داستان موبد وخرس
به هنگام پادشاهی خسرو انوشیروان دادگر، موبدی بود خردمند، بیآزار و آزموده. او دختری داشت نیکو. اما هنوز در خانه مانده بود و بیشوهر.
داستان های خواندنی
به هنگام پادشاهی خسرو انوشیروان دادگر، موبدی بود خردمند، بیآزار و آزموده. او دختری داشت نیکو. اما هنوز در خانه مانده بود و بیشوهر.
این یک داستان واقعی است که در ژاپن اتفاق افتاده است . شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد
یکی بود یکی نبود، پویکی در جنگل برای خودش لانه و آشیانه داشت. روزی هوای تماشای شهر به سرش زد،
شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما میکنند نادانسته به نفع ما باشد
ﭘﺴﺮ مهاتما گاندی میگوﯾﺪ:
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ،
این داستان شنیده نشده از تلاش ناپلئون بناپارت برای رهائی یکی از انقلابیونی است که توسط لشگر او دستگیر شده بود.
چند نفر از پلی عبور میکردند که ناگهان دو نفر به داخل رودخانه خروشان افتادند…
اسب سواری ، مرد چلاقی را سر راه خود دید که از او کمک می خواست
پادشاهی دیدکه خدمتکاری بسیار شاد است ، از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت: قربان همسر و
روزها دختر کوچولویش را به پشتش میبست و به دنبال گوسفندها به دشت و کوه میرفت.