داستان کوتاه پیشگویی برای پادشاه نادان که به واقعیت پیوست
روزی پیش گوی پادشاهی به او گفت که در روز و ساعت مشخصی بلای عظیمی برای پادشاه اتفاق خواهد افتاد
روزی پیش گوی پادشاهی به او گفت که در روز و ساعت مشخصی بلای عظیمی برای پادشاه اتفاق خواهد افتاد
ﭘﺴﺮ مهاتما گاندی میگوﯾﺪ:
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ،
این داستان شنیده نشده از تلاش ناپلئون بناپارت برای رهائی یکی از انقلابیونی است که توسط لشگر او دستگیر شده بود.
چند نفر از پلی عبور میکردند که ناگهان دو نفر به داخل رودخانه خروشان افتادند…
اسب سواری ، مرد چلاقی را سر راه خود دید که از او کمک می خواست
هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی قصر خود روانه شد. در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل
در بازار کسی هست که بدخواه من است و اتفاقا مغازه اش درست مقابل مغازه من است. او عطاری داشت اما از روی کینه
عقاب، وقتی می خواهد به ارتفاع بالاتری صعود کند، در لبه ی یک صخره، به انتظار یک اتفاق می نشیند.
انگشتر سلیمان یا خاتم سلیمانی بدون شک یکی از پر راز و رمز ترین داستانهای مربوط به جواهرات در تاریخ بوده است.انگشتر
در گذشته افرادی که اشتباه یا خطایی را انجام میدادند، آنها را به شکلهای مختلفی مجازات میکردند. این مجازاتها