افسانه خون آشامها ریشه در سالهای بسیار دور دارد، میگویند این داستان بر میگردد به قرن پانزدهم میلادی و اروپای شرقی
چیزی که مادرهای اسلاو، زمانی با آن بچههایشان را میترسانند، بعد از گذشتن از صافی قرنها به موجودی ترسناک و وهم انگیز تبدیل شده است که کمتر نویسنده یا سینماگری میتواند از خیرش بگذرد.
لغت ومپایر (vampire) در اصل یک لغت صرب است، با تلفظ ویپیر. در زبان صربها، وم یعنی دندان و پیر یعنی نوشیدن ومپیر یا برگردان انگلیسیاش ومپایر یعنی کسی که با دندان مینوشد (واژه دمفیر، Dhampir، که در سینما به عنوان بچه خون آشامبه کار میرود هم یک لغت آلبانیایی است؛ دقیقا با همین ترکیب و همین معنی) حالا «موجودی که با دندان مینوشد» چه جور موجودی بوده؟ جوابش برمیگردد به افسانههای اسلاو که به روایت دایرهالمعارف بریتانیکا، به موجودی خونخوار گفته میشود. همین تصور دیگری از این که این موجود، چه جور ماهیتی دارد؟ انسان است یا موجودی دیگر؟ در همین جهان زندگی میکند یا از جهان دیگر میآید؟ چه شکلی است؟ خون را میخورد برای چه منظوری؟ … جواب سوالاتی از این دست را نمیدانیم. حتی مهم هم نیست که بدانیم.
چیزی که مهم است بدانیم، ظهور یک فرمانروای سنگدل در رومانی در قرن پانزدهم (ولاد سوم، معروف به «ولاد به میخ کشنده»)، یک کنتس پولدار دیوانه در مجارستان در قرن شانزدهم (الیزابت بتوری) و دو قاتل زنجیره ای در صربستان در قرن هجدهم (پیتر پلگوویتز و پل آرنولد) بود که هر کدامشان در زمان خود به عنوان یک خونخوار یا همان ومپایر شهرتی به هم زدند و هر کدام به چهره امروزی خون آشام، چیزی اضافه کردند. مثلا ولاد سوم، چون بیماری پرفوریا (حساسیت به نور) داشت و کم از قصرش بیرون میآمد، افسانه نورترسی خون آشامها را ساخت. الیزابت بتوری که رعایاش را به قصرش میبرد و آنها را سلاخی میکرد، اختلالات روانی را به افسانه خون آشامها اضافه کرد. در مورد آن دو قاتل زنجیره ای هم که در ابتدای قرن هجدهم در صربستان اعدام شدند، چون بعد از مرگشان قتلها متوقف نشد، این عقیده خرافی شکل گرفت که آنها از آن دنیا برگشته اند.
دهههای ۱۷۲۰ و ۱۷۳۰، دهههایی بود که در صربستان به «عصر ترس از خون آشام» معروف شده. «لولو» حالا نمونههای عینی و بیرونی هم پیدا کرده بود. نمونههایی که از نور میترسیدند، اختلالات روانی داشتند و بعد از کشته شدن هم دوباره به این دنیا بر میگشتند و وقتی که بر میگشتند، چون دیگر جان نداشتند مجبور بودند برای جست وجوی ماده حیات، از خون دیگران تغذیه کنند.
اما هنوز چیزی کم بود. یک افسانه محلی، هر چقدر هم که ترسناک باشد، برای جهانی شدن نیاز به دستان جادویی یک نویسنده دارد. شاعران آلمانی، اولین کسانی بودند که پیشقدم شدند. اولین اثر ادبی با موضوع خون آشام سال ۱۷۴۸ سروده شد، بعد هم شاعران دیگر آن قدر روی سوژه کار کردند تا گوته معروف از راه رسید و در سال ۱۷۹۷ «عروس کورینث» را سرود که داستان زن جوانی بود که از گور بر میگشت تا نامزدش را ببیند و بعد که متوجه اعمال خدا ناپسندانه او میشد، دیوانه میشد و به سرش میزد و تبدیل به خون آشام میشد.
توی این دسته از اشعار، ماجرا بیشتر حول محور دوگانه مسیحیت/ بیایمانی میگردد که معلوم است واکنشی بوده به رواج دینهای جدید در مسیحیت و تنبیه و تحذیری که کلیسا نسبت به «این بدعتگزارها» میداده. در واقع، در این اشعار آلمانی، خون آشام نماینده ای است از جامعه بیدینها که باید با کمک دعا و کلیسا بر او غلبه کرد.
ورود خون آشامها به ادبیات انگلیسی، کار لرد بایرون شاعر بود. در سفرهای متعددش به شرق اروپا، با مفهوم خون آشام آشنا شد و در شعری درسال ۱۸۱۳ از لغت خون آشام استفاده کرد. اولین کسی هم که داستانی درباره خون آشامها نوشت، دوست صمیمی و پزشک مخصوص بایرون، جان ویلیام پولیدوری بود که در سال ۱۸۱۹ رمانی با عنوان «خون آشام» نوشت و در آن خون آشامی به اسم «لرد ورتون» را معرفی کرد که به گفته خودش از روی لرد بایرون شخصیتش را ساخته بود (کلا بایرون به گردن ادبیات ترسناک حق بزرگی دارد. او علاوه بر معرفی خون آشامها، با دست انداختن مداوم ماری شلی، محرک او در نگارش«فرانکشتاین» هم بود.)
ایده موجود شر نامیرایی مثل خون آشام، آن قدر برای ادیبان انگلیسی قرن نوزدهم جذاب بود که خیلی زود داستانهای متعددی درباره خون آشامها نوشتند و در واقع ژانر را ارتقا دادند. تا جایی که در «بلندیهای بادگیر» امیلی برونته (۱۸۴۷) هم که مربوط به ژانری کاملا متفوت است، میبینیم که شخصیت اصلی داستان (هیثکلیف) به خدمتکار خانه اش مشکوک است که آیا او خون آشام است یا نه؟ (آیا ظهور پدیده جدیدی به اسم استعمار و امپراتوریهای وسیع ماورایی بحار که در آن زمان ابدی و شکست ناپذیر میآمد، در این توجه به ادبیات ترسناک و موجودات شروری مثل خون آشام نقش نداشته؟)
در این سالها، هر کدام از ادیبان انگلیسی چیزی به اسطوره خون آشام اضافه یا کم کردند، تا این که ظهور یک نویسنده ایرلندی به نام برام استوکرو کتابی که او با عنوان «دارکولا» نوشت (۱۸۹۷) به یکباره ژانر را تکان داد و تصویر دراکولا را به عنوان نمادی ابدی از یک خون آشام کلاسیک در ذهنها ماندگار کرد. دراکولای برام استوکر، نه تنها موجودی دیوانه و خشن نبود بلکه بسیار هم مودب و مبادی آداب بود. کتابخانه ای بزرگ داشت و مدام بر از دست دادن دوستانش در طی قرون متمادی افسوس میخورد. در عین حال هم مکار و حقه باز هم بود و قربانیانش را با روشهای مختلف به دام میانداخت.
چیزی نگذشت که دراکولاترسی، در سرتاسر انگلستان و بعد هم اروپا و آمریکا همه گیر شد؛ طوری که در نخستین سالهای اختراع سینما، در سال ۱۹۰۹ اولین فیلم درباره دراکولا ساخته شد و دراکولا موجودیت سینمایی هم پیدا کرد. حالا دیگر افسانه کامل شده بود؛ افسانه خون آشام.
اما آیا خونخوارهای واقعی دنیا هم خون آشام بودند؟
با ظهور مشارکت های عالی ادبی چون مجموعه گرگ و میش و خاطرات خون آشام ها در فرهنگ عامّه کنونی، این طور به نظر میرسد که وسواسی جهانی و فراگیر را در این رابطه با خود به همراه آورده است. نتایج مثبت به دست آمده از خون آشما های نسل جدید سبب شد تا نگاهی به مبنای تاریخی این موجودات افسانه ای داشته باشیم و تاریخ را در این رابطه ورق بزنیم.
داستان خون آشام ها در قصه های فولکلور و افسانه ها از صدها سال پیش وجود داشته است. و به طور مداوم پیروان قبیله ای شوریده را با خود همراه میکند (اگرچه آنها پیشتر با میخ تجهیز شده و مصلوب میگشتند، به جای آنکه بر روی تی شرت ها نقش ببندند و طرفدارانی نیز داشته باشند). جالب توجه است که هرچند شخصیت های تاریخی که در ادامه معرفی میشوند، بر مبنای حقوق خود شخصیت هایی بسیار جذّاب و فوق العاده میباشند. با این وجود، هر زمان که فردی تصور میشد که جان داده است، به طور روانی عمل کرده و رفتار میکرد، یا فقط دیوانه تلقّی میشد، به آنها افتخار خون آشام شدن را میدادند.
خون آشام ها چگونه نابود می شوند :
با اینکه تاریخ گواه است که خون اشام ها موجوداتی تخیلی هستند اما در قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی ترس از این موجودات به شدت فراگیر شده بود و در پی آن بودند افرادی که با ایجاد وسایل مرگبار و سم های عجیب و غریب سعی در کشتن این موجودات داشتند . سوال اینجاست آیا بالاخره خون اشامی دیده شد که توسط این ابزار آلات خطرناک کشته شوند یا خیر
۵ خون آشامی که واقعا وچود داشته اند
ایمپالر، ویلاد سوم (نوامبر ۱۴۳۱- دسامبر ۱۴۷۶)
با رجوع به تاریخ خون آشام ها، ویلاد الهام بخش دراکولای برام استوکر بوده است (هرچند او شباهت کمی به شرّیرهای گوتیک دارد که در رمان ها آمده است؛ جدا از نام خودمانی دراکولا، در واقع، این طور به نظر میرسد که استوکر، از طریق داستان های خود، اطلاعات کمی درباره این شخصیت تاریخی داشته است). ویلاد شاهزاده والاچیا بود که در سن یازده سالگی به عنوان گروگان زندانی شد تا وفاداری پدر او به سلطان عثمانی ثابت شود (و اطمینان از این موضوع که والاچیا پول ادای احترام سالانه خود را پرداخت میکند). در اینجا بود که تنفر او نسبت به ترک ها شکل گرفت، که سبب شد تا او کشتار دیووانه کننده ای را بعدها در زندگی اش انجام دهد. پس از بازگشت به کشور جنگ زده خود، برای اجرای قانون و حفظ نظم در کشور، او روشی خشن را در پیش گرفت.
ویلاد گاهی اوقات به عنوان همکار برای او مینوشت، و گاهی اوقات به خائن ماتیاس کوروینووس؛ برای مثال در سال ۱۴۶۱: من مردان و زنان را کشتم، پیر و جوان … ۲۳۸۸۴ نفر ترک و بلژیکی. بدون آنکه کسانی را که در خانه هایشان زنده در آتش سوختند یا سربازان سرهایشان را از تن جدا نکردند، بشمارم. این نقل قول دوست داشتنی تا حدّ زیادی تفریحات دیگر ویلاد را مدّ نظر قرار میدهد، که شامل موارد زیر است: آویختن مردم بر چوب های نوک تیز، میان بدن های آویزان شده و رو به تباهی مردم غذا خوردن، شکنجه ها از تمام نوع ها، و سوزاندن، پوست کندن، برشته کردن، یا پختن مردمی که در مسیر او قرار میگرفتند. ویلاد با پشتکاری مثال زدنی، توانست بین ۴۰ تا ۱۰۰ هزار انسان را پیش از مرگ خود در سال ۱۴۷۶، با دست خود به کام مرگ بفرستد.
کنتس الیزابت باسوری دی ایکسید (آگوست ۱۵۶۰- آگوست ۱۶۱۴)
بیشتر اوقات در تاریخ، او را به عنوان یکی از پُرکارترین زنان قاتل سریالی معرفی میکنند. الیزابت برچسب خود به عنوان یک خون آشام را با توجه به واقعیتی ادعایی به دست آورد که بر اساس آن، او در وانی پر از خون دختران باکره، حمام میکرد تا جوانی خود را حفظ نماید. بنابراین دو نام خودمانی به دست آورد: “کنتس خون”، و “بانوی خونین کاستیک”.
اگرچه در جزئیات قتل های سادیسمی او جای شک و تردید وجود دارد، امّا نمیتوان حقایق موجود در این رابطه را کتمان نماید. هنگامی که همسر کنتس در جنگ بود، او غالب اوقات را تنها سپری میکرد. و با ابزار خود سرگرم بود و سبب شد تا او شروع به شکنجه زنان جوانی کند که در اطراف او قرار داشتند.
او با وعده و وعید زنان را به داخل میکشاند، قول شغل را به زنان دهقانان میداد و روش آداب و رسوم را به کسانی که از طبقات پایین جامعه بودند، یادآوری میکرد. او مجموعه ای از قوانین غیر ممکن را برای آنها ایجاد کرده بود که پیروی از آنها امکان پذیر نبود؛ و هنگامیکه آنها (به طور حتم) در اجرای این قوانین شکست میخوردند، آنها را با روش های جدید و جالب توجهی مجازات مینمود. از جمله این مجازات ها – محدود به این موارد نیست- میتوان به موردهای زیر اشاره کرد: ضرب و شتم شدید، سوزاندن/ یا قطع کردن دست ها، صورت، یا اندام تناسلی، خوردن گوشت زنان، گاز گرفتن صورت ها یا دست ها، فرو کردن آنها در آب و فرستادن این زنان به بیرون تا از سرما یخ بزنند، انجام جراحی های آماتورگونه بر روی آنها، گرسنه نگاه داشتن آنها، و سوء استفاده جنسی.
شوهر او، هرچند بیشتر اوقات در خانه نبود، از نبوغ همسر خود احساس رضایت میکرد و به او پیشنهادهایی را ارائه میکرد تا شیوه های کاری اش خلاقانه تر باشد (برای مثال، پوشاندن بدن دختر با عسل و سپس او را در فضای آزاد رها کند تا حشرات او را نیش باران کنند). در مجموع، بر اساس دست نوشته های او، و انچه که محققان یافته اند، الیزابت پیش از آنکه دستگیر شود، بیش از ۶۵۰ زن را کشته است. ۴ همراه او در محل محاکمه شده و سپس به قتل رسیدند. او تحت بازداشت خانگی قرار گرفت و چهار سال بعد در همان محل از دنیا رفت.
۳ و ۴٫ آرنولد پاول (متوفی ۱۷۲۶) و پیتر پولوگوجوویتز (متوفی ۱۷۲۵)
این دو به طرز مرموزی به یکدیگر شبیه هستند، طوری که احساس میکنید، داستانی یکسان در دو روستای مختلف رخ داده است. و هر دو، اوّلین نمونه های مستند از هیستری خون آشامی را به تصویر میکشند. آرنولد یک یاغی صربستانی بود، که ادعا میشود پس از مرگش، بیش از شانزده نفر را در روستای خود در مدوگونا کشته است. پیتر یک کشاورز صربستانی بود که با کمین کردن، نُه نفر را در روستای خود در کیزولوا به کام مرگ فرستاد.
هر دو کشتار، مانع هجوم ناگهانی بیماری های ۲۴ ساعته به روستاهای مجاور شد، و در نتیجه این طور فرض شد که آنها تبدیل به خون آشام شده و روستائیان را به عنوان شکار و طعمه در نظر گرفته بودند.
هر دو مرد ادعا میکردند که پیشتر مورد حمله خون اشام ها قرار گرفته بودند، و پس از چنین حمله ای اقدامات احتیاطی را انجام داده اند- در خون خون آشام حمام کرده اند، و خاک قبر این خون آشام را نیز خوردند. با توجه به حمله هایی که به خون آشام ها صورت میگرفت، روستاییان را عصبی کرده و دچار جنون نمود. و خواستار نبش قبر و تشریح جنازه این دو شدند.
مستندهای پلیس اتریش که درگیر این پرونده بود، درک کاملی را اتفاقاتی که پس از مرگ این دو و هدف قرار دادن آنها رخ داد، مشخص ساخت. در مورد آرنولد، بیماری واگیردار مدیکووس گلایر (در واقع، یک بیماری ویروسی) برای بررسی مرگ مرموز آنها مدّ نظر قرار گرفت. و به این نتیجه رسیدند که علّت آن سوء تغذیه در منطقه بوده است. همچنین تاثیرات مضّر روزه های شدید ارتودکس شرقی نیز وجود داشته است.
با این وجود، روستائیان گرفتار این بیماری نبودند و اصرار داشتند که جنازه ها باید مورد بررسی قرار بگیرند. مطالعات صورت گرفته نشان داد که هر دوی اینها خون آشام بوده اند و این را از طریق بدن تجزیه شده انها دریافتند؛ از جمله: مو، و ناخن. آثاری از گوشت تازه و خون لخته نشده در دهان آنها یافت شد (ممکن است به دلیل فساد بدن یا مایعات بدن به وجود آمده باشد). بدن آرلوند بر میخی چوبی گذاشته شده و سوزانده شد. بدن پیتر نیز قطعه قطعه شده و سپس سوزانده شد.
گریگوری راسپیتون (ژانویه ۱۸۶۹- دسامبر ۱۹۱۶)
راسپوتین مشاوری قابل اعتماد برای آخرین رومانوف ها محسوب میشد؛ بخصوص برای تریزا الکساندرا. او بدین دلیل این موقعیت را در دست گرفت که توانایی عجیب او در درمان جادویی هموفیلی تزاروویچ الکسی (شاید به اندازه کافی خوب به نظر نرسد … امّا به نظر میآید پس از اینکه او خود را برید، توانست خون را بند آورد؛ و به او آسپرین و داروهای ضد انعقاد داد).
او متعصبی مذهبی بود که به نوشیدن بیش از اندازه الکل، بی بند و باری جنسی، و دریافت رشوه، علاقه زیادی داشت. هرچند، زندگی او سرشار از جزئیات عجیب و غریب است.
وابستگی خون آشام گونه به راسپوتین، ناشی از رویدادهای معجزه آسایی است که مانع از مرگ او شده اند. او به دلیل تاثیر مخرّبی که بر آلکساندرا داشت، تحت تعقیب دولت مرکزی قرار گرفته بود؛ راسپیتون دعوت شد تا با مقامات حکومتی غذا بخورد، از جمله شاهزاده ایرنا. همسر ایرنا، شاهزاده فیلیکس یوسوپوف، طرح ترور او را ریخته بود.
شام، با مشروب قرمز و کیک آغاز شد، که در آن سیانور ریخته شده بود. با این وجود، راسپوتین تحت تاثیر سیانور قرار نگرفت. یوسوپوف، نگران شد که مدّت زمان زیادی طول بکشد تا راسپوتین جان خود را از دست دهد. به همین دلیل، هفت تیر خود را آورد و چند بار از پشت او را هدف قرار داد. یوسوپوف فکر میکرد که کارش را انجام داده است، به همین دلیل به شادی با مهمانان پرداخت.
هنگامیکه برگشت تا ژاکت خود را بردارد، مورد حمله راسپوتین زنده قرار گرفت (که ظاهرا در گوش یوسوپوف نجواکنان گفته بود: “تو پسر بدی هستی”). پیش از آنکه راسپوتین، شاهزاده را خفه کند، توطئه گران دیگر وارد شدند و بارها به او شلیک کردند و با چوب او را زدند. او فرصتی نداشت. توطئه گران او را با طناب بستند، در قالیچه ای پیچیدند و به رودخانه نیوا پرتاب کردند. جنازه او نوزدهم دسامبر پیدا شد، سه روز پس از طرح ترور، بدون قالیچه و طناب. مامور جنایی، علّت مرگ او را غرق شدن اعلام کرد.
سال ۱۷۲۵میلادی است. در وین نامه ای دریافت می شود که حاوی گزارشی است از مرگ اسرار آمیز چند تن از اهالی روستایی در مرز بوسنی، که در فاصله زمانی کمی نسبت به یکدیگر به شکل مرموزی کشته شده اند. از مردی به نام پیتر پلوگویوویچ (Peter Plogojovic) نیز به عنوان متهم نام برده می شود، و اینکه قربانیها را در خواب به قتل رسانده است. شگفت اینکه این شخص در زمان اتفاق این وقایع، خودش مرده و به خاک سپرده شده بود. در این زمان، بوسنی بعد از پیروزی بر عثمانیها در سال ۱۷۱۸ متعلق به اطریش است. از طرف سازمان ارتش اطریش، گروهی برای بازرسی و روشن کردن این قتلها به بوسنی فرستاده می شوند. پزشکی نیز همراه این گروه است که وظیفه دارد گزارشی تهیه کرده و آنرا به مرکز بفرستد. آنچه در گزارش این پزشک در مورد جسد پلوگویوویچ آمده است، بی شک باور نکردنی است: ” جسد، به غیر از بینی که کمی تغییر شکل داده است کاملا تازه است. ناخنها افتاده اند و به جای آنها ناخنهای تازه رشد کرده اند.
همینطور پوست کهنه که رنگی متمایل به سفید دارد، جای خود را به پوست تازه داده است.دستها، پاها و بقیه اعضای بدن در زمان حیات نمی توانستند بهتر از اکنون باشند. در دهان جسد مقداری خون جمع شده است که احتمالا از بدن مقتولین مکیده شده است.” خبر خون آشامهایی که با مکیدن خون گروهی، آنها را به قتل رسانده اند، در تمام اروپا پخش می شود. گزارش مرگهای مشابهی در سالهای ۱۷۲۷،۱۷۳۱و۱۷۳۲ به دست می رسد. کم کم بسیاری از عالمان غرب درباره “جویدن و مکیدن مردگان” بحث می کنند. کلمه ومپایر (Vampire) در مدت کوتاه چند سال، وارد زبانهای کشورهای غربی می شود و به این صورت یکی از هراس انگیز ترین هیبتها، از درون قبر تاریک خود وارد دنیای زندگی مردم عامه می شود وامپایر، نه یک هیولا است و نه یک روح، بلکه یک جسد زنده است، مرده ای که مرتبا باز می گردد، از قبر خود بیرون می آید برای کشتن. او نیروی زندگی را از وجود دیگران می گیرد و قادر است به موجودات دیگری مانند خفاش، گرگ یا موش تغییر شکل دهد.
شکل ظاهری او به یک مرده شبیه است، و البته جسدی که اعضای آن سالم مانده است؛ چشمهای خیره و تشنه خون، دندانهای نیش تیز و برنده، دهان آمیخته با خون، ناخنهای بلند. به نور بسیار حساسیت دارد و تنها شبها از قبر خود بیرون می آید و به شکار می رود. چطور یک انسان تبدیل به یک خون آشام می شود؟ طبق داستانهای رومانی، رعدو برق شدید هنگام تولد، یا تولد نوزاد با موی خیلی زیاد می تواند دلیل باشد، یا اگر هنگام دفن مرده اشتباهی روی دهد یا شخصی از طرف یک وامپایر مورد حمله قرر گیرد، در همه این حالتها جسد او می تواند تبدیل به یک خون آشام شود. افراد خارج از فرم جامعه، بیشتر در معرض خطرند؛ دزدها، جنایتکاران، فاحشه ها، کسانی که بسیار دیر یا خیلی زود می میرند و خلاصه هر فرم غیر نرمال بودن. وامپایرها بسیار به سختی می میرند، قابلت زنده ماندن آنها تقریبا بینهایت است. تنها نابود کردن آنها راهی برای نجات از دست آنهاست. برای این منظور، اهالی روستا به دور هم جمع می شوند (معمولا یک کشیش نیز در بین آنها هست)، و تابوتهای مردگان را از قبر بیرون می آورند و در جسدها به دنبال نشانه های وامپایرها می گردند، اگر جسد متلاشی شده باشد، دوباره آنرا به تابوت و قبر خود بر می گردانند، در غیر این صورت یک چماق که سر آن تیز شده است را به قلب آن فرو کرده و بعد از آن سر جسد را قطع می کنند و باقی مانده جسد را سوزانده و خاکستر آنرا به روی قبر پخش می کنند.
هنوز قرن ۱۸ میلادی است. بحثها درباره خون آشامها همچنان ادامه دارد و ظاهرا موضوع آسانی نیست! حتی از این پدیده به عنوان نشانه ای برای زندگی ماورای طبیعی نام برده می شود و بحث در این باره با بحث زندگی پس از مرگ همراه می شود یا حتی آنرا داغتر می کند. به خصوص این سوال مطرح می شود که آیا پس از مرگ، جسد از زندگی خالی می شود یا اینکه تا مدتی هنوز نشانه های زندگی در آن وجود دارد امروز وقتی به گزارش پزشکی که در سال ۱۷۲۵ در باره جسد “سالم” نوشته شده، نگاه می شود، می توان گفت که اطلاعات آن زمان درباره بیولوژی و دوره پوسیدگی جسد، بسیار کم بوده است. امروزه می دانیم که در بدن انسان مرده، گازهایی تولید می شود که آنرا مانند بادکنک باد می کند و تا مدتی ظاهرا جسد سالم یا حتی کاملا تازه به نظر می رسد. در طی پروسه پوسیده شدن، مایعاتی نیز در سینه جسد جمع می شوند و که گاهی از دهان یا بینی به بیرون تراوش می کنند و این تصور به وجود می آید که در دهان مرده خون جمع شده است یا از جسد صداهایی شنیده می شود. به علاوه پوست در طی همین جریان کم کم به عقب کشیده می شود و به این علت به نظر می رسد که ناخنها رشد کرده اند. کم کم ناخنها از جای خود جدا می شوند و پوست صورتی رنگ زیر ناخنها این تصور را به وجود می آورد که ناخنهای تازه در حال روییدن هستند. در سال ۱۷۵۶ برای اولین بار گزارش جرج تالار(Georg Tallar) وجود خون آشامها را یک تعبیر اشتباه از نوعی بیماری که بر اثر بد غذایی و پر خوری به وجود می آمد دانست و اظهار کرد که در اثر این بیماری و تبهای تند، خون آشام مانند کابوسی به سراغ این بیماران می آید و کل داستان خون آشامها چیزی جز یک خرافه مردم عامه نیست، و به این ترتیب خون آشام برای اولین بار از دنیای واقعیت به جرگه خرافات پیوست.
بسیار بعد، در سال ۱۹۸۴لیونل میلگرام پزشک آمریکایی نیز سعی کرد به وجود آمدن این پدیده را از راه علمی توضیح دهد. او در این سال مقاله ای درباره نقش هموگلوبین و تاثیر کمبود وجود آن درخون نوشت و از بیماریی به نام “مربوس گونتر” نام برد، که باعث حساسیت زیاد در برابر نور، پیوره(که دندانها را درازتر به نظر می رساند) و قرمز شدن دندانها در برابر نور،کم خونی (و در نتیجه سفیدی پوست) و تولید زیاد موی بدن می شود. او حتی حساسیت “خون آشام” در برابر سیر را نیز به این ترتیب توضیح داد که سیر دارای آنزیمی است که علائم این بیماری را شدت می دهد و برای همین این بیماران نسبت به سیر حساسیت دارند. مشکل این توضیح در اینجاست که این بیماری بسیار نادر است و تا به حال تنها ۲۰۰ مورد آن شناسایی شده است و نسبت دادن آن به تعداد کشته شدگان روستای بالکان در آن زمان نمی تواند از نظر رقمی کاملا درست باشد. در اینباره توضیح متخصص پوست اسپانیایی ژوان گومز آلونزو در سال ۱۹۸۲ که این پدیده را به بیماری هاری نسبت داد، درست تر به نظر می رسد. شخصی که به بیماری هاری دچار می شود، دچار توهم، کابوس، بی خوابی و رفتار غیر طبیعی است. اثر زخم گاز گرفتگی در بدن او ابتدا دردناک است و بعد کم کم این درد به تمام بدن متقل و بدن دچار گرفتگیهای شدید ماهیچه ای می شود که چهره او را به طور هراسناکی به نظر می رساند و چون بیمار نمی تواند آب دهانش را فرو دهد، در دهانش کف و مایعات دیگر جمع آوری می شود. به این ترتیب می توان این را نیز توضیح داد که چرا پدیده خون آشامی به طور پریودی در طول این چند دهه ظاهر شده است، چرا که هاری بیماریی است که گاهی بیشتر و گاهی کمتر در بین مردم ظاهر می شود. با همه اینها یک توضیح کامل علمی برای به وجود آمدن تصور پدیده خون آشام در بین مردم آن زمان وجود ندارد مدتها بعد از اینکه وامپایر از دنیای واقعیت بیرون رانده شد، در قرن ۱۹ میلادی دوباره در عالم ادبیات و سینما متولد شد. در سال ۱۸۷۵ برام استوکر رمان معروف “دراکولا” را نوشت و به این ترتیب داستان فراموش شده خون آشامها دوباره در تاریخ فرهنگ غرب یاد آوری شد. دراکولا در رمان استوکر، یک کنت بسیار جذاب و در عین حال رعب آور است. نام دراکولای رمان، برگرفته از نام فردی تاریخی به اسم “ولاد دراکول” است که شاهزاده ای رومانی بود و از طریق پدر خود وارد گروه “اژدها” شد که برای جنگ صلیبی با عثمانیان تشکیل شده بود و به همین خاطر نیز صاحب این نام ش.
ولاد دراکول به معنی “اژدهای کوچک” است. از آن گذشته، “دراک” در زبان یونانی شیطان نیز معنی می دهد. نام ولاد دراکول به عنوان فرمانده ای بیرحم در تاریخ ثبت شده است؛ طبق روایتی او نزدیک به ۲۴۰۰۰ ترک عثمانی را به چوب کشید. امروزه قصر محل سکونت او در ترانسیلوانیا تبدیل به مکانی توریستی شده است که روزانه بازدیدکننده های بسیاری دارد. وامپایر. دراکولا. آیا او در ادبیات تنها یک موجود خیالی نیست؟ البته. اما این پدیده، محتوی سوالهای مهمی در رابطه با بیماری، تغذیه، ….، مرگ، قدرت، جاودانگی یا خدا است. وامپایر همیشه “آن دیگری” است، و به این عنوان، نماد متفاوت بودن و جدایی و مرز بندی است. با این وجود او دائم با جامعه سالمها و نرمالها در ارتباط است.
به عنوان فیگوری که در مرز قرار دارد، دائم بین دو دنیا در حال نوسان است: بین مرگ و زندگی، این دنیا و آن دنیا، بین انسان و حیوان، بین رویا و بیداری، بین نرمال بودن و انحرافی بودن، بین سالم و دیوانه. حتی زمانهایی که در آنها تحول در جسد رخ می دهد و او تبدیل به دراکولا می شود نیز زمانهای مرزی هستند؛ نیمه شب، غروب و طلوع خورشید. از آنجا که وامپایر همبستگی نزدیک نرمال بودن و غیر نرمال بودن را به تصویر می کشد، همواره باورها و دانش ما را تحت سوال قرار می دهد و این موضوع را مطرح می کند که کجا زندگی خاتمه می یابد و کجا مرگ شروع می شود و چه محدوده ای بین این دو نقطه وجود دارد، اینکه خون به عنوان نیروی زندگی چه نقشی برای ما بازی می کند و ما چگونه تولید مثل می کنیم. در قرن ۱۹ میلای،موضوع خون آشام و دراکولا، موضوعاتی از مسائل جنسی را نیز در بر می گیرد که در آن زمان جز نزد پزشک از آنها صحبتی نمی شده است، موضوعاتی مانند تجاوز، سادیسم جنسی(تمایل وامپایر برای جویدن و مکیدن و آزار دادن) و مازوخیسم جنسی (تمایل به آزار بینی پنهان در وجود قربانیان زن او)، یا نکروفیلی( تمایل جنسی به مردگان). یکی از بارزترین نشانه های دراکولا فرو کردن دندانها در گردن زنهای قربانی اش است، و گاز گرفتن گردن یک رفتار جنسی است.
دراکولا تنها بدن قربانیهای خود را در بر نمی گیرد، بلکه روح آن ها را نیز تسخیر می کند، او آن ها را وارد حالتی خلسه وار می کند( چیزی که با هیپنوتیزم قابل مقایسه است)، طوری که در آن اختیاری از خود ندارند، نیروی اراده شان فلج می شود و خود را به دست تمایلاتی که در ضمیر نا خودآگاهشان قرار دارد می سپارند. در اینجا می شود رد پیدا شدن ایده “ضمیر نا خود آگاه”را نیز دنبال کرد، همینطور رابطه نابود کننده بین عامل و قربانی و رلهای جنسیتی آن زمان ، وقتی مرد در جایگاه عامل سادیست، و زن در نقش قربانی مازوخیست قرار می گیرد. آنچه می خواهم بگویم این است که به عنوان داستانی برخیزنده از روحیه آن زمان، می توان به بسیاری از خواسته ها، مشکلات، مسائل و سوالهای مردم آن زمان پی برد. اگر فیلمهای مربوط به دراکولا را دنبال کنیم ، می ببیبینم که این تاثیر روحیه زمانه، خود را در سینما، در طی گذشت سالها با تغییراتی که در ماهیت وامپایر به وجود می آید، به خوبی نشان می دهد؛ در حالیکه در اولین فیلمهای ساخته شده، وامپایر به عنوان موجودی کاملا خبیث و بدون کوچکترین فکر و اراده ای که مانند حیوانات از روی غریزه دست به کشتار می زند، نمایش داده می شود، در فیلمهای جدیدتر، مانند فیلم “دراکولا”، او با همه خصوصیت های خونخوارانه مخصوص به خود ، عاشق است و با نیروی عشق دوباره “جوان” شده و حتی یافتن معشوق برای او تبدیل به یک میسیون می شود، و در فیلم “مصاحبه با یک خون آشام” ، وامپایرها دارای دنیای درونی خیلی پیچیده تری هستند و سوالهایی فلسفی را در پیش می کشند، به دسته های خوب و بد تقسیم می شوند، گاهی حس انسانی دارند، بر خلاف غریزه طبیعیشان نمی خواهند باعث قتل بشوند، تنها هستند، و از جاودانگی خود ناراضی اند. دختر وامپایر کوچک از اینکه نمی تواند هیچگاه بدن زنانه ای داشته باشد به سر حد مرگ ناامید است و با اینهمه مرگ را پیدا نمی کند.(حالا که صحبت از فیلم مصاحبه با یک خون آشام شد، این را هم بگویم که این فیلم بر اساس رمانی از آنا رایس ساخته شده است، که گفته می شود در آغاز با به فیلم کشیده شدن رمان خود مخالف بود، اما بعد از دیدن اولین صحنه های ساخته شده و بازی عالی تام کروز در نقش “لستات”، نه تنها موافقت کرد بلکه خود نیز در کار ساختن فیلم کمک کرد).
وامپایر البته همیشه موجودی خارج از اجتماع و در لب مرز نیست، بلکه می تواند نقش پادشاهی را داشته باشد. ولتر از کلمه خون آشام، به عنوان صفتی برای خون آشامهای واقعی جامعه استفاده کرد- بدون دلیل نیست که وامپایرهای ادبیات، معمولا از خانواده های سلطنتی هستند. یک عنصر جدانشدنی از وامپایر، خون است. وامپایر خون قربانیان خود را می مکد و با این روش تولید مثل می کند، نوعی پارادوکس تولد برای مرگ، که برای نمایش دادنش از نقش سنتی و سمبلیک خون به عنوان نیروی زندگی استفاده می شود. اما این مکیدن خون جنبه دیگری نیز دارد: وامپایر با این عمل نه تنها دستور انجیل را زیر پا می گذارد ( طبق کتاب مقدس قدیم، نوشیدن خون حرام است)، بلکه از سنن انجیلی برای خود استفاده می کند و به عنوان مثال با نوشیدن خون ، تبدیل به یک “نامرده” می شود و عمر جاودان پیدا می کند، چیزی که در انجیل برای مسیح در نظر گرفته شده است؛ بیدار شدن دوباره گوشت و زندگی جاودان. به این ترتیب، وامپایر به عنوان موجودی زاده شده در جهنم نمایش داده می شود و به این خاطر مخالفان او با حربه های خدایی به جنگ او می روند، مانند صلیب یا آب مقدس. به خصوص در رمان استوکر، دراکولا یک یاغی در برابر خدا است. آبراهام ون هلسینگ در رمان دراکولا مرتب تکرار می کند که: “نگران نباشید خانم مینا، دراکولا برای همیشه مرده است!” و چه اشتباهی می کرد! کنت نامردنی در برابر تعقیب کننده های خود ایستاده و می گوید: «تصور می کنید که مرا رانده اید، اما من خیلی بیش از اینها هستم. انتقام من تازه آغاز شده است. من آنرا بین دهها قرن تقسیم می کنم و زمان نیز به نفع من کار خواهد کرد.»
خب بحث هدف شد خب به قول بعضیا تشنه قدرتیم این دور و زمونه همه به فکر پول و قدرتن ولی من دوست دارم چیز هایو از شگفتی آفرینش کشف کنم که تا حالا هیچ کسی کشفش نکرده مثلا سرعت نور بر آجر های اهرام مصر که دقیقا به عدده یا اصلا انسان میتونه با بمب اتم زمینو از مدار خارج کنه که نظریه های زیادی هست که میگن میتونه به خاطر همین هس که من عمر جاویدان را میخوام و البته در هیچ کتاب مقدسی این چرت و پرتا و درباره خونشام و گرگینه نگفته و عمر جاویدان را هیچ کس نداشته میتونی توی گوگل سرچ کنی ولی هیچ کتاب مقدسی از جمله قرآن در بارش چیزی نگفته و البته شاید در این میان راضی نهفته باشه
و این دستگاه برای پیر نشدن فضا نوردان هست که به مریخ یا ماه میروند البته وارد شدن به کرم چاله سرعته نور رو میخواد و انسان هنوز به چیزی دست نیوفته
داداش چیزی زدی من کی گفتم پسری یا دختر البته گفتم یه کسی نیست توضیحی دربارش بده همین و من دوست دارم هزار سال آینده رو ببینم که البته شاید ده بیس سال آینده دستگاه سفر در زمان یا وارد شدن به کرم چاله رو انسان کشف کرد البته الان هم راه های زیادی وجود داره دستگاهی هست که فقط شرکت ناسا و یه شرکت روسیه ای اون دستگاهو دارن که بدنتو یخ میکنه و بدون این که پیر بشی به ده بیس یا بیشتر سال میری ولی هرچی از خوابت در اون دستگاه بگذره کم کم چیز هایو فراموش میکنی
حالا میخوای این خوناشام گرامی از کجا پیدا کنی که با طلسم هس امر جاویدان ????
در ضمن من نه مذکرم نه مونث ????
من دوست دارم پیشرفت بیقه رو ببینم اما تو گفدی دوس داری هزار سال اینده رو ببینی خوب بالفرض که رسیدی بهش ولی بدون هرصخی به هرچیزی برسه یه هدف بالاتر مد نظرشه شاید اون هدف شیطانی باشه یا پاک باشه
البته میتونیم یه گروه در تلگرام بزنیم و یه فرد قابل اعتماد رو مالکش کنیم اینجوری راحت تر میتونیم با هم ارتباط برقرار کنیم
خیلی دوست دارم یکی بیاد یه نوشته خیلی کامل بگه که مثلا خودش دیده باشه ولی خب نیس
ولی خب خاطرات خونآشام روی یه تا یخچه درست شده
بی نام دوست نداری پیشرفت انسان رو ببینی چقدر پیشرفت میکنه به کجا میرسیم انسان ها چه تاثیری میکنن برادر تا حالا سوال برات پیش نیومده که دنیا چجوری به پایان میرسه یا هزار سال آینده چجوریه
خب آره من رو اون نظر میدم
برادر لطفا کمتر خاطرات یک خوناشامو ببین
عزیزم خوناشاما با فیلما فرق میکنن این چیزایی که میگی یه مشت خزعبلاته
مانی الان تنها هدف همین که هزار سال دیگه رو ببینی خوب بلفرض که دید بعدش چه کار می خوای بکنی؟؟؟؟؟؟
یه جادوگر خوناشاما رو درست کرد چرا چون گرگینه ها اون موقع به اون ها حمله میکردند و به اون انسان ها آسیب میزدند و بعد یه جادوگر اون هارا یه جوری طلسم کرد که تا عبد عمر کنند و بسیار نیرومند باشند و فقط باید یه نیزه چوبی در قلبشون یا سرشون جدا شده بمیرم البته این برای. خوناشامای عادی بود اصیل ها باید یه جویی که اسمش چوب توت سفید است بکنی تو قلبش تا بمیرن
همه خوناشاما با یه گاز گرگینه طی یه هفته میمیرند ولی اصیل ها نه
چرا جاویدانن داداش اصیل ها ده برابر عادی ها قوی ترن و میتونن یه خوناشامو هیبنوتیزم کند حالا فهمیدی میتونی بری تاریخچشو بخونی
مستر اصن خوناشاما جاویدان نیستن فقط اصیلا که اون هارو هم نمیشه دید و کسی نمیدونه کجان
من خیلی دوست دارم پنج هزار سال آینده رو ببینم یا بیشتر ممنون از نظراتون
و من حرف هیچ کسیو باور ندارم مث اونی که گفته گرگینم یا آلیس که میگه خوناشامم واس با چشات ببینی
خب من میخوام عمر جاودان داشته باشم میدونم دارم خیلی مسخره حرف میزنم و حرفام بچگانس ولی دوس دارم عمر جاودان داشته باشم و تنها راهش خوناشام بودنه ولی هیچ کس نیس یه مشاوره بده من الآنم شک دارم خوناشام وجود داشته باشه پس به قول خودت سر در گومم
مانی تو الان احساس سر درگمی درمورد یه مسئله داری ؟داری فکر میکنی کدوم راه یا روش خوبه یانه
سلام دوستم یه علامت سی انگلیسی دیده وسط سالن به رنگ قرمز رنگ حالت دودمانند زمانی که دستش برد توی اون علامت دستش از رد شد و دوبار این اتفاق براش افتاده . میخواستم بدونم چی بوده ؟
یا خطر ناک هس یا نه؟
اصلا حالی نمیشم چی میگی یکم واضح تر حرف بزن
آلیس اگه راست میگی خوناشاما چطور بوجود آمدن یا در کجا زندگی می کردند
آلیس اگ رایت میگی خوناشاما چطوری بوجود آمدن یا در کجا زندگی می کردند
Ok.
خوب گفتم زیاد دقت نکردم
حالا هم اگ رد بالای بیستی پس قدت نسبت به سنت متوسطه
اره بگو راحت باش راستی قدت متوسط رو چی حدس زدی اینارو من قدم ۱۸۶
اره من یکم فیلم ترسناک میبینم فقط از جن یکمی میترسم وگرنه عاشق همشونم
خوب منظور همینه واگرنه کسایی که این موجوداتو دوس دارن زیاد نمیترسن
ولی از جن چرا
راستی رو چی رنگه پوستو گفتی????????????????????????? جر خوردم از خنده
اشتباه بود؟
همرو درست گفتی تقریباااااا تقریبااا بجز سن
ببین مانی من کوچولو بهت فک کردم اینارو ازت فهمیدم تضمین نمیکنم کامل درست باشه اما یه نگاهی بهشون بکن
قدت متوسط
سنت حدود کمتر از ۲۰
پوستی بین سفید و سبزه داری (متعادلی)
با یه راز بزرگ (که هیچکس نمیدونه)
مجودات ماورائی رو دوست داری
اما اکثرا جلوی دیگران انکار میکنی
که نگن این حرفا چیه دیوونه شدی
ولی از این موجودات میترسی اما اینو هیچوقت به زبون نمیاری(میدونم که الان انکارش میکنی)
بازم بگم؟؟؟
خب اگه دختر بودی یه شانس بود بهت اعتماد کرد
کاش دختر بودی ????♥️♥️♥️♥️ ای کاش به نظر من همه خوناشاما قوین و خیلی خیلی خیلی از انسان ها قویترن و اصیل هابینهایت قوین و حتی میتونن خوناشاما یه عادیو هیبنوتیزم کنن من اون قدرت ها که بالا گفتم همشون از رو یه کسی که همش قسم میخورد که دیده میگم
من پسرم…
جوون…
اونایی که شما داخل فیلما دیدین مال اصیلاست …
اونا جادو بلدن اما داخل اینه معلومن و خون نمیخورن معمولا و از خوناشامای دیگه قویترن…
قدرت خوناشاما هم مه یه ادم ۳ برابر از لحاظ سرعت و قدرت و …
نمیشه گفت که چجوری تبدیل به هیولا شد …
اره من پدرم ژن گرگینه داره اما نمیدونه برا همین قدرتش رو قفل کرده…
دشمنی خوناشاما و گرگینه ها هست اما اون طور نیس که بخوایم همو نابود کنیم از بیخ…
و اسمشو دورهمی انسان ها و خوناشام ها و گرگینه ها کنین ????
من یکم سوال زیاد دارم بپرسم ??? ولی خواهشمندم دروغ نگین که مثلا خوناشامارو ضعیف کنین لطفا ممنون اگ جواب بدین. راستی شما پدرتون گرگینس یا مادرتون آخه من شنیدم فقط یکی از والدین گرگینه ها گرگینس اون یکی انسان
یه سوال اگه اینجوری هس چرا شما نسل خوناشامارو منقرض نکردیم و میشه بگین چجوری تبدیل به خوناشام شد ??. اگه بگی واقعا ازت ممنونم و همیشه ممنونتم ولی اگ گفتی راستشو بگو
یعنی من این همه سال برا مردم چرتو پرت میگفتم????? پس چطوری تو سایتا نوشته عمر جاودان هیبنوتیزم قدرت بی نهایت سرعت باور نکردنی دیده نشدن در آینه یعنی حتا اصیل ها هم هیچ قدرتی ندارن ??
تو درباره خوناشاما خیلی فیلمی فک میکنی…
خوناشاما هیپنوتیزم ندارن و عمر جاویدانم ندارن و جادو هم بلد نیستن…
گرگینه ها به گرگ واقعی تبدیل میشن اما با یکم تغییرات مثلا اگه قوی باشن میتونن سر پاهاشون وایسن…
ضمنا توقع که نداری بیام پیشت و تبدیل بشم و تازه اگه من عکسی از خودمو نشونت بدم که چشام قرمزه باورت میشه…؟…
صد در صد میگی فتوشاپه…
نافم تو پیشونیت
دریغ از یه ذره شعورو ادب
یعنی یکی اینو به مادرو خواهرت بگه قیافت دیدنیه
آخه با این شعوری که تو داری کی تبدیلت میکنه خل مغز
ببین باهات حرف نمیزنند زور نگیرتتت من نمیخوام با یه اسکل خر روانی حرف بزنم گوزو اصلا به توچه من اشتباه مینویسم شدی معلم ک… ح…….م…ا…….ج….ن..
به تو چه بچه ک..و….ن…ی ک….ر
…م ته حلقت ک…ک..ش م…ادر…..ج….ند….ه تو کار اینو اون داخالت میکنی
به تو چه بچه کونی کیرم بره ته حلقت ننه جنده کسکش کیر خوار
با کی بودی؟
در ضمن ما متفق القول بودیم که آلیس راست نمیگه
اما اون اصلا نگفته که دوس دارم خوناشام بشم و اگه با خون خوردن باشه میخورم
لطف کن حرف دهن اینو اون نزار
الیسم تمام حرفاش دروغه اولین پیامش تو این سایت نوشته من دوست دارم به خوناشام تبدیل شدم و اگه با خون خوردن باشه من میخورم و اوج دروغش کجاس اونجا که گفته من ۱۰۲ سال عمرمه باینه لطفا با من چت نکن تو چی کار داری با من من با اون خانوم با آقا صحبت میکنم که گفته چش سفیده. لطفا چش سفید تمام پیاممو بخون و جواب بده ازت ممنونم که جواب بدی ♥️♥️♥️♥️??
ببین من باهرکی دلم بخواد چت میکنم
بعدم بینه درست نه بینه جناب
نه باینه
با تو نبودم خوشگل با یکی دیگه بودم میپری وسط حرفام
آخ راس میگی وای ببخش ببخش
اما وسط حرفاتو مطمئنی؟ داشتی حرف میزدی حواسم نبود؟
ببین اذیتم نکن
اذیت بشم بده
اوخی برادر اشتباه تایپی بود اونم دوبار!؟
اونوقت جناب من
۱چرا به تو باید شمارمو بدم
۲چرا عکس بدم
۳اصن چیکار من داری
۴ببینم تا الان که همه رد داده بودیم خصوصا چشم سفید حالا چیشد نظرت برگشت
۵از نظرت هرکس میتونه تبریل شه آخه عجبا
خدایییی و خواهشمندم ازت که تمام پیام هامو بخونی و جواب بدین و خیلی ازت ممنونم ♥️♥️♥️♥️
آلیس میگه هر انسانی و نمیشه تبدیل کرد راس میگه یا دروغ?????????
اگه راست میگی گرگینه ای گرگینه ها از چه گل ???️???? خوششون نمیاد و بدنشون رو می سوزونه اگه اینو و این که وقتی گرگینه ای و هیچ وقت تبدیل نشدی باید چی کار کنی تا ژن گرگینه ایت فعال سه اینارو بگو
به خاطر سه چیز از گرگینه خوشم نمیاد که عمرشون یه وقت توموم میشه. پشمالون??? و حیونن نمیشه همیشه اون قدرت هارو داشت مثل ومپ ها
راستی شما گرگینه به نظرت خوناشام وجود داره و چجوری تبدیل شد چون عاشقشم به خاطر سه چیز عمر جاودانه هیبنوتیز و قدرت خیلی خیلی زیادش ????♥️♥️♥️♥️♥️
اشتباه تایپی بود آبجی داداش شمارتو بده بیام وانس اپ ببینم راس میگی یه عکس از خودت بده گرگینه چش سفید راستی شما چشم ابیم دارین????????????????????????????????????????????????
تو یکمی خوب می پیچونی حرف هارو ولی آلیس خیلی ضایع حرف میزنه
خب الان شما دختری یا پسر چش سفید ………..بچه ها من با این خانوم . داداش صحبت میکنم چرا هی میاین تو حرفا
اشتباه تایپی بود آبجی داداش شمارتو بده بیام وانس اپ ببینم راس میگی یه عکس از خودت بده گرگینه چش سفید راستی شما چشم ابیم دارین
باور نکن …
حالا انگار ما اومدیم پا بوسی این تا بیاد ما رو باور کنه…
تو باور نداری برو…
اصلا چرا موندی ؟…
مگه نمیگی ما داریم دروغ میگیم پس برو …
والا
خدایییییی خیلی جر میخورم از خنده وقتی حرفایه الیسو میخونم رفتم به شهر خوناشاما گوشیمو چک مردنو گفت اینو این ??????????????????????????????????????????????????
داداش آبجی چس سفید چش قرمز چرا باور نمیکنی با وجود ندارن مردم اینا میخوان خودشونو معروف کنن آخه گرگینه چطوری دی آن آی انسان به گرگینه تبدیل میشه استخوناش اینجوری اینجوری میشن خوناشام وجود ندارن خوناشام یه مریضیه که ادم خیلی کم از مردم جهان بهش مبتلا هستن یه مریضیه به از سن بلوغ شرو میشه به جای هورمون های بدن مثلا جوش و ……….. اینا میل انسان به خون زیاد میشه حتا انقد دشنه خون میشن که به خودشون یا انسان های دیگر صدمه میزنن یا حتا قتل میکنن یا از بانک خون دزدی میکنن چرا شما ها انقد رویا پردازیتون به گند کشیده شده
بعدم شما اول یاد بگیر که حتی رو چجور بنویسی بعد نطق کن جناب
هع زحمت نکش سیم کارت قبلیش
روانی که پیام دادی
اولا ژن من چش سفید و الا چشام قرمزه …
دوما همه اولش همینو میگن اما اخرش منو باور میکنن…
خداییی رد دادین مخصوصا آلیس و اونی که میگه گرگینه چش سفیده
ببین حق نداری با هرکس هر طور دلت میخواد صحبت بکنی هرکس یه شخصیتی برای خودش داره
بحثو ادامه بدی ادامه میدم
و السلام
بابا ای خدا چی بگم والا آخه خوناشام و گرگینه????? اونم چش سفید وایی جر خوردم از خنده آلیس مسخره هیچ کدومشون وجود ندارن????من خودم عاشق و شیفته خوناشام اونم تازه تو فیلما دیدم اونا یه شخصیتن که مردمو سرگرم کنن آخه تو میگی گرگینه سفید او تو فیلمای آقا اگ راس میگی بیا پیش من یا آلیس من شماره الیسو دارم ولی مزاحم نمیشم آلیس یه سری به تلگرامت و پیام هات بزن
جناب به ظاهر محترم به عقاید و نظرات مردم احترام بزار به سخره نگیرشون
در ضمن طوری رفتار نکن که به طرز فجیعی متوجه وجودشون بشی
علی چاکرا شیطانیه…
چون تمام علامت های شیطانی داخلش هست…
مخصوصا چشم سوم که نماد شیطانه…
بینه منظور من از هیچ کس ، بیشر افراد…
نرگس من گفتم که چجوری میتونم ژن ها رو تشخیص بدم و به کارایی که من بهت گفتم رو گوش نکردی و توقع داری که من بفهمم چی هستی…
ضمنا من برا شما ۴ تا تو واساپ گروه زدم…
سوالی یا حرفی داشتید اونجا بزنید چون این سایت خیلی رو اعصابه…
اسدیام اگه اینجا نمی تونی بگی تو واتساپ گروه بزن
اره یادم که گفد
من الان ژنم چیه ؟لطفا بهم بگو ؟
نرگس یادته یه دفعه گفت تو یه ژن داری اما هنوز نمدونم چیه
اما شاید الان بدونه
چرا چاکرا شیطانیه این همه میگن با باز شدن چاکرا زندگی بهتر پیدا می کنید قدرت به دست میارید
باید حتما یه گروه بزنم…
این سایت خیلی مزخرفه…
خیلی دیر بالا میاد…
هیچ کس نمیتونه قوی بشه…
قوی شدن ژن دو راه داره…
یک . راه غلط که میشه جادو و چاکرا و کارای شیطانیه دیگه…
دو . راه درست که نمیشه به هر کسی گفت…
ضمنا…
من اون قسمت قوی شدنرو با هر ۳ تای شما بودم…
علی و نرگس و بینه …
درست ولی منظورت از هرکس چه نوع افرادیه
از اینجا به بد دوستی ما قطع میشه
منم خوش حال شدم باهات دوست شدم بای
عالیس به من یکی هیچ کدوم مربوط نیس دیگه
دارم روانی میشم از دست خودم فک نکن من مشکل ندارم
خوب چه عالی و خطرناک
اره
خوب خوب
یعنی علی یه گرگینه ی ذهن خوانه؟
و الان میخواد قوی بشه درسته؟
خب اما او راه استفاده و قوی تر کردن رو به من نگفتی چرا ؟
هیچ نوع گرگینه ای به جز چشم سفید نمیتونه تبدیل بشه…
فقط میتونی از قدرتاشون استفاده کنی…
چون از ۱۵ سالگی قدرتات ، قدرتای اصلی خودشونو نشون میدن برا همینه که دا ی قوی میشی…
گرگینه ذهن خوانم خودشو نشون میده…
اما به نظر من ذهن خوان بودن کم چیزی نیست اگه بتونم قوی ترش کنم چه بهتر
من هستم
علی ….
تو نرو سمت قدرتت چون چیز خاص و جالبی نداره و فقط ذهن خوانی و کنترل ذهنه…
باینه ….
فک کنم تو یه پیشگو باشی اما سمت قدرتات نرو چون بعدا کنترلشون برات سخت میشه…
الیس…
لطفا کم زر بزن چون تو هیچ مدرکی علیه من نداری و من دارم راست میگم ، حتی نرگسم حرف منو باور کرد.
تو خوناشام نیستی اما خیلی دوست داری که باشی و اطلاعات غلطی ازشون داری و مغزتو با فیلما پر کردی…
اینکه من اومدم داخل سایت خوناشاما دو تا دلیل داره…
یک . اطلاعت در مورد گرگینه ها الکیه و بیشتر تکراری ان…
دو . معمولا داخل سایت خوناشاما در مورد گرگینه ها هم مینویسن…
…………………………………………………………………………..
الان ما اینجا یه گرگینه و یه نیمه خوناشام و یه پیشگو و یه گرگینه ذهن خوان و یه بلا تکلیف داریم….
جالب شد…
کاملا در رابطه با آلیس درست میگی
بله جالب شدن که جالبه اونم زیاد
اما اسمس که نوشتم باینه نیست بینه است
واینکه من که زیاد سمت قدرتام نمیرم اما خوب هی دارن قوی تر میشن
یه سوال گرگینه ذهن خوان کیه
اما به نظر من ذهن خوان بودن کم چیزی نیست اگه بتونم قوی ترش کنم چه بهتر
اما به نظر من ذهن خوان بودن کم چیزی نیست اگه بتونم قوی ترش کنم چه بهتر ولی نگفتی چطور این کار بکنم
عالیس فک کردی برای من خوشاینده این موضوع میدونم رفتی این پیام منم اخرین پیامم
من الان در حال حاضر با خودم مشکل دارم
در ضمن من طرف هیچکس نیس هیچ فردی
حدقل من حرفات باور دارم فک نکن که من حرفات باور ندارم
برام مهم نیس حرفای یگران که راجبت میگن
این بفهم .
اگه فک کردی برای همیشه از سایت میری معلومه اگه قرار بر این باشه منم میرم
خداحافظ همگی
این که ماه تولد شخصیت شما رو بیان می کنه؟نمی گم کاملا ولی تا حدی درسته لااقل در مورد من این طور بوده
بله تاجایی که من میدونم ارثیه
اخه اینکه متولد چه ماهی هستی تا حدی شخصیت شما رو مشخص میکنه
تا به حال از ماد و مادر بزرگت پرسیدی این قدرت چیه و از کجا میاد چون گفتی که اونها هم یه همچین قدرت هایی داشتن پس یه جورایی ارثیه؟
خیر این موضوع اصلا صحیح نیست
مهمه؟
متولد مهر ماه
نرگس من حرفی ندارم که بخای بهم از پشت خنجر بزنی یا نه به هرحال ما همیشه تنهاییم و به تنهایی خودمون عادت کردیم
به نظرم تو هم بهتره بری طرف اونا منو ول کن ی خون آشام هیچ ارزشی توی سایت نداره زمانی ارزش داره که همه فراموشش کنن
خوشحال شدم باهات دوست شدم بر خلاف قانونمون
از تنهایی درم آوردی ولی دیگه روزگاره باید باهاش بسازی
ولی من موندم چرای گرگینه میره داخل سایت خون آشاما
من فکر میکنم که شاید اصلا گرگینه نباشه و بخاد راجبه خون آشام ها بهتر بدونه
قبلا گفتم و الان هم میگم من نیازی به ثابت کردن ندارم
میتونم عکس نیش بودم میتونم عکس خون بودم هرچی که بگین اما به بعضیا نمیدم چون سودی برام نداره به کسایی میدم که از همه چی خبر دارن نه به کسایی که هیچی باور ندارن حتی خودشون چه برسه به ماها
من فکر میکنم کسی که اومده و میگه من گرگینم دروغ میگه نمیخام همرو بکشم سمت خودم اما از من گفتن گول نخورید
خب خوشحال شدم ی مدت توی این سایت بودم
بهتره برم تو سایت خودم که با هم نوع های خودم حرف بزنم
بای
به قول خودتون آلیس
نه داخل بحثتون بودم نه کار خاصی دارم اما اگرم میخوای چیزی بگی لطفا از ادبیات صحیح استفاده کن یا حداقل طوری جمله بندی کن که حر لحظه حرفی که میزنی حرف قبلی رو نقض نکنه
اوهوم مثلا چیزی که فراموش بشه ارزش داره؟ خوب لطفا اجالتا چیزی بگید که حداقل بشه تصورش کرد چیزی که فراموش بشه به یاد و خاطر کسی نیست که بخواد برای کسی ارزشی پیدا کنه
از نظر من شما فقط فردی بودی که توی تابستون حوصلت سر رفته بوده اومدی یه چرخی بزنی دوتا صحبت هم کردی اما با خودت گفتی حالا دیگه میرم اما موضوع ادامه دار شد چرا؟ چون بعضیا متوجه شدن صحبت هات ادعایی بیش نیست
من نمیگم گرگینه ساحره خوناشام وجود نداره اتفاقا داره اما تو گمون نکنم باشی
اما نمیدونم راست میگه یانه ؟اما حس میکنم حداقل بخشی از حرفاش درسته و راست میگه چون با اطمینان حرف میزنه واقعا حداقل از بعضی افراد بیشتر میدونه من میگم راست میگه اما همون حسم میگه تو فقط واسه تفریح اومدی اینجا و هر دفعه به چیزایی که میگفتی یکم اضافه میکردی غافل از اینکه خیلی چیزا با هم نمیخونه
بخش آخر منظور آلفاست تایپ کردم اما خوب نیومده
ولی واقعا درست نبود که کسی که بهت اعتماد کرده رو سر بدونی
میشه به من دوست بشی تروخدا…..قول میدم همیشه طرفدارت باشم……خیلی وقته که این سایت رو میخونم و از تو الهام گرفتم….من خیلی تنهام…
و اگه با سوال کردنم شما رو اذیت می کنم لطفا بگید تا دیگه این کار رو نکنم
موردی نیست سوالی نپرسیدید که باعث آزار بشه
میشه بگید متولد چه ماهی هستین
خیلی ممنون که نظرتون رو گفتید اما اگه میشه در مورد اینکه ایا من می تونم قدرت داشته باشم و اگه دارم چطور فعال و قوی ترش کنم هم بگید
بازم میگم من در این رابطه سر رشته ای ندارم که بخوام راهنمایی کنم
اما ببینید همه ی انسان ها حداقل فکر میکنن که قدرتی دارن و این تا حد زیادی درسته ببیند قدر فقط چیزای عجیب و غریب ماورایی نیست بعضی افراد هستند که میتونن با لحن بیان و سخنشون افراد رو راضی به انجام کاری بکنن
اما اینکه بگم شما چه قدرتی دارید رو امکان پذیر نیست چون این قدرت درونی شماست
اما هروقت احساس کردید کاری رو میتونید انجام بدید که خیلیا نمیتونن یا حتی انجام کاری به طوری که دیگران با اون ظرافت نمیتونن انجام بدن این یه قدرته
ولی
ولی یادتون باشه هرگز نخواید قدرتتون رو به دیگران برای جلب توجه نشون بدید چون به طرز غیر قابل باوری از بین میره دلیلش هم مشخص نیست سعی کنید از درون خوشحال باشید که قدرت خاصی دارید اما فقط در مواقع ضروری و برای کمک به دیگران ازش استفاده کنید و همینطور به خودتون اعتماد کنید تمرکز کنید در این صورت قدرتتون خیلی قوی میشه
راستی اگر در رابطه با ماهیت زمانی در سیاه چاله ها تحقیقی نکردین حتما این کار رو بکنین خیلی جذابه
میتونه ذهنتون رو باز تر بکنه
و لطفا اگه میشه نظر خودتون رو در مورد مفهوم زمان و همینطور سفر در زمان بیان کنید
زمان رو هر فرد به شخصه برای خودش به یک صورت تلقی میکنه شاید درکش سخت باشه اما خوب نظر من اینه که ما باید زمان رو همانند مختصات مکانی ببینیم اگر فردی بتونه درک خالصی از زمان به این صورت مشخصه داشته باشه میتونه به خیلی چیزا برسه میدونید که ما سه بعد مکان و یک بعد زمانی داریم که مجموع این دو زمانیکه در هم آمیخته میشن نمودار فضا زمان آمیخته در هم رو میسازن که ما مشخصا در خمیدگی اون زندگی میکنیم اگر بشه مختصات رویداد های زمانی رو همانند مختصات مکان ها که مشخص هستند (البته نه همشون) طراحی کرد میتونیم خیلی واضح از اتفاقات آینده با خبر بشیم و خوب این یک پیشرفت بزرگه
و در رابطه با سفر در زمان خوب شما قطعا میدونید این سفر به زمان چطور تلقی میشه به صورتی که بر فرض ما در یک بیعد مربع نشستیم و میخوایم به بعد مقابل برسیم اگر بشه بدون گذر از سطوح واسطه به بخش مورد نظر برسیم میشه سفر در زمان از نظر من سفر در زمان کاملا حقیقی هست چون امکان پذیره اما بشر هنوز به اون دست پیدا نکرده خوب شاید ما باید این آرزو واسه جهانیان رو برآورده کنیم
اگر من هم می توانم قدرت داشته باشم چطور ان را فعال کنم
در این رابطه متاسفانه سر رشته ای ندارم
نه بنده عرض نکردم علاقه ای ندارم بلعکس
من به شخصه نه زندگی بی هیاهویی داشتم و دارم و نه علاقه ای به زندگی آرام از نظر بعضی افراد مثل شما و صد البته خودم زندگی که درش هیجان وجود نداشته باسه معنای حقیقی زندگی رو بیان نمیکنه اما اینو بدون که شما هم یه همچین قدرت هایی داری اما نمیتونی درون خودت پیداشون بکنی
من هم مثل شما مدتی هست که روی مبحث سفر در زمان فضای اقلیدسی ابعاد زمان و مکان و مبحث فضا زمان هستم هیچوقت تلاش خودتونو توی چیزی همانند این کم نکنید هرچند دیگران حرف از غیر ممکن بودن اون میکنن
در ضمن ۱۵ سال سن زیاد کمی نیست اگه بخوای به هدف هات برسی باید از الان شروع کنی
صحیح من هم نگفتم اشتباهه
اره اینطور که به نظر میاد علاقه به داشتن این قدرت ندارید ولی من ترجیح میدم زندگی هیجان انگیزی داشته باشم بخاطر همین دوست دارم بیشتر بدونم و اصلا علاقه ای به داشتن یک زندگی ارام ندارم ولی هر کس سلیقه خودش رو داره اما اخه چرا بعضی از مردم قدرت های خاصی دارن مثل شما
چیزی برای دونستن ندارم
اما بدونید هرچقدر تو این سن کمتر بدونید آرامش بیشتری دارید
به قطع میدونم الان با خودتون میگید چه چیز ممکنه آرامش منو ازم بگیره و میگید من هیجان دوست دارم و اتفاقی نمیوفته اما در اشتباهید اما باور کنید چیزی نیست که بخواید بدونید
اخه خیلی کنجکاو شدم و می خوام بیشتر بدونم لطفا اگه چیزی می دونید بهم بگید هر چی لطفا ???
آره چون من تجربه ای در رابطه با این موضوع ندارم هرچند کم اهمیت اما سوء استفاده وجود داره همینطور من میخوام حداقل تا جایی که ممکنه از این قدرت دوری کنم تا زمانی که توانایی هدایتش رو داشته باشم واقعا برام تحملش خیلی سخته
دلیل خاصی داره
خوشحال میشدم بتونم بهتون کمک کنم اما متاسفانه نمیتونم
عرض کردم در رابطه با صحیح بودن این موضوع صحبتی نفرمایید
واقعا این عجیب ترین چیزی بود که تا الان دیدم
خیلی ببخشید ولی می تونم سن و محل زندگی تون رو بپرسم این ماجرا برام خیلی جالب شد چون درباره من درست گفتین اگه بشه می خوام بیشتر باهاتون اشنا شم مثلا گفتید این مساله تقریبا ارثیه درسته
واقعا نمی تونم توصیف کنم خیلی شوکه شدم جز به جزعش دقیق یعنی باورم نمیشه اینو که خوندم داشتم سکته می کردم هر چی شما گفتین درسته کاملا من ۱۵ ساله هستم و جدیدا دارم روی بعضی مسائل مثل سفر در زمان جهان های موازی موجودات فضایی تحقیق می کنم بخاطر همین اخیرا خیلی گیج شدم و شما کاملا در مورد من درست گفتید دقیق و بدون اشتباه الان حس می کنم دارم خواب می بینم واقعا عجیب نمی تونم باور کنم
چقدر خوب
خب مشخصه
در ضمن اونروز نه دیشب
از چه راهی می تونی حس کنی که ادم جالب یا نه
الان می تونی در مورد من بگی
ببین یه حسه و احساسات گاهی اشتباه هم از آب در میان
چیزی که الان بهت میگم نه بگو درسته نه اشتباه این فقط برای تو هست نه بقیه میگم چند وقته شرایط روحی خوبی ندارم شاید اشتباه بشه
سنت زیاد نیست حالت روحی ثابت نداری طبق محیط پیش میری عصبی نمیشی اما وقتی بشی چیز جالبی از آب در نمیاد دوست نداری زیاد درباره ی دیگران قضاوت کنی و حتع المقدور هم نمیکنی نسبتا شخصیت آرومی داری اما گوشه نشین و منزوی نیستی
شاید الان بفهمی که چرا باید طرفمو بشناسم…
فک کنم تو هم فهمیدی که الیس دروغ میگه…
نرگس تو هم بیخیال نقشه شو…
الیس نیست اگرم باشه نمیتونه بهت اسیب بزنه…
ولش کن…
نرگس بیا اینم درک …
ضمنا bayeneh …
تو همونی که اون روز با من حرف زدی…
اسمتم یادمه…
مشخصه فهمیدم این موضوع با عقل هیچکس جور در نمیاد
چقدر خوب
خب مشخصه
در ضمن اونروز نه دیشب
من خوددمم الان سردرگمم ???
باشه قبول? با هردتاتونم
و نرگس این دوستی چیز جالبی نداره و عواقب خوبی هم در انتظارش نیست …
این دوستی مث باهم بودن عقربو لاک پشته عقرب آخر واسه غریزه ای که داره لاک پشت رو که کمکش کرده نیش میزنه
و چیز دیگه ای که هست حداقل من میدونن اینه که خوناشاما در اصل توی آفتاب نمیسوزه و این فقط شرطی برای جذاب تر شدن فیلم هایی هست که میبینیم و آب مقدس و سلیب و آینه هم هیچ تاثیری روی اون ها نداره فقط چوب
درضمن یه چیزی من نمیخوام به کسی توهین بشه اما من کامنتارو خوندم عالیس خودشم بخونه متوجه میشه حرف های که توی یه کامنت و کامنتای قبل گفته با هم مغایرت داره و شاید حتی برعکس هم هم باشه این عجیب نیست؟خوب واقعیت رو هرچند بار هم که بنویسی تغیر نمیکنه پس نمیدونم چه دایلی واسه این موضوع هست
بچه ها سلام به همگی
چیزی که میخوام بگم رو نمیدونم باور میکنین یا نه چون حتی وقتی به صمیمی ترین دوستم گفتم حرفم رو به سخره گرفت و گفت خیالاتی شدی من نه میگم خوناشامم نه گرگینه اما خوب مثل خیلیای دیگه دوس دارم باشم چون واقعا از درون تنهام خیلی بده همه تورو یه دختر شاد ببینن ولی واقعا نباشی قدرت جادویی و ماورایی ندارم ولی خوب مادرم همیشه خواب هایی میبینه که کاملا به واقعیت تبدیل میشن مادربزرگ هم همینطور بود اما من خوب من خواب میبینم واضح هم هستن اما اینکه به واقعیت تبدیل بشن نه در عوض هرکی هرجارو بهم بگن میتونم راجع به به آیندش البته نه خیلی زیاد و خلق و خوش و مشکلاتی که دارن یا قبل از اینکه کسی رو ببینم میتونم احساس کنم که بده یا نه یعنی اگر آدم جالبی نباشه حس بدی بهش دارم
اما اینا اصلا مهم نیست خوب من معمولا زیاد میرم بیرون اما این چند ماهه زیاد نبوده یک هفتههفتهی پیش بود شاید هم دو سه روز اینور اونور تر یکی از دوستام میخواستن برن تهران زیاد باهاش صمیمی نبودم ولی واسه ی عوض شدن حال و هوام به مهمونی که تو خونه ی خودش گرفته بود رفتم حوالی ساعت ۷تا ۱۱ونیم هم بودیم من با ماشین نرفته بودم چون دختر خالم که همون دوست صمیمیم هست اومد دنبالم اما برگشتن نتونست منو تا خود خونم برسونه سر خیابون پیاده کرد منم خوب داشتم میومدم خونه از دور چراغای خونه خاموش بودن این سمت خیابون بالاتر از خونمون یه کوچه هست حالت مادی داره یه رود کوچولو رد میشه و پر درخته داشتم از دم اونجا رد میشدم یهو یه نفر دست گذاشت جلو دهنم کشیدم داخل کوچه خیلی ترسیده بودم بدنم وحشتناک یخ کرده بود چشامو وا کردم طرف لاغر بود قدش از من بلندتر زیار سفید نبود اما چشماش خوب چشماش خیلی ترسناک بود سیاه سیاه دورشون قرمز شده دندوناش مث کسی که عصبانیه رو حم گذاشته بود فشار میداد نمدونستم چیکار کنم کسی نبود التماسش کردم گفتم ولم کن اما دم دهنمو گرفته بود زیاد واضح نبود اما یهو شانس آوردم ول کرد رفت طرف همون رود منم دویدم رفتم خونه بعد از اون حتی فرداش به دختر خالم گفتم بابا طرف عجیب غریب گفت نه یه جیب بری چیزی بوده از خیرت گذشته اما اصن حرفش با عقل جور در نمیومد و فقط مسخره کرد آخه چیز غیر عادیه دیگه ای هم بودفقط از راه پل داخل کوچه میشد رفت اونور اما اونور پل روکه ادامه داشت تا یه کوچه و اونسرش میخورد به خیابون رو تازه خاک برداری کرده بودن و راه عبور نداشت پس چه جور خوب اکثر خریدارو من میکنم لوازمو من میخرم پس فردای اون شب رفتم خرید طرف و دیدم یهو برگشت رفت چندبار دیگه هم دیدمش اما یهو بر میگشت میرفت خو با اون مشخصات تنها کاری که میتونستم بکنم خوب تو نت سرچ کردن میزد خوناشاما اینطورین فلانن بهمانن خوب همیشه معتقدم که خوناشام و گرگینه و ساحره هست اما اینکه ببینمشون خواهشا بهم بگین چی دیدم چی بوده حداقل اگه چیزی میدونید هم میترسم هم کنجکاوم اصن چی بوده چرا ولم کرد اصلا چطور از اونجا رد شد
واقعا نرگس این دوستی به نظرت غیر عادی نیس…
اون دشمنته به حرفم گوش کن…
عالیس وقتی دیگه باهم حرف نزدیم
الان هم من افسردگیم شدم به منم ضربه خورد دقیقا مثل تو که ضربه خوردی از لحاظ روحی ??
شاید دیگه نتونم دوستی مثل تو پیدا کنم
حداقلش به من یکی ثابت شده که خوناشامی
???
حرفای دیگرانم دیگه اهمیت نمیدم
عالیس خداییش نوش جونت هرچی ادم کشتی ?
خونشون خوردی .
از حرفای این گرگینه الفا نارحت نشو .
اون زمان که باهام حرف زدی باعث شدی از خودکوشی کردن دست بکشم افسرده گیم بهتر بشه
لااقل یک کاری کردی دوباره به زندگیم برگردم معنیش بفهمم .
تو دوست خوبی هستی .
???
الفا من حرفی باهات ندارم
از کجا معلوم خودت برای اینکه عالیس از سر راهت برداری . هی به من میگی می خواد بکشتت .
معلومه اون دشمن تویه تو میخوای این از دستش راهت بشی .
عالیس بهترین دوستمه وبرای همیشه قبولش دارم
نمیزارم با حرفات ازرش بدی
نرگس منو تو حرف زدیم …
یعنی بازم طرف الیسو میگیری !!
این طوری تو میمیری…
عالیس خیلی دلم می خواد مثل قدیما باهم حرف بزنیم ❤ ابجی ??دلم خیلی برات تنگ شده
میددنم نمیتونی شماره جدیدت بزاری تو سایت
لااقل خودت بیا ایدی تلگرامم ?
عالیس راست میگه
من خودمم عکساشو دیدم
الفا من نمیتونم این حقیقت قبول کنم که می خواسته بهم اسیب بزنه .
خو الیس حداقل یه دونه از اون چیزایی که گفتم رو حل کن…
مثلا چجوری اومدی بالا سر نرگس ، بو کشیدی ؟…
تو که اصلا نرگس رو ندیدی که حتی بخوای بوشو حس کنی…
سعی کن یکی شونو با دروغ ماس مالی کنی خو…
فقط نگو که نیاز ندارم به تو ثابت کنم چون این مزخرفترین چیزیه که تو عمرم شنیدم چون من یکی دارم کل خوناشام بودت رو میبرم زیر سوال…
یکی از ۱۰ تا دلیلم رو رد کن…
تا منم جوابتو بدم…
تو خیچ دلیلی علیه من نداری…
اما هیچ کدوم از سوالای منم جواب ندادی و من دلیلا واقعی خودمو دارم…
تو فقط میگی که من خوناشام چون یه بار بیشتر نگفتم و اصلنم برام مهم نیس بقیه چی میگن ، در حالی که دروغ میگی…
یه دختر ۱۵ یا ۱۶ ساله ۲ تا کتاب قصه خونده و میگه من خوناشامم چون فقط یه بار گفتم و برامم مهم نیس در موردم چی میگن…
الیس حداقل من یه چیزی برا ثابت کردن حرفام دارم…
من اطلاعات دارم اما تو چی …
تو دو تا کتاب قصه شاهو پریون خوندی و الان ادعای خوناشامی میکنی…
اگه من ادعای گرگینه بودنم می اومد خودمو لایکن افسانه ای میکردم که خیلی خیلی قدرتمنده و مثه خوناشاما جاودانس…
تازه یکی از دلایلی که من انقدر اسم چش سفید میارم اینه که هیچکس ما رو نمیشناسه و من دوس دارم که حداقل داخل تاریخ اسمی از ما برده بشه که حداقل اگه اسمی از چش سفیدا بردیم ، طرف نگه که این داره چرتو پرت میگه…
ضمنا…
اگه تو برا خودت خوناشامی پس چرا اصلا اومدی داخل این سایت…
واقعا نرگس من به این چی بگم جابه جا شده تو قصه خوندی و ادعا میکنی
برم مهم نیست باور کنی یانه
مثل این میمونه که من توی ی سایتی همش بگم من خون آشامم تا باور کنن و چیزی برای ثابت کردن هم نداشته باشم
ولی چیشد این کارو نکردم دیدم راجبه جون نوشتن یک بار بیشتر هم نگفتم ی بار گفتم خون آشامم اگر هم داخل پیام هام اسم خون آشام اومده چون سوال پرسیدن
خیلیا اومدن واتساپ و جواب هاشونو گرفتن و رفتن
هیچ سوالی نبوده که جواب نداده باشم
مخصوصا به نرگس
من به نرگس ثابت کردم من به خیلیا ثابت کردم اما نیازی نداره به تو ثابت کنم
حتی اگه عکس هم میخای میدم
و به کسایی که ثابت نکردم چون میدونستم چیزی گیر خودم نمیاد به این دلیل نکردم
تنها دلیلی که تو میگی که من گرگینه نیستم اینه که زیاد میگم که گرگینه الفام…
یه الفا همیشه الفاییش رو به رخ میکشه مثه گرگی که دمش رو بالا میگیره…
اما من ۱۰ تا دلیل دارم…
یک . خوناشاما جلو افتاب نمیسوزن اما تو میگی که خانوادت میسوزن…
دو . خوناشاما خون نمیخورن اما تو خون میخوری…
سه . کت پایرز و بت پایرز و اینا اصلا وجود ندارن و ساخته ذهنن…
چهار . پری دریایی و اینا اصلا وجود ندارن و همه شون جنن اما تو بالاها گفتی که میخوای بری تو غار پیش پری ها…
پنج . خوناشاما و گرگینه ها اصلا نمیتونن اجنه رو کنترل کنن و اتفاقا برعکسه و با اونا دشمنن…
شیش . تو میگی که اومدی بالا سر الیس در حالی که ادرس خونشونو نداری ، پس چطور اومدی بالا سرش…تازه اصلا کی بهت اجازه داده که بیای داخل…
هفت . تو حتی اون سواله ای که اون اول اولا ازت پرسیدمم جواب ندادی ، اون سوال برا یه خوناشام باید خیلی راحت باشه چون امکان نداره که بزرگ ترین دشمنت رو نشناسی و اما بعدش بگی که باهاشون جنگیدم…
هشت . تو میگی زامبی واقعیه اما زامبی اصلا وجود نداره ، به کسی که سگ گازش گرفته و حار شده میگن زامبی چون ادم میخوره و اگه کسه دیگه ای رو گاز بگیره اون فرد دومم حار میشه ، این یعنی زامبی…
نه . تو میگی که تو یه شهر زندگی میکنی که پر از هیولاست که اسمش شهر وحشه ، این مزخرف ترین چیزیه که به عمرم شنیدم ، تو حتما با باغ وحش اشتباش گرفتی…
ده . حرفای شهرامم هست که اونم میگه که تو خوناشام نیستی…
حالا تو بگو چند تا دلیل علیه من داری که میگه من گرگینه نیستم…
ببین پشه…
اگه چشاتو درست کنی میتونی ببینی که من اون بالا ها هم نوشتم که من یه گرگینه ام و گرگینه هام نگهبانن …
من نمیخوام نرگس مثه نفرای قبلی که افرادی مثه تو براشون ادعای دوستی میکرده ، بمیره…
ضمنا…
هر کسی که با من حرف زده ، فهمیده که من گرگینه ام و منم گفتم برام مهم نیس….
فک میکنی چرا دیگه اون علی ئه حرف نمیزنه ، چون بتائه من باهاش حرف زد…
و اگه من قدرتم برام مهم بود خو تا الان همه چیزو لو داده بودم و قدرتامو گفته بودم تا همین جا از ترس بمیری بچه…
تو به جای ننه ی منی مامان بزرگ دروغ گو…
برو لاهافتو بدوز البته اگه راست گفته باشی…
من چند تا دلیل دارم که بگم گرگینه ام اما تو فقط یه عکس ساختگی برا نرگس فرستادی و اونم باور کرده…
تو هم خون میخوری و هم جلو میگی که خانوادت جلو آفتاب میسوزن و از نژاد کت پایرزی…
اصلا کت پایرز و بت پایرزی وجود نداره ، اسم ژن ها یه چیز دیگس و افراد دروغ گویی مثه تو اینا رو گفتن
یه چیز به هردوتا تون میگم
درسته که عالیس الفا قبول نداره
و الفا عالیس قبول نداره
و دشمن هم هستین
اما تاکی می خواین به این جر بحث ادامه بدین
خودتون خسته میشین و اعصاب برای خودتون نمی زارین .
پس لطفا احترام همدیگرو حفظ کنید
درسته باهم دشمن هستین
قبول
اما دیگه بس کنید.
ومن خودم بی طرف میگرم تو این قضیه ??♀️
سلام الیس میشه دوباره شماره جدیدتو بگذاری
و دقیقا چیزایی که به نرگس گفتم واقعییت پیدا کرد میتونی از خودش بپرسی
سلام الیس میشه دوباره شمارتو بگزاری یا ایدی تلگرامت خواهش میکنم
آلفا من نیازی ندارم به تو ثابت کنم
و کسایی نیاز به ثابت کردن دارن که دمبو دقیقه داره میگه من گرگینه هستم و خون آشام هستم
خب من ی بار بیشتر نگفتم و هرکی نظر خودشو گفته
منم اصلا احمیت به نظراتشون ندادم
آلفا تو میخای ی کاری کنی که نرگس از پشت به من خنجر بزنه و بیاد سمت تو
تو هرکاری میکنی که بقیه فکر کنن تو گرگینه ای اما من اصلا برام مهم نیست که چی فکر میکنن من برای خودم خون آشامم نه برای دیگران
اما تو برای خودت گرگینه نیستی و برای دیگران میخای گرگینه باشی چون اصلا گرگینه نیستی
کسی که همش میگه من ژن دارم من قوی هستم من گرگینه هستم یا خون آشام خیلی قشنگ معلومه که داره دروغ میگه من یک بار بیشتر نگفتم که خون آشامم و نظر بقیه برام هیچه چون من برای خودمم نه برای بقیه
نرگس مثل ی خواهر برای من میمونه من نمیخام بهش آسیب بزنم تو میخای اعصاب منو خورد کنی که ی چیزی بگم و همونو بر الیحم استفاده کنی اما هرچی تلاش کنی نمیتونی
من بعضی از آینده هارو که میدیدم بیشتر درمورد نرگس بود و چنتاشو گفتم
نرگس نمیخام نگرانت کنم راجبه آینده ولی بهتره بهش فکر نکنی و خودتو نگران نکنی
تنها دلیلش اینه که دروغ میگه و گفته…
نرگس چرا انقدر زود باوری …
بابا الیس اصلا تا حالا نیومده بالا سرت و اصلا جن ها رو کنترل نمیکنه و اصلا تو رو نپایده...
عالیس تو گفدی تشنه خونم بودی از بچگیم پس چرا همون بچگیم نکشتیم ؟
اصلا این همه انسان هست چرا من؟
مگه همین خونی که میگی چی داره که از بچگییم منو میپاییدی ؟
عالیس داری یه چیزی از من مخفی میکنی ؟
میخاستم بکشمت اما مثل ی حسار دورت بود و نمیتونستم نزدیکت بشم ?
خون تو چون ی طعم خاسی داره اگه تو بمیری ی نفر دیگه به دنیا میاد که خونی مثل خون تو داره
این پیام بالایی هیچ ربطی به گرگینه نداره
من دست به کار شدم که ترو بکشونم شیراز تا بکشمت اما نشد من ی کاری کردم که تو خودت بیای سمت من تا بتونم از زمان استفاده کنم و بکشمت خب اومدی ولی نتونستم بکشمت چون مثل ی سگ خونگی شده بودم احلی و بی رحم از زمانی که بلاکت کردم همچی اوض شد و هنوذ من تشنه ی خون تو هستم ?
وات دِه فاااک…
وات ده فااک…
این ۲ پیام آخر مال من نبود …
مال بتام بود …
وات دِه فاک…
وات ده فک…
این ۲ پیام آخر مال من نبود …
مال بتام بود …
که اونم نمیشه اینجا گفت…
البته میتونی از الیسم بپرسی اما الیس این چند روزی حار شده . فکر نکنم بیاد پیشت…
تازه الیس خیلی داستانی حرف میزنه و چرتو پرت زیاد میگه و من اصلا فک نکنم که واقعا خوناشام باشه…
اگه واقعا دنبال اطلاعاتی ، من میتونم بهت بگم اما نه همه چیزو …
خب اگه نمی تونی اینجا بگی
۰۹۹۰۹۱۳۷۱۸۴
اینم شمارم تو واتساپ پیام بده اگه واقعا خون اشام یا گرگینه باشید حتما یه راهی واسه ثابت کردنش وجود داره اگه باشه دوست دارم بدونم ۰۹۹۰۹۱۳۷۱۸۴
من کلی چی دارم برای ثابت کردن دارم اما پیام نمیدم
چون که قرار نیست کسی شمارمو بفهمه
علی تا زمانی که با چشم خودت نبینی هیچکس نمیتونه به تو ثابت کنه که گرگینه یا خوناشام واقعیه…
منم نه میتونم از خودم عکس بگیرم و نه فیلم…
چشمام خیلی نور داره و تازه اگه تا یه حدی تبدیل بشم باید تا آخرش برم…
یعنی باید به شکل یه گرگ بزرگ در بیام و سروصدا زیاد داره…
پس از اینجا فقط میتونم بهت اطلاعات بدم تا باور کنی…
الیس عزیزم چقدر زر میزنی…
اخر زمان انسانا کجا بود….
فقط هر چندین سال یه بار اون طور میشه که البته کمی گرگینه ها رو ضعیف میکنه…کمی…
اما نرگس حق با الیسه داخل اونجایی که گفته تو مثه مایی…
تو واقعا یه ژنی داری اما نمیدونم چی…
الیسم نمیدونه…
ولی میتونم بفهمم…
اما ژنت فکر نکنم در اون حد باشه که بشه بهت گفت گرگینه یا خوناشام ، همون انسانی فقط قویتر با چند ویژگی …
خب اگه نمی تونی اینجا بگی
۰۹۹۰۹۱۳۷۱۸۴
اینم شمارم تو واتساپ پیام بده
ولی خو من فقط میتونم که ژن خوناشام و گرگینه رو بگم اما اون میتونه که تمامشون رو بگه…
البته چون من فعلا با بقیه هیولاها رو به رو نشدم…
اون میتونه ببینتشون …
مثلا انرژی چش سفیدا رو مثه یه گوی سفید درونشون میبینه…
اما من حسشون میکنم…
جالب اینه حس من بهتره…
یعنی من بهتر میتونم تشخیص بدم…
الفا اگه تلگرام گروه زدی این ایدی تلگرامم Nargess1212@
چطور شما و دوست خوناشامتون میتونید بفهمین که شخص اون ژن رو داره ؟
مگه الیس نگفت که رفته…
تازه من مطمئنم که هیچ جا نرفته اگرم رفته ، نرفته داخل غار . فقط خونَشونو جابه جا کردن و الانم داره این کامنتو میخونه…
گفتم که دوباره باید از هم جدا شیم یعنی اینو نفهمیدید یا نخواندید؟ ?♀️
من تاحالا چش سفید دیگه ای ندیدم و من قدرتمند ترینشون نیستم…
من فقط یه چش سفید الفام…
گرگینه نفرین نیست . خوبی هست اما زمانی که خودتو کنترل کنی…
اون اوایلش واقعا مثه یه نفرین میمونه…
این موضوع راسته که گرگینه ها دچار نفرین هستن و عذاب میکشن و الفا تو قدرت مند ترینشون هستی؟
چرا خبری از عالیس نیست ؟?
الفا به نظر من واقعا الیس خوناشاما خودم رد دندوناشو روی گرون اون دختر دیدم برام عکس فرستاد .
نرگس اون دختر مرد
خب کشتنش چون خیانت کرد رفت و به شکارچی جای مارو گفت بقیه هم کشتنش
تازه جواد هم با اونا بوده جواد هم اصیل زاده نبوده من تبدیلش کردم ??♀️
خودت بهتر از همه اطلاعات داری خودت بساز ی
تو تلگرام ?
بعدا که مادرم به سن پانزده سالگی می ریسه جنا دستاشو حنا میکنن یا وسایلشو بر میدارن
خودمم والا نمدونم ??♀️ ولی این یکی که گفدم مادرم برام گفده
من یا تو یا الیس یا یکی دیگه…
حتما باید یه گروهی بسازیم …
حالا چه داخل تلگرام یا واتساپ یا …
اعصابم خراب شد از بس صبر کردم تا این سایت بیاد…
خیلی مزخرفه…
خو این ۳ تا جواب داره…
۱- مامان بزرگت خرت کرده?…
۲-یه کسی براشون دعایی خونده یا یه دعایی داخل خونه بوده یا یه دعایی رو مامانت بوده…
۳-مامان بزرگت و مامانت هر دو ژن داشتن یا یکی شون ژن داشته…
نمیدونم تا حالا نشنیده بودم ماه کامل قرمز بشه…
اما شنیدم که داخل ماه گرفتگی ، ماه قرمز میشه…
ماه اصلا تاثیری رو گرگینه ها نداره…
یا شایدم رو من نداره…
اینکه گفدی ممکنه من ژن داشته باشم حالا خوبه یا بد؟
یه سوال ماه قرمز رنگ نشانه چیه .
منظورم ماه کامل بشه قرمز رنگ در بیاد .
؟؟؟
آخر زمان انسان ها
مادر بزرگم بهم گفد: زمانی که مامانم دنیا اونده بود
شب اول مادر بزرگم تنها بودش خودش مادرم که تازه
نوزاد بود دنیا اونده بود یه ال با موهای بلند لباس سفید رنگ تاپشت پا پاهاشم سم دار بود ویه چاقو دستش داشت اما مادر بزگم ازش میترسه اما اون ال نگاه به مادرم که نوزاد بود میندازه کاری به مادر بزرگم . نوزادش که مادرم میشه نداره و نامرئی میشه .
همیشه برای جای تعجب داشت چرا اون جن کاری بهشون نداشت
الیس راستی اگه داری این پیامو میخونی بدون که در مورد ژن گرگینه داخل اون فیلم حق با من بود و تو از اونا فیلم نگرفتی و اونو از یه پست اینستا برداشتی…
میتونم پیجش رو هم نشونت بدم…
ضایع شدی?
من خوناشاما رو نمیدونم اما بعضی از گرگینه ها از حسی میتونن افرادی که ژن دارن رو تشخیص بدن…
من تو رو ندیدم اما فک ککنم که یه ژنی داشته باشی…
خیلی از مردم ژن دارن اما نمیدونن…
من و دوست خوناشامم میتونیم که ژن ها رو تشخیص بدیم…
منظورت چیه یعنی من انسان نیستم ?
عالیس بهم گفده بود از بچگیم منو میدیده یا از دور باهام همچین چیزی گفد بهم گفد چون من خیلی شبیه به اونا بودم
همینارو بهم گفد ولی الان بهم میگه تشنه خونم بوده که جنارو میفرستاده
والا خودمم نمیدونم ??♀️
خداییش یه دلیل بیارید که من گرگینه و خون اشام رو باور کنم
نرگس درسته من از بچه گیت میپاییدمت چون تشنه ی خونت بودم
تو دختری هستی که تنهایی و با دوتا از موجودات افسانه ای به قول انسان ها داری حرف میزنی
نرگس تو مثل مایی فقط خبر نداری
اما جدی میگم…
طوری که تو حرف میزنی انگار که واقعا یه ژنی داری…
همین وفاداری و جنو این چیزا…
راستش بهت مشکوک شدم
منو رفیقام جن خیلی دنبالمونه…
همین پری شب خواب و قیافه یکیشونو دیدم…
اما به چند دلیل جرئت نمیکنن به من نزدیک بشن…
نه بیرون بودم…
من اصلا باور ندارم که الیس خوناشام باشه…
فقط چند تا دلیل هست که اونام قانع کننده نیستن …
ولی احتیاط شرط عقله …
راستی تو متمئنی که جن ها دنبالتن ؟
چون جن دنبال ادمای عادی نمیره…
بیشتر دنبال اونایی هستن که ژن دارن…
نرگس من فک نکنم تو عادی باشی . اینو از الیسم بپرس…
ولی من هنوز باور ندارم که عالیس ادمارو میکشه .
هرچی کار میکنم نمی تونم خودم قانع کنم که این حرفایی که در مورد عالیس زدی حقیقت داره ?
واقعا موندم که چطور ممکنه گرگینه و خون اشام وجود داشته باشه
اونایی که ادعا میکنن گرگینه و خون اشام هستن یه توضیح بدید
کسی نظر تورو نخاست اگه میخای بشو شام امشب من
چه غذایی بشه امشب ?
ببخشید نرگس ولی حقیقت داره
الفا برات اتفاقی افتاده که جواب نمیدی؟
منظورت کدوم یکی از حرفام بود که گفدی با عقل جور در بیاد ؟ ?
خدائش الفا عالیس وقتی حرف میزنین منو گیج کردین موندم کدوم یکیتون هستین ?
دیدی چرت پرت نمیگم ?
من فقط دلیل اینکه اینده رو میبینم بدونم همین
مرسی که گفدی .
بعضی اخلاق تو عالیس شبیه هم میشه
نرگس لطفا چرتو پرت نگو…
اگه یه جن ازت محافظت کرده حتما به خاطر ایت الکرسی بوده و اینکه منم یه جن دارم که کمکم میکنه…
اگه تو خوابای اینده رو میبینی به خاطر اینه وقتی که خوابی روح از بدنت جدا میشه و میره به یه عالمی دیگه که اونجا روحت آیندت رو میبینه و همه ما داریم اما یادمون نمیاد …
اما انگار که تو یادت میاد…
یه چیزی بگو که با عقل جور در بیاد…
عالیس لطفا مطلب بالا که گفدن توضیح بده؟
اینکه من خوابای مربوط به اینده میبینم دلیلش چیه؟
همون اتفاق برام میفته ؟
اونا کاره منه
خب………
بعضی شبا میام بالای سرت ?
ونمیدونم چرا من بالا سره هرکی میرم که خوابه خواب آینده رو میبینه یا به هر انسانی که دستمو داراز میکنم که بزنم به گردنش خون هاش میان روی صطح پوستش
ببخشید که اعضیت میشی
عالیس به خاطر خانوادم که دوس ندارم از دستشون بدم باشه .
فقط یه سوالم جواب بده یعنی شما نمی تونین انسان ها رو تبدیل کنین؟
موقعی که اون جن می خواست من تسخیر کنه
زمانی که از دعا نویسه پرسیدم گفد من یه محافظ از جن داشتم که شانس اوردم تسخیرم نکرد این درسته ؟
اره
اگه ما حکومت رو از شما میگرفتیم اونم به صورت کامل خیلی خوب میشد اما همون قضیه حکومت و جنگ باعث کم شدن نژاد ما شد…
اونا وقتی به خوناشاما حمله کردن ، داشتن همه رو میکشتن و هیچ خوناشامی حریفشون نمیشد…
اما خو یه مشکلی پیش اومد و چند گرگینه خیانتکار از نژاد های مختلف ، تمام نژاد های گرگینه رو به جون ما انداخت…
و جنگ گرگینه و خوناشاما با گرگینه های چش سفید شروع شد…
راستش چش سفیدا داشتن همه رو با هم میکشتن یعنی حتی گرگینه ها هم حریفشون نمیشدن تا اینکه بقیه گرگینه ها جادو یاد گرفتن…
برا همینه که گرگینه های برقی و ذهن خوان و غول پیکر و خیلی های دیگه داریم…
خلاصه با هزار بدبختی تونستن چش سفیدا رو شکست بدن و ما رو بیرون کنن…
برا همینه که چش سفیدا دشمن اصلیه اصلیه خوناشاما هستن و با بقیه گرگینه ها هم نمیسازن…
قدیم ما انسان ها رو میکشتیم و شما از اونا محافظت میکردین اما از وقتی که بعضی هاتون به خونخواری افتادین…
ما دیدیم که خیلی بد جور دارین ادم میکشین پس ما از ادما محافظت کردیم و جالب اینه که انسانا ما رو پذیرفتن…
الان من به خیلی ها گفتم و ازمم استقبال کردن…
آلفا چرا از انسان ها محافظت میکنین آخه
انسان ها اونایی هستن که چندین سال مارو شکار میکردن و عذاب میدادن
چرا ازشون محافظت میکنین انسان ها دشمن شماها و غذای ماها هستن و اسباببازی جادوگرها
جوری میگی که انگار ادما ، خوناشام و جادوگر شکار نمیکنن…
ادما برا بقیه گرگینه ها مثه بازی میمونن…
میفتن دنبال ادما اونا فرار میکنن و یا میترسوننشون?
نرگس من نمیخام بهت آسیب بزنم ولی نمیتونم بیشتر از این خودمو کنترل کنم
ممکنه که ی روز کنترل خودمو از دست بدم و بکشمت اونم شب نصفه شب موقع خواب لطفا ازم دور باش چون اگه کنترل خودمو از دست بدم دیگه سنگ رو سنگ بند نمیشه
لطفا ازم دوری کن
لطفا???
باو بیا منو بکش لااقل???
نرگس من از زمانی که بلاکت کردم دوباره تشنه ی خون شده بودم و کنترل خودمو از دست داده بودم
من ی مدت یک ماه ما پدید شده بودم و تنها بودم که بتونم حال عادیمو پیدا کنم به مدت یک ماه چشمام از رنگ قرمز دیگه هیچ رنگی نمیشد
بعد یک ماه چشمام به حالت عادی برگشت و منم برگشتم پیش بقیه و به شکار انسان ها شروع کردم
نرگس من ی قاتلم اونم از نوع بدش
هرکاری هم بکنم نمیتونم انسان نکشم و غذا نخورم و خودمو کنترل کنم
انسان نبودن یه باری تو خواب راه میفرتم رفتم پیش دعا نویس گفد کار جنه بود .
اما مادرم سن من بود جنا دستاش حنا میکردن گاهی هم بدنش کبود میشد . به نظرم من که کار عالیس نمیتونه باشع ؟
خب
حرفی ندارم بزنم
من اون موقع تشنه ی خون بودم و جن هارو میفرستادم تا ی منبع خون خوب پیدا کنن که ترو گزاشتن سره راهم
خب نرگس من به یاماچ گفتم که ی کاری کنه که تو به من پیام بدی ولی هیچ وقت فکر نمیکردم که ی کاری کنی بتونم خودمو کنترل کنم
عالیس راست میگه که جنارو کنترل میکنه چون یکیشون می خواست منو تسخیر کنه نتونست .
از یهه نفر دیگه پرسیدم که کارش با جنه بود اظحار میکرد .
بابا حتما یه بسم الله یا یه چیزی شده …
این اصلا دلیل منطقی نیس…
یه دعایی چیزی با خودت داشته باش تا دوباره نیان سراغت…
نرگس من ساعت های زوج یه نگاهی به این سایت میندازم…
تو هم ساعت های فرد …
این طوری زود تر میتونیم حرف بزنیم…
تاحالا شده که چند نفر بیفتن دنبالت تا بزننت یا بکشنت.؟..
نرگس…
بابا چرا نمیفهمی…
من یه نگهبانم و اون دشمن منه و تو غذاشی …
ما باید تمام تلاشمونو بکنیم تا شما از اونا دور باشین و الا میمیرین…
فکر کردی بچه بازیه…
تو با یه خوناشام خونخوار رفیقی که اگه ببینتت خونتو میخوره و بعد مثه سگ جون میدی…
منم خو از اینجا ازم کاری بر نمیاد …
اون دقیقا مثه کیک تولد خوشگل اما سمی میمونه که اگه ازش بخوری میمیری…
خوناشامای کمی خونخوارن که شاید شاید الیس جزو اونا باشه…
شاید
آره من جز اونا هستم نرگس
به این دلیل منو برای همه. ی جنگ ها حاظر میکنن
چون کسایی مثل من کمیاب هستن
اونا فکر میکنن من قوی هستم
عالیس خودت مگه نگفدی اون دختررو تبدیل کردی تازه عکسشو بهم نشون دادی یا اون غذات بود ؟
این موضوع هیچ وقت هیچوقت دوستیمون از بین نمی بره
چرا اینقدر برات ارزش داره که من بهم بفهمونی که دشمنمه عالیس ؟
اسمم همون نرگس صدا کن
چون اگه این کارو نکنم تو هم میمیری…
من نگفدم که شاهرخی میشناسی یانه گفدم اگه لینک کانال داری بده ??♀️
بعدم من شنیدم که خوناشام انسان تبدیل میکردن که برده شون بشن ?
تو گفتی لینک کانال شاهرخی رو بده…
خو من وقتی شاهرخی رو نمیشناسم چطوری میخوام به تو لینک کانالشو بدم…
میعادیس قبول کن که اون دشمنته و تو باید ازش دور باشی…..
درسته که ما وحشی تر و عصبی تر از خوناشاما ایم اما این گرگینه ها هستن که دارن از شما محافظت میکنن و تازه این گرگینه های چش سفید بودن که حکومت اصلی رو از خوناشاما گرفتن …
اگه این کارو نمیکردن شما الان باید مثه گوسفند داخل طویله بودین برا غذاشون…
البته این قضیه حکومت داستانی داره که قبل از به دنیا اومدن منه …
الیس تو خو داری دروغ میگی حد اقل بهترشو بگو…
تو خوناشام نیستی …
اگرم باشی خون نمیخوری…
حتی اگرم خون بخوری دیگه جن ها رو که کنترل نمیکنی…
حداقل یه چیزی بگو که با عقل جور در بیاد
میعادیس…
نرگس…
فکر کردی باهات شوخی دارم…
میگم که من شاهرخی نمیشناسم…
عالیس من میدونستم که یک خوناشام هستی و اینکه من منبع غذاییت حساب میام و حدس زده بودم که کنترلت از دست بدی .اما باهمه این حرفا خطرشو پذیرفتم که باهات دوست باشم چون انسان اطرافم کمتر درکم میکردن اما تو بیشتر از اونا درکم میکردی . بقیه انسان فکر میکنن من عجیبم بعضی وقتا چیزایی حدس میزنم که خودم قبلا اونا نه ندیدم نه نشنیدم .
اما عالیس با تمام این حرفا از ته قلبم دوست دارم شاید هم نوعت نباشم و اما حتی من که انسان هستم از غریضم استفاده میکنم هر شخصی انسان خوناشام گرگینه براثاث چیزی افریده شدن و غریضه وجودیشون هستند این که اشکال نداره ?
من دوست دارم چون تنها تو من درک میکردی نه بقیه❤ لطفا ۸ سال دیگه بهم زنگ بزن ?
دوست دارم نارحت نباش
مگه تو نرفته بودی…
چی شد …
حتما افتاده برا امشب?…
نرگس چیزایی که آلفا گفت راسته من فقط ۱۰ بار میتونم جلوی خودمو بگیرم و تحمل کنم بعد ۱۰بار حمله میکنم
نرگس ممنونم که از من طرفداری میکنی اما جای من پیش تو نیست و ببخشید که جن ها و میفرستم پیشت
من تو این فکرم که دیگه با هیچ انسانی دوست نباشم
چون کنترل خودمو از دست میدم و جون خودمو در خطر میندازم
منو ببخش???
من میدونم فیلما براثاث واقعیت ساخته نشدن
واقعیت چیزه دیگه ای هست
که هم نوعای من انسان از این واقعیت خبر ندارن
یه لطفی بهم میکنی الفا لینک کنال شاهرخی بهم بدی لطفا ؟ همون کانالی که طلسم اینجور چیزا داشت تو تلگرام ؟
من خودمم نمیتونم داخل دنیای مجازی ثابت کنم که گرگینه ام چون نه میتونم از خودم عکس و نه فیلمی از تبدیل شدنم بگیرم…
فقط میتونم اطلاعات بدم که برامم مهم نیس باورتون بشه یا نه …
اینارم اگه تا الان نگفتم چون موقعیتش پیش نیومده بود…
شما واقعا در مورد خوناشاما و به خصوص گرگینه ها خیلی خیلی مزخرف و فیلمی فکر میکنین…
فکر میکنین ما مثه فیلماییم…
در حالی که خوناشاما داخل افتاب نمیسوزن و خون نمیخورن و تبدیل به حیوون هم نمیشن …
فقط بعضی مواقع مثلا ماه به ماه یه زره خون میخورن اما افرادی هم داریم که معتاد خون باشن که اونا خیلی خیلی کمن…
و خیلی چیزای دیگه هست که شما نمیدونید…
اما من متمئنم که الیس خوناشام نیس…
تنها دلیلی که من خودمو توجیح میکنم که ممکنه که الیس واقعا خوناشام باشه . گرگینه بودن خودمه چون ممکنه که یکی هم مثه من داخل نت باشه و الا هیچ دلیلی نیست که بگیم الیس خوناشامه…
میعادیس اون خوناشامه و تو از خونی پس تو غذاشی…
تازه من میدونستم که هم دیگه رو ندیدین چون تنها دلیلی که زنده ای همینه…
تازه به فرض که اصلا اون تو رو نخور…
فوق فوقش ۱۰ بار میتونه تحمل کنه که تو رو نخوره اما آخرش که میخورت…
تازه یه چیزی…
خوناشاما اصلا خون نمیخورن…
من اخلاقم کلا اگه به یکی اطمینان کنم تا اخر باهاشم و ازش دفاع میکنم ولی اگه یکی منو پس بزنه
دیگه نه. یه دوستی انسان داشتم اسمش فاطمه بود منو پس زد منم دیگه ارطباتم قطع کردم باهاش.
ما اصلا همدیگرو ندیدیم حضوری ?
که بخواد کنترلم کنه
از کجا میدونی…
اگه فقط به چشاش نگاه کنی میتونه کنترلت کنه . جوری که ممکنه همین حرفا رو هم از طرف اون بزنی و یادت نیاد…
عالیس بامن کاری نکرده . نه سحر نه جادو .
فقط دوستمه که ازش طرفداری میکنم .
ولی خدا وکیلی احمقانه ترین کار عمرم این بود که شمارمو داخل این سایت نوشتم…
الانم نمیتونم پاکش کنم…
خدایی هر کی بلده بگه که چطور پاکش کنم…
ما ادم نمیکشیم …
اون گرگینه هاییم که ادم میکشن یا کنترلشونو از دست دادن یا از دستشون عصبانی بودن…
اما اگرم ادم بکشیم زجر کش نمیکنیم…
شما اون بدبخت رو میگیرین بعد ۳ لیتر خونشو خالی میکنین و اخرشم مثه سگ جون میده…
پدر بدبخت در میاد تا بخواد بمیره…
اگرم بگیم که حداقل اون بدبخت رو بکشین بعد خونشو بخورین ، میگین که نه خونش دیگه تازه نیس یا میگین خونش سرد میشه…
بعد توقع دارین نیوفتن دنبالتون تا در ارامش زندگی کنین ……
والا تا الان که کسی از من بدش نیومده…
الیس تو کلا یه دوس انسان بیشتر نداری که اونم معلوم نیس که چیکارش کردی…
تازه مگه من مثه تو ام روزی ۱۰ تا ادم بخورم بعدم برم تو غار …
قدیما ما بد بودیم و شما از مردم محافظت میکردین اما از زمانی که شما به خون خواری افتادین ، ما از مردم محافظت میکنیم …
اما حیف که گرگینه ای دنبالتون نیس تا نذاره اون طور ادما رو سلاخی کنید…
برو بابا…
گور بابای خبر…
از اینجا برین تا دیگه خبری ازتون نباشه..
نه خیلی بقیه دوست دارن شماها باشین
چرا متوجه نمیشی دوران ما تمام شده الان دوران انسان ها هست باید کنار بیای باهاش
ابجی موفق باشی ? ❤❤
چه جالب???…
یه گله خوناشام از پلیسا فرار میکنن…
ما فرار میکنیم مخفی میشیم تا خبری ازمون نشه ی مدت تا دیگه دنبال ما نگردن و دوباره بیایم
چرا گفدی هشت سال دیگه یه حسی بهم میگی اون موقع قراره اتفاق بدی بیفته برای من و یکی از دوستای انسانم ؟
عالیس پس منتظرت هستم میمونم ابجی?