چگونه یوسف مصر را از قحطی و خشکسالی نجات داد ؟بخش اول

زکریا سیچین

این ماجرای پیچیده ای است که ظاهراً شامل موارد بی ربطی می شود ؛ یک قصه کتاب مقدسی ، یک معضل ۳۸۰۰ ساله ،رویای معما گونه یک فرعون ، سیاست های قدرت طلبانه در دهه ۱۹۶۰ و مهندس آمریکایی که در قرن گذشته زندگی می کرد و همه آنها به جدم یوسف مرتبط می شدند و افزون براینها سفر به جایی در مصر که هیچ توریستی معمولاً به آنجا نمی رود سفری برای یافتن شواهدی از یک شاهکار مهندسی و تأیید یک نوآوری در داستان کتاب مقدس از اینکه چگونه یوسف مصر را نجات داد .

داستان یوسف در مصر که از فصل ۳۷ کتاب پیدایش شروع شده آکنده از جنبه های اسرارآمیز و مهیج و مجذوب کننده است . به خاطررویاهای آزار دهنده اش برادران حسودش او را به بردگی فروختند و او به غلامی در سرای یکی از مقامات دربار فرعون تبدیل شد . چون خوش تیپ و خوشگل بود همسر رسمی شاه عاشق او شد و وقتی پیشنهاد سکس با زلیخا را رد کرد او هم برای انتقام یوسف را متهم کرد که قصد تجاوز به اورا داشته و درنتیجه یوسف به زندان افتاد .

در زندان او به تعبیر کننده رویاها مشهور شد . بنابراین وقتی که فرعون رویاهایی دید که هیچکدام از طالع بینها و تعبیر کننده ها قادر به تفسیرش نبودند ، یوسف را نزد شاه بردند تا تعبیرش کند . فرعون گفت که در رویاهایش هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را می خورند و هفت خوشه سوخته گندم هفت خوشه سالم را می بلعند . یوسف در تعبیر رویا گفت که بعد از هفت سال فراوانی و نعمت مصر دچار هفت سال خشکسالی و قحطی خواهد شد . فرعون تحت تأثیر این پیشگویی قرارگرفت و یوسف را بعنوان مباشر کل سرزمین مصر منصوب کرد . یوسف – آنچنان که در ماجرا آمده – برنامه ای تدوین کرد که طی آن بتواند در هفت سال فراوانی آنقدر گندم ذخیره کند که در هفت سال خشکسالی و قحطی از آنها استفاده کند . بنابراین وقتی محصولات بقیه سرزمینها نابود شد ” مصر از تدارکات لازم برخوردار بود ” .

بعنوان کسی که در خاورمیانه بزرگ شده همیشه گزارشهایی که قحطی و خشکسالی را پیش بینی می کردند مایه نگرانی ام بوده . با چشمهای خودم شاهد کمبود و جیره بندی دوران جنگ جهانی دوم بودم و برای ذخیره مواد غذایی در آب وهوای گرم برای یک دوره چهار ساله – از آغاز ذخیره سازی تا پایان قحطی – چاره ای وجود نداشته . به جای دانه های قابل خوراک ، دانه ها گندیده و فاسد شده و حشرات و آفت به جانشان خواهند افتاد .


واقعیتی که بارها تکرارشده این است که بدون بارندگی ، مصر وابسته به رود نیل است . کسی که از قاهره و اقصر( لوکثور ) که درآغوش رود نیل قرار دارند بازدید می کند متوجه این قضیه می شود . اینکه برای بازدید از یک محوطه باستانی یک مایل راه بیابانی باید پشت سر گذاشته شود خود یاد آور این مساله هست . اگر کسی بخواهد از قاهره به اقصر پرواز کند متوجه می شود که این کشور چقدر به این روبان آبی ( رود نیل ) برای معاش و زندگی نیازمند است . از آن بالا کانالهاوجوهای فراوانی از نیل و آبهای حیات بخشش برای آبیاری کشیده شده اند و کمی دورتر صحرای زرد و قهوه ای به چشم می خورد .

رود نیل یکی از طولانی ترین رودهای دنیا است که ازاتیوپی و جنوب سودان آغاز شده و به دریای مدیترانه می ریزد . بعد از فصل بارندگی آب آن بالا می آید و در سال یکبار به اوج می رسد و سپس فروکش می کند . اما در دهه ۱۹۶۰ وقتی جمال عبدالناصر با ابرقدرتها در افتاد و تصمیم گرفت سد بلندی در جایی بسازد که رود نیل وارد مصر می شد ابعاد مربوط به جذر ومد نیل به تیتر خبرگذاریها تبدیل شد :

” مشخص شده که الگوی بارندگی در منابع نیل طوری است که جذرو مد آبهای نیل نه فقط سالیانه بلکه همچنین در یک چرخه هفت ساله دچار کاهش و افزایش می شوند . سد مرتفعی که برنامه ریزی شده بود مخزن بزرگی ایجاد می کرد – یک جور دریاچه مصنوعی – که می توانست در دوره بارش سطح آب را در ارتفاع بالا نگهدارد و در دوره کم آبی به تدریج آب مورد نیاز را در بستر رودخانه جاری کند .

( سد عظیم آسوان در سال ۱۹۷۱ میلادی رسماً افتتاح شد. در فصول بارانی، این سد از طغیان آب رودخانه نیل جلوگیری می‌کند. هنگام انباشته شدن آب رودخانه در پشت این سد، به تدریج مخزن آبی به طول بیش از ۵۰۰ کیلومتر تشکیل می‌شود. این دریاچه مصنوعی پس از فوت جمال عبدالناصر رئیس جمهور اسبق مصر، دریاچه ناصر نامیده‌شد. این دریاچه هم اکنون از نظر ظرفیت آب در رتبه ششم فهرست بزرگترین دریاچه سدهای جهان قرار دارد.م ) این داده های اندک درباره چرخه هفت ساله برای من اهمیت زیادی داشت و مهر تأییدی بر عنصر اصلی داستان کتاب مقدس از به قدرت رسیدن یوسف از بردگی به سرپرستی مصر برای هفت سال رونق و وفور نعمت ( به خاطر بالا آمدن آبهای نیل ) و هفت سال قحطی و خشکسالی ( به خاطر افول آبهای نیل ) بود .

ناگهان به ذهنم خطور کرد که اگر مشکل مصر در آن زمان به آب ربط داشته راه حلش هم باید به همان آب بر می گشته . بحثی که مدام در رسانه ها تکرار می شد این بود که چرا به سد نیاز بوده . این قضیه چرخه هفت ساله مرا به این نتیجه رساند که ذخیره غذا برای چهارده سال چه مشکلات ناراحت کننده ای پیش روی داشته و حتی پای یک سری درد سرهای پیشبینی نشده هم به این قضیه باز می شده . در این زمینه من مدیون مهندس و مخترع آمریکایی فرانسیس کوپ وایت هاووس هستم که اهل راچستر ایالت نیویورک بود که در کتابخانه عمومی نیویورک لابه لای گزارشهای قدیمی و بریده روزنامه ها در جستجوی موضوع های مربوط به مشکل آب مصربر آمد .
متوجه شدم که یک قرن قبل در دهه ۱۸۶۰ زمانی که بریتانیا بر مصر حکمرانی می کرد ، راههایی که می شد از طریق آن منابع آبی کشور را تأمین کرد مورد مطالعه قرارگرفته بود . فرانسیس کوپ وایت هاووس یکی از کسانی بود که برای بررسی این معضل و ارائه راه حل دعوت شده بود . برای اینکه کارش را به درستی انجام دهد اومسافرتی را در امتداد نیل شروع کرد و بقایای کانالهای آبیاری قدیمی منشعب از رود را مورد بررسی قرار داد .

عاقبت این کنجکاوی اش او را به سمت یک منطقه بزرگ پررونق کشاورزی در حدود شصت مایلی جنوب غربی ممفیس پایتخت باستانی مصر سوق داد . در اینجا در وسط صحرا منطقه ای وجود دارد که نام آن به عربی الفیوم است . شبیه واحه ای در صحرا ، جز اینکه این واحه خیلی بزرگ بود به جای فصل بهاری که تأمین کننده آب باشد دریاچه بزرگی دارد به اسم دریاچه قارون . کل این ناحیه شگفت انگیز حاصلخیز در یک گود شدگی طبیعی قرارگرفته ؛ تقریباً پایین تر از سطح دریا .

آنچه که برای وایت هاووس معما شده بود این بود که این دریاچه ای که در ناحیه کاملاً خشک و خیلی دور ( حدود بیست و پنج تا سی مایلی ) از نیل قرار دارد آبش را از کجا تأمین می کند ؟ با بررسی دریاچه و سواحلش ، وایت هاووس بقایای سدها و اسکله ها و دیگر سازه های تاریخی را پیدا کرد . در بازگشت به قاهره او اسناد جغرافیایی قدیم و جدید را زیر رو رو کرد . خیلی زود او متوجه شد که نقشه های مصر از قرون وسطی بر اساس نقشه هایی که توسط کلاودیوس بطلمیوس دردوران باستان تهیه شده نشان می دهد که در این دوره گودی الفیوم حاوی نه یکی که دو دریاچه بوده :

دریاچه وسیعی به اسم قارون و آن یکی که حتی بزرگ تر هم بوده را موریس می نامیدند ( مصریان باستان به این دریاچه مِر- وِر می‌گفتند که نام یونانی آن یعنی موریس هم از همین واژه گرفته شده‌است . م )
در آوریل ۱۸۸۳ وایت هاووس در انجمن جغرافیایی خدیوی مصر در قاهره حاضر شد و مطالب جنجالی را مطرح کرد . اینکه او پاسخ معمای الفیوم را در نوشته های هرودوت ( مورخ و جغرافی دان قرن پنجم پیش از میلاد یونان ) پیدا کرده . هرودوت نوشته که در دوران فرعون Moeris ( آمِنِمهات سوم) یک دریاچه بزرگ مصنوعی ساخته شده . این دریاچه آنقدر بزرگ بوده که محیط حدوداً ۷۲۰ کیلومتری اش ( ۳۶۰۰ فرلانگ ) برابر بوده با کل طول نوار ساحلی مصر .


وایت هاووس از نوشته های دیگر مورخان دوران باستان – دیودوروس ، استرابو ، موتیانوس و پلینی – نقل قولهایی کرده تا نشان دهد که نه فقط در دوران یونان بلکه در دوران رومی ها هم می دانستند که کل گودی الفیوم درواقع یک دریاچه مصنوعی است . این محل بهترین منبع ماهی مصر بوده و خطی از دهکده ها در امتدادساحل آن ، ناحیه حاصلخیز مصر را تشکیل می دهند .

اما این قضیه را اسرارآمیز تر می کند .

اگر گودی الفیوم برای ساخت یک دریاچه مصنوعی استفاده شده چه کسی مهندس ارشد و برنامه ریز این ماجرا بوده و چگونه دریاچه پر از آب شده ؟

وایت هاووس نخستین سرنخ را در نوشته های هرودوت پیدا کرد :

” آب دریاچه اززمین تأمین نمی شود چون به شدت خشک است بلکه با کانال کشی ازنیل انجام شده ” .

در ژوئن ۱۸۸۳ وایت هاووس به انجمن باستان شناسی کتاب مقدس لندن رفت تا سخنرانی درباره اکتشافات بیشترش داشته باشد . او گفت که این کانال که زمانی دریاچه باستانی Moeris را از نظر آبی تامین می کرده هنوز هم بقایایی از آن وجود دارد . این یک آبراه مصنوعی بوده که گودی الفیوم را به نیل متصل می کرده و عربها هنوز آن را بحریوسف می نامند . طی سلسله سخنرانی و مقاله در انجمن ، وایت هاووس از خود پشتکار و فداکاری عالی نشان داد تا کشفش را به جامعه علمی بشناساند . اینکه یوسف ، شیخ عبرانی کسی بوده که بافکر و برنامه ریزی این سیستم آب رسانی عظیم را اجرا کرده .

با بررسی تمام منابع موجود ،وایت هاووس متوجه شد ( و یافته هایش را به شکل عمومی منتشر کرد ) که مورخان عرب نه فقط این پروژه را به یوسف نسبت داده اند که درباره منشاء نام محل هم توضیح داده اند . اینکه دیگر وزرای فرعون به قدرت یوسف حسودیشان می شد از فرعون خواستند با تعیین ضرب العجل یک هزار روزه برای پایان کار یوسف ، طرح مهندسی او را به چالش بکشد . اینکه یوسف بتواند این کار را در یک هزار روز انجام دهد غیر ممکن به نظر می رسید . اما او طی هزار روز کانال فرعی بزرگی احداث کرد و در هزارروزیک دریاچه مصنوعی ساخت . الف یوم در عربی ( الف یعنی هزار و یوم هم که همان روز است . م ) و این مکان به همین خاطر به الفیوم مشهور شده .
وایت هاووس در ۱۹۱۱ درگذشت وبعد از آن کشف یک مهندس آمریکایی از راچستر به فراموشی سپرده شد که نه فقط به شیخ عبرانی با سبک مهندسی عالی اش اعتبار بخشید بلکه شواهدی از وجود یوسف را نشان داد . یک دریاچه مصنوعی که نام او بر آن بود و افسانه های که از شاهکار او حرف می زدند .

درقرنی که دوران کنکاشهاو یافته های الهام بخش افرادی چون وایت هاووس سپری شده ؛اکتشافات باستان شناسی هویت و ماهیت بناها و حاکمان و سلسله ها و محوطه های باستانی و وقایع نگاریها را مشخص می کنند . بااستفاده از چنین اطلاعاتی که از نظر زمان بندی با عصر شیخ عبرانی و وقایع نگاری میان رودانی مطابقت داشت من به سال ۱۸۷۰ پیش از میلاد رسیدم که سال تولد یوسف بوده ( جزئیاتش را در کتابم جنگهای خدایان و انسان آورده ام ) . طبق گفته پیدایش ۴۱:۴۶ یوسف سی ساله بود که از طرف فرعون برای هفت سال مسئول آماده سازی مصر برای مواجهه با قحطی می شود . با این حساب پروژه در سال ۱۸۴۰ پیش از میلاد کلید خورده . بنابراین تا آنجا که به دغدغه های من مربوط می شد راهی که می شد با آن یافته های وایت هاووس را آزمایش کرد پاسخ به این سوال بود که :

در آن زمان چه کسی فرعون بوده و آیا رابطه قابل اثباتی با الفیوم و دریاچه اش داشته یا نه ؟ من متحیر بودم که فرعون آن زمان آمنمهات سوم از پادشاهی میانه مصر ، دودمان دوازدهم در ۱۸۴۲ پیش از میلاد بر تخت نشست ( دو سال پیش از انتصاب یوسف) و تا زمان مرگش در ۱۷۹۷ پیش از میلاد حکمرانی کرد. اسنادی که مربوط به او می شود، شامل به واضح ترین شکل ممکن، توسعه آب بند ها و کانال های آبرسانی در محوطه الفیوم است. ساخت یک دریاچه مصنوعی هم به خاطر ساختن دو مجسمه حماسی عظیم از او در وسط دریاچه به او نسبت شده است. در دوره او بود که الفیوم تبدیل به ناحیه حاصلخیز مصر شد، و به خاطر سبزیجات تازه و میوه و ماهی اش

شناخته شد. آنچه بسیار غیرمعمول است، تصویر این فرعون است که در قالب یک مجسمه مرموز کشیده شده، و یال شیر، با ماهی تزئین شده .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *