یکپارچگی شخصی، ارزیابی ضعف های شخصیتی – اتحاد نور

فرشته

اتحاد نور

اولین گام در ایجاد مؤثر «یکپارچگی شخصی»، انجام یک ارزیابی دقیق از مناطقی در شخصیت است که وقتی با موانع بزرگ روبرو شدیم تضعیف شدند.

همه ما در زندگی در شرایطی قرار می گیریم و با چالشهای روبرو می شویم که ما را شکست می دهند و به ما آسیب احساسی میزنند.

هنگامی که شخصیت فرد ضعیف باشد، به سادگی می تواند مورد کنترل عاطفی و احساسی قرار بگیرد.

این شرایط فرصت خوبی برای یادگیری نیز هستند. و به ما یادآوری می کنند که چه چیزی را باید درونمان تقویت کنیم.

بازیابی هسته، اصیل بودن، و زندگی با یکپارچگی شخصی، درست مثل ایده ی نظارت بر یکپارچگی ساختاری یک ساختمان است.

خانه روحی ما تقویت و پر از نور درون می شود هنگامی که تمرکز و توجه را معطوف به توسعه یکپارچگی شخصی درون و بیرون کنیم.

بدون یکپارچگی شخصیتی قوی، فرد درست مثل یک ساختمان فاقد یکپارچگی ساختاری، به لحاظ فیزیکی فرو می ریزد و در سطح اخلاقی فاسد می شود، زیرا قادر نیست برابر فشار نیروهای تأثیرگذار بر زندگی اش بایستد و مقاومت کند.

*** آیا قادر هستید در حالی که تحت فشار چالش های شخصی یا بحران روحی قرار دارید، یکپارچگی تان را حفظ کنید؟

*** با استرس چگونه کنار می آیید؟

*** در برگشتن به حالت آرامش و خنثی چقدر مهارت دارید؟

عملکرد خودتان را در لحظه های بحران یا در هنگام چالش ها تحت نظر بگیرید، و ببینید که آیا قادرید در هسته باقی بمانید و در مقابل ضربه ایستادگی کنید؟

 

ایگوی منفی:

ایگوی منفی یکپارچگی را ویران می کند. و بنابراین تلاش برای پاکسازی فرم های فکری نوسان کننده میان “برتر” و “پست تر” که ناشی از ایگوی منفی هستند، کلید بازیابی تعادل است.

به طور کلی ایگوی منفی نیاز دارد بداند که دیگران تأییدش می کنند. عزت نفس ایگوی منفی بر محور عقاید و قضاوت دیگران است.

این امر بسیار ناسالم است و می تواند برای همه افراد درگیر، سمی و مضر باشد. هیچ فردی در صورتی که از قضاوت دیگران بترسد نمی تواند خودش را راهبری کند و هدفمندانه به زندگی اش جهت دهد.

اگر ارزش شما برای خودتان به نگاه دیگران بستگی دارد، بایستی این ادراک را به سرعت تغییر دهید و خودتان را بی قید و شرط بپذیرید و دوست داشته باشید.

حق انسانی و بنیانی شماست که آن کسی باشید که هستید (خود واقعی تان)، پس بدون هیچ عذری، واقعی باشید.

هنگامی که مسائلی را پنهان می کنید یا زیر فرش جارو می کنید، مثل اسرار دفن شده، یا وقتی از کسی می خواهید اسراری را بازگو نکند، هوشیار باشید.

این مسأله ریشه های عدم صداقت و سه وجهی سازی* را آب می دهد.

 

سه وجهی سازی

سه وجهی سازی به شرایطی گفته می شود که در آن یک عضو مستقیما با عضو دیگر ارتباط برقرار نمی کند، بلکه با عضو ثالث ارتباط برقرار می کند، که این موضوع منجر می شود به اینکه فرد سوم بخشی از مثلث شود. این مفهوم از دل مطالعات مربوط به اختلالات خانوادگی نشأت گرفته است، اما قادر است رفتارهای موجود در سیستم های دیگر را نیز توصیف کند، مثلا محیط های کار، و یا سیستم های انرژی گروهی.

این یک روش شایع برای افزایش تفکیک حوزه ها درون سازمانهاست، و نیز در استراتژی های مربوط به «تفرقه انداختن و حکومت کردن» استفاده می شود، تا بتوانند انرژی احساسی منفی و یا رفتارهای مولد شکاف و جدایی تولید کنند.

سه وجهی سازی همچنین نوعی ایجاد شکاف است که در آن یک فرد نقش سومین عضو خانواده را علیه عضوی که از وی ناراحت است بازی می کند. این یعنی بازی دادن دو عضو علیه یکدیگر، اما معمولا شخصی که عمل ایجاد شکاف را انجام می دهد «ترور شخصیتی» نیز انجام می دهد، و از یک طرف یا از هر دو طرف حمایت می کند.

 

هنگامی که بتوانیم شفافیت و صداقت را به راحتی وارد زندگی کنیم، این ویژگی در گذر زمان تکامل می یابد، و تدریجا پنهان نکردن مسائل از دیگران اهمیت بیشتری پیدا می کند، چراکه آنچه پنهان می کنیم نیاز است به سطح و معرض دید بیاید.

حقیقت حقیقت است، و از آزمون زمان عبور می کند.

حفظ مرزهای مناسب مهم است، اما در عین حال، همگام با یافتن تعادل در شفافیت، قضاوت خود و دیگران را متوقف کنید،و در جهت ساختن یک شخصیت دارای یکپارچگی تلاش کنید.

یکپارچگی شخصی به شما قدرت درونی می دهد که مسأله را همانطور که هست بیان کنید، نیازی نیست چیزی را مخفی کنید، وقتی هر چه هست، همان است که هست. حقیقت، وقتی صادقانه و با اصالت بیان شود، حقیقت است.

چند بار در موقعیت های اجتماعی پیش آمده که از ارزش هایتان صرفنظر کنید و با عملی همراهی کنید که حس خوبی ندارد؟ وقتی ما بیش از اندازه در برابر اراده دیگران کوتاه می آییم، تأثیر خوبی بر ما نمی گذارد و این باعث فرسایش و از بین رفتن یکپارچگی می شود.

وقتی به خدمت به دیگران متعهد می شویم به این معنی نیست که مدام ارزش ها، باورها، و یکپارچگی مان را قربانی اراده دیگران کنیم.

به منظور مدیریت کارامد انرژی های شخصی مان، بایستی انرژی، زمان و تلاشمان را در راستای آنچه معنی دارد و بازتاب دهنده ارزش های شخصی مان است جهت دهی کنیم.

این مسأله بسیار مهم است، نه تنها برای ساختن یکپارچگی شخصی، بلکه برای توسعه مهارت های خودراهبری و دست یافتن به «مالکیت خویشتن».

{فرسایش یکپارچگی}

نظام کنترل ذهن ۳D به این منظور طراحی شده است که انسجام و ثبات ارزش هایی که تعریف کننده و الگودهنده استانداردهای اخلاقی و هنجاری در سراسر تمدن انسان هستند را عامدانه تخریب کند.
به وسیله ارتقای جمعی سیستم های ارزشی ضدانسانی، این نظام کنترل ذهن، یکپارچگی انسانها را ویران می کند و اعتماد را در بافت جامعه از میان می برد، و مستقیما سیر توسعه یکپارچگی شخصی را دچار فرسایش می کند.

این دستورکار ضدانسانی با استفاده از تاکتیک های انسانیت زدایی اجازه نمی دهد نیاز حیاتی به خلق نظام ارزشی کارامد و منصفانه در جامعه اعتبار بیابد؛ و با موفقیت، عمده ی یکپارچگی فرد را دچار فرسایش و تخریب می کند.

نظام شرکتی روان پریشی که مدیریت جامعه جهانی را برعهده دارد به ما می گوید ثروت و قدرت، حاکمی است که بر تخت نشسته و بر هر آنچه مشمول حاکمیت قانون است سلطه مطلق دارد.

برده داری انسان‌ها در نظام ارزشی اجتماعی ما بی معنی می شود وقتی که اصولا برای زندگی معنی و ارزشی قائل نباشیم.

این است که دیکتاتورها در قدرت باقی می مانند و به جمع آوری سود سرشار حاصل از عذاب انسانها ادامه می دهند.

ستون های کنترل جوامع، افرادی را که شفاف و صادقانه با مردم سخن می گویند را همیشه قربانی می کنند، تا هرگونه نظام ارزشی که عمیقا متصل به یکپارچگی فردی باشد را سرکوب کنند.

کنترل کنندگان، خواهان مردمانی نیستند که یکپارچگی حقیقی داشته باشند، و از نظام ارزشی الگو بگیرند که عزت نفس و پذیرش مسئولیت خویشتن را تقویت می کند. کنترل کنندگان خواهان فردی نیستند که بر طبق باورهایش زندگی و عمل می کند و یکپارچگی اش را نمی فروشد.

{استراتژی فریب آرکان}

جنگ روانی «تفرقه بینداز و حکومت کن» که توسط NAA (دستورکار فرازمینیان منفی) استفاده می شود تا ارزش های ضدانسانی را ایجاد و یکپارچگی را تخریب کنند، «استراتژی فریب آرکانی» می نامیم.
از این استراتژی برای مهندسی اجتماعی پدیده «فرهنگ مرگ» استفاده می شود، که فرهنگ ترس، عدم صداقت و فریب است.

این کار را از طریق شرطی سازی پاولفی (شرطی سازی کلاسیک) انجام می دهند که باعث می شود رفتارهای خودتخریبگرانه افراطی تبدیل به الگوی رفتاری انسانها شوند.

از طریق شرطی سازی مکرر این رفتارهای مخرب در رسانه های جمعی، نرم های اجتماعی ایجاد می کنند، و جمعیتهایی می سازند که ویژگی های ایگوی منفی مثل ترس، عدم صداقت و فریبگری را به عنوان نظام ارزشی هدایت کننده عمیق ترین نیت ها و تعاملاتشان نشان می دهند.

انسانهایی که فاقد نظام ارزشی مبتنی بر یکپارچگی هستند به سادگی دچار فساد می شوند و توسط کنترل ذهن جمعی تحت کنترل در می آیند و در نتیجه رفتارهای بی ثبات، بی انسجام و مخرب بروز می دهند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *