کاپیتان جک شوایگرت فضانورد خیلی خاص ناسا

apolo

کاپیتان ، جک شوایگرت ، فضانورد خیلی خاص ناسا ، نمونه ای از انسانی که فعل خواستن را صرف کرد ، زندگی شخصی او نیز با جزر و مدهای زیادی همراه بود و خیلی زود هم از دنیا رفت .

جک شوایگرت در سال ۱۹۳۱ در دنور کلورادو بدنیا آمد و در سال ۱۹۸۲ در سن ۵۱ سالگی در تنهایی و تجرد فوت کرد ، در سن ۱۴ سالگی عاشق هوانوردی شد، در نزدیکی خانه آن ها یک پایگاه هوایی بود و او بلند شدن و فرود آمدن هواپیماها را مرتب تماشا می کرد ،

“بابا، من دوست دارم خلبان شوم” پدر در جواب با تشویق به پسر شجاعش که روح او مانند آبشارها و کوه های وحشی کلورادو سرکش بود ، می گفت ، مطمئنم پسرم تو روزی حتما خلبان قابلی میشوی ولی برای خلبان شدن باید سخت درس خوانده و تلاش کنی ، پسر نوجوان با این تشویق که تقریبا هر روز در جواب خواسته اش گفته می شد ، مصمم تر می گردید و

آسمان ها منتظرم باشید ، جک به زودی شما را درخواهد نوردید ، اما کجا این پسر سمج فکر می کرد روزی سوار بر آپولو ۱۳ شده و تا ۱۵۰ کیلومتری ماه برود و چنانچه بخت با وی یار می شد اکنون جزو مردانی بود که ماه را فتح کردند ، او چنان عاشق هدفش بود که در ۱۶  سالگی گواهینامه خلبانی اش را گرفت و در ۱۸ سالگی تبدیل به یک تست پایلت بی نظیر شده بود و

 آن طور که مربی هایش در برابر مهارت و نبوغ او انگشت به دهان می شدند ، اما این پایان کار برای این آقای خاص نبود ، مدتی بعد در آزمون فضانوردی ثبت نام کرد و پس از چند بار شکست ، بالاخره قبول شد و این نشان می‌دهد که آزمون های ناسا چقدر دشوار است که حتی فردی مثل او نتوانست به راحتی در آن موفق شود ، چون ناسا فقط خلبان ماهر نمی خواهد ، در کنار آن ، یک فضانورد باید یک دانشمند نیز باشد در یک کلام همه فن حریف

در دوران آپولو ، آرزوی او رفتن به ماه بود ، تخصص او در ناسا کاماند ماژول بود ، یعنی متخصص ماژول فرماندهی آپولو ، اما این خواسته به این راحتی ها نصیب هرکسی نمی شد ، اسطوره ها می توانستند شانس داشته باشند ، مانند نیل آرمسترانگ ، باز آلدرین ، جیم لاول ، آلن بین ، جین سرنان ، چارلی دوک ، اما آیا شانس در خانه او را به صدا در می آورد ؟

او با جدیت و پشتکاری بی نظیر به سوی هدفش می تاخت اما آنقدر نام های بزرگ بودند که شانس او خیلی کم رنگ می نمود ، اما بالاخره جواب تلاش هایش را گرفت و چند روز مانده به پرواز آپولو ۱۳ با سه خدمه ، جیم لاول افسانه ای ، فرد هیز و کن متینگلی ، شانس به او رو کرد و پزشکان ناسا مانع رفتن متینگلی شدند زیرا او در کودکی سرخک نگرفته بود او با عجله خودش را به جمع خدمه رساند و با آن ها به این ماموریت سراسر هیجان و اضطراب رفت و برگشت و پس از آن مدتی در ناسا مشغول بود تا سال ۱۹۷۹ که از ناسا خارج شد تا برای پست سناتوری پارلمان نامزد شود .

او در سال ۱۹۸۲ به راحتی در انتخابات پیروز شد ولی اجل مهلتش نداد و در همان سال بدلیل سرطان درگذشت . و این بود داستان مردی که اراده ای آهنین داشت و تمام موانع را برای رسیدن به هدفش یکی پس از دیگری مانند رودخانه های خروشان کلورادو از سر راهش برداشت و مانند کوه ها موطنش استوار بود .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *