به زمان حال بپردازید

سفر در زمان

آیا ایده ای دارید که با این کلمات کجا می روم؟ آیا ایمان ما به زمان حال آنقدر قوی است که اکنون متوقف شود؟ توقف با هر چیزی که احساس می کنیم و احساس نمی کنیم؟ برای متوقف کردن با هر آنچه داریم و نداریم ، ما می دانیم و نمی توانیم ، ما می خواهیم و نمی خواهیم ، و آنها آن را به عنوان بهترین اتفاقی که می تواند در لحظه خاصی برای ما بیفتد پذیرفته اند. بیایید لحظه ای چشمان خود را ببندیم و سعی کنیم همه دنیای خود را در یک نقطه متوقف کنیم… همه چیز در حال حاضر همانطور که هست عالی است ، زیرا اگر می توانست بهتر باشد ، بسیار ساده خواهد بود.

اینجا و الان

من در بدنم احساس آرامش می کنم و در عین حال کمی درد دارم. همه چیز برای درک من واقعی است ، اما در واقع وجود ندارد. این وجود ندارد زیرا هر لحظه بسته به جایی که بیشتر توجه می کنم تغییر می کند. وقتی آرامش را تماشا می کنم ، احساس آرامش می کنم. وقتی درد را مشاهده می کنم ، بدن می تواند درد را کنترل کند. در خارج تغییری رخ نداد. من به ایمان ، عدالت و مجازات فکر می کنم. می توان آن را کارما نامید ، ترجیح می دهم آن را حقیقت بنامم.

Bedřich Kočí – درباره شفابخشی معنوی

من اخیراً کتاب Bedřich Kočí درباره شفابخش معنوی را خوانده ام. نفس عمیقی می کشم و نفسم را بیرون می دهم ، فکر نمی کردم. او مردی باورنکردنی بود. او با نیرویی که از کف دستش بود درمان شد و دقیقاً به این دلیل که عمیقاً اعتقاد داشت کمک کرد. او فهمید که هر بیماری فقط نتیجه برخی رفتارهای نامناسب ، غالباً بیهوش است. و او همچنین معتقد بود که وقتی به مردم اطلاع داده شود که در چه جایی قانون خدا را انجام نمی دهند و رفتار خود را تغییر نمی دهند ، می توان آنها را در یک مرحله درمان کرد. او عمیقاً معتقد بود که همه چیز در حال رخ دادن است و نیازی به مداخله به هیچ وجه نیست. فقط به قلب خود گوش دهید.

نمونه ای از ایمان ناب خالص کوشی سخنرانی های وی بود. او به خود اجازه داد هم در مباحث و هم در محتوای سخنرانی ها از طریق آنچه از طریق وی هدایت می شود ، هدایت شود ، وی آن را به هیچ وجه اصلاح یا ارزیابی نکرد ، فقط آن را ارسال کرد. وی گفت که خداوند از لبهای خود برای صحبت با مردم استفاده کرد. و اگرچه او بسیار معتقد به مسیحی بود ، اما کلیسا را ​​به عنوان یک نهاد تأیید نمی کرد. “ما خدا را در خود داریم. ما مجبور نیستیم که با او به کلیسا برویم. ” اما او به خوبی می دانست که مردم با نیت خیر در کلیسا دیدار می کنند ، بنابراین بسیاری از سخنرانی های او در آنجا برگزار می شد.

اعتقاد به حقیقت

تجربه آقای کوشی و اعتقاد او به حقیقتی که از طریق ما زندگی می شود ، خود گویای این مسئله است. در یکی از این کلیساها ، او به کشیشی نزدیک می شد که هر روز یکشنبه با پشتکار خطبه را رهبری می کرد و به او گفت: “برادر ، ایمان تو آنقدر عمیق نیست که اعلام می کنی.” کشیش با تعجب به او نگاه کرد و پرسید که چرا چنین فکری می کنی؟ آقای کوشی بسیار قانع کننده پاسخ داد: “شما می گویید که همیشه به ما داده می شود و نباید نگران باشیم که فردا چه اتفاقی می افتد ، و با این حال تمام هفته سخنرانی خود را برای مردم آماده می کنید و خطبه های خود را آموزش می دهید. اگر واقعاً به خدا و رهبری او ایمان داشتید ، امروز در مقابل جمعیت می ایستادید و قلب خود را راهنمایی می کنید. اما شما این کار را نمی کنید. من هم سخنرانی هایم را انجام می دهم ، اما هرگز برای آنها آماده نمی شوم. من معتقدم آنچه باید به مردم انتقال دهم به من داده خواهد شد. ” کشیش عمیقاً در برابر آقای کوشی تعظیم کرد و اعتراف کرد که ایمان وی واقعاً چندان قوی نخواهد بود ، زیرا بدون آمادگی هرگز پیش مردم نخواهد رفت.

لازم نیست که بفهمیم چرا این اتفاق برای ما می افتد

قبل از اینکه افکار بی عدالتی ، ترس ، بیماری و تردید به ذهن شما خطور کند ، بگذارید با عشق در قلبمان ارتباط برقرار کنیم. بگذارید تا زمانی که توانایی مالی داریم ، آن را در سراسر بدن پخش کنیم تا وقتی که نسبت به کل جهان که بخشی کوچک از آن هستیم ترحم کنیم. لازم نیست که بفهمیم چرا این اتفاق برای ما می افتد. اما می توانیم سعی کنیم باور کنیم که این بهترین کار برای رشد ما و ایجاد هماهنگی تمام افکار ، تصمیمات و اعمال ما از ابتدای وجود ما است.

برخی استدلال می کنند ، “اگر همه اتفاق می افتد ، پس چگونه با اراده آزاد ما تصمیم می گیریم که چیزی تصمیم بگیریم؟” به نظر من و تجربه ، به عنوان مثال ، از مشتریان در درمان ها ، تصمیمات به لطف نیروهای سرکوب شده در هر یک از ما که تمایل دارند ، تا بتوانند آشکار و آرام شوند. به عبارت دیگر: آنچه یک بار سرکوب می شود باید دیر یا زود آزاد شود تا انرژی بتواند آزادانه جریان یابد و قطعه ای از موجود که نیروهای سرکوب شده را در داخل بدن نگه می دارد از آسیب مصون باشد.

خشم به درد ما نمی خورد

سپس ممکن است س questionال دیگری مطرح شود: بنابراین با چنین نیروهایی چه کاری می توان انجام داد؟ در زندگی روزمره ، من مطمئناً مسئولیت همه چیزهایی را که چشمانم می بینند می پذیرم ، زیرا “هیچ کس در جایی سقوط نکرده است.” و آنچه را که من تجربه می کنم واقعیت صحیح من است ، خواه ناخواه آن را دوست دارم. بنابراین می پذیرم ، همدردی می کنم ، با عشق اجرا خواهم کرد ، آزاد خواهم کرد و غنی سازی خود را ادامه خواهم داد. لحظه ای که عجله می کنم و به اتوبوس می روم ، مثل این است که مرا در گلدان قرار دهی. خاک سراسر راهرو است ، گل به درمان نیاز دارد و اتوبوس به آرامی می رود. هیچکدام از اینها نمی تواند به گذشته برگردد ، من باید عمل کنم. عصبانیت خیلی به من کمک نمی کند ، در آخر من هنوز باید یک جارو و بیل بردارم ، حداقل بطور موقت گل را در آب بریزم ، یک گلدان شکسته را بردارم ، جورابهای آلوده ام را عوض کنم و به اتوبوس بعدی بروم.

همه ما هنوز این را درک می کنیم ، زیرا همزمان علت و معلول را تجربه کرده ایم. اما ما همیشه نمی توانیم علت را به خاطر بسپاریم. ما فقط نتیجه آن را خواهیم دید. من به جزئیات نمی پردازم ، همه ما می دانیم که آسیاب های خدا گاهی اوقات مانند جهنم به آرامی اما مطمئناً خرد می شوند.

دعا

با زندگی صادقانه در عشق ، حقیقت و فروتنی ، همه چیز با گذشت زمان برابر می شود و در این مواقع است که زمان شتاب می گیرد و ما به انواع اطلاعات دسترسی داریم ، زخم های عمیق تنها با فکر عشق پاک می شوند. اما گاهی اوقات چنین رویکردی چندین تجسم دیگر را می طلبد. راهی برای کار با نیروهای سرکوب شده ، کار با روش RUŠ ، Ho´oponopono یا بیودینامیک کرانیوساکرال وجود دارد. دعایی از روش باستانی هاوایی Ho´oponopono را ضمیمه می کنم:

خالق الهی ، پدر ، مادر ، پسر در وحدت …

اگر من ، همه خانواده و خویشاوندانم ، و همه اجدادم ، در افکار ، گفتار و کردار شما ، و در اعمال ما با شما ، خانواده خود ، یا اقوام یا اجداد خود از ابتدای خلقت تا به امروز بد عمل کرده اند ، از شما آمرزش می خواهم …

به ما اجازه دهید تمام خاطرات ، بلوک ها ، انرژی ها و ارتعاشات منفی را پاک ، آزاد و حذف کنیم و این انرژی ها را به نور خالص تبدیل کنیم …

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *