دفاع از خانواده مدنی چگونه است؟

دفاع از خانواده مدنی چگونه است؟

بقا، تداوم و تغییر همه جوامع به عوامل متعددی وابسته است که این وابستگی ها را نام می بریم. یکی از عواملی که اکثر جامعه‌شناسان درباره اهمیت آن اتفاق‌ نظر دارند، نقش نهاد خانواده است؛ بدین معنا که این نهاد خانواده است که وظیفه تولیدمثل، نگهداری و پرورش فرزندان و اجتماعی کردن آنها را به عهده دارد. از طریق خانواده است که افراد جامعه آماده می‌شوند وظایف و مسئولیت‌های متنوع‌تر و پیچیده‌تری را در جامعه انجام دهند.
در جوامع پیشامدرن خانواده گسترده، و در جوامع مدرن خانواده هسته‌ای وظایف مذکور را انجام می‌داده و می‌دهند. در جامعه کنونی ایران، خانواده هسته‌ای خانواده غالب است. البته فرهنگ مردسالار خانواده گسترده می‌تواند در عادات رفتاری خانواده‌های هسته‌ای نیز تداوم پیدا کند که در ایران چنین اتفاقی در بخشی از خانواده‌ها روی داده است.
به‌نظر من، اگر رفتارهای خانوادگی در خانواده‌های شهری ایران را مورد توجه قرار دهیم و در نوع توجیهاتی که در زمینه رفتار خانوادگی در عرصه عمومی ارائه می‌شود، دقت کنیم، می‌توانیم دو تیپ (یا دو نمونه آرمانی) خانواده مردسالار و مدنی را انتزاع کنیم. در قابِ انتهای این نوشته، کوشش کرده‌ام ویژگی‌های این دو تیپ را مشخص کنم. همان‌طور که ویژگی‌های خانواده مردسالار نشان می‌دهد،
این نوع خانواده یکی از عواملی است که تبعیض علیه زنان را به‌طور ساختاری در جامعه نهادینه می‌کند (امری که فمینیست‌ها به‌درستی به آن انتقاد می‌کنند). نکته دیگر آن است که تیپ خانواده مردسالار نه با مقتضیات دوران مدرن سازگار است و نه ویژگی‌ِ رهایی‌بخشی دارد. در مقابل، تیپ خانواده مدنی بیشتر می‌تواند در مهار بحران‌های دوران مدرن به ما کمک کند

چرا به خانواده مدنی توجه نمی‌شود؟

در توضیح بی‌توجهی فمینیست‌ها به خانواده مدنی، می‌توان به‌دلیلی نظری اشاره کرد حتما بخوانید مطالب را: در تحلیل مسائل و معضلات دنیای مدرن (ازجمله معضلات زنان)، ما با دو پارادایم (سرمشقِ تحلیلی) روبه‌رو بوده‌ایم و هستیم. سرمشق اول همان سرمشق علمی‌ـ‌تجربی است. به‌رغم اینکه در میان پیروان این سرمشق معرفت‌شناسی‌های گوناگونی (از تجربه‌گرایان سرسخت تا کانتی‌های نرم‌تر) در جریان بوده است،
اما همه آنها به تجربه‌پذیری، عینیت (objectivity)، عمومیت (universality) و راهگشایی روش علمی در فهم و حل معضلاتِ طبیعی و اجتماعی (ازجمله معضلات زنان) اعتقاد داشته‌اند. سرمشق دوم سرمشق انتقادی است. با آنکه پیروان این سرمشقِ تحلیلی طیفی را تشکیل می‌دهند، در اعتقاد به گزاره‌های زیر اشتراک داشته‌اند و دارند: افراد در جایگاه‌ها و تجربه‌های اجتماعی گوناگون متفاوت می‌اندیشند؛
معیارهای روش علمی، که ادعا می‌شود فراگیر و جهانی هستند، در اصل محصول تجربه خاص جوامع غربی‌اند و تعمیم‌پذیر نیستند؛ علم مدرن مجموعه‌ای از گزاره‌های قابل اتکای تجربی نیست، بلکه بخشی از ابزار پیچیده نظام قدرت و سلطه در دوران مدرن است. در واقع، براساس این دیدگاه، همان‌طور که دین و فرهنگ در غرب می‌توانند توجیه‌کننده نظام سلطه در جامعه باشند، پارادایم علمی‌ـ‌تجربی نیز چنین نقشی ایفا می‌کند. بنابراین، راه رهایی از معضلات جامعه (ازجمله معضلاتِ زنان) تبعیت از سرمشق توجیه‌گر اول نیست، بلکه افشاگری و انتقاد از موقعیت نظام سلطه در دوران مدرن است.
بند ناف موج جدید ادبیات فمینیستی، که از ۱۹۶۰ به بعد در اروپا و امریکا اوج گرفته، بیشتر به سرمشق دوم وصل بوده، و با این اشکال همراه بوده است که در مسیر نقدِ خود بر نظام سلطه در جامعه غربی (یعنی دولت استعمارگر، اقتصاد کاپیتالیستی، رسانه‌های توده‌گر و خانواده مردسالار)،
کمتر به ابعاد مدنی و واقعاً موجودِ تجربه جوامع غربی (مثل سازوکارهای دموکراتیک، اقتصاد رقابتی و کارآمد، عرصه عمومی نقد و بررسی، خانواده مدنی و بررسی معضلات جامعه از طریق اتخاذ روش علمی) توجه کرده و حتی می‌توان گفت آنها را به حاشیه بُرده است. از آنجا که ادبیات فمینیستی در ایران بیشتر از طریق ترجمه متون فرنگی گسترش یافته،
طبیعتاً در میان فمینیست‌های ایرانی نیز با غفلت از توجه به خانواده مدنی و نقش آن در رهایی از معضلاتِ پیش روی جامعه و زنان مواجهیم. فمینیست‌ها در نقدِ وضعیت تبعیض‌آمیز زنان، خانواده مردسالار را مورد نقد قرار می‌دهند و چنان سرگرم این موضوع می‌شوند که از تأکید بر بدیلِ خانواده مردسالار، یعنی خانواده مدنی، غفلت می‌کنند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *