معایب و مزایای قد کوتاه؛ چطور با قد کوتاهم کنار آمدم؟
مردها معمولا عاشق قد بلند بودن هستند، ولی آلن موت، که ۱۸ سانتیمتر از متوسط قد در کانادا کوتاهتر است، توانسته با قد – یا کوتاهی قد – خود کنار بیاید.
تا به حال شده که تمام افراد جنس مخالف کشته و مرده شما باشند؟
این اتفاق هر وقت که در زمین بازی مدرسه بودم، برای من میافتاد. به محض این که ظاهر میشدم، دخترهای بزرگتر با جیغ و فریاد دنبالم میکردند، تا جایی که من دیگر نمیتوانستم بدوم. وقتی یکی از آنها من را میگرفت، محکم بغلم میکرد و لپم را میبوسید و کمی بعد این ماجرا با یک دختر دیگر تکرار میشد.
آن موقع من پنج سالم بود و محبوب بودم. کوچکترین بچه در مدرسه ابتدایی می-یاه-نو در ادمونتون کانادا. من بیشتر شبیه یک عروسک بودم تا یک بچه کودکستانی.
حتی در آن سن هم متوجه شده بودم که به دلیل کوچک بودن، بقیه با من رفتار متفاوتی دارند. چیزی که نمیدانستم این بود که در کمتر از یک سال آن رفتار ناپدید میشود و بجای آن چیزی جایش را میگیرد که چندان دوستداشتنی نیست.
من از محبوبترین بچه مدرسه تبدیل به کوچکترین پسر در کلاس شدم. حالا هر وقت که بیرون میرفتم بچهها در زمین بازی اذیتم میکردند و برای همین تصمیم گرفتم که در وقت استراحت به جای بازی به مسئول کتابخانه مدرسه کمک کنم.
در همان سال اول مدرسه ورق برگشت و این اصلا خوب نبود. زندگی من تازه داشت شروع میشد.
واقعیت این است که من از نظر ژنتیکی شانس دیگری هم نداشتم. مادرم ۱۵۱ سانتیمتر بود و پدرم ۱۶۴ سانتیمتر. در سن رشد که بودم پزشک متخصص اطفال خانواده پیشبینی کرد که قد من دستکم به ۱۷۰ سانتیمتر برسد و اگر خوششانس بودم احتمال داشت تا ۱۷۶ سانتیمتر هم قد بکشم؛ که چندان از متوسط قد کانادییها دور نبود.
اما برخلاف نظر دکتر کمی قبل از ۱۳ سالگی رشد من متوقف شد. قد من برای تمام زندگی ۱۵۷ سانتیمتر شد که فقط ۱۲ سانتیمتر با این که به عنوان آدم کوچک یا کوتوله طبقهبندی شوم، فاصله داشت.
در سالهای پس از آن من با زندگی در جامعه غربی به دو نتیجه اصلی در باره قد کوتاه بودن رسیدم:
۱- افتضاح است.
۲- هیچ کس دوست ندارد بشنود که از این وضع شاکی هستی.
تلاش کردم نسبت به این موضوع سکوت کنم. شنیده بودم که خیلیها به من میگفتند: “وای، بیخیال. مردم به خاطر قد کوتاهت با تو رفتار متفاوتی ندارند!” (تمام افرادی که این را به من میگفتند دستکم ۱۸۰ سانتیمتر قد داشتند.)
اما من حقیقت زندگی یک مرد کوتاه قد در جامعه را میدانستم. تبعیض زیادی نسبت به اندازه افراد وجود دارد درست مثل جنسیت، نژاد، مذهب و غیره.
وقتی به فهرست ۵۰۰ مدیر اجرایی شرکتها در مجله فورچون نگاه کردم، بیشتر آنها مرد بودند و متوسط قدشان ۱۸۳ سانتیمتر بود. در واقع این فقط میانگین قد آنها بود و خیلیهایشان بلندتر بودند.
ملکوم گلدول در کتاب خود با عنوان “پلک زدن” (Blink) نوشته یک اینچ (دو و نیم سانتیمتر) بلندتر بودن ارزشی معادل ۷۸۹۰ دلار حقوق سالیانه بیشتر دارد. به عبارت دیگر برای کار مشابه، مردی که ۱۸۳ سانتیمتر قد دارد سالیانه ۷۸۹۰ دلار بیشتر از من مزد میگیرد. در طول ۴۰ سال کار تفاوت حقوق ما به ۳۱۵۶۰۰ دلار خواهد رسید.
وقتی این را خواندم، حتی تعجب هم نکردم. ته قلبم میدانستم که حقیقت دارد.
مردم جامعه از کوتاه قدها توقع دارند تمام اتفاقاتی که برایشان میافتد را قبول کنند. وقتی کار جدید میگرفتم و آنها پیشنهاد حقوق میدادند، حسی به من میگفت: “این کمتر از حد انتظارم است، اما خب اشکالی ندارد، قبولش میکنم.” و میگفتم: “وای نه، من ۱۰ هزار تا بیشتر میخواهم.”
تا به حال شده که وارد اتاقی شوید و احساس کنید در چند ثانیه ارزیابی و نادیده گرفته شدهاید؟
مردان کوتاه قد این حس را خیلی خوب درک میکنند. این جایی است که اصطلاحات تحقیرآمیزی مانند “ناپلئون کوچک” از راه میرسد و عطش کسب موفقیت در نتیجه “سندرم مرد کوتاه قد” ناپدید میشود. اگر یک مرد ۱۸۵ سانتیمتری سر پا بایستد، این را نتیجه اعتماد به نفس او میدانند اما در مورد آدمی هم قد من به معنای زور زدن برای شنیده شدن صدایش است.
در حرفه بازاریابی که من داشتم، باید در جلسهها صحبت میکردم. من پیشنهادی میدادم که توجهی به آن نمیشد و چند دقیقه بعد، یک نفر نظر مشابهی میداد و پاسخ میگرفت که: “وای بله، چه پیشنهاد خوبی است.”
خودم را مشغول نبردی برای رساندن صدایم به دیگران میدیدم ولی بعد به عنوان یک آدم دردسرساز و سمج شناخته شدم. مهم نبود که نظراتم چقدر خوب بودند، تمامی آنها رد میشدند به این دلیل که از قبل تصمیم گرفته بودند که حرفهای من ارزش بررسی ندارند.
میدیدم که خیلی از همکاران و دوستان زن من هم با تبعیضهای مشابهی روبرو هستند. در حالی که آنها مطمئن بودند تبعیضی که در حقشان روا میشود، تبعیض جنسیتی است، من همیشه فکر میکردم که چه میزان از آن در واقع “تبعیض در اندازه” است؟
گاهی با خودم فکر میکردم که من الکی احساس ناامنی میکنم و “شاید /آنها با همه این گونه است.”
اما یکی از این جلسات شرکت با بقیه فرق داشت. در یک جلسه تبادل اندیشه یک پروژه را تنها با یک خط فکری بررسی میکردیم و من پیشنهاد دادم “چرا از زاویه مخالف به آن نگاه نکنیم؟” مدیر نوآوری شرکت با گفتن یک ساکت باش تند و تیز به من واکنش نشان داد.
به دنبال این اتفاق سکوت اتاق را فرا گرفت و او متوجه شد برخوردش درست نبوده. من واقعا همکار زنی که آن روز از من دفاع کرد را ستایش میکنم. او با صراحت تمام گفت: ” وقتی به آلن میگویی دهانت را ببند، تحمل این جلسه خیلی سخت میشود.”
وقتی دیدم بقیه هم این موضوع را تایید میکنند، مطمئن شدم او بدون هیچ دلیل منطقی با من بدرفتاری کرده است.
اما هنگامی که پای قرارهای عاشقانه در میان باشد، اوضاع چگونه است؟
واقعیت این است که به عنوان یک مرد کوتاه قد نباید تعجب کرد اگر از هر ۱۰ زن، ۸ نفر در همان نگاه اول چنین فردی را به عنوان شریک جنسی احتمالی خود نپذیرند. “تنها شانسی که وجود دارد این است که از آن دو نفر باقیمانده فقط چند دقیقه به تو فرصت میدهند تا قبل از این که بهانهای برای رفتن بیاورند خودت را ثابت کنی.”
هر وقت به دوستان زن خود میگویم که آنها علاقهای به قرار گذاشتن با مردان قد کوتاه ندارند، تقریبا همیشه این جمله را از آنها میشنوم: ” این واقعیت ندارد. شرط میبندم زنهای زیادی هستند که مردان قد کوتاه را دوست دارند.”
از آنها میپرسم: “تا حالا با یک مرد قد کوتاه بیرون رفتهای؟ “
جواب میدهند: “خب، نه … “
“ممکن است یک روز این کار را بکنی؟”
و در ادامه با سکوتی معذب کننده روبرو میشوم.
در کتاب ” فریکونومیکس” (Freakonomics) نوشته استیون لویت و استفن دانبر آمده، احتمال این که مردان کوتاه قد از پروفایلهای خود در سایتهای دوستیابی جوابی دریافت کنند، از هر گروه آماری دیگر کمتر است. به این ترتیب این که من به طور متوسط سالی یک بار از سایتهای دوستیابی آنلاین جواب میگیرم به این معنی است که با نیروی نافذ شخصیت خود توانستهام بر سختیها غلبه کنم.
بدون شک استثناهایی هم در رابطه با این موضوع وجود دارند که مردم دوست دارند به آنها اشاره کنند.
این جمله را بارها و بارها شنیدهام: “زنها پرینس (خواننده) را دوست داشتند و او ریزنقش بود!”
بنابراین تنها کاری که باید انجام بدهم این است که تمام عمرم کفشهایی با پاشنه سوزنی ۲۰ سانتی بپوشم و یک نابغه موسیقی باشم که از قضا فوقالعادهترین اجراهای زنده را در میان همنسلان خود داشته است.
از سوی دیگر در مورد مردانی هم میشنوم که در کنار زنان قد بلندتر از خودشان احساس معذب بودن میکنند. به نظرم زنان بلند قد هم تجربه مشابهی دارند. دوستان زن قد بلندی دارم که همیشه این طور در مورد مردانی که با آنها بیرون میروند، حرف میزنند: ” هیچوقت نمیگذارد کفش پاشنه بلند بپوشم.” یا ” وقتی مردم به ما نگاه میکردند، احساس ناراحتی میکرد.” اما من اینطور نیستم. اگر معشوقم ۱۸۸ سانتی متر هم قد داشت، اصلا معذب نمیشدم.
بیشتر مردم به طور ناخودآگاه قد را به قدرت، هوش و تسلط ربط میدهند و در نتیجه فکر میکنند آدمهای قد بلند در مقایسه با همتایان کوتاه قد خود رهبران بهتری هستند.
باید اعتراف کنم بعضی وقتها فکر میکنم به عنوان یک مرد کوتاه قد زندگی را برای خودم از آنچه هست سختتر جلوه میدهم. آیا اگر در دوران دبیرستان ۱۵ سانت بیشتر قد کشیده بودم، زندگی برایم آسانتر بود؟ احتمالا. اما واقعیت این است که زندگی الانم هم سراسر رنج و بدبختی نبوده است.
قد من باعث شده آن چیزی باشم که الان هستم. باعث شده میل زیادی به خطر کردن داشته باشم، چیزی که نامش را ” سندروم چتر نجات” گذاشتهام.
در یک شرایط وحشتآور – حتی وقتی مثل بقیه ترسیدهام – اغلب این واکنش را نشان میدهم: “خب، من جلوی در این هواپیما ایستادهام – ممکن است به بیرون هم بپرم. بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد، چیست؟”
یک بار وقتی کار تازهای را شروع کرده بودم، شرکت همه اعضا را به یک گردهمایی در “نورتلندز کلوسئوم” ادموندتون دعوت کرد، استادیوم عظیمی که مسابقات ورزشی و کنسرت در آن برگزار میشود. در کمپانی این رسم وجود داشت که کارمندان جدید را به انجام یک کار سخت و خجالتآور وادار کنند. قرار بود برونو مارس که نزدیک ۸ سانت از من بلندتر است در این مراسم آواز بخواند. بنابراین از ما خواستند یکی از ترانههایش را اجرا کنیم. روی سن همه زیر لب میگفتند ” این کار را نمیکنیم” و در حالی که این پا و آن پا میکردند به پایین چشم دوخته بودند.
من حتی یک ترانه هم از برونو مارس نشنیده بودم. بنابراین در گوشیام متن چند ترانه او را جستجو کردم و بلندگو را گرفتم. ملودی آهنگ را بلد نبودم اما جلوی همه آنهایی که قرار بود در کنارشان کار کنم ترجیع بند ترانه “بیرون مانده از بهشت” را خواندم.
چون این کار را با میل و رغبت جلوی همه انجام دادم، مدیر اجرایی کمپانی بلافاصله من را با اسم کوچک شناخت.
و من اعتماد به نفس انجام این کار را داشتم چون عزمم را جزم کردهام از آنچه مردم از من انتظار دارند، جلوتر بروم. ممکن است آنها توقع داشته باشند من سکوت کنم و قایم شوم، اما واقعیت این است که من از هواپیما هم بیرون میپرم. و امیدوارم چتر نجاتم کار کند.
نویسنده شدنم هم ممکن است به خاطر کوتاه قد بودنم باشد. قبلا گفتم که آدمهای قد کوتاه وقتی حرف میزنند، جدی گرفته نمیشوند، بنابراین نوشتن به من این امکان را میدهد که احساساتم را با صراحت بیان کنم. این تنها مهارت واقعی من است. من شروع به نوشتن داستانهای ارواح کردم و با این که کتابهایم هیچوقت از فهرست گمنام پرفروشترینها در منطقه پا فراتر نگذاشتند، اغلب با افرادی برخورد میکنم که با خواندن آنها بزرگ شدهاند و این همیشه حس خاصی در من ایجاد کرده است.
فکر میکنم با بالا رفتن سن، قیافهام هم دارد بهتر میشود.
چند سال پیش به یک کشف تازه رسیدم: همیشه فکر میکردم با انتقاد از خودم میتوانم بامزه باشم اما در یک مهمانی با مردی روبرو شدم که به من گفت: “اگر یک جمله منفی دیگر در مورد خودت بگویی، مشت میخوری.”
بنابراین تصمیم گرفتم در مورد این که چقدر خوشقیافه و جذاب هستم شوخی کنم. به این نتیجه رسیدم که مردم این که همراه با من به یک نکته خوب و مثبت میخندند را دوست دارند. جامعه من را به عنوان یک مرد خوشقیافه ایدهال نمیپذیرد، اما من به تاکید بر این که در هر صورت جذاب هستم، ادامه خواهم داد.
برای تمام سلفیهایم در اینستاگرام شرحهایی مثل اینها میگذارم: “یک روز خوشقیافه دیگر!” یا ” میتوانید مقابل این همه خوشتیپی دوام بیاورید؟” دیگر نظرات منفی در مورد خودم نمیدهم.
با نگاه به بعضی از دستاوردهای غرورآفرینتر خود در گذشته، باید اعتراف کنم اگر به جای یک آدم ریزه اندام جذاب مردی معمولی بودم، به هیچکدام از آنها نمیرسیدم.
بنظرم افراد قد کوتاه خیلی باهوش ترند و به جهان کمک زیادی کردند.
سلام واقعا مطلب جالبی بود مرسی …..