برخورد با افسردگی
افسردگی هنگامی پیش می آید که مدتی قادر به ابراز و بررسی مسائل نیستید و ناراحتی شروع به شکل گرفتن می کند. هنگامی که افسرده هستید داشتن احساسات مثبت دشوار می شود. احساس می کنید که انگار دائما زیر ابری سیاه هستید زیرا باری فیزیکی و احساسی بر دوش دارید.
اگر دیگر از فعالیت ها و کارهایتان لذت نبرید به مدت دو هفته دائما بی حوصله باشید یا احساس بی تفاوتی کنید پزشکان احتمال افسردگی را در نظر می گیرند. با این که هنوز هم داروهای ضد افسردگی برای افسردگی های شدید پیشنهاد می شود اما تحقیقات جدید با حایت سازمان ملی بهبود بالینی دولت بریتانیا داروهای ضد افسردگی را به عنوان درمان اولیه در افسردگی خفیف پیشنهاد نمی کند.
یکی از اولین قدم ها برای درمان افسردگی آن است که سعی کنید به خاطرات زمان قبل از افسردگی تان برگردید، تا به یاد آورید که شادی چه احساسی دارد. بهبود هنگامی حاصل می شود که بتوانید مجدا به احساسات خوب دست یابید تا افسردگی رفع شود. سپس متوجه می شوید که به عنوان یک انسان، ارزشمند هستید و زندگیتان مفید است. افسردگی به شما فرصتی می دهد تا ببینید آیا وضعیت کنونی و نیازهای احساسی واقعی تان با هم هماهنگ هستند یا نه. با برخورد با افسردگی می توانید خود را از بار سنگین فیزیکی و احساسی رها کنید و به خود اجازه دهید تا زندگی مفیدتری بسازید.
چگونه می توان با کلمات به گفتگوی بدن پاسخ داد:
نگه داشتن احساسات در درون می تواند شما را بیمار کند. هنگامی ه احساسات را در خود حبس می کنید در واقع تولید سلول های ضد بیماری بدن نزول پیدا می کند. برعکس، ابراز احساساتتان به طور شفاهی و نوشتاری موجب تقویت سیستم دفاعی می شود. در یک تحقیق نشان داده شده است نوشتن درباره ی مسائل احساسی شدید به مدت ۲۰ دقیقه در روز و چهار روز پشت سر هم عملکرد دفاعی شرکت کنندگان را بهتر کرده است.
نشانه های احساسی همیشه ساده نیستند. آنها باید تعبیر شوند و مغز طوری رشد می کند که بتوانید نیازهایتان را به زبان بیاورید با اینکه از لحاظ ژنتیکی انسان ها بسیار شبیه به میمون ها و میمون های آدم نما هستند اما استفاده از زبان توسط انسان ها برای بیان احساساتشان جنبه ای مهم است که انسان ها را از حیوانات متمایز می سازد.
همسو شدن با تنفس
تنفس شما را زنده نگه می دارد اما افراد غالبا آن را بدیهی می دانند. تنفس نه تنها در بقای فیزیکی بلکه در سلامتی احساسات هم نقشی حیاتی ایفا می کند. هنگامی که ناراحت هستید طوری نفس می کشید که به جای کمک به آرامشتان مانع آن می شوید. پس تمرکز در نفس کشیدن روشی عالی برای رهایی از تنش احساسات است.
تنفس زیاد:
تنفس با تعادل ارتباط دارد شما اکسیژن را همراه با دم استشمام می کنید و در بازدم، دی اکسید کربن را پس می دهید. میزان اکسیژن و دی اکسید کربن بر ذخیره ی خون مغزتان تاثیر می گذارد.
- وقتی که به آرامی تنفس دیافراگمی می کنید به میزان مناسبی از اکسیژن دست می یابید و بدن شما راضی است.
- وقتی بسیار سریع و بریده تنفس می کنید مانند زمانی که تحت فشار یا ناراحت هستید بیش از اندازه نفس می کشید سینه ی شما سفت می شود و تنفس از دیافراگم دور شده و به قسمت بالای سینه می رود.
هنگامی که بیش از اندازه نفس می کشید، بدنتان به بهترین نحو فعالیت نمی کند زیرا میزان دی اکسید کربن خونتان کم می شود. در نتیجه خون اکسیژن کمتری به بافت های بدنتان می فرستد. خون از مغز متفکرتان دور می شود و به قسمت های مرکزی مغز احساسیتان می رود. هنگامی که بیش از اندازه نفس می کشید احساساتی تر هستید و در تفکر واضح مشکل دارید.
گاهی وقتی بار اضافه ی احساسات ادامه پیدا می کند تنفس بیش از اندازه به پرنفسی تبدیل می شود. زمانی که بیش از اندازه سریع نفس می کشید این اختلال معمولا با حملات وحشت همراه است. اگر دیدید برای آرام نفس کشیدن وحشت کرده و تقلا می کنید در یک پاکت کاغذی یا دست های به حالت لیوان در آورده نفس بکشید. با تنفس دوباره ی دی اکسید کربن میزان آن در بدنتان دوباره بالا می رود و به شما کمک می کند تا آرام شوید. به افکار آرامش بخش فکر کنید: این فقط یک حمله ی وحشت است. من می توانم به آرامی فکر و تنفس کنم و این حال خواهد گذشت.