چرا انسان هوشمند در پی آموختن علم است؟


آن طور که آسیموف می گوید ، آدمی تمایل به دانستن هرآنچه دارد که می تواند بداند و بفهمد، زیرا کنجکاو زاده شده است. کنجکاوی انسان از کنجکاوی هر موجود زنده ی دیگری کامل تر و پایدار تر است. رضایت آدمی در فرو نشاندن این کنجکاوی همراه با توانایی او در به خاطر آوردن ، استدلال کردن و ارتباط دادن ، به پیدایش فرهنگ کامل، و از جمله علم منجر شده است.
قوانینی که بر حرکت دائمی آسمان ها ناظر است کدامند؟ ذراتی که جهان از آنها ساخته شده است کدامند؟ مبداء آن ها چه بوده است و آدمی چگونه می تواند راز آنها را کشف کند؟ حیات چیست و چگونه ظاهر شده است؟ آیا در کره ی مریخ، یا در جای دیگری از جهان حیات وجود دارد؟ اینها اندکی از پرسش های بی شماری است که انسان، با کنجکاوی پایان ناپذیر خود درباره ی خویشتن و جهانی که در آن زندگی می کند، در پی دانستن پاسخ آنهاست.همین حس رضایت که در دانستن و فهمیدن علم وجود دارد، در دانستن و فهمیدن مذهب، تاریخ، هنر و موسیقی یا ادبیات نیز وجود دارد. و همین احساس، یکی از راههای شناسایی نظم و زیبایی طبیعت است. هدف علم، پیدا کردن این نظم به وسیله ی جستجوی معلومات اساسی است.

این معلومات، وقتی که در مسائل روزانه ی ما به کار می روند، می توانند در غذایی که می خوریم ، لباسی که می پوشیم ، خانه ای که در آن زندگی می کنیم ، تاثیر کنند. روش های مسافرت ما، تفریحات ما، آموزش و پرورش ما، اعتقادات مذهبی ما، قضاوت های اخلاقی ما و حتی بقای ملی ما به این معلومات بستگی دارد. پزشکی جدید، با قدرت قابل ملاحظه اش در پیشگیری و درمان بسیاری از بیماری ها و ناتوانی های جسمی و روانی، بستگی به علم دارد. کشاورزی جدید و بیشتر صنایع نیز به علم وابسته اند. اما وظیفه ی خود علم به وجود آوردن کاربردهای آن نیست. علم مشتمل بر اصول و قوانین است. پزشکی و روش های آن، مر غوب کردن دانه های نباتی، تقویت کردن بنیه ی دام ها، تلفن، رادیو، تلویزیون، هواپیماها ، موشک ها، ماهواره ها، ماه نوردها ، وسایل فضانوردی، راکتورها و سلاح های هسته ای و به طور خلاصه چیزهایی که مستقل از این اصول و قوانین تکمیل می شوند، علم نیستند، بلکه محصولات مهندسی یا تکنولوژی هستند. البته منظور آن نیست که گفته شود کاربردهای علم اهمیتی ندارند. واقع امر آن است که این کاربردها دنیای ما را عمیقاً تغییر داده اند، به طوری که در بسیاری از موارد نمی توانیم بدون آنها زندگی خود را، آن گونه که امروز می گذرانیم، ادامه دهیم. هم علم و هم تکنولوژی بخشی بزرگ از کوشش های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ملتهای پیشرفته را در برگرفته است به طوری که درک نکردن هر یک از آنها، به وسیله ی مسئولان دولتی یا مردم، ممکن است پیامد های خنده آور یا حتی خطرناک به دنبال داشته باشد. اما برای بسیاری از مردم تفاوت میان هدفهای علم و تکنولوژی روشن نیست. در حال حاضر، بسیار اتفاق می افتد که بدون توجه کافی به امکانات یا محدودیت های علم، تصمیمات وسیعی براساس تکنولوژی گرفته می شود.

اما از چه راهی می توان کنجکاوی انسان هوشمند را نسبت به علم برانگیخت و توجه و درک او را نسبت به علم افزایش داد؟

بدیهی است که یکی از مؤثرترین راهها سازمان ها و روش های آموزشی و پرورشی رسمی ماست. برای این منظور، در همه ی سطوح معلمانی نیازمندیم که موضوع واقیعتهایی را که به وسیله ی علم کشف و تنظیم شده است بدانند، و بیشتر به معلمانی نیازمندیم که فرق میان انتقال صرف واقیعتهایی علم و الهام مفاهیم مربوط به آنها را در دانش آموزان و دانشجویان خود به خوبی تشخیص بدهند. چنین صلاحیتی به ندرت حاصل می شود، زیر مستلزم اطلاعات عمیق و شایستگی بسیار در هنرهای ارتباطی است.

کتابهای درسی ما نیز ، مانند معلمان ما، فقط منابع واقیعت ها هستند. دانشمندان بیشتر سعی می کنند که علم جدید را از راه نوشته های غیر فنی توضیح دهند، اما غالباً فاقد مهارت های ارتباطی در سطح مورد نظر هستند.از طرف دیگر نویسندگان حرفه ای علوم به ندرت اصل موضوع مورد نظر را درک کرده اند. به افرادی نیازمندیم که توانایی خارق العاده ی آنها در نویسندگی با اطلاعات وسیع و درک آنها از علم توأم شده باشد.

توماس هنری هاکسلی مدافع بلیغ و مؤثر داروینیسم از زمره ی این افراد بود. خواندن یا حتی دوباره خواندن نوشته های فراوان او، که جنبه ی کلاسیک پیدا کرده است ، ارزش بسیار دارد. اما کسانی چون هاکسلی، مانند معلمان واقعی نادرند.

استاد آسیموف یکی از این نوادر است. او علم را، چه از جنبه ی تاریخی آن و چه از نظر محتوای آن، به خوبی می داند و درک میکند. روان، روشن و گیرا می نویسد. از نظر تخصص یک زیست شیمی دان است، یعنی در شیمی موجودات زنده از قبیل ویروس ها، بوته های گوجه فرنگی، یا خوکچه های هندی تحقیق می کند. اما دامنه ی معلومات و علاقه ی وسیع او از مرزهای زیست شیمی گذشته و در همه ی قلمروهای اصلی علوم جدید پیش رفته است.

به طور کلی دانشمندان هم انسان هستند. بنابراین، سرگذشت علم سرگذشتی بسیار انسانی است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *