بیوگرافی اومنک اونک و قرار مصاحبه با ایشان.

داستانی حقیقی از یک سفر بین سیاره­ای

برگرفته از بخشی از مقدمه کتاب

اومنِک اونِک: سفیری از زهره

مقوله حیات فرازمینی همیشه یکی از بحث برانگیزترین مباحث در حوزه علم، فلسفه و معنویت بوده و هست. برای بسیاری، این مقوله به داستان­های علمی-تخیلی بیشتر شبیه است تا حقیقت. البته خرده­ای بر منتقدان نمی­توان گرفت، زیرا مبحث یوفولوژی آنچنان با زمینه­های مختلف علمی، فلسفی و حتی مذهبی درگیر بوده و گسترده است که هر کس را توان پرداختن به همه جنبه­های آن نیست. در واقع به سادگی نمی­توان کسی را یافت که بتواند جنبه­های متفاوت و گاه در ظاهر متناقض آن را بدون جبهه­گیری بررسی و تحقیق کند. در این سری مقالات، زندگی­نامه شخصی را از زبان خودش خواهید خواند که از سیاره همسایه خودمان یعنی زهره یا ونوس به روی زمین آمد و هنوز در میان ما به اشاعه پیام خود یعنی محبت بی قید و شرط به یکدیگر مشغول است.

92480763ufo-ovni-omnec-onec-veusian-venusien-venus-2-jpg

روایتی که در این کتاب می­خوانید را نمی­توان به راحتی در دسته خاصی قرار داد. آن را نه می­توان در دسته داستان­های برخورد رو در رو با بیگانگان مهربان جای داد و نه از آن دسته داستان­هایی است که در آن یک نفر به درون سفینه­ای پر از خاکستری­ها برده می­شود.

در عوض، با خود-زندگی­نامه خانم جوانی مواجه هستیم که در بهشتی یوتوپیایی (آرمانی) در سیاره زهره به دنیا آمده، بزرگ شده و به اختیار خود، آن زندگی رویایی را قربانی کرده و به زمین آمد تا به یک دختر در تسویه کردن بدهی­های خود کمک کند. این عملی خیر خواهانه است که تعداد کمی از انسان­های روی زمین توانایی انجام آن را دارند. همین مسئله دستمایه این سفر و داستان محبتی بین سیاره­ای شد.

omnec_onec1

داستان با اومنِک اونِک جوان (نام زهره­ای وی، اومنِک اونِک و نام زمینی ایشان، شیلا است) و در حالی شروع می­شود که سفینه­ای وی را در سال ۱۹۵۵ در صحرای نوادا پیاده کرده و سپس به سمت تنسی می­رود تا جای دختری کوچک به زندگی ادامه دهد.

محقق یوفولوژیست، ژنرال بازنشسته، وِندِل استیوِنز با زیبایی به این نکته اشاره می­کند که این داستان، روایت انسان زنده­ای است که با رضایت قلبی و همکاری خودش، توسط یک سفینه و با همراهی عموی خویش به این سیاره آمده و با دقت زیاد آماده و مهیای زندگی و رشد در محدوده امواج فیزیکی این سیاره شد.

مادرش در زهره، مدت کوتاهی پس از به دنیا آمدن وی درگذشت. در نتیجه حضانت وی را خاله­اش که فرزندی نداشت به عهده گرفته و مادرانه از او مراقبت کرد. زمانی که عموی او ماموریتی را در محدوده امواج فیزیکی در زمین قبول کرد، اومنِک تصمیم به همراهی با او گرفت، زیرا می­توانست از این طریق مقداری از بدهی­های گذشته خود را در ارتعاشات خشن فیزیکی زمین تسویه کند.

Omnec+Anja_USA-06-10

او با ظرافت خاصی خود را با ارتعاشات خشن فیزیکی هماهنگ کرد و به صورت کودک ۷ ساله­ای در جهان فیزیکی متجلی شد. عمویش و تیمی که وی را به اینجا آوردند، وی را وارد خانواده­ای در تنسی که به تازگی دخترشان شیلا را از دست داده بودند، کردند. شیلا قرار بود برای اینکه بتواند به مدرسه برود، با مادربزرگش زندگی کند ولی در راه رسیدن به خانه مادربزرگ، در یک تصادف دلخراش اتوبوس درگذشت. مادربزرگ نیز به دلیل اینکه نوه خود را ندیده بود و بدون اینکه متوجه باشد، اومنِک را مانند نوه خودش محبت کرد و به مدرسه فرستاد. سالها بعد، عموی اومنِک با مادر زمینی شیلا در مورد این جابجایی صحبت کرد و همه چیز را به او توضیح داد. مادر اومنِک نیز واقعیت را پذیرفت و موافقت کرد تا اومنِک را مانند دخترش شیلا بزرگ کند.

با اینکه اومنِک ظاهر یک دختر ۷ ساله را داشت، در حقیقت زمانی که در سال ۱۹۵۵ به اینجا رسید، از خرد و دانشی معادل یک انسان ۲۱۰ ساله زمینی برخوردار بود. این مسئله به درخشش او در مدرسه به عنوان کودکی با استعداد در تمامی زمینه­ها و پنهان کردن هویت حقیقی وی کمک بسزایی کرد.

این داستان دوران کودکی وی در سیاره زهره، سفر به زمین در میانه اولین دوره مدرن تب یوفوها، آماده شدن و انطباق با شرایط زندگی در زمین و مشکلات عجیبش که اثری از آنها در زهره نبود، است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *