داستان جالب کودکانه اختراع سکه
در زمانهای قدیم مرد کفاشی زندگی می کرد . او کفشهایی را که می دوخت با چیزهایی که لازم داشت عوض می کرد .
در زمانهای قدیم مرد کفاشی زندگی می کرد . او کفشهایی را که می دوخت با چیزهایی که لازم داشت عوض می کرد .
روزی، گوسالهای باید از جنگل بکری میگذشت تا به چراگاه برسد. گوسالهی بیفکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد.
کلاهفروشی روزی از جنگلی میگذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. بنابراین کلاهها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاهها نیست. بالای سرش را نگاه کرد، تعدادی میمون را دید که کلاهها را برداشتهاند.
رییس جوان قبیله که نمی دانست چه جوابی بدهد می گوید : برای احتیاط بروید هیزم تهیه کنید. سپس به سازمان هواشناسی کشور زنگ می زند :
قناعت گنجی است بی پایان. فردی که قناعت داشته باشد با نانی و کاسه ی آبی هم زندگی را به خوبی و خوشی می گذراند ولی چنانچه فردی در زندگی حرص و زیاده خواهی داشته باشد، حتی با همه
در کشور هند فیل های زیادی زندگی می کنند و در روستاها و مناطق دور افتاده کشور هند از فیل برای باربری و سوار شدن استفاده می کنند، و همه ی مردم فیل ها را دوست دارند.
به هنگام پادشاهی خسرو انوشیروان دادگر، موبدی بود خردمند، بیآزار و آزموده. او دختری داشت نیکو. اما هنوز در خانه مانده بود و بیشوهر.
روزی پیش گوی پادشاهی به او گفت که در روز و ساعت مشخصی بلای عظیمی برای پادشاه اتفاق خواهد افتاد
ﭘﺴﺮ مهاتما گاندی میگوﯾﺪ:
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ،