نوروز جشن نوگردانی
نوروز جشن ِ نوگردانی ی ِ جهان و زندگی و آیین ِ نمادین ِ رستاخیز
جشن آغاز بهار و سال نو ِ ایرانی، این آیین کهنْ بنیاد و هزاران ساله، در سنجش با جشن ها و آیین های گردش ِ سال در میان ِ دیگر قوم ها و ملّت ها از یگانگی ی چشم گیری برخوردارست که بدان برتری می بخشد وآن را فراتر از یک جشن ساده ی ملّی می بَرَد و دَرون مایه ای بَشَری و جهانی و حتّا سرشت و مفهومی کیهانی را در نَماد پردازی هایش جلوه گر می سازد. این رویداد نَمادین و اسطوره وار را نمی توان به منزله ی یک عید عادی تلقّی نمود و با نگاهی برون نگر و در چهارچوب تنگ ِ جشن و سرورهای خانوادگی و دید و بازدیدهای چند روزه خلاصه و تعریف کرد.
برای راه یابی به هزارتوهای این سنّت ِ دیرپای ِ هزاره ها و دریافت ِ درست نَمادها و رازواره های آن، ناگزیر باید به پژوهشی ژرف در پیشینه و پُشتوانه های آن پرداخت و گنجینه های کهن را کاوید و لایه به لایه دید و بَررَسید. در گاهان ِ پنجگانه ی ِ زرتشت و نیز در سرودها و متن های ِ نواوستایی — این کهن ترین یادمان های بازمانده از نیاکان مان — اشاره ی روشنی به آیین های ویژه ی نوروزی به چشم نمی خورد؛ امّا در برخی از نیایش سرودها و ستایش نامه هایی که این گنج شایگان فرهنگی فراگیر ِ آنهاست، می توان ردّ ِ پای پاره ای از کُنِش های ایرانیان به هنگام بَرگُزاری ی ِ این آیین ها را بازجُست و ریشه ها و خاستگاه های اسطورگی و سرشت فرهنگی ی آنها را بازشناخت. در بخش َیشت ها، در سرود بلندی به نام فَروَردین یَشت، گزارش شورمَندانه و رازگُشایانه ای از کارکرد و نَقش وَرزی ی َفروَردها (/ فَرَوَشی ها / فَرَوَهرها) ی ِ نیاکان و بازگشت میهمان وار و ناپدیدار آنها به جهان اَستومَند (جهان مادّی/ گیتی) و گذران ِ ده روزه شان در خانه و کاشانه ای که روزگاری در آن می زیسته اند و در کنار گرامیان و دلبندان ِ دودمان، به وصف درآمده است که شرح ِ روشن تر و گویا تر و رساتر آن را در دفترهای ِ بازمانده از ادب ِ فارسی ی ِ میانه ( / پهلوی) و نیز در پاره ای از کتاب های کهن ِ فارسی ی ِ دَری می خوانیم. از آن میان، ابوریحان بیرونی پژوهنده و دانشمند بلندآوازه در سده ی پنجم هجری در کتاب مشهور خود آثارُ الباقیِه عَن ِ القُرون ِ الخالیِه به گستردگی در این باره سخن می گوید و در جُستار خود برای شناخت رمز و راز این آیین ها و کنش های فرهنگی ی دیرینه، نه تنها گنجینه های کهن را می کاود و درهای آنها را به روی خوانندگان اثر گرانبارش می گشاید؛ بلکه از تداوم سُنّت های دیرینه در روزگار خود نیز خبر می دهد و آشکارا می گوید که مردمان دورانش، همچنان پذیرای میهمانان مینَوی ی ِ نوروزی اند و با همه ی توش و توان خویش می کوشند تا با پاکیزه گردانی و نوسازی ی همه ی افزارها و دست مایه های زندگی و آراستن و پیراستن خانه و کاشانه، انگیزه ی خشنودی و سرافرازی ی آن ارجمندان شوند که خویشکاری ی ِ بزرگ ِ هستی شناختی شان نَقش وَرزی در کار ِ نوکردن ِ جان و جهان و زندگی در نمایش ِ سالیانه و مُکاشفه وار ِ (Apocalyptic) رستاخیزست. در رساله ی نوروزنامه نسبت داده به حکیم عمر خیّام نیز با همین نگرش روشنگرانه به پیشینه ی نوروز و سویه ها و ویژگی های آیین های آن رو به رو می شویم و به بخش دیگری از رمز و رازهای آن پی می بریم. امّا در روزگار ما که پژوهش های ایران شناختی در ایران و جهان از ژرفا و گستردگی ی بی سابقه و چشم گیری برخوردار شده است، می توان با کلید- واژه های گشاینده تری به سراغ گنج ِ شایگان ِ باستانی رفت و به درستی به سرچشمه ها راه یافت و سیراب شد. یکی از رهنمون ترین کلید- واژه ها در این جُستار و رازگُشایی، ترکیب – واژه ی پهلوی ی فرَشکَرد است که اصل اوستایی ی آن keretay-frasho بوده. این هَمکَرد از “فرَش” به معنی ی ِ “نو، تازه” (هم ریشه با fresh در انگلیسی) و “کََرد” به مفهوم “کردن، به انجام رسانیدن” ساخته شده است و بر روی هم، معنای “نوکردن گیتی و زندگی” از آن اراده می شود که بر پایه ی اسطوره ی کهن و مُکاشفه ی آینده و رستاخیز جهان (یا — به تعبیر غربی ی
(۱)
آن — Apocalypse) در واپسین هزاره های دوازده گانه از ” زمان کَرانمَند” ِ گیتی ( زمان محدود، زمانی که روزگاری به پایان خواهد رسید) و در پی ِ فرجامین تازش اهریمن و کارگُزارانشبه جهان نیکی و راستی و پاکی، در نبردی به سرداری ی ِ سوشیانت (/ سوشیانس) — رهاننده ای که نوید داده شده است روزی پدیدار خواهد شد و جهان را به نیکی بازخواهد گردانید — و همچنین با پیکار ودلیرمردی ی ِ پهلوانان و شهریاران جاودانه، به انجام خواهد رسید و جهان و مردمان از همه ی ِ آشوبهاو گزندها و تباهکاری های اهریمنی خواهند آسود و “روز و روزگار ِ بِهی” (١) – که هزاره ها “گُم گشته در سرشت ِ شبی سرد” (١) بود — پدیدار خواهد شد. امّا نیاکان ما در گذرگاه زمان و در فرآیند ِ ساختاریابی ی ِ زندگی ی ِ اجتماعی و فرهنگی شان، تنهاچشم به راه آینده و برآورده شدن آرزوی سوزان ِ فرارسیدن ِ پایان هزاره ها و زمان ِ کَرانمَند و پدیداری و خیزش رهایی بخش ِ سوشیانت و جاودانگان ِ همگام و یاورش نماندند و بُن مایه ی اسطوره و گوهر ِ آرمان خواهی ی ِ رستاخیزجویانه را از آرمان شهر ِ دور و دست نیافتنی به گُستره ی ِ زندگی ی گیتیانه و اکنونی ی خویش آوردند و شکوه ِ اسطوره و آرمان ِ نوجویی و نوسازی را گام به گام بازحستند ودر روند ِ سامان بخشی به آیین های نوروزی بازساختند. آنان با گزاردن ِ هرساله ی این جشن و آیین – ای آن، بر باور ِ پرشور ِ خویش به بایستگی ی نوکردن ِ جهان و زندگی و پدیدآوردن بهارانی خجسته مین زندگانی و شایستگی ی ستیز ِ بی امان و پیکار جاودان با سرما و تیرگی ی زمستانی و تباهی و گزند ِ برآیند ِ مَنِش و کُنِش ِ نیروهای ِ کهنه و واپس گرا پای فشردند.اکنون هزاره هاست که ایرانیان در هر جا و در هر حال که باشند، نوروز را با همه ی آیین های گویا و نمادینش در خانه و کاشانه ی خویش جشن می گیرند یا به سخنی رساتر، آن را با همه ی ِ اسطوره های پشتوانه اش می زیَند و هر ساله یک فرَشکَرد ِ کامل و رستاخیز ِ شامل را به نمایش می – گذارند. یکایک آیین ها و کُنِش های ِ نوروزی، جلوه و شکوه ِ بال گشودگی ی ِ شاهینن ِ بلند پرواز ِآرمان و آرزوی ایرانیان را در فراخنای سپهر میهن از دماوند تا الوند، از دِنا تا سَهَند و از دریای ِ خزر تا خلیج نیلگون ِ فارس آفتابی می کنند. آیین میر ِ نوروزی — که در گذشته برگزار می شد – قدرت پوشالی و “حُکم ِ پنج روزه” ی ِ فریفتگان مَسنَد و مَصطَبِه را به ریشخند می گرفت. حافظ در اشاره ای سربسته و — به تعبیر خودش “در پرده” — به همین آیین، می گوید:”سخن در پرده می گویم؛ چو گل از غنچه بیرون آی که بیش از پنج روزی نیست حُکم ِ میر ِ نوروزی!”دست افشانی و پای کوبی ی ِ حاجی فیروز های سرخ جامه و سیاه کرده روی ِ شادی انگیز در کوی و بَرزَن، اسطوره ی گذار ِ پیروزمندانه ی ِ سیاوش از میان ِ کوه آتش و چیرگی ی راستی و پاکی بر دروغ و پلیدی را فرایاد می آوَرَد.خانه تکانی و آراستن ِ سرای و تدارک ِ خوان و خوراک ِ آیینی و نو کردن ِ جامه و افزارهای زندگی وبرافروختن ِ آتش ِ زبانه کش و گرما بخش ِ چهارشنبه سوری (چهارشنبه ی ِ سرخ)، همه نشان از خوش آمد گویی به یادواره ها یا فرَوَشی های نیاکان — میهمانان ِ ده روزه ی ِ نوروزی ی ِ خانواده — دارد و رفتن به پذیره و پیشباز ِ پیک ِ فرخنده گام ِ بهاران ِ خجسته و جان بخش را نوید می دهد. گستردن و آراستن و ویراستن ِ سفره ی ِ هفت سین که سین های هفت گانه اش نشان از ارج گُزاری به هفت سِپند (هستی های وَرجاوَند ِ هفت گانه) در خیال نقش های ِ شاعرانه ی ِ زرتشت ِ گاهان سرای دارد و هریک از آنها به کالبَد ِ گل و گیاه و میوه و جز آن، نماد ِ جداگانه ی گوهرها و ارزش – هایی همچون پرمایگی و رویش و بالیدن و شادمانگی و پویایی و شکوفایی و بَرومَندی و مهروَرزی است، نمایش همه ی ِ سویه ها و بُن مایه های این جشن آیین در یک مجموعه به شمار می آید.
سرانجام، فراهم آمدن بر سر ِ خوان ِ نوروزی و نیایش گزاری و غزل خوانی و ترانه گویی و نغمه -پردازی و در لحظه ی ِ گردش ِ سال، نفس در سینه حبس کردن و خاموش ماندن و چشم بر آب و آینه وشمع ِ فروزان و سبزه و گل شکوفان و پیچ و تاب ماهیان دوختن تا رویداد بزرگ آشکار گردد و زمان وجهانی بِشکوه تر جای ِ آشوب و کابوس پارینه را بگیرد، نقطه ی ِ اوج ِ این سرور ِ شکوهمند است.
بدین سان نوروز و آیین های کهنْ بُنیاد آن، همه ی اسطوره و آرمان و فرهنگ و تاریخ و ادب ِ هزاران ساله ی ایرانیان را یکجا در خود فراهم آورده است و سالی یک بار آنان را در پیوند و پیمان رازآمیز فرهنگی شان به سرآغاز ِ سرآغازها و سرچشمه ی ِ سرچشمه ها می برد تا تن و جان در آب ِ پاکی و راستی بشویند و پیمان نوکنند که همواره ایرانی و نیک اندیشه و نیک گفتار و نیک کردار و نوخواه و نوجو و نوگردان بمانند و تا هستند، آزاده و سرافراز و پویا و کوشا باشند.نوروز یک اتّفاق ساده و یادواره ی ِ رویدادی دینی یا اجتماعی یا سیاسی ی گذرا و یا برآیند ِ باور- مَندی ی ِ جََزمی به ارج و پایگاه یک پیشوا یا پارسا نیست که با دیگردیسی ی نهادهای ناپایدار و دیگرگونی ی سویه ی باورمندی ها رنگ ببازد و در غبار فراموشی فرورود و جای ِ خود را به بَدیلی دیگر بسپارد. این جشنْ آیین ِ بی همتا در هزاره های پیش از اسلام و در روزگاران ِ روایی و فراگیری ی ِ کیش های ِ کهن ِ آریایی و واپسین ِ آنها دین ِ زرتشتی، همان ارج و پایگاهی را داشت که در بیش از یک هزاره ی ِ اخیر و در جامعه ای با بیشترین شمار ِ جمعیّت ِ مسلمان داشته است و دارد و هم اکنون، عموم ایرانیان مسلمان، زرتشتی، یهودی، مسیحی و جُز آن، در فراسوی باورمندی های جداگانه شان، آن را با شورمندی و مهروَرزی ی ِ بُنیادینی برگُزارمی کنند و نه تنها هیچ گونه ناهم سویی و ناسازگاری در میان باورهای دینی و شخصی شان با پای بندی به اجرای آیین های نوروزی نمی -بینند، بلکه بدون ِ برپای داشتن ِ جشن ِ نوروز، هستی و کیستی ی ِ خویش را نارسا و فرورفته در خاکستر ِ فراموشی می یابند.آنان که در درازنای سده های پشت ِ سر کوشیده اند و یا هم اکنون می کوشند تا نقش ِ جاویدان نوروز را از لوح ِ ضمیر ایرانیان بزَدایند و یا جشن ها و آیین های دیگری را جای گُزین ِ آن گردانند، بُن – مایه های هستی شناختی ی ِ این رویداد را نشناخته و درنیافته اند و در این تلاش عَبَث ِ خود، باد در غربال بیخته اند و می بیزند.همه ی ایرانیان از عیدهای مذهبی و فرقه ای ی ِ خود با نام های ویزه ی ِ آنها یادمی کنند؛ امّا واژه ی “عید” را به تنهایی و به طور ِ مطلق، فقط به جای “عید ِ نوروز” به کار می برند.نوروز — همچون شاهنامه ی فردوسی و برخی دیگر از نمادها و نهادها و یادمان های فرهنگی — شناسنامه ی ِ هر ایرانی است که همه ی ویژگی هایش را در خود فراهم آورده و بدون آن، گُم گشته ای است سرگردان و بی نام و نشان در انبوه آدمیان و در غوغای ِ غریب ِ زمان.تاثیر پذیرفتگی از کشش ِ انسانی و فرهنگی ی نوروز، منحصر به ایرانیان نمانده و امروزه ایرانی-تباران و ایرانی- فرهنگان و هواخواهان و مهروَرزان این فرهنگ، از دامنه ی کوههای پامیر در فراز- رود (آسیای میانه) تا کرانه های رود ِ سند (در هندوستان و پاکستان) و حتّا سرزمین دوری مانند آفریقای حنوبی، بدین جشن بزرگ و شکوهمند رویکرد دارند و هریک با روش ویژه ای آن را برمی- گزارند و گرامی می دارند و در نخستین روز بهاران ِ نیم کره ی شمالی رنگین کمانی از شور و شادی و نوگردانی و پویایی و شکوفایی را بر فراز ِ گوی ِ زمین به نمایش درمی آورند. ١. سطرهایی است از شعر بلند ناقوس، سروده ی نیما یوشیج شاعر معاصر.