داستان هایی مستند از آدم ربایی بیگانگان
وجود بیگانگان همیشه توسط فرضیه هایی تأیید و توسط برخی دیگر رد میشوند؛ در این گزارش داستان هایی از آدم ربایی بیگانگان را میخوانید که مستند تلقی می شوند.
به نقل از واندرلیست؛ داستان های مشاهده بشقاب پرنده ها و برخوردهای بیگانگان از دوران باستان وجود داشته است. این موارد به قدری خارق العاده بودند که منجر به ایجاد یک زمینه علمی موسوم به Ufology (یوفوشناسی) شدند. اگرچه بسیاری از افراد فکر می کنند این برخوردها و داستانها فقط توسط افرادی که مایل به جلب توجه هستند ساخته شده است اما نمی توان انکار کرد که برخی از این موارد مستند و دقیق هستند. در ادامه، لیست ده مورد از متقاعد کننده ترین اتفاقات با حضور بیگانگان آورده شده است.
آدم ربایی آلاگاش (۱۹۷۶)
چارلز فولتز، هنرمند بازنشسته پزشکی ، این تصویر را از آدم ربایی معروف آلاگاش نقاشی کرده است و ادعا می کند در سال ۱۹۷۶ در دریاچه عقاب بزرگ در آبراه بیابان آلاگاش اتفاق افتاده است. در آگوست ۱۹۷۶ ، چهار هنرمند در حال سفر بودند که ناگهان یک گوی درخشان را دیدند که به آرامی به سمت آنها حرکت کرد و چراغی کورکننده ناگهان به آنها تابیده شد. گفته میشود آنان مورد هیپنوتیزم قرار گرفته بودند.
داستان ربودن جسی لانگ (۱۹۵۷)
جسی لانگ ادعا می کند که وی اولین بار در سال ۱۹۵۷ هنگامی که فقط ۵ سال داشت توسط بیگانگان ربوده شد. بیگانگان آزمایشاتی بر روی او انجام دادند که با گذشت زمان دردناک تر و آسیب زا می شد. او ادعا کرد که آنها یک شیء خارجی را روی پای او قرار دادند که ۳۴ سال با او بود. سرانجام آن شیء برای تحقیقات بیشتر به موسسه تحقیقاتی Southwest در تگزاس ارسال شد. گزارش آزمایشگاه بیان داشت که این شیء دارای خصوصیات منحصر به فردی است که قابل توضیح نیست.
به گفته لانگ ، وی در طول سالها چندین بار ربوده شد. او در سال ۱۹۹۰ در حال رانندگی به نیواورلئان بود که چراغی برای ورود او به داخل یک مسیر بیگانه ظاهر شد. به او یک نوزاد اهدا کردند و به او گفتند “این فرزند توست.”
فردریک والنتیچ (۱۹۷۸)
فردریک والنتیچ یک خلبان مشتاق بود که در حال پرواز آموزشی در سواحل جنوب شرقی استرالیا به طرز مرموزی ناپدید شد. والنتیچ در حین پرواز از طریق رادیو به کنترل ترافیک هوایی ملبورن گزارش داد که یک شیء ناشناس که نور زیادی ساطع میکند به وی نزدیک میشود . ارتباط ناگهان با صداهای عجیب و غریب قطع شد و دیگر هیچ اثری از والنتیچ یافت نشد. گزارش های متعددی بیان کردهاند که در شب ناپدید شدن والنتیچ ، در استرالیا بشقاب پرنده وجود داشته است.
آدم ربایی ویتلی استریبر توسط بیگانگان (۱۹۸۵)
ویتلی استریبر نویسنده شناخته شدهای است که ادعا می کند یکی از کتاب های او یک داستان واقعی بر اساس یک برخورد با بیگانگان را روایت میکند. این اتفاق در دسامبر سال ۱۹۸۵ آغاز شد هنگامی که او با سر و صدای عجیبی بیدار شد، و پس از آن موجودی غیرانسانی با عجله به سمت تخت او آمد. او صبح بدون اینکه بداند چرا، از حالت گمراهی برخاست. وی خاطرات برخورد خود را ماهها بعد از طریق هیپنوتیزم بازگشتی به خاطر آورد و ادعا کرد که توسط موجودات بیگانه ربوده شده و مورد تعرض قرار گرفته است.
داستان ربودن جان سالتر جونیور (۱۹۸۸)
در ۲۰ مارس ۱۹۸۸ ، جان سالتر جونیور و پسرش در حال رانندگی در بزرگراه ۱۴ مرکز ویسکانسین بودند که به دلیلی نامعلوم مسیری را اشتباه رفتند و بعد تصمیم به استراحت گرفتند. صبح روز بعد، هنگام رانندگی، آنها یک بشقاب پرنده دیدند که بلافاصله با سرعت باورنکردنی ناپدید شد و اتفاقا برای آنان آشنا بود.
آنها پس از ماه ها به یاد می آورند که موجودات ناشناخته ای از طریق تله پاتی با آنها ارتباط برقرار کرده و آنان مجبور به خروج از بزرگراه شدند. این موجودات آنها را به یک فضاپیما هدایت کردند و در آنجا در قسمت های مختلف بدنشان تزریق انجام دادند. سپس آنها به کامیون خود هدایت شدند و سالتر ادعا کرد که جداییشان از موجودات بیگانه دوستانه بوده است.
آدم ربایی پاسکاگولا (۱۹۷۳)
در شب ۱۱ اکتبر ۱۹۷۳ ، چارلز هیکسون و دوستش، کالوین پارکر جونیور، در حال ماهیگیری از یک اسکله قدیمی در رودخانه پاسکاگولا بودند که صدایی را شنیدند و یک شیء درخشان مشاهده کردند. سه موجود انسان نما ظهور کردند و هیکسون و پارکر را با خود به فضاپیما برده و در آنجا مورد بررسی قرار دادند. آنها پس از معاینه به محل ماهیگیری بازگردانده شدند و پس از آن بلافاصله برخورد را به کلانتری گزارش دادند.
داستان ربودن بیگانه تراویس والتون (۱۹۷۵)
در تاریخ ۵ نوامبر سال ۱۹۷۵ ، تراویس والتون و شش نفر از همکارانش در حال سوار شدن به کامیون بودند که ناگهان با یک شیء بشقابی شکل روبهرو شدند. والتون به شیء مرموز نزدیک شد و پرتوی نور به او ضربه زد. همکاران وی به دلیل ترس از صحنه دور شدند. والتون وقتی چشم باز کرد خود را در محاصره سه موجود طاس یافت.
بعداً والتون پس از یک هفته ناپدید شدن در آریزونا حضور یافت. او و شش همکارش، تحت یک آزمایش قرار گرفتند. والتون سرانجام کتابی نوشت که جزئیات ادعاهای خود را شرح می داد و این کتاب مبنایی برای فیلم آتش در آسمان در سال ۱۹۹۳ شد.
داستان ربودن بتی آندریاسون (۱۹۶۷)
غروب ۲۵ ژانویه ۱۹۶۷ بود که ناگهان نوری مایل به قرمز بر پنجره آشپزخانه خانه بتی آندریاسون تابید. در حالی که پدرش از پنجره به بیرون نگاه می کرد، آندریاسون برای دلجویی از کودکان ترسیده اش به اتاق نشیمن شتافت. آن وقت بود که پنج موجود عجیب و غریب را دید که به سمت خانه خود در حال حرکت هستند. قبل از اینکه کسی واکنش نشان دهد، موجودات به داخل راه پیدا کردند و کل خانواده را مورد معاینه و آزمایش قرار دادند. وقتی اسیرکنندگان او را به خانه بازگرداندند، خانواده او را تحت نوعی کنترل ذهنی گرفتند.
این پرونده به مدت دوازده ماه مورد مطالعه قرار گرفت و نتایج در یک بررسی ۵۲۸ صفحه ای ارائه شد. در این بررسی عنوان شده بود که آندریاسون عاقل بوده و ادعاهایش باورپذیر بود. ری فاولر، بنیانگذار شبکه متقابل بشقاب پرنده ها (MUFON) ، به این نتیجه رسید که آندریاسون “یا عالی ترین دروغگو و بازیگر زن جهان بوده است، یا اینکه واقعاً این سختی را پشت سر گذاشته است.”
داستان ربودن بارنی و بتی هیل
پرونده ربودن بارنی و بتی هیل احتمالاً مشهورترین و مستندترین پرونده در نوع خود است. این زوج از تعطیلات در حال حرکت به خانه بودند که متوجه شدند یک جسم درخشان به سمت آنها میآید. سرانجام در مقابل اتومبیل آنها فرود آمد. بارنی هیل از ماشین پیاده شد و با استفاده از دوربین شکاری توانست چهره های انسان نما را از پنجره های سفینه مشاهده کند.
ارزانسرای آرایشی
او بلافاصله به اتومبیل برگشت و از همسرش بتی هیل خواست که مراقب باشد. آنها یک سری صداهای بوق زنی شنیدند و وقتی به هوش آمدند متوجه شدند که در حال رانندگی در ۳۵ مایلی جنوب هستند. آنها نمی توانستند به یاد بیاورند که چه اتفاقی افتاده است. و هر دو احساس غریبی داشتند. آنها تصمیم گرفتند از طریق یک روانپزشک به دنبال پاسخ در مورد وقایع آن شب باشند.
این زوج جلسات هیپنوتیزم جداگانه ای را پشت سر گذاشتند. اما هر دو تجربیات تقریباً یکسان ربوده شدن توسط موجوداتی با چشمان سیاه و بزرگ و پوستی خاکستری را توصیف کردند. پرونده بتی و بارنی هیل چنان گسترده شد که پدیده آدم ربایی بیگانگان را وارد فرهنگ عامه کرد.