشن
– خشونت و شکنجه
– آشناپنداری
– دیدار خانواده
– بخاطر آوردن وقایع قبل از ایست قلبی
مورد آخر این لیست خیلی جالب بود. دو نفر از کسانی که مصاحبه شده بودند قادر بودند آنچه را که پس از اعلام فنی مرگ آنها اتفاق افتاده بود، به خاطر بیاورند. مطابق آگاهی ما از مغز انسان، قاعدتاً این آگاهی باید متوقف می شد.
به گفته مسول این پروژه تحقیقاتی، پس از آن که قلب از کار افتاد، مغز قادر به ادامه کار نیست. اما در این موارد ظاهراً علیرغم این که معمولا فعالیت مغز ۲۰ تا ۳۰ ثانیه پس از توقف قلب از تپیدن، به پایان میرسد، آگاهی هوشیار تا حتی چند دقیقه پس از توقف قلب از تپیدن به کارش ادامه داده بوده است.
این آگاهی از خاطرات لحظات مرگ در مورد ۲ درصد از افراد اتفاق افتاد. باقی افراد مشاهده و حس چیزهایی را به یاد آوردند که غیر واقعی به نظر میرسید.
یکی از این افراد گفت: “ترسیده بودم. بهم گفتند که داری میمیری، اولین چیزی که به فکرم رسید این بود که آنچه که به ذهنم میاد را به زبان بیارم”. به قول بیمار دیگری “مثل این بود که تو را داخل گردابی بندازن که تو رو به داخل خودش میکشه، اونم برا من که از شنا بدم میاد. خیلی وحشتناک بود”.
اما در کلّ همه گفتهها منفی نبود. ۲۲ درصد از بیماران از خاطره ای دلپذیر تعریف کردند، مشاهده گیاهان و حیوانات، دیدار خانواده یا حس نوری گرم در پایان راه.
چندی پیش در نظر سنجی اینترنتی از آنانی که تجربه برگشت از مرگ را پشت سر گذاشتهاند، خواسته شد تا آنچه که بیاد دارند و حس کردند را بازگو کنند. ناگفته پیداست که درستی این نظرات قابل بررسی نیست. اما بر اساس آنچه که مطرح شده، تجربیات را میتوان مختلف نامید.
در این رابطه در سایت مجله ایندیپندنت مقالهای چاپ شد با این مضمون که، در کّل همه موارد بازگو شده را میتوان به سه گروه تقسیم کرد. آنهایی که در کّل هیچ حسی نداشتند، آنهایی که دیدن نور و یا ملاقات با آشنایان یا حیوانات خانگی را تجربه کردند و گروه سوم آنهایی که در حالی که مرده بودند حس کردند قادرند آنچه که به سرشان آمده را ببینند.
در اینجا نمونههائی از بیش از ۷۰۰ موردی که عنوان شده:
“از من آنژیوگرافی میگرفتند، کاملا هوشیار بودم و صفحه مانیتور روبرو را می دیدم و با دکتر حرف می زدم. یک دفعه آژیر خطر روشن شد و دوروبریها وحشت زده شدند. دنیای من نرم و تیره شد، صحنه بعدی که یادمه اینه که دکتر بهم گفت تونستیم برت گردونیم. بیشتر از هر چیزی یک حس آرام بود.”
“در جلسه کاری در فوریه ۲۰۱۴ بیهوش شدم، و برای ۵ دقیقه هیچ نبض یا طپش قلبی نداشتم. بیشتر خاطراتی که یادمه مربوطه به یک ساعت قبل از حادثه و دو روز پس از وقتی است که از کما به هوش آمدم.”
“خالص، کامل، خواب بی پایان، بدون رویا.”
“من بخشی از مسیر را که تو آمبولانس بودم به خاطر دارم، البته از خارج جسم خودم. این عجیبترین چیزی بود که تا به حال تجربه کردهام، بدن بیهوش خودم را دیدم که کاملا بی حرکت بود. تکنیسین فوریت پزشکی که تو آمبولانس کنارم بود را یادمه ( فردی که قبلاً ندیده بودم)، موهای خاکستری داشت. اسمش رو نمی دونستم، اما سه روز بعد وقتی به هوش آمدم راجع بهش پرسیدم.”
“روبروی دیواری نورانی و عظیم ایستاده بودم. تا آنجا که چشم کار می کرد نور به سمت چپ، راست، بالا و پایین گسترده بود.”
“من چیزی نمیتونستم ببینم. خلأیی بود سیاه و گسترده، اما این حس رو داشتم که همه چیز عالی بود و هیچ مشکلی وجود نداشت. تصور کنید قبل از به دنیا آمدن چه حسی داشتید، مردن هم همون حس رو میده.”
مدیر این پروژه امیدوار است که این پژوهش دری باشد به تحقیقات بیشتر در رابطه با تجربه مردن و باعث شود که مردم جرات کنند که در یک چارچوب علمی راجع به پایان زندگیشان فکر کنند.
هر کسی با درصدی از ذهن مستقل موافق است که تحقیقات بیشتری راجع به این موضوع لازم است، حال که تکنیک و وسائل لازمه را در دست داریم، وقت انجام این کار است.