اسطوره سمک عیار

بازار تبریز
به واسطهً روایات تاریخی و اساطیری کتاب تاریخ ارمنستان موسی خورنی مورخ ارمنی عهد پادشاهان ساسانی پیروز و بلاش و قباد معلوم میشود که از سمک عیار اسطوره ای ایرانیان همان سمبات پسر بیورات باگراتونی (پهلوان دارای ده هزار سوار) خود سردار معروف پارتی سورنا مشهور به صاحب ده هزار سواره نظام و مخدومش آرتاشس (=اردشاه، پادشاه پاک و عادل و مقدس) پسر سنتروک (جوان سلحشور) است. پیداست در اصل ازآرتاشس (پادشاه عادل و مقدس) همان اُرُد (پاک و عادل و مقدس) نواده سنتروک پادشاه اشکانی، یعنی همان شکست دهندگان و مقتول سازندگان مشهور کراسوس لژیونر معروف روم مراد می باشد که مطابق منابع بیزانسی و ارمنی در باب اُرُد و سورنا و یا همانآرتاشس و سنبات، معاصر آرتاوازد (یرواند=یاور) پادشاه متحد ارمنستان با رومیان بوده است.  

در این رابطه گفتنی است که دکتر پرویز ناتل خانلری با توجه به هیئت ایرانی کهن نامهای اساطیری کتاب سمک عیار، آن را از دوره اشکانی می داند. موسی خورنی با استناد به مرجع مورد اعتمادش مارعباس کاتینا و دیگران تلاش نموده است که این آرتاشس را پادشاه اشکانی محلی ارمنی ارمنستان و معاصر کرسوس (در مقام همان کرزوس پادشاه لیدیه در عهد کورش) نشان دهد. به نظر میرسد منابع تاریخی مورد استناد ایشان نام سورنا و اُرُد را در جنگ معروف ایران و روم در حران را که به رهبری سورنا و کراسوس صورت گرفته بود به درستی یاد نداشته اند و با مصادره به مطلوب قوم گرایانه و عمدی، این افتخار پیروزی بزرگ ایرانیان پارتی را به پادشاهان پارتی به ظاهر صرفاً ارمنستانی نشان داده اند. بر این پایه حماسه های پیروزیهای بزرگ ایرانیان کی خشثرو (کیخسرو، هوخشتره) و سردارشآریارمنه (گستهم نوذری) بر نیوکارمادس (مادیای جادوگر، افراسیاب تورانی، مادیای اسکیتی جهانگشا) و همچنین بر آشوریان و پیروزی  کورش سوم پارسی  بر کرزوسپادشاه لیدیه وپیروزی  اُرد پارتی و سردارش سورنا بر کراسوس لژیونر معروف روم را به ترتیب به آرام (آراموی اورارتویی)، آرتاشس (کورش در کسوت ارمنی) و سمبات (سمک عیار، سورنا) ملبس به ظاهر ارمنی، سردار آرتاشس (که در اصل خود اُرُد است) نسبت داده اند. از آنجائیکه کورش (فریدون) را در روایات کهن مادی و پارسی با آتراداتپیشوای آماردان (یعنی رستم/گرشاسپ تاریخی مازندران) مربوط ساخته و وی را مربی حامی و پدر کورش (فریدون) به شمار آورده اند؛ لذا روایات مربوط به سمبات ارامنه با اساطیر مربوط به قهرمان رهایی بخش ایرانیان در مقابل آشور یعنی آترادات پیشوای مردان سردار خشثریتی (کیکاوس) سومین پادشاه مادی (کیانی) در آمیخته است. به هر حال مسلم به نظر میرسد موسی خورنی و منابع وی به عمد  و به سهو هم کرزوس پادشاه لیدیه هم کراسوس یکی از سه لژیونر معروف روم باستان را معاصر آرتاسش (پادشاه دادگر و مقدس، در اصل اُرُد اشک سیزدهم) و تیگران (ببرسان یا شمشیرزن) پادشاهان صرفاً مخصوص ارمنستان و مقتول به دست ایشان آورده اند.  خورنی در گفتارش در باب سمباتخادم آرتاشس می گوید که او توسط سمبات راهزن (سمک عیار) به حکومت رسید و این دو  کرسوس و یرواند  را شکست دادند. مطابق منابع یونانی خود کرسوس و پسرش را در نزدیکی حرّان به قتل رساندند.  بر این اساس باید پیوندی بین خود مفهوم نامهای سورنا،سمبات و سمک عیار وجود داشته باشد. لذا اگر سورنا (سور-نا)، سمبات و سمکعیار را به لغت سانسکریت به معانی سرور نیرومند همگان و سرور آزادگان و سرور همه ایرانیان بگیریم اشتباه نکرده ایم. چه لابد با توجه به همین معنی است که پلوتارک می آورد :«سورنا در دلیری و توانایی پیشروترین پارتی/ایرانی دوران خود بود». براین پایهخورشید شاه (هور شاه) جانشین مرزبان شاه (مهرداد سوم)  و پسرش فرخ روز در داستان تاریخی سمک عیار که مخدومین وی به شمار رفته اند به ترتیب به جای اُرُد و پسرش فرهاد چهارم (فرهات = انسان دارای نیروی ابدی ایزدی خجسته و درخشان) می باشند. دلیل اینکه در خورشید شاه اسطوره ای پادشاه حلب به شمار رفته است باید این باشد که سوریه توسط پاکر پسر دلیر اُرُد فتح شده بود. جالب است که موسی خورنی خانواده سمبات باگراتونی (سرور نیرومند همگان) را نظیر خانواده سورنا دارای مقام تاجگذار پادشاهان معرفی می نماید. ولی نام اساطیری مشابه سمبات یعنی سندباد(سرور سند =هند) ربطی با نام سمبات ندارد . این نام که در روایت سندباد نامه آمده و مطابق فرهنگنامه های کهن فارسی نام حکیمی از سمت شمال غربی هند (محل ساتراپی مشترک سپیتاک زرتشت و برادر خوانده اش بردیه پسر کوچک کورش) و پسر گشتاسپ و دوست اسفندیار (لقب مشترک سپیتمه زرتشت و داریوش) معرفی شده است که نامش در این کتاب در رابطه داستان عاشقانه ای معروفی ذکر گردیده است به وضوح یاد آور نام و نشان زریادر زرتشت (سپیتاک پسر سپیتمه؛ اسفندیار) برادر مگابرن گشتاسپ است . از سوی دیگر خود داستان سمک عیار بر خلاف تصور برخی محققین ربطی به اخبار مربوط به عمرو لیث صفاری و عیاران سیستانی وی ندارد که خود عمرو لیث در داستان حمزه نامه (در اساس حمزه آذرک خارجی) به صورت عیّاری به نام عمرو ظاهر شده است. به نظر میرسد عنوان دزد  و راهزن، در اصل به هماورد سورنا (سمبات، سمک عیار) یعنی کراسوس (به ظاهر ایرانیش از ریشه کرس=دزد و راهزن) اختصاص داشته که به صورت کرسانی (منسوب به دزدان و راهزنان) به اوستا راه یافته و مخاصم ایرانیان و موبدان به شمار رفته است.

دو مطلب تاریخی و اساطیری زیر در این باب  در باره واریانتهای تاریخی و اساطیری  سورنا – سمک عیار از برای شناخت بهتر آنان ذکر میگردد:

 سورنا جوانی نیکو چهره از خاندان معروف ایرانی: او جوانی بود آریایی، خردمند، نیکوچهره، تنومند، دلیر، بلندبالا، با موی بلند و ظریف که پیشانی‌بندی به سبک ایرانیان باستان بر سر می‌بست. وی از خاندان …سپهبد سورنا (رستم سورن پهلو) (۵۲-۸۲ پیش از میلاد) یکی از سرداران دلیر سپاه ایران در زمان اشکانیان است. بر پایه گفته پلوتارک «سورنا در دلیری و توانایی پیشروترین پارتی/ایرانی دوران خود بود.»  سورنا سردار دلیر پارتی معاصر اشک سیزدهم، ارد اول (قرن اول ق م.) وی از نظر نژاد و ثروت و شهرت پس از شاه رتبه اول را داشت و به سبب نجابت خانوادگی در روز تاجگذاری پادشاه حق داشت که کمربند شاهی را به کمر بندد. سورنا ارد را به تخت نشانید و شهر سلوکیه را متصرف شد و اول کسی بود که بر دیوار شهر مذکور بر آمد و با دست خود اشخاصی را که مقاومت می‌کردند به زیر افکند. وی در این هنگام بسیار جوان بود مع هذا بحزم و احتیاط و خردمندی شهره بود و بر اثر این صفات کراسوس سردار رومی ‌را مغلوب کرد، چه نخست جسارت و تکبر کراسوس و یأسی که بر اثر بدبختیها سورنا را دست داده بود، به آسانی ویرا در دامهایی افکند که سورنا برایش گسترده بود. با وجود این ارد بجای اینکه سورنا را پاداش نیک دهد، بر او رشک برد و نابودش کرد. سورن یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ، در زمان اشکانیان است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان فرماندهی کرد و رومیها را که تا آن زمان در همه جا پیروز بودند، برای اولین بار با شکستی سخت و تاریخی روبرو ساخت. او جوانی بود آریایی، خردمند، نیکوچهره، تنومند، دلیر، بلندبالا، با موی بلند و ظریف که پیشانی‌بندی به سبک ایرانیان باستان بر سر می‌بست. وی از خاندان سورن یکی از هفت خاندان معروف ایرانی (در زمان اشکانیان و ساسانیان) بود. سورن در زبان فارسی پهلوی به معنی نیرومند میباشد. (نمونه دیگر این واژه در کلمه اردیسور آناهیتا یعنی ناهید بالنده و نیرومند بکار رفته است.) از دیگر نام آوران این خاندان وینده فرن (گندفر) است که در سده نخست میلادی استاندار سیستان بود؛ قلمرو او از هند و پنجاب تا سیستان و بلوچستان امتداد داشت. برخی پژوهشگران او را با رستم دستان سیستانی قهرمان حماسی ایران یکی می‌دانند. ذکر نام رستم در منظومه پهلوی اشکانی درخت آسوریک ارتباط او را با اشکانیان نشان می‌دهد.ژولیوس سزار (Julius)، پومیه (Pompee) و کراسوس (crassus) سه تن از سرداران و فرمانروایان بزرگ روم بودند که سرزمینهای پهناوری را که به تصرف دولت روم در آمده بود، به طور مشترک اداره می‌کردند. آنها در سوم اکتبر سال ۵۶ پیش از میلاد در نشست لوکا (Luca) تصمیم حمله به ایران را گرفتند.کراسوس فرمانروای بخش شرقی کشور روم آن زمان ، یعنی شام (سوریه) بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، سودای چیرگی بر ایران، دستیابی به گنجینه‌های ارزشمند ایران و سپس گرفتن هند را در سر می‌پروراند و سرانجام با حمله به ایران این نقشه خویش را عملی ساخت. وی فاتح جنگ بردگان و درهم کوبنده اسپارتاکوس سردار قدرتمند انقلاب بردگان بود. کراسوس (رییس دوره ای شورا) با سپاهی مرکب از۴۲ هزار نفر از لژیونهای ورزیده روم که خود فرماندهی آنان رابرعهده داشت به سوی ایران روانه شد و ارد (اشک۱۳) پادشاه اشکانی، سورن سردار نامی ‌ایران را مامور جنگ با کراسوس و دفع یورش رومی‌ها کرد. نبرد میان دو کشور در سال ۵۳ پیش از میلاد در جلگه‌های میانرودان (بین النهرین) و در نزدیکی شهر حران یا کاره (carrhae) روی داد. در جنگ حران، سورن با یک نقشه نظامی‌ماهرانه و بهیاری سواران پارتی که تیراندازان چیره دستی بودند، توانست یک سوم سپاه روم را نابود و اسیر کند. کراسوس و پسرش فابیوس Fabius (پوبلیوس) دراین جنگ کشته شدند و تنها شمار اندکی از رومی‌ها موفق به فرار گردیدند.روش نوین جنگی سورن، شیوه جنگ و گریز بود. این سردار ایرانی را پدیدآورنده جنگ پارتیزانی (جنگ به روش پارتیان) در جهان می‌دانند. ارتش او دربرگیرنده زره پوشان اسب سوار، تیراندازان ورزیده، نیزه‌داران ماهر، شمشیرزنان تکاور و پیاده نظام همراه با شترهایی با بار مهمات بود.افسران رومی ‌درباره شکستشان از ایران به سنای روم چنین گزارش دادند: سورن فرمانده ارتش ایران در این جنگ از تاکتیک و سلاحهای تازه بهره گرفت. هر سرباز سوار ایرانی با خود مشک کوچکی از آب حمل می‌کرد و مانند ما دچار تشنگی نمی‌شد. به پیادگان با مشکهایی که بر شترها بار بود، آب و مهمات می‌رساندند. سربازان ایرانی به نوبت با روش ویژه ای از میدان بیرون رفته وبه استراحت می‌پرداختند. سواران ایران توانایی تیر اندازی از پشت سر را دارند. ایرانیان کمانهایی تازه اختراع کرده‌اند که با آنها توانستند پای پیادگان ما را که با سپرهای بزرگ در برابر آنها و برای محافظت از سوارانمان دیوار دفاعی درست کرده بودیم به زمین بدوزند. ایرانیان دارای زوبین‌های دوکی شکل بودند که با دستگاه نوینی تا فاصله دور و به صورت پی درپی پرتاب می‌شد. شمشیرهای آنان شکننده نبود. هر واحد تنها از یک نوع سلاح استفاده می‌کرد و مانند ما خود را سنگین نمی‌کرد. سربازان ایرانی تسلیم نمی‌شدند و تا آخرین نفس باید می‌جنگیدند. این بود که ما شکست خورده، هفت لژیون را به طور کامل از دست داده و به چهار لژیون دیگر تلفات سنگین وارد آمد.جنگ حران که نخستین جنگ بین ایران و روم به شمار می‌رود، دارای اهمیت بسیار در تاریخ است زیرا رومی‌ها پس از پیروزی‌های پی درپی برای اولین بار در جنگ شکست بزرگی خوردند و این شکست به قدرت آنان در دنیای آن روز سایه افکند و نام ایران را بار دیگر در جهان پرآوازه کرد و نام دولت پارت و شاهنشاهی اشکانی را جاودانه ساخت. همانگونه که دولت بزرگ هخامنشی در مرزهای خود در باختر برای نخستین بار با گسترش و کشورگشایی یونان برخورد کرد و پیشرفت یونان را در شرق و آسیا متوقف گردانید، دولت جهانگیر روم نیز در پیشرفت مرزهای خود در خاور، با سد قدرتمند ایرانی روبرو شد و از آن زمان به بعد گسترش و توسعه آن دولت در آسیا، پایان پذیرفت. پس از پیروزی سورن بر کراسوس و شکست روم از ایران، دولت مرکزی روم دچار اختلاف شدید شد. پس از این جنگ نزدیک به یک قرن، رود فرات مرز شناخته شده بین دو کشور گردید و مناطق ارمنستان، ترکیه، سوریه، عراق تبدیل به استانهایی از ایران گردیدند. رومیها برای جلوگیری از شکست‌های آینده و به پیروی از ایرانیان ناچار شدند، به وجود سواره نظام در سپاه خود توجه بیشتری بنمایند.بد نیست یادآوری شود که سورن پس از شاه مقام اول کشور را داشت؛ وی ارد را به تخت سلطلنت نشانید و به سبب نجابت خانوادگی در روز تاجگذاری شاهنشاه ایران کمربند شاهی را به کمر پادشاه بست. او به هنگام گرفتن شهر سلوکیه نخستین کسی بود که برفراز دیوار دژ شهر برآمد و با دست خود دشمنانی را که مقاومت می‌کردند به زیر افکند. سورن در این هنگام بیش از ۳۰ سال نداشت.اماشوربختانه سورن هیچ بهره ای از پیروزی بزرگ خود نبرد. ارد شاهنشاه اشکانی ناجوانمردانه به جای قدردانی، سپهسالار دلاور ایرانی را کشت؛ پس از این رویداد ناگوار ارتش ایران دچار ضعف گردید و دیگر نتوانست در خاورمیانه و شام پیشروی نماید و در برابر روم تنها به مقاومت و دفاع پرداخت.
سمک عیار
درباره داستان سمک عیار و نشانه های فتوت در آن

داستان سمک عیار مربوط است به سرگذشت خورشید شاه فرزند مرزبانشاه ، سلطان شهر حلب که دلباخته دختر فعفور شاه ، شاه چین بود.

خورشید شاه به جهت پیدا کردن معشوقه اش که مه پری نام دارد به سرزمین ماچین ( آسیای میانی) میرود و در آنجا درگیر جنگی بزرگ و دامنه دار با پادشاه ماچین میگردد ، اما در همه جا یاری و کمک عیار پیشهً بنام سمک است که او را از بدبختی ها و بندی و اسیری ها نجات  می دهد و پیروزمندانه برمیگرداند.

درحقیقت می توان گفت که این داستان دربارهً کار روایی های ، سمک عیار و جوانمردان و عیاران دیگر ، مانند : شغال پیل زور ، روزافزون ، گلمبوی گلرخ ، هرمزکیل ، شاهک ، سرخرود ، آتشک ، سرخ کافر ، فرخ روز و صدها زن و مرد عیار پیشه و جوانمرد است که توسط« فرامرز بن خدا داد بن عبدالله الکاتب الارجانی» با نثری ساده ، روان و زیبای ادبی نوشته شده و توسط استاد« پرویز ناتل خانلری» در چند جلد  منتشر گردیده است.

دراین داستان ، قهرمان اصلی ، سمک است که در آغاز کار یکی از جمله چاکران و شاگردان سرهنگ جوانمرد یعنی شغال پیر زور ، بشمار میرود. در آغاز داستان می خوانیم که گروهی از جوانمردان و عیاران در اطراف رئیس و سرهنگ خویش جمع آمده اند و دروازهً خانهً خویش را بروی تمام مسافران و درماندگان و پناهندگان باز داشته اند و از هیچگونه کمک و یاری به محتاجان و مصیبت رسیدگان دریغ نمی کنند و این یاری و مددکاری شان برای شاه و گدا یکسان است.

دراین داستان می بینیم که سمک عیار مردیست میانه قد و لاغر اندام که از نگاه ظاهری خود با مردم عادی فرقی ندارد ، مگر تمام سجایا و منش های نیک انسانی همچون شجاعت ، مروت ، مهمان نوازی ، مردم دوستی ، زینهار داری ، شکسته نفسی و فروتنی در وجود او جمع شده و تمام مشکلات را به نیروی تدبیر ، عقل و خرد خویش ، حل میکند. سمک که خود از میان توده های مردم برخاسته است ، مردیست مردمدار که آنچه بگوید ، انجام میدهد و با یاران خویش صادق الوعده ، راستکار ووفادار بوده و از چاپلوسی و مردم فریبی و دروغ گویی  بیزار است.

از نگاه سمک عیار : مرد عیار پیشه باید که عیاری داند و جوانمرد باشد و به شبروی دست داشت و عیار باید در جنگ استاد بود و بسیار چاره باشد و نکته گوی باشد و حاضر جواب . سخن نرم گوید و پاسخ هرکس تواند داد و در نماند و دیده نادیده نکند و عیب کسان نگوید و زبان نگاه دارد و کم گوید ، با این همه درمیدان داری عاجز نبود و اگر وقت کاری افتد ، در نماند.

و به همین دلیل است که بعد ها همه سران ،جوانمرد و عیار پیشه ، حتی استادش شغال پیل زور ، او را به سرهنگی می پذیرد و تمامی عیاران از جملهً شادی خوردگان و شاگردان او بشمار میآیند.

بدین گونه دیده میشود که سیمای سمک عیار به تمام قواعد اخلاقی و کار کرد و عمل عیاران قدیم جواب میدهد و درین داستان میتوان نمونهً کامل ادبیات جوانمردی را بدون کم و کاست دریافت  و درین مورد محقق و پژوهشگر شناخته شدهً تاجیک ، «دکتر قربان واسع» ، درست و برحق گفته است که :

 « جهت و دلپذیری اثر مذکور که بدون شک نمونهً عالی ادبیات جوانمردیست ، در نطق و لطف بیان سمبول جوانمردان صورت پذیرفته است ، مولف و مرتب کنندهً اثر در بین حادثات وواقعات و جان بازی ها و جانفشانی های جوانمردان چنان با ذوق و شوق خاصه بحث به میان می آورد که خواننده را از آغاز تا انجام شیفته خود گرداند. پس سوالی به میان می آید که سبب شیفته گردیدن خواننده از مطالعهً این اثر درچه است؟ بی شبه سبب نخستین و عمدهً دلپذیر این اثر به طرز زندگی جوانمردان و رویهً مردانه آنان و همچون دستور مکمل آیین جوانمردی بودن سمک عیار است. »

بدون شک راز پیروزی و محبوبیت سمک عیار را باید در جوانمردیها و فضایل اخلاقی او جستجو کرد و به همین دلیل است که سمک در تمام شهرها به جوانمردی و پاکبازی و شجاعت و مروت و مردم دوستی و نیک اندیشی مشهور و معروف است و کار هایی که انجام میدهد به خاطرنام است نه بخاطر نان ، و از آنجا که میخواهد خودش را معرفی کند، بدینگونه یاد کردی دارد : « مردی ناداشت و عیار پیشه ام ، اگر نانی یابم بخورم و اگر نه میگردم و خدمت عیاران و جوانمردان میکنم و کاری اگر میکنم ، آن برای نام میکنم ، نه از برای نان ، و این کار که میکنم از برای آن می کنم که مرا نامی باشد. »

در داستان سمک عیار تمام عیاران و جوانمردان چه زنان باشد و چه مردان ، به همه اصل های اخلاقی و انسانی و اجتماعی و مردمی معتقد و پایبند اند. آنها راز دوستان را حفظ میکنند ، راستگوی و راست کردار و راست پندار اند و به گفتهً« دکتر جعفر محبوب» در کتاب سمک عیار :

« حتی یک نمونهً دروغ گویی و سست عهدی و پیمان شکنی ، جبن و آزمندی و زر پرستی و بی ناموسی و ناسپاسی و نمک خوردن و نمکدان شکستن ، حتی در میان عیاران گروه مخالف ، دیده نمی شود و مرتکبان این اعمال در نخستین وهله از جمله عیاران و جوانمردان طرد می شوند و در برابر ناسپاسی و بدکرداری خویش مجازات هولناک و عبرت انگیز، تحمل می کنند.»

و به همین دلیل است که خواننده و شنوندهً داستان سمک و دیگر عیاران و جوانمردان باشد دراین مورد« دکتر غلام حسین یوسفی »چه خوب و زیبا نوشته است ، که :

« بهترین فایده ای که در زمینه مطالعات اجتماعی ازاین کتاب حاصل می شود ، پی بردن به سازمان های عیاری ، اصول تربیت ، اخلاق و رفتار ، آداب و رسوم و مقررات ، سلسله مراتب عیاران ، اسباب و ابزار کار ، چاره گیری ها و تدبیر ها ، مقام اجتماعی و پیوستگی آنها با یکدیگر در شهرها و کشورهای مختلف است.»

با توجه به داستان سمک عیار ، میتوان این صفات را از جملهً برازنده ترین ویژه گی های عیاران و جوانمردان ، دانست ، بدینگونه :

  • ۱٫ ـ بی اجازت درآمدن در خانه جوانمردان ، ناجوانمردیست. ( سمک عیار ج اول ص ۲۶ )
  • ۲٫ ـ مردی آنست که سخن راست گویند و سخنی گویند که بتوانند. ( سمک عیار ج اول ص ۲۷ )
  • ۳٫ ـ جوانمردان دروغ نگویند ، اگر سرایشان در آن کار برود. ( سمک عیار ج اول ص ۴۸ )
  • ۴٫ ـ عیاری به بد دلی نتوان کرد. ( سمک عیار ج اول ص ۶۶ )
  • ۵٫ ـ مردی آنست که چون درکاری خواهد رفتن ، بیرون آمدن را طلب کند. ( سمک عیارج اول ص ۱۳۰ )
  • ۶٫ ـ دروغ گفتن شرط جوانمردان نیست. ( سمک عیار ج اول ص ۲۰۹ )
  • ۷٫ ـ همه جوانمردی مراد مردم به حاصل آوردن است. ( سمک عیار ج اول ص ۳۵۱ )
  • ۸٫ ـ مردان سخن بسیار نگویند. ( سمک عیار ج دوم ص ۲۰۵ )
  • ۹٫ ـ سر جوانمردی امانت نگهداشتن است. ( سمک عیار ج دوم ص ۲۱۴ )
  • ۱۰٫ ـ درطریق جوانمردان طعام مقدم بر کلام است. ( سمک عیار ج سوم ص ۲۲۳ )
  • ۱۱٫ ـ سستی در کار نمودن نه از جوانمردی است. ( سمک عیار ج سوم ص ۲۶۹ )
  • ۱۲٫ ـ دعوای مردی کسی باید بکند که به جای آرد. ( سمک عیار ج چهارم ص ۱۲۱ )
  • ۱۳٫ ـ نام مردان در سر تیغ مردان باشد. ( سمک عیار ج چهارم ص ۲۰۲ )
  • ۱۴٫ ـ اصل مردی حریف شناختن است . ( سمک عیار ج چهارم ص ۲۲۹ )
  • ۱۵٫ ـ سر جوانمردی ها نان دادن است. ( سمک عیار ج چهارم ص ۲۴۳ )

اما آنچه که من امیدوارم ، بیش از هر چیز دیگر درخوانندهً داستان سمک عیار اثربنهد جاذبه مردانگی و انسانیت و دلیری و بزرگواری و مردم دوستی ( سمک ) است که در سراسر کتاب انسان را بسوی متعالی شدن می کشاند ، چه حاصلی ارجمندتر و بهتر از آن ، که کسی را با خواندن داستانی ، این همه جوانمردی را به پسندد و بستاید و شاید هم که این آیین انسانی و مردمی را پیشه کند.

به نام نیکو اگر بمیرم رواست

مرا نام باید که تن مرگ راست

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *