نیچه دوستی، سوء تفاهمی غیرانتقادی؟

اختلاف نظر مورخین فلسفه غرب پیرامون نیچه (۱۹۰۰-۱۸۴۴ ) و آثارش چنان عظیم است که خواننده ی دوستدار فلسفه، به نقد در علوم اجتماعی شک می  کند. گروهی نیچه را جاده صاف کن و ایدئولوگ فاشیسم می  نامند، گروه دیگری او را یک نابغه مبارز فرهنگی علیه دین و اخلاق پیشین.

ماکس هایمر از مکتب فرانکفورت می  پرسد آیا نیچه متفکری بزرگتر از مارکس نبود؟ مارکوزه می  گوید نیچه بدشانس ترین شخصیت تاریخ فلسفه است چون بیسوادان و لمپن ها هم مغرضانه از گفته هایش سوء استفاده کردند. امروزه فراموش شده که نخستین بار آمریکایی ها بودند که با کمک متفکری بنام “گ. هال” از نظرات نیچه برای قتل عام سرخپوستان در سال ۱۹۰۴ سوء استفاده کردند.

فلسفه نیچه رابطه ای تنگاتنگ با زندگی او داشت. بدون بیوگرافی نیچه فهم فلسفه او غیرممکن است. او خود را یکی از آوانگاردهای فرهنگ زمانش بشمار می  آورد. مورخین سیر اندیشه، نیچه را رادیکال ترین متفکر قرن ۱۹ و در کنار مارکس و کیرکگارد، سومین فیلسوف “براندازی” می  نامند.

افکار نیچه غالباً در سنت فکری مکتب رمانتیک اند. او خود را طبیب یک فرهنگ بیمار می  دانست. نیچه کتاب “چنین گفت زردشت” خود را فصل پنجم کتاب انجیل نامید. او در این کتاب می  نویسد که زمان پادشاهان گذشته و خلق دیگر نیازی به شاه حکمران ندارد. نیچه بالاترین هدف در زندگی را دیدار و ملاقات با خود می  داند و می  گفت ناسیونالیسم نشانه دوران انسان گله ایست. او کلیسا و پیام مسحیت را نیز رد نمود ولی خود عیسی مسیح را باشرفترین انسان تاریخ نامید.

مارکسیست ها نیچه را فیلسوف سرمایه کلان دوره پیش از اوج کاپیتالیسم نامیدند. از نظر مورخین مارکسیست، نیجه فیلسوف و شاعری آته ایست، پیشگام “فلسفه زندگی” امپریالیستی، اندیشمند خردگریزی و منتقد جامعه مسیحی بورژوایی است که خواهان “انقلاب راستگرایان” بود. لوکاچ نیچه را ایدئولوگ بورژوازی نامید. او می  گفت نیچه اصول توحش را وارد فلسفه نمود چون اصل اخلاق ماکیاولی اش ضد اخلاقی است. لوکاچ در سال ۱۹۶۲ در مقاله “نابودی عقل” نوشت که اصول فاشیسم روی جریانات خردگریزی مانند نیچه قرار داشت.

آدرنو اخلاق غیرانسانی نیچه را جوابی به مشکلات قرن ۱۹ اروپا مانند رشد داروینیسم و اشاعه مسیحیت ارتجاعی می  دانست. نیچه مسیحیت و یهودیت را دلیل ابتذال اروپا تا قرن ۱۹ بشمار می  آورد. او می  گفت هر گذشته ای ارزش آن را دارد که فراموش ومحکوم گردد. نیچه به نفی “هدفمند بودن تاریخ” در نظر مارکس پرداخت. آثار نیچه از آغاز در غالب کشورهای استالینیستی بلوک شرق سابق ممنوع شدند.

نیچه در کنار فویرباخ یکی از منتقدین دین و مذهب در غرب است. بنظر او هدف فلسفه باید جواب مثبت به زندگی باشد و نه رد و انکار آن. اگر هگل را فیلسوف دین بنامند، نیچه و فویرباخ را باید از جمله فیلسوفان منقد دین بشمار آورد. اعلان مرگ خدا در سال ۱۸۸۸ در کتاب “دانش فرحبخش” را می  توان آغاز آته ایسم مدرن در غرب دانست. نیچه در سال ۱۸۶۱ به این نتیجه رسید که مسیحیت یک دین خیالی است چون نه خدایی و نه روحی و نه معجزه ای وجود دارد.

نیچه از ایده آلیسم آغازین به ناتورالیسم در فلسفه رسید و کوشید تا ابتذال و سقوط زمان خود را با اشاره به اخلاق مسیحی و یکه تازی مذهب نشان دهد. او می  گفت تا زمانی که آخوندهای مسیحی انسان متعالی بحساب آیند به انسانهای دیگر توهین شده است ولی دیری نخواهد گذشت که مردم برای روحانیون مسیحی ارزشی قائل نخواهند شد، چون کلیساها قبرستانی برای مسیحیان و گودالهایی برای خدایان شده اند.

نیچه خود را نقطه اوج نیهلیسم اروپایی میدید؛ نیهلیستی که نتیجه مرگ خدا بود. او می  گفت مقوله خدا قدیمی ترین دروغی است که بشر برای خود ساخته است. جهان نباید سالن رقص خشونت مرگ آور خدایان دروغین گردد. او از زبان زردشت می  گوید که عشق تنها معنی هستی است چون لذت می  خواهد ابدی گردد. مهمترین موضوع فلسفه نیچه عشق او به سرنوشت است. در نظر او نیروی محرک جهان، تراژدی انسان است و بزرگترین دستاورد فرهنگ یونان، تئوریزه کردن تراژدی بود.

در رابطه با نیچه اشاره می  شود که نیهلیسم مقدمه و پایه جهانبینی متافیزیک است و تاریخ فقط دور می  زند و تکرار می  شود و نه بهشتی وجود دارد و نه اتوپی و نه سوسیالیسمی. چون تاریخ مدام تکرار می  گردد و بهشتی وجود نخواهد داشت، این تکرار ابدی، نوع فوق العاده نیهلیسم نیز است. مفاهیم اخلاقی که انسان غربی از سنت مسیحی همراه خود آورد، ارزش خود را بعد از چند قرن از دست داده اند. نیچه فرهنگ مدرن را با اشاره به صنعتی شدن جامعه، بی خون و مرده نامید. او به دفاع استتیک از تاریخ می  پردازد و می  گوید اگر تاریخ نتواند علم باشد، پس باید هنر شود.

نیچه خواهان بازگشت به دوره آرکائیک پیش از سقراطی است یعنی به دوره فلسفه در عصر تراژدی یونانی. فلسفه ایده آلیستی با طرح اصطلاح حقیقت جهانی فاصله ای بین انسان و جهان انداخت، چون جهان را به دو بخش حقیقی و ظاهری تقسیم کرد. نیچه چون کیرکگارد می  گفت باید به انتقاد زبان فلسفی پرداخت که تاکنون مورد استفاده فلسفه ایده الیستی قرار گرفته چون واژه های فلسفی به سبب وابستگی ایدئولوژیک شان قادر به بیان منظور جدیدی نیستند. نیچه مبلغ یک رادیکالیسم تاریخی است و می  گفت در اروپا ارزشهای یهودی و دینی سرانجام بر ارزشهای فرهنگ رومی غالب شدند. در نظر فاشیسم، هستی و واقعیت باید از عقیده و ایمان تقلید کنند و نه بر عکس.

تفکرات غیرسیستماتیک نیچه را می  توان غیر از فلسفه فرهنگ و فلسفه اخلاق، فرهنگ زندگی دانست؛ چون زندگی پایه هستی و وجود انسان است. او از جمله وظایف فلسفه را تعریف و تفسیر زندگی انسان می  داند. فلسفه نیچه بعدها موجب تولد فلسفه اگزیستنسیالیسم در غرب شد. تئوری ابرانسان او با نظریه تکامل و تنازع بقای داروین خویشاوند گردید. او می  گفت انسان حلقه ایست میان میمون و ابرانسان.

نیچه مدعی بود که هر ایدئولوژی اخلاقی به نیهلیسم می رسد، و میان زندگی بیولوژیک و زندگی فرهنگی باید فرق گذاشت. اشتباه نیچه در آنجاست که نژاد را ناقل تمدن می دانست. او متوجه نبود که از نژاد باید یک معنی و تعریف فرهنگی نمود. از طرف دیگر فاشیسم مبلغ فرهنگ شهادت و قربانی و خشونت است چون انسان باید همیشه آماده خودکشی و از جان گذشتگی باشد. وی می گفت اگر در آینده حقیقت با دروغ وارد نبرد شود، جهان شاهد زمین لرزه ای عظیم خواهد شد. بعدها اتفاق دو جنگ جهانی در غرب این پیشگویی او را ثابت نمود.

در نظر نیچه، زبان، هنر است و نه وسیله ای برای علم و کشف حقیقت، و موسیقی قویترین رسانه بیان است. او در رابطه با زبان و عقل می گوید چون ما هنوز به دستور زبان و گرامر وابسته ایم، از بحث وجود خدا آزادشدنی نیستیم. نیچه بدون شک غیر از فلسفه، یکی از مهمترین شاعران زبان آلمانی نیز است. کتاب “چنین گفت زردشت” نیچه حاوی مهمترین افکار فلسفی او است. زردشت در این کتاب نامی است ادبی-خیالی و نه حقیقی-تاریخی.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *