چرا نخبگان و قدرتمداران از بیدار شدن سر باز میزنند؟

متن زیر از فایل صوتی آموزشی فرانک اوکالینز که در تاریخ ۵ فوریه ۲۰۱۴ ضبط و پخش شده, به عنوان نمونه ای از نوشته های او در مخالفت با تئوصوفیسم و جنبشهای قرن نوزدهمی که خود را معنوی و آگاهی بخش میخواندند

بیدار شدن

امشب میخواهم درباره اینکه چه کسانی در سراسر سیاره ما در حال بیدار شدن هستند و چه کسانی نیستند حرف بزنم, و اینکه چرا از یک طرف نشانه های باورنکردنی تغییر را در چهارگوشه جهان میبینیم و از طرف دیگر بسیاری از نخبگان, قدرتمندان و مشاهیر از دیدن این تغییر سر باز میزنند و به رفتارهای عجیب و خودپرستانه خود ادامه میدهند. چرا رساندن پیام به نخبگان, خانواده های بانکدار و صاحب صنعت و به ثروتمندان و مشاهیر تا این حد سخت یا غیر ممکن به نظر میرسد؟ چرا در مسیری قدم میزنند که منجر به از میان رفتنشان خواهد شد؟ دلیل این شهوت برای مصرفگرایی ناپایدار و خودنمایانه چیست؟

اگر شنونده برنامه های یوکادیا بوده باشید با مفهوم «موندی»* آشنا هستید. «موندی» ۴۵۰ سال پیش توسط چند تاجر و نخبه سیاسی طراحی شد تا قدرتی بسیار فراتر از آنچه رایج بود را به دست آورند و حفظ کنند. آیا همه چیز «موندی» است؟ موندی با دانشی مشابه آنچه در یوکادیا مطرح شده طراحی شد, اما با شرارت فراوان و با هدفی رذیلانه.

شواهد فراوانی در جهان, در فیلمهای هالیوود و در رسانه ها وجود دارد, در فیلمهایی که به دست همین نخبگان و خانواده های صاحب صنعت ساخته شده, فیلمهایی مانند چشمان تمام بسته, که میتوان دید این افراد هیچ اطلاعی از حقیقت «موندی» ندارند. بله چند نفری در در کلیسای کاتولیک و چند نفری از بلندمرتبگان یهودیت هستند که دانش تاریخی «موندی» را دارند, اما قدرتمندان امروزی که در نشستهای داووس سوئیس حاضر میشوند, چند ده نفری که ثروتشان بیش از ثروت جمعی بیش از ۴ میلیارد جمعیت روی زمین است, هیچ اطلاعی از معنویت حقیقی یا ارتباط حقیقی با هرگونه ارواح مثبت یا منفی ندارند.

چرا این افراد که بعضی از آنها به طرزی باورنکردنی ثروتمند و قدرتمند هستند اینچنین از جهانی هستی بزرگتر منفک شده اند؟ و چرا هنوز فکر میکنند که کاملاً به منبع و قدرتی ماورا الطبیعی متصل هستند؟ و چرا این انفکاک عجیب با تداوم قربانی کردن اطفال, سو استفاده جنسی از اطفال, آمیزش جنسی گروهی و استفاده از مخدرها ادامه پیدا کرده است؟ آیا میتوان این وجود این حباب توهم بزرگ را با نخبگانی در میان گذاشت که ناموثر بودن آنچه انجام میدهند را با قدرت معنوی اشتباه گرفته اند؟

اجازه بدهید از دیوانگیی که در قرن نوزدهم آغاز شد شروع کنیم تا بتوانیم آنچه امروز اتفاق می افتد را توضیح دهیم: انفجار فریبکاری در جهان. هرگز در تاریخ جهان چنین انفجاری از متون تقلبی, عقاید تقلبی, اساتید تقلبی و مرام های تقلبی نداشته ایم که در قرن نوزدهم. این فریبکاری تجارتی پر رونق بود. صاحبان صنعت در انگلستان قرن نوزدهم که از کار کشیدن از استخوانهای کودکان نحیف در معادنشان و کارگران مجانی در زندانها فربه شده بودند به شدت در پی آن بودند که با وعده نامیرایی و آموزش چگونگی گریز از روز قضاوت نهایی ثروت خود را بیشتر و مستحکم تر کنند. این رفتار بزرگترین نشان و سمبل انگلستان دوره ویکتوریا شد.

خانواده های ثروتمند بانکداران جلساتی با فریبکاران, جهان دیده ها, شعبده بازان, جادوگران سطح پایین و دروغگویان بی شرم برگذار می کردند تا بتوانند به توده های مردم بقبولانند که میتوانند با ارواح درگذشتگان تماس برقرار کنند, میتوان به تسخیر شیاطیان در آمد, و میتوان به نور حیات دسترسی پیدا کرد. صحبت از فراماسونری نیست هرچند فراماسونری هم نتوانست از این دیوانگی قرن نوزدهم بگریزد. فراماسونری تحت تاثیر تئوری های غلط مصر باستان قرار گرفت. صحبت از فریبکارانی است که برخی از بدنام ترین فرقه های یکصد و اندی سال گذشته را بنا گذاشته اند.

این فریبکاران از فیلمهایی استفاده میکردند که به ادعای آنها ارواح را نشان میداد. در آن زمان بسیاری از مردم تصویر متحرک ندیده بودند و تصویر متحرک و نمایش آن تازه بود. با دیدن بعضی از این فیلمها بسیاری از تماشاچیان به دروغهای این فریبکاران ایمان آورند. اما چیزی بسیار مهمتر هم اتفاق افتاد: این فریبکاران متون دینی دروغین و پیشگویی های دروغین هم تولید کردند تا نه تنها دروغهایی پیچیده تر و به ظاهر پیشرفته تر در قالب متن ایجاد کنند, بلکه خود را به مثابه نیمه خدایان یا رهبران فرقه به مردم بشناسانند. برخی از عجیب ترین, متناقض ترین و مضحک ترین متون توسط این فریبکاران و با عنوان آموزه های طلیعه عصر نو ایجاد شد. نوشته های به شدت دیوانه وار هلینا بلاواتسکی در کتاب «پرده برداشتن از ایسیس» از این جمله است. نوشته های الیستر کراولی نیز که معتاد به مخدر و لذت جنسی بود و برخی از پوچ ترین و دیوانه وار ترین نوشته های موجود درباره کابالا به قلم او است, و با هدف تحت تاثیر قرار دادن خانواده های یهودی ثروتمند نوشته شده است. بخش عمده این نوشته ها کپی برداری رقت انگیز از کارهای جان دی است که چند صد سال پیشتر نوشته شده بودند. موفقیت کراولی در لوای یک فریبکار در این بود که خود را به عنوان تجسم پوست و گوشتی شیطان یا لوسیفر معرفی میکرد. و چه فرقه ها و اجتماعاتی که به دنباله این آیینهای دروغین ایجاد نشده اند.

بیدار شدن

منظور این است که هدف کسانی که این چرندیات را تولید کردند پول بود. هیچ یک از این نوشته ها و آیینها, اجازه دهید تاکید و تکرار کنم, هیچ یک از آنها, هیچ یک واجد اعتبار یا قدرت روحی نیست. پس چرا این فریبکاری ادامه یافت؟ این تداوم وامدار کنترل ذهن بود که خود حاصل تولد روانشناسی و روانکاوی بود. برای آنها معلوم شد که مهم نیست که هیچ اعتبار روحی واقعی در تجاوز به دختران خردسال یا سو استفاده جنسی از کودکان یا مصرف مقادیر فراوان مخدر یا پوشیدن رداهای کلاه دار از جنس ساتن سیاه وجود ندارد؛ اگر شرکت کننده در این مراسم اعتقاد به قدرت روحی این مناسک و رفتارها دارد, این مناسک واجد قدرت هستند. صحبت از قدرت ذهن است, قدرت اعتقادات. برای آنها معلوم شد که این دقیقاً همان چیزی است که خانواده های صاحب بانک و صنعت برای افزودن بر قدرتشان لازم دارند. آنها از فکر اینکه روزی مردم بیدار خواهند شد دچار وحشت شده بودند, اما اکنون به لطف این فریبکاران و چرندیاتشان, و به لطف علم دروغین و تقلبی روانکاوی و روانشناسی دوباره احساس قدرت میکردند. این سرودها و آینهای بی معنا که ادعای ایجاد ارتباط با قدرتی برتر و شیطانی داشتند به آنها احساس قدرت مجدد میدادند.

فریبکاران چند ابزار اصلی در دست داشتند که هنوز هم بخشی از مشکل امروزین هستند. این چند ابزار عبارتند از:

  • مجموعه ای سطحی از سمبلها برای ایجاد یک فلسفه ترکیبی و متناقض
  • ترویج این ایده دروغین که ما تحت این سمبلها همه یکی هستیم
  • استفاده از کنترل ذهن توسط این فریبکاران برای پیش بردن اهدافشان
  • ذهن گله ای و گروهی مردمی که افکار و اعمالشان مشترک است
  • حمله همیشگی به اعضای گروه, حمله ای که غالباً از طرف خود اعضا علیه خودشان انجام میشود
  • استفاده از لذت جنسی و مخدر به عنوان پاداش و به عنوان مسیری به طرف آگاهی برتر

اینها ابزار کار فریبکاران و فرقه ها هستند. اجازه دهید از شما سوالی بپرسم: چگونه میتوان کسی را که خود رهبر فرقه است از فرقه بیرون آورد؟ تکرار میکنم: چگونه میتوان کسی را از فرقه ای بیرون آورد در حالی که او خودش رهبر فرقه است؟ چگونه میتوان کسی را از فرقه ای آزاد کرد در حالی که او تنها عضو فرقه است؟ این تکامل طبیعی کنترل ذهن است. تکامل از فریبکاران چرندباف و معنویت دروغینشان به طرف فرقه های سفارشی. فرقه هایی که مانند کت و شلوار بر تن تک تک افراد دوخته میشوند. این تله ای بی عیب و نقص, یک ویروس ذهنی بی عیب و نقص است. زندان سفارشی قرن بیست و یکم, زندانی فردی و ساخته شده به فراخور تک تک افراد برای اطمینان از اینکه هیچ کس فرار نخواهد کرد. چرا که این زندان به شکلی طراحی شده که تک تک امیال ما را سیراب کند و ما را از تک تک ترس هایمان در هراس و وحشت نگه دارد.

به همین دلیل است که نمیتوان به دل و ذهن نخبگان و قدرتمندان نفوذ کرد. آنها اعتقاد دارند که مناسک و رفتارهای چرندشان حقیقت دارد. امروز سر و کار ما با چند هزار فرقه نیست, ما با میلیونها فرقه سر و کار داریم, و هالیوود, شبکه های اجتماعی, و جهان مدرن امروز عامل تثبیت کننده این واقعیت هستند.

پایان

منبع

*موندی: در تعریف عمومی و رایج به معنای جهان و هرچه در آن است میباشد. فرانک اوکالینز این عبارت را به معنای جهان زیرین و جهنم بر روی زمین استفاده میکند.

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

  1. هومهر گفت:

    سلام
    خیلی عالی بود تشکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *