سکته کردن خلبان در یک پرواز تفریحی

خلبان

نام او جان ویلدی ، اکنون هشتاد ساله و بریتانیایی می باشد . سه سال پیش زمانی که او سوار جت شخصی دوستش شده بود ، در غروب شنبه ۱۶ آوریل ۲۰۱۳ آن ها داشتند پس از گذراندن یک روز تعطیل به سوی فرودگاه لینکلن شیر پرواز می کردند . دوستش سال ها تجربه خلبانی داشت ، اما او هیچ تجربه ای در آن زمینه نداشت و در صندلی کنار خلبان نشسته بود .

پس از گذشت بیست دقیقه از پرواز ، دوستش رو به او نموده و گفت حالش خوب نیست در گیر و دار اینکه مشکل چه می باشد ناگهان دوستش از حال رفت و او هرچه تلاش کرد نتوانست او را بهوش آورد ، او ناگهان خودش را تنها در هواپیمایی یافت که به هیچ وجه ، هیچ سررشته ای از خلبانی نداشت .

او می گوید پس از گذشت دقایقی دلهره آور که دست و پایم را گم کرده بودم ، بخودم آمدم و با خودم گفتم در اینجا اگر خونسردی ام را از دست بدهم هیچ فایده ای ندارد و هیچ کمکی به من نمی کند بنابراین بهتر است آرام باشم و تمام تلاشم را به کار گیرم ، سریعا هدفون خلبان را روی گوشم گذاشتم و با برج مراقبت تماس گرفتم ، ” شرایط اضطراری ” ، ” شرایط اضطراری ” ، برج کنترل : چه کمکی می تونم بکنم ؟ من خلبان نیستم ، خلبان بیهوش شده .
برج کنترل : تا حالا خلبانی کردی یا چیزی ازش میدونی
ویلدی : خیر
برج کنترل : فرمان و اهرم دستی رو می شناسی
ویلدی : بله
برج کنترل : خب اونا رو بگیر و سعی کن هواپیما رو متعادل در هوا داشته باشی تا آموزش دهنده این مدل هواپیما رو پیدا کنیم . حدود چهل دقیقه مانده تا فرودگاه لینکلن شیر ، در حالی که فرمان و اهرم دستی را در دست گرفته بود ، آموزش دهنده آن مدل هواپیما به برج کنترل رسیده و از او می خواهد تا کارهایی را که می گوید انجام دهد و این درحالی است که هوا دارد کم کم تاریک می شود و این امر بر وخامت اوضاع خواهد افزود ، مسئول ترافیک هوایی در لینکلن شیر می گوید تقریبا همه مطمئن بودیم که این کار عاقبت خوشی نخواهد داشت ، او حتی اگر بتواند هواپیما را در آسمان نگه دارد مشکل جدی در زمان فرود خواهد بود .

خلبان

مسئولان ترافیک هوایی تصمیم می گیرند او را به فرودگاهی سی کیلومتر دورتر که دارای باند فرود بزرگی است هدایت کنند تا شانس فرود او را بیشتر کنند . آموزش دهنده می گوید ، زمانی کمی امید در من به وجود آمد که متوجه شدم جان با خونسردی باورنکردنی در آن شرایط دشوار با من صحبت می کرد ، حتی در حین گفتگو با من مزاح می کرد . به او گفتم برای دایورت به فرودگاه دیگر درجات جغرافیایی فرودگاه را در کامپیوتر وارد کند ، تقریبا شب شده بود و او به دو کیلومتری باند فرود رسیده بود ، از او خواستم تا سرعت را کم کرده و اهرم دستی را به آرامی به طرف پایین کشیده تا هواپیما بتواند فرود آید ، سرانجام پس از ۴ مرتبه فرود ناموفق بالاخره در مرتبه پنجم در حالی که سوخت هواپیما تمام شده بود ، او موفق شد هواپیما را بر روی باند بنشاند اما در روی باند نتوانست آن را درست هدایت کند و هواپیما از باند خارج شده و وارد چمن های کنار باند شد و بالاخره متوقف شد .

وقتی پزشکان وارد هواپیما شدند متوجه شدند که دوستش فوت کرده است و علت آن حمله قلبی بوده است . جان ویلدی اولین انسانی شد که بدون کوچکترین اطلاعی از خلبانی توانست هواپیمایی را سالم فرود آورد و یک هفته بعد در یک دوره آموزش خلبانی شرکت نمود . وقتی متخصصان و روانشناسان این موضوع را بررسی کردند به این نتیجه رسیدند که تنها عامل نجات او از آن وضعیت دشوار فقط و فقط خونسردی او بوده است .

جان ویلدی می گوید، پس از فوت دوستم در آسمان خیلی دست و پاچه شدم اما زود بخودم آمدم و با خودم گفتم ، اگر الان دست و پاچه شوم ، استرس داشته باشم و به زمین و زمان فحش دهم ، پس از چند دقیقه باز بر روی همین صندلی که نشسته ام ، خواهم بود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *