هندوستان برادر تاریخی ایران
«هندوستان» سرزمینِ افسانهها و استورههای رویائی است، سرزمینی که دیدنش جهان دیروز، امروز و گذشته را برایت تداعی میکند.
برای من، هند، یادآور خاطرههای دورِ نیاکانِ آریاییمان است، زمانی که هنوز آریاییان سه بهره نشده بودند و در کنارِ دریاچهی خوارزم، شرابِ هئوما را به شادی یکدیگر سرمیکشیدند و سرودهای مهرگانی میخواندند.
هند این سرزمین استورهها که خود به استوره مانند است در درازی تاریخ کهنش که به کهنگی تاریخ میهن ماست، اگر از دو تازش ننگین محمود و نادر ترکتبار بگذریم همواره نزدیکترین و بزرگترین برادر ایرانیان در کشاکشِ تاریخ بودهاند.
به یاد آریم، زمانی را که «برزویه پزشک» به آنجا میرود و کلیله و دمنه را افزون بر دانش پزشکی برای «خسرو انوشیرواندادگر» پیشکش میآورد. به یاد آریم، پناهدادن پدران و مادران را که نمیخواستند با کنارنهادن دین بهی، چیزی را بپذیرند که سنخیتی با فرهنگ و روح ایرانی نداشت و اینجا نیز هندیان بودند که جانپناه آنان شدند و آنان را پذیرفتند و هنوز که هنوز است پارسیان، میهمانانی گرامی، برای آنان هستند. به یاد آریم زمانی که شعلهی زبان پارسی در ایران به خاموشی میگرایید، این سرزمین هندوستان بود که بیش از هزار شاعر پارسیگوی در آن میزیست و تا ۲۰۰ سال پیش نیز بیشتر دستاوردهای علمی و ادبی این سرزمین به پارسی نوشته شد و حتا نخستین روزنامهها به زبان پارسی، نه در ایران بلکه چند ده سال زودتر در هندوستان نشو و نما کرد. به یاد آریم زمانی را که بزرگترین نویسندهی میهنمان «صادق هدایت» بوف کورش را بر پایهی همان یگانگی ایرانیان و هندیان در درازای تاریخ نوشت و هزار هزار خاطره و یادبود فرهنگی دیگر ما با این ملت بزرگ و نجیب به معنای واقعی کلمه.
دیروز دوستی از پونا شمارهی سوم «ماهنامه ی فرهنگی دانشگاه سپنتا» را که در هندوستان چاپ میشود برایم فرستاد که دو نوشته از روزنامک را نیز در خود جای داده بود، این بود بهانه ی نگاشتن آنچه برایتان نوشتم.
در یوتیوپ گشتی میزدم نگاهم به یکی از ترانههای خاطره انگیز فیلم هندی «آقای ۴۲۰» افتاد که گمان کنم نام ترانهاش «کفشهایم» باشد، بیمناسبت ندیدم آن را در ادامهی این جُستار برایتان بگذارم.
«اینجا» و همچنین «اینجا»
به گمانم متن پارسی این ترانه چنین است: « کفشهایم ژاپنی، شلوارم انگلیسی و کلاهم روسی است، اما دلم هنوز هندی است.»