داستان ضرب المثل هر قِرونی زیر هزار من سنگ است
قِران واحد پول دوره ی قاجار بود که در گویش مردم کرمان تا اواخر دوره ی پهلوی نیز به کار می رفت. هرچند که واحد پول تبدیل به ریال شده بود ولی مردم به هر ریال می گفتند یک قِران. «قِران» سکه ای بود که از فلز نقره ضرب می شد. کرمانی ها این واحد پول را «قِرون» می نامیدند.
بنابراین یک ریال را «یک قِرون» دو ریال را «دو قِرون» و… می نامیدند.
این ضرب المثل در گفتگوی پدرها و مادرها با فرزندانشان به منظور عادت دادن فرزندان به قناعت و دریافت درکی صحیح از اقتصاد خانواده به کار می رفت. هرگاه پدری مقداری پول برای تأمین هزینه های فرزندش به او می داد، همزمان با پرداخت پول، می گفت: این پول ها را بجا و به موقع و در راه درستی خرج کن. قدر آنها را بدان، زیرا هر قرونی از زیر هزار من سنگ به دست آمده است.
با توجه به اینکه در ترکیب این ضرب المثل از واژه ی «سنگ» استفاده شده است، به نظر می رسد سده ها و حتی هزاره ها را پشت سر نهاده باشد. شاید پس از اینکه انسان ها، عصر حجر و غارنشینی را پشت سر نهاده و وارد مرحله ی کشت و زرع شدند و با پدیده ای به عنوان «مازاد بر مصرف» رو به رو شدند و در نهایت «ترازو» را اختراع کردند، امکان دارد این ضرب المثل هم از همان زمان ها وارد زبان مردم شده و در هر دوره ای با کمترین واحد پول آن دوره بیان می شده است.
حال چرا هزار من(سه هزار کیلو) سنگ؟ نیاکان ما، مدنیت و شهرنشینی را از دهکده های کوچکی آغاز کردند که با استفاده از آب رودخانه ها و چشمه ها در آنها به کشت غلات مشغول شدند. بدیهی است که برای احداث زمین های کشاورزی، ناچار به جا به جا کردن سنگ ها و ریگ ها بودند. هنگام شخم زدن زمین هزاران تن سنگ و خاک جا به جا می شد و به هنگام آبیاری، باز هم سنگ و خاک جا به جا می شد. آنها به تجربه دریافته بودند که پول یا به معنی عام تر، ثروت در زیر سنگ نهفته است و بایستی با زحمت کشی و سخت کوشی آن را به دست آورد.
رفته رفته که شهرنشینی گسترش می یافت، بازار و ترازو به عنوان عناصر اصلی اقتصاد وارد زندگی مردم شد و هر کاسبی برای فروش کالایش، مجبور بود روزانه صدها و بلکه هزاران کیلو سنگ را در کفه های ترازو جابه جا کند تا رزق و روزی خانواده اش را به دست آورد. در این حالت نیز، پول از زیر سنگ به دست می آمد و عدد «هزار» در ضرب المثل مورد نظر ما، گویای بزرگی و اهمیت کار و ارزش پول است.
در پی بزرگ شدن جوامع و به هم پیوستن روستاها، مردم برای حل و فصل اختلافات و دفاع از خود در مقابل دزدان و غارتگران به پادشاهان نیاز پیدا کردند و شاهان برای احداث کاخ ها و مجسمه ی خود و نزدیکانشان به کوه کاف ها، سنگبرها و سنگتراشان احتیاج پیدا کردند و در نتیجه مشاغلی از این دست در جامعه پیدا شد که هزینه ی زندگی آنها از طریق جابه جا کردن سنگ های بزرگ تأمین می شد و لذا باز هم، پول در زیر سنگ نهفته بود.
با وارد شدن انسان به عصر آهن و فلزات دیگر، حرفه ی معدن کاری به جمع حرفه هایی پیوست که انسان ها ناچار بودند، روزانه با جابه جا کردن هزاران کیلو سنگ، قرص نانی در سفره ی خانواده بگذارند اما همین نان هم از زیر سنگ بیرون می آمد.
در شهرها و روستاهای کویری ایران، ایرانیان دست به اختراع شگفت انگیز «کاریز» زدند که بعدها به سایر نقاط دنیا نیز صادر شد. عده ای شامل: آب شناس، کاریزکن و کارگران ماهر با بیرون آوردن هزاران تن سنگ از چاه ها و کاریزها، توشه ی زندگی را فراهم می کردند.
مردم برای تهیه ی نان، ابتدا غلات را با سنگ به آرد تبدیل می کردند ولی پس از مدتی «دست آس» را اختراع کردند. دست آس از دو سنگ دایره شکل تشکیل می شد که سنگ زیرین ثابت بود و سنگ بالایی که متحرک بود، دسته ای چوبین و سوراخی در وسط داشت که گندم را از آن سوراخ بین دو سنگ وارد می کردند و با چرخاندن سنگ بالایی، گندم ها به آرد تبدیل می شد. عده ای به این حرفه مشغول بودند و درآمدشان از زیر سنگ به دست می آمد. افرادی هم که این سنگ ها را از کوه جدا می کردند، پول را از زیر سنگ بیرون می آوردند.
رفته رفته که شهرها بزرگتر می شد و کشورها پدید می آمد و برای تعیین قلمرو و کسب ثروت و قدرت بیشتر، لشکرها و ارتش ها پدید آمد، دیگر «دست آس» پاسخگو نبود و بار دیگر ایرانیان با استفاده از قدرت آب و باد، دست به اختراع «آب آس» یا آسیاب و «بادآس» زدند که به صورت شبانه روزی مقدار زیادی گندم و دیگر غلات را به آرد تبدیل می کردند.
در این فن آوری شگفت انگیز، سنگ بزرگی بر روی سنگی دیگر می چرخید و آرد تولید می شد. بنابراین صاحبان حرفه ی آسیاب بانی، نان خود و افراد خانواده را از زیر سنگ هایی به دست می آوردند که صدها کیلو وزن داشتند. با این وصف برای اینکه نان افراد جامعه تأمین شود، از ابتدا تا انتها، همه با سنگ سر و کار داشتند حتی نانواها که نان را روی سنگ می پختند.
حال بگذریم از اینکه چوپان ها و دامداران نیز با «سنگ کهنی» و پرتاب سنگ، دام ها را هدایت می کنند و سازندگان آرامگاه ابدی نیز با تراشیدن سنگ قبر، درآمد کسب می کنند. ماده ی اولیه ی بسیاری از کالاهای مورد نیاز ما، اعم از پوشاک و لوازم خانگی و حتی وسایل مربوط به فن آوری های جدید نیز از زیر سنگ به دست می آید و این ضرب المثل هنوز هم مصادیق اولیه خود را از دست نداده است. مهم این است که بچه ها از کودکی متوجه شوند که پول به سختی به دست می آید و باید با قناعت و هرس کردن برخی از آرزوهای دور و دراز و پرهیز از هوا و هوس، همیشه آبرومندانه زندگی کنند. چون به تعبیر امروزی «هر تومانی زیر هزار من سنگ است!»
به هر حال این سنگ در فرهنگ ما چنان اهمیتی دارد که زن کرمانی می گوید:«مرد اگر سنگی به خانه بیاره، بهتر از اینکه ننگی بیاره.»
جناب فردوسی توسی هم جامعه را به دو دسته تقسیم کرده، دسته ای اهل فرهنگ و دسته ی دیگر اهل سنگ:
(… یکی داستان/ بگویمت از گفته ی باستان/ پر از چاره و مهر و نیرنگ و جنگ/ همان از درِ مردِ فرهنگ و سنگ) منظور داستان بیژن و منیژه است که هم برای صاحبان حرفه های فرهنگی مناسب است و هم برای پیشه وران و جنگاوران و دلاوران و مردم کوچه و بازار.
مهدی اخوان ثالث در شعر کتیبه حکایت گروهی را روایت می کند که قصد دارند راز تخته سنگ بزرگی را که روی آن نوشته است:«کسی راز مرا داند که از این رو به آن رویم بگرداند» و این گروه عرق ریزان موفق می شوند سنگ کوه پیکر را بچرخانند اما با حیرت مشاهده می کنند بر آن روی این تخته سنگ هم نوشته شده:«کسی راز مرا داند که از این رو به آن رویم بگرداند!» هرچند شاعر برداشت دیگری از این سخن قدیمی دارد ولی به گمان حقیر، هدف جابه جا کردن سنگ و به دست آوردن پول بوده که در طول زندگی بشر ادامه داشته است.
منبع: sedayezarand.ir