همزاد چیست؟

جن ها چقدر عمر میکنند

همزاد چیست؟ بررسی این واژه اسرارآمیز، قدیمی، ترسناک و پر رمز و راز در فرهنگ‌های مختلف

در فرهنگ عامه ایرانی، اعتقاد به همزاد، یعنی اینکه با متولد شدن نوزاد، یکی از اجنه هم همزمان متولد می‌شود و متناظر اوست. چنین نوزادی با خطر روبه رو است و باید برای او دعا کرد.

هر شخص هنگام تولد دارای همزادی از اجنه است که سرنوشت مشترکی با او دارد و در کوچکی با او بازی می‌کند. محل بازی همزاد و کودک در خاکستر سرد اجاق است. بنابراین وقتی کودک در خاکستر سرد اجاق بازی می‌کند باید او را صدا کرد؛ زیرا ممکن است همزاد عصبانی شده و به او آسیب برساند.

و نیز می‌گویند هرکس را همزادی است که با او به دنیا می‌آید و با او می‌میرد یا پس از مرگ او همیشه سوگوار باقی می‌ماند.

وقتی انسان مریض و بیمار است، همزاد او را نیز دل ودماغی نیست و وقتی همزاد کسی بخوابد، بخت او به خواب می‌رود و تا آن گاه که همزاد او بیدار نشود، پریشان و درمانده خواهد ماند.

هر انسانی دارای همزادی است، همزادش از اجنه و از مابهتران می‌شود و هرگاه زنی وضع حمل کند همزاد او هم به همین ترتیب وضع حمل می‌کند.

بنابراین اگر جن ازدواج کند شب عروسی‌اش دست یا پای همزاد انسانش را حنا می‌بندد. و با مرگ انسان جن همزادش هم می‌میرد و اجنه او را می‌برند دفن می‌کنند.

همزاد انسان گاه به هیئت آدمی و گاه به شکل مار است.

شب اگر در تاریکی صدایی بشنوند صدای همزاد است.

در شب نباید سنگ پرتاب کرد؛ زیرا سنگ به همزاد انسان می‌خورد.

اگر بچه قبل از پا گذاشتن به دوسالگی در آینه نگاه کند همزاد پیدا می‌کند و دیوانه می‌شود.

همزاد بسیار حسود است. پیش از تولد نوزاد او را آزار می‌دهد یا باعث سقطش می‌شود. برای جلوگیری از سقط جنین، مادر کمربندی می‌بندد و روی شکمش قفلی آهنین می‌زند که ملا بر آن دعایی می‌خواند. پس از تولد بچه این قفل را در ماه‌های اول از پیراهن نوزاد آویزان می‌کنند.

در کرمان معتقدند از همزاد ناخوش یا کسی که گره در کارش افتاده کمک بخواهد، چه علت پیشامدهای بد را در اثر ناپرهیزی و آزار رسانیدن به ازمابهتران می‌دانند.

و نیز در کرمان مردم عقیده دارند کسی که بیمار است یا در کارش خللی پدید آمده، باید از همزاد خود یا سایه یاری بخواهد.

اما شاید شبیه‌ترین اصطلاح فرنگی به همزاد خودمان، واژه عجیب و غریب دوپلگنگر Doppelgänger باشد که یک واژه آلمانی است.

در داستان‌ها و اسطوره‌شناسی، یک دوپلگنگر اغلب به عنوان یک پدیده شبح‌آلود یا ماوراء الطبیعه به تصویر کشیده می‌شود و معمولاً به عنوان منادی بدشانسی دیده می‌شود. سنت‌ها و داستان‌های دیگر یک دوپلگانگر را با یک همزاد شیطانی برابر می‌دانند.

در دوران مدرن، بار هراس‌انگیز این واژه کاهش یافته و حتی در بان عامیانه برای توصیف هر شخصی که از نظر ظاهری شبیه شخص دیگری است استفاده می‌شود.

کلمه doppelganger دو جزء دارد: Doppel (دوگانه) و Gänger ( گردشگر) تشکیل شده، یعنی راهپیمان دوگانه یا به عبارتی دو نفری که مسیر زندگی‌شان با هم مقدر شده است.

مفهوم روح‌های مضاعف در فولکلور، اسطوره‌ها، مفاهیم مذهبی و سنت‌های بسیاری از فرهنگ‌ها در طول تاریخ بشر ظاهر شده.

در اساطیر مصر باستان، کا یک «روح دوگانه» ملموس بود که دارای خاطرات و احساسات مشابه شخص است.

در دنیای ادبیات به مواردی از اعتقاد نویسندگان به همزاد برمی‌خوریم. مثلا در ۸ ژوئیه ۱۸۲۲، شاعر انگلیسی -پرسی بیش شلی- در خلیج اسپزیا در نزدیکی لریسی در ایتالیا غرق شد. در ۱۵ اوت، همسر پرسی، مری شلی، نویسنده معروف- در حالی که در پیزا اقامت داشت، نامه‌ای به ماریا گیزبورن نوشت که در آن او ادعاهای پرسی مبنی بر ملاقات با دوپلگنگر خود نوشته شده بود.

حتی یوهان ولفگانگ فون گوته در پایان کتاب یازدهم زندگی‌نامه خود، در مورد دیدن همزاد خود نوشته:

«در میان این همه فشار و سردرگمی نمی‌توانستم یک بار دیگر فردریکا را نبینم. روزهای دردناکیبودند که فراموششان کرده‌ام… در مسیر پیاده روی به سمت دروزنهایم سوار شدم،… من نه با چشمان بدن، بلکه با چشمان ذهن، هیکل خودم را دیدم که سوار بر اسب و در همان جاده به سمتم می‌آید، لباسی که هرگز نپوشیده بودم و خاکستری بود، در بر داشتم. با این حال، عجیب است که هشت سال بعد، خودم را در همان جاده دیدم تا یک بار دیگر با فردریکا دیدن کنم، لباسی که در آن خواب دیده بودم، و آن را نه از روی انتخاب، بلکه تصادفی پوشیدم، همان لباس بود. »

با ظهور رسانه‌های اجتماعی،دیدن و پیدا شدن افراد بسیار شبیه، بسیار بیشتر شده. منتها دیگر آن بار اسرارآمیز قبلی وجود ندارد. چندین وب سایت وجود دارد که در آن کاربران می‌توانند عکسی از خود آپلود کنند و نرم‌افزار تشخیص چهره سعی می‌کند آن‌ها را با کاربر دیگری با ظاهر مشابه مطابقت دهد. برخی از این سایت‌ها گزارش می‌دهند که تعداد زیادی داپلگانگر زنده پیدا کرده‌اند.

فئودور داستایوفسکی کتابی به نام همزاد (۱۸۴۶) نوشته بود:

قهرمان رمان همزاد، گولیادکین، کارمند دولت، مبتلا به جنون افزاینده‌ی تعقیب و آزار، به مردی برمی‌خورد که عینا به او می‌ماند و همنام او است. ابتدا گولیادکین با او دوستی می‌کند و شغلی در اداره‌ی خود برایش دست و پا می‌کند. باقی داستان ماجرای قهرمان را با همزادش مو به مو نقل می‌کند. گولیادکین کم کم حس می‌کند که او تحسین و عنایت بالادستی‌ها و همکارانش را به دست می‌آورد، حال آنکه کوشش خودش در کسب این مزایا بی‌فایده بوده است. در ذهن پریشان او، همزاد رهبر دسیسه‌ای علیه او می‌گردد و او بارها بیهوده می‌کوشد آن آدم گستاخ را لو بدهد. اما اتفاقات آنگونه که او انتظار دارد پیش نمی‌رود.

خورخه لوئیس بورخس، داستان کوتاه مشهوری به نام «دیگری» (۱۹۷۲) دارد که در آن نسخه جوان و پیر نویسنده در قالب دو همزاد روی یک نیمکت می‌نشیننند و با هم همکاری دارند.

کتاب «ناامیدی» Despair نوشته‌ی «ولادیمیر ناباکوف» سال ۱۹۳۶ به زبان روسی منتشر شد. کتاب «ناامیدی» روایت زندگی مردی به نام «هرمان کالویچ» Hermann Karlovich است که صاحب کارخانه‌ی شکلات‌سازی است. این مرد که روسی آلمانی است در شهر پراگ با مرد بی‌خانمانی آشنا می‌شود که ازلحاظ ظاهر به یکدیگر شبیه هستند. «هرمان کالویچ» در این داستان همزاد خود را پیدا می‌کند که می‌تواند به کمک آن فکرهای خرابکارانه و جاهلانه‌اش را عملی کند. این مرد روسی زمانی که برای بار نخست همزادش را می‌بیند زندگی‌اش به‌کل تغییر می‌کند و افکارش تحت تأثیر او قرار می‌گیرد و این‌گونه احوالش را توصیف می‌کند: «تا چند روز پس از آن دیدار، پریشان‌خاطر بودم. این فکر که همزادم در تمام مدت جاده‌هایی که برایم ناشناس بودند را به‌زحمت می‌پیمود، غذای کافی نداشت، سردش بود و زیر باران خیس می‌شد، و شاید سرماخورده بود، به طرز عجیبی آشفته‌ام می‌کرد.»

در رمان برت ایستون الیس، Glamorama(1998)، بازیگر و مدل قهرمان داستان، ویکتور وارد ظاهراً دارای یک دوپلگنگر است که مردم او را با وارد اشتباه می‌گیرند، و اغلب ادعا می‌کنند که او را در مهمانی‌ها و رویدادها دیده‌اند. وارد به یاد نمی‌آورد که در آنها شرکت کرده باشد. در نقطه‌ای از رمان، ویکتور به اروپا می‌رود، اما گزارش‌هایی مبنی بر حضور او در رویدادها در ایالت‌ها در تیتر روزنامه‌ها ظاهر می‌شود. با این حال، پدر ویکتور، سناتور آمریکایی که به دنبال ارائه جایگزینی هوشمندتر و پیچیده‌تر برای پسرش است که تصویر او را بهبود می‌بخشد و تعداد نظرسنجی‌های او را برای انتخابات آینده افزایش می‌دهد، ممکن است داپلگانگر ویکتور را ترجیح بدهد.

بیگانه یکی از رمان‌های شاخص استیون کینگ است که در سال ۲۰۱۸ نوشته شده. در فلینت سیتی، اوکلاهما، کارآگاه پلیس، رالف اندرسون، معلم محبوب و مربی بیس بال تری مایتلند را در برابر دیدگان جمعی از تماشاگران به اتهام تجاوز، مثله کردن و قتل پسربچه ای ۱۱ ساله دستگیر می‌کند. مایتلند اصرار دارد که او بی گناه است و دوست و وکیل خود هووی گلد را برای کمک به خودش استخدام می‌کند، اما اندرسون شاهدان عینی و مدارک فیزیکی(DNA و اثر انگشت) در اختیار دارد.

بعد معلوم می‌شود همزاد (در این کتاب آنتاگونیست افراد) قادر است از DNA افراد برای تبدیل شدن به همتای تقریباً کامل آن‌ها استفاده کند.

شاید در فیلم مشهور The Man Who Haunted Himself را هم بتوانیم همین موضوع همزاد را منتها در اینجا در قالب بیماری روانی قهرمان داستان ببینیم.

هوتوسکوپی Heautoscopy اصطلاحی است که در روانپزشکی و مغز و اعصاب برای توهم «دیدن بدن خود از فاصله دور» استفاده می‌شود و می‌تواند به‌عنوان یک علامت اسکیزوفرنی یا صرع و همچنین توجیه دوپلگنگر در نظر گرفته شود.

«هنوز در تمام بخش‌های دنیای متمدن خرافه‌های بی‌شماری دربارهٔ تصویر یا سایهٔ خود رواج دارد. این خرافه‌ها با تابوهای گستردهٔ انسان‌های بدوی که در تصویر طبیعی خود، روح بشر را می‌بیننند مطابقت دارد.

این باور هم تقدس آشکار سایه و هم تابوی مطابق آن را شرح می‌دهد که بر این انگاشت استوار است که هر آسیبی به سایه وارد شود، بر صاحبش تأثیر می‌گذارد. مردم بدوی نه تنها از افتادن سایه بر اشیاء خاصی، به خصوص غذا، هراس داشتند، بل که از افتادن تصادفی سایهٔ مردم دیگر بر خود-بیش از همه سایهٔ زنان باردار و مادر خوانده‌ها-بیمناک بودند. آنان مراقب بودند هرگز کسی از سایه‌شان عبور نکند و مراقب ویژه‌ای به عمل می‌آورند که سایه‌هایشان بر مرده، بر تابوت یا مزاری نیفتد-و گمان می‌رود به همین سبب خاکسپاری‌ها اغلب شب هنگام انجام می‌شده است. اگر چه، بزرگ‌ترین ترسشان، آسیب رساندن عمدی به سایه‌شان با استفاده از جادو بود؛ زیرا بر اساس باوری عام می‌شد دشمن را با مجروح کردن سایه‌اش به قتل رساند. بسیاری آیین‌های عامیانهٔ مشابه دیگر به روشنی نشان می‌دهند که انسان بدوی سایه را همزاد رازناک خود می‌داند، وجودی معنوی با این حال واقعی.

هنوز وجه دوگانهٔ دیگر خود همزاد، از گیج کننده‌ترین اشکال این مفهوم به ظاهر ساده اندیشانه از روح بدوی و دلیل درآمیختگی این موضوع در نوشتارگان مردم شناسانه است. گویی برای انسان مدرن، که با ایدهٔ یکپارچگی شخصیت بار آمده و با تفکر خردمندانه آموزش دیده، باور نکردنی است که یک معنی ناهمساز باید همزمان به دو پدیدهٔ عین هم اطلاق شود.

با این حال، همزاد در بدوی‌ترین شکلش، سایه، نمایانندهٔ هر دو شخص زنده و مرده است. از این رو از سایه مانند خود حقیقی در برابر آسیب محافظت می‌شود، اگر چه، مرگ خود حقیقی بر بقای سایه تأثیر نمی‌گذارد. شگفت این که، به نظر می‌رسد نه تنها به سایه زندگی مستقلی مختص به خود عطا شده است، بل که روح، حیاتی‌ترین عنصر هستی بشر انگاشته می‌شود. در مردم بدوی بیماری و سلامت با ظهور حیاتی‌ترین عنصر هستی بشر انگاشته می‌شود. در مردم بدوی بیماری و سلامت با ظهور سایه تشخیص داده می‌شود؛ سایه‌ای که کوچک یا نحیف است نشان می‌دهد صاحبش بیمار خواهد شد، سایهٔ قوی خبر از سلامتی دارد، و نبود یکسرهٔ سایه دلالت بر مرگ دارد»

منابع: کتاب باورهای عامه – مقاله همزاد به مثابه خود نامیرا، نوشته اتو رنگ، ترجمه مهشید تاج – ویکی پدیا

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *