ضمیرناخودآگاه

ضمیرناخودآگاه
کیفیات انرژی – کایو و ژیتسو
در شیاتسو , کلمات یین و یانگ به جهت توانایی های بالقوه انرژی اشاره مینمایند در حالیکه کلمات کایو وژیتسو , کیفیت مقادیر و شدت انرژی را به نمایش می گذارند.
کایو وضعیت فقدان انرژی و احساسی از تهی بودن و نارضایتی بوده , عدم وضوح, نا پیدایی و پنهان داشتن را دربر می گیرد.
ژیتسو از سوی دیگر وضعیت پری و انباشت انرژِی کی می باشد. این وضعیت با رویش , فعالیت و برجسته بودن بروز کرده و براحتی قابل مشاهده و درک و فهم است.
کایو عموما در عمق قرار می گیرد در حالیکه ژیتسو درسطح ظاهر می شود.
مشخصه های کایو و ژیتسو
تعیین وضعیتهای کایو و ژیتسو و تمامی احساسات متغییری که در بدن بوجود می آورند, اساسی ترین ارزیابی به هنگام تفسیر بیان انرژی می باشد . این بررسی در طی درمان به دو روش انجام می رسد و در اولین روش, شیاتسو دهنده با تکیه بر حواس و احساسات خویش و در دومین روش با تمرکز هوشیارانه بر پاسخی که از لمس بدن گیرنده برست می آورد, کیفیات انرژی بیمار را از نظر ضعف , قدرت, جریان , سنگینی , رکود و دیگر خصوصیات مشخص می نماید. سپس آنچه را که از لمس احساس کرده با آنچه که به طور شهودی تحصیل نموده , ترکیب و وضعیت انرژی کی را در بدن بیمار تغیین می نماید.
اگر سرعت یا میزان فشار وارده بر ناحیه کایو بیش از حد باشد, دردی ناخوشایند و غیر قابل تحمل بوجود خواهد آمد. و بدن به سرعت خودرا عقب می کشد تا از ناحیه محافظت به عمل آورد. با وارد کردن فشاری ثابت , حمایت کننده و آرام و با کربرد تکنیکهای کششی نقاط کایو آرامش یافته , باز خواهند شد و گیرنده احساسی عمیق از رهایی را تجربه خواهد کرد. درد در ناحیه ژیتسو سطحی و قابل تحمل بوده , فقط در نقطه القاء فشار تجربه خواهد شد
. حالت کایو در ابتدای پیدایش تمام سیستم انرژی را در گیر کرده است,در مراحل بعدی کمبودی شدیدتر را در حرکات, فعالیت یا حالت ژیتسو در اعمال دیگر بدن می شود که نتیجه عملمکرد جبرانی ذاتی در تمامی پدیده های طبیعت است. با پیدایش وضعیت ژیتسو, انرژی در یک یا چند مریدین و نواحی مرتبط گسترش می یابد تا موجود زنده به تعادل دست یابد. عموما چنین واکنش قدرتمندی که علت بروز نشانه های بیماریست در سطح ظاهر می شود . بهر حال عملکرد مداوم وضعیت کایو در عمق بدن, بروز کمبود و نیاز به افزایش ژیتسو را در پی دارد. اگر زمان پیدایش وضعیتهای کایو و ژیتسو زمان اندکی گذشته باشد , فقط مریدینها و کیفیات تمامیت انرژی شخصی متأثر می شوند و با تأثیر ناچیز بر اعضا نشانه های متفاوتی را ایجاد می نماید.
باید توجه داشت که وضعیت مریدین ها و نواحی مرتبط که مدت زمان اندکی است به عدم تعادل دچار شده اند , از یک جلسه درمانی تا جلسه دیگر تغییر خواهد کرد. اختلالات دراز مدت یا مزمن تعادل , با شدت بیشتری به اعمال اعضا و سیستم های بدن تهاجم نموده , نشانه های ناخوشایندی به بار آورده است و همزمان با تغییرات عمیق در مریدین ها مشکلات ساختمانی بیشتری در بدن بروز می نماید و با تداوم عامل زمینه ای مزمن چرخه ای معیوب از علت و معلول پدید می آید.
یکی از اشتباهاتی که بسیاری از شیاتسو دهندگان کم تجربه مرتکب می شوند , تمرکز بر حالت ناخوشایند ژیتسو و سیستم انرژی آن می باشد پیش از آنکه علت زمینه ای کایو را تشخیص دهند. این اشتباه ناشی از آشکار بودن حالت ژیتسو و ناپیدائی وضعیت کابو می باشد.
کاربر روی ناحیه ژیتسو , انرژی را به مکانی هدایت می نماید که از پیش با افزایش انرژی مواجه بوده است و در بیمار ضعیفی که به بیماری مزمن مبتلا است , وضعیت را تشدید خواهد نمود.
با استفاده از تکنیکهای مناسبی که در فصل بعد ارائه می شود, بیمار به آرامش رسیده, انرژی آزادانه جریان می یابد و با به سطح آمدن وضعیت کایو, علت بیماری آشکار می گردد. با تمرین و تحصیل حساسیت بیشتر, علل ضعفها و بیماریها را با سرعت بیشتر و زحمت کمتر میتوان تشخیص داد و با تقویت ناحیه کیو , مریدین یا ناحیه ای که به وضعیت ژیتسو دچار شده است , آرامش و سلامتی را باز می یابد.
وضعیت عدم تعادل کایو و ژیتسو نظیر علف هرزی است که در باغ میروید اگر فقط برگها را از بین ببریم, ریشه به عمق بیشتری نفوذ می کند.
وضعیتهای کایو و ژیتسو که در نتیجه عدم تعادل انرژی در بدن تظاهر می یابند در تمامی سطوح انرژی از جمله عواطف, فعالیت عقلانی , فعالیتهای روانی و جسمانی , آرزوها و بینش های آدمی از زندگی تأثیر خواهد گذاشت.
نمونه هایی از وضعیتهای کایو و ژیتسو
وضعیتهای زیر نمونه هایی از حالات متعددی هستند که حالات کایو و ژیتسو می توانند بروز یابند.
برای آنکه بتوانیم کایو و ژیتسو را بگونه فوق مورد قضاوت قرار دهیم باید حس انرژی شناختی را تکامل بخشیده , صرفا به حواس فیزیکی تکیه ننماییم . سختی ,نرمی, استحکام و کیفیات فیزیکی دیگر , وضعیتهای مختلفی انرژی را به نمایش می گذارند. دو کیفیت فیزیکی بسیار مشابه می توانند علل انرژیمند متضاد داشته باشند . بنابراین استفاده از اطلاعات فیزیکی به عنوان تنها اساس تشخیص اشتباه و نادرست می باشد . برای فهم این مطلب می توان از یک لوله لاستیکی آب استفاده کرد . اگر آب بدون وجود مانع از لوله مسدود بوده , درآن آب باشد , در لمس سفت و پر احساس می شود . این حالت شبیه و ضعیت ژیتسو است . اگر لوله خالی باشد و در آب منجمد قرار داده شود همچنان در لمس سخت خواهد بود ولی میدانیم که لوله خالی است چنین وضعیتی مشابه مکانی از بدن است که به طور مزمن به وضعیت کایو وارد شده و سطح بدن با حداکثر توان از آن محافظت تعمل می آورد.
شناخت کایو و ژیتسو به زمان احتیاج دارد, صبر وشکیبائی و تجربه و درمانهای متعددد را می طلبد. ابتدا بایستی نسبت به کیفیات و تغییرات انرژی در زیر دستها حساس بود. با گذشت زمان و تمرین بسیار , درک وضعیت انرژی امکان پذیر خواهد شد. در این روش باید مریدین , ناحیه یا نقطه کایو را که منشاء عدم تعادل است یافت و با تقویت آن , ناحیه سفت و سخت ژیتسو را آرام نمود.
تمرینات زیر بطور پیشرونده ای حساسیت و توان تفسیر کیفیات انرژی را افزایش می دهد.
فلسفه ذهن
فلسفه ذهن از شاخههای روش فلسفه تحلیلی است که ماهیت ذهن، رویدادهای ذهنی، کارکردهای ذهنی، و خودآگاهی را بررسی فلسفی میکند، طبیعت رابطه این امور با بدن فیزیکی؛ که به مسأله ذهن و بدن (نفس و بدن) معروف است نیز از مهم ترین مسائل فلسفه ذهن است. البته رویکردهای قارهای نیز به این شاخه فلسفی وجود دارد مانند پدیدارشناسی هگل. در عصر حاضر مک کلمراک با رویکرد فلسفه قارهای هایدگر که همان رهیافت پدیدارشناختی-اگزیستنسیالیستی است، فلسفه ذهن را بررسی میکند.
مسأله ذهن و بدن
در فلسفه ذهن از پارهای مسائل بحث میشود: مهمترین مسئله فلسفه ذهن که مسائل دیگری از دل آن پدید میآیند بحث رابطه ذهن و بدن است. در این مسأله چند دیدگاه وجود دارد:
دوگانهانگاری
تعامل ذهن و بدن
یکی از بحثهای دوگانه انگاری جوهری، تعامل یا علیت دو جانبه ذهن و بدن است. مسأله اینجا است که یک جوهر مادی و یک جوهر غیرمادی که هیچ تناسبی با هم ندارند، چگونه میتوانند در هم تأثیر بگذارند؟ چند نظریه در این باب وجود دارد: شبه پدیدارگرایی، اصالت علت موقعی، اصالت ظهور ناگهانی و اصالت توازی.
نظریه اینهمانی
نظریه اینهمانی: مطابق این نظریه هر نوع از حالات ذهنی با نوعی از حالات فیزیکی و به عبارت دقیق تر: حالات مغزی همسان است. برای مثال، درد همواره با شلیک عصب ج یکی است. این همانی در این نظریه نوعی، وجودی است و نه مفهومی یعنی مفهوم حالت ذهنی غیر از مفهوم حالت مغزی است ولی این دو در خارج یک چیزند.این نظریه به عنوان فیزیکالیسم هم یاد میشود.
تحقق پذیری چندگانه
اعتراض مهمی به این همانی نوعی وارد شد: تحقق پذیری چندگانه؛ یعنی همیشه این طور نیست که یک نوع حالت ذهنی با نوع خاصی از حالت مغزی همراه باشد؛ به عنوان مثال، درد در موجودات دیگر میتواند بدون شلیک عصب محقق شود. حتی علوم عصبی نشان دادهاند انسانهایی که قسمتی از مغز را مانند بخش کلامی از دست میدهند پس از مدتی بخش دیگری از مغز وظیفه آن بخش را بر عهده میگیرد. این اعتراض منتهی به این همانی مصداقی شد. یعنی یک مصداق از حالت ذهنی همیشه با مصداقی از حالت مغزی یکی است.
فروکاهش
این مفهوم در طبیعی ترین موقعیت خود یعنی در فهم فلسفی علم به خوبی میتواند تقریب شود. نمونه استاندارد کتب درسی عبارت است از رابطه ترمودینامیک و مکانیک. تا قرن نوزدهم، این دو نظریه نقش مهمی در تصور ما از جهان جسمانی ایفا میکردند. از یک سو، رفتار آنچه را توصیف میکرد که فکر میشد جوهر است؛ گرما، مبانی آن که تبیین کننده واقعیتهایی مانند جنبش گرما از اجسام گرمتر به اجسام سردتر و اینکه مقدار گرمایی که اینگونه منتقل شده به ترکیب مادی اجسام مربوطه بستگی دارد. از سویی دیگر، اصول مکانیک با تلاشهای نیوتون، روشهای تأثیر و تأثر اجسام ثابت و متحرک را بر یکدیگر تبیین میکرد.
بر اساس تلاشهای نظری و تجربی در قرن نوزدهم، امکان اتحاد این دو نظریه وجود دارد؛ و در همین اتحاد است که مفهوم «فروکاستن» (تحویل) وارد بازی میشود. وقتی این را درک کنیم که همه مواد از ذرات ریزتر (اتمها و مولکولها) تشکیل شدهاند، و اینکه حرکت این ذرات تابع اصول مکانیک است، ممکن خواهد بود گرما را به عنوان درجهای که این ذرات به سوی آن حرکت کرده و یا نوسان مییابند، شناخت.
در این صورت، تبیینهای پیشنهادی در ترمودینامیک باید تحت تبیینهای گسترده تر مکاینک رده بندی شوند. مثلاً انتقال گرما توسط قوانین انتقال حرکت در میان اتمها و مولکولها تبیین میشود. در این صورت میتوان گفت ترمودینامیک به مکانیک فروکاسته یا تحویل شدهاست. فروکاهی راهی است برای تأمین وجود شناختی برخی امور.
مفهوم فروکاهی خارج از حیطه علم نیز دارای کاربرد است؛ اما همواره روشن نیست شرایط استفاده مناسب از آن محقق باشد. در فلسفه ذهن معمولاً نظریه این همانی نوع را فروکاهش گرایانه میدانند. یکی دانستن امور گوناگون ذهنی و انواع پدیدارهای جسمانی شباهت زیادی با یکی دانستن گرما و جنبش مولکولی دارد؛ و نتیجه این خواهد شد که فهم ما از ذهن به فهم ما از مغز و نظامهای جسمانی مرتبط فروکاسته شود. چنین فروکاستنی واقعی بودن وجود شناختی امور ذهنی را تضمین میکند. البته فهم متعارف ما از ذهن با یک نظریه مانند ترمودینامیک قابل قیاس نیست تا همانند این مفهوم قابل تحویل و فروکاهی باشد.
برهان معرفت
فرنک جکسن با استناد به کیفیات ذهنی -مانند رنگ- آزمونی فکری را ترتیب داد تا فیزیکالیسم را ابطال کند. فرض میکنیم مری در اتاقی سیاه و سفید زندگی میکند و از دیدن رنگها محروم است؛ او از طریق تلویزیونی سیاه و سفید و با کتابها و مجلاتی سیاه و سفید «همه» آنچه را که درباره عالم فیزیکی و ویژگیهای فیزیکی اشیاء دانستنی است میداند. او همه فرایندهای فیزیکی و فیزیولوژیکی قرمز-دیدن را میداند اما وقتی از اتاق سیاه و سفید آزاد میشود، و رنگ قرمز را برای اولین بار میبیند، میگوید: اوه… پس قرمز دیدن اینگونه است! این نشان میدهد که مری با اینکه همه دانستنیهای فیزیکی قرمز دیدن را میدانست، کیفیت قرمز دیدن را نمیدانست پس قرمز دیدن یک واقعیت فیزیکی نیست. این استدلال به برهان معرفت معروف است و پاسخهایی هم از آن داده شدهاست.
فرارویدادگی
فرارویدادگی (supervenience) اصطلاحی است که حدود دو دهه یا بیشتر وارد فلسفه ذهن شده و به معنای وابستگی وجودی امور ذهنی به امور فیزیکی است. این مفهوم نقشی کلیدی در صورت بندی برخی از نظریات تأثیرگذار در مسأله ذهن و بدن ایفا کردهاست، به خصوص تقریرهایی از فیزیکالیسم غیر تحویلی. فرارویدادگی ذهن و بدن به نفع یا علیه ادعاهای خاصی در باب امور ذهنی و به منظور یافتن راهکارهایی برای برخی مسائل محوری ذهن به کار رفتهاست مانند مسأله علیت ذهنی. مباحثی هم راجع به خود فرارویدادگی ذهن و بدن وجود دارد مانند چگونگی صورت بندی آن، ارتباط آن با تحویل ذهن-بدن، آیا میتوان انواع خاصی از حالات ذهنی را مانند کیفیات ذهنی و حالات التفاتی از لحاظ فیزیکی فرا رویداده دانست، و در صورت عدم فرارویدادگی آنها لوازم آن برای فیزیکالیسم چه خواهد بود.
رفتارگرایی
رفتارگرایی (Behaviourism) تحلیلی معتقد است واژگان حالات ذهنی معنایی به جز رفتار ندارند یعنی درد چیزی جز نالیدن، ابراز ناراحتی و دیگر رفتارها نیست. رفتارگرایی حذفی به کلی واژگان ذهنی را حذف میکند مانند کواین. ویتگنشتاین برخلاف آنچه معروف است رفتارگرا نیست (او صرفاً معتقد است که واژگان ذهنی از طریق رفتار شکل میگیرند).
کارکردگرایی
رفتارگرایی تحلیلی حق نداشت در تحلیل واژگان ذهنی از واژگان ذهنی دیگر استفاده کند و این امر سبب بروز مشکلاتی برای این رویکرد شد زیرا آنان چارهای از کاربرد این واژگان نداشتند. کارکردگرایی (Functionalism) برای حل این مشکل به جای آنکه ذهن یا حالات ذهنی را رفتار که خروجی انداموارهاست بداند، آن را کارکرد یا تابعی از نقش علّی که ورودی نسبت به خروجی ایفا میکند، میداند. کارکردگرایی همچنین مشکل تحقق پذیری چندگانه را در نظریات اینهمانی حل کرد؛ زیرا ذهن که برنامه یا ساختار کارکردی است میتواند در سخت افزارهای مختلف تحقق یابد. کارکردگرایی همچنان در فلسفه ذهن پایدار است و انواع گوناگونی دارد مانند کارکردگرایی ماشینی، کارکردگرایی علّی و کارکردگرایی غایت شناختی.
مسأله اذهان دیگر
مسأله اذهان دیگر در فلسفه ذهن دارای دو بعد معرفت شناختی و مفهومی است: از بعد معرفت شناختی مسأله این است که ما از کجا بدانیم که دیگران ذهن دارند و صرفاً زامبی نیستند؟ از بعد مفهومی وجود اذهان دیگر را میپذیریم اما سؤال این است که آیا دیگران به همان کیفیت و نحوهای که ما حالات ذهنی را تجربه میکنیم، این حالات را تجربه میکنند؟
کیفیات ذهنی یا پدیداری
کیفیات ذهنی همانطور که از نامش پیدا است، کیفیت تجربه کردن حالات ذهنی است. به این کیفیات، احساس خام (raw feel)هم میگویند. بعضی از فیلسوفان ذهن کیفیات ذهنی را مقوم همه حالات ذهنی میدانند و معتقدند تجربه همه حالات ذهنی با این کیفیت همراه است؛ کیفیتی که صاحب تجربه میداند چیست اما نمیتواند آن را توصیف کند. مقاله معروف تامس نیگل «خفاش بودن چه کیفیتی دارد؟» بر این دیدگاه تأکید میکند. اما فیلسوفانی مثل دنیل دنت اساساً کیفیات را حذف میکنند. دیوید چالمرز با توجه به مشکل کیفیات ذهنی به دوگانه انگاری وصفی گرایش دارد.
حیث التفاتی
دستهای از حالات ذهنی دارای محتوا هستند مانند باور که محتوا (یا متعلق) آن یک گزارهاست مانند باور به اینکه باران میبارد. برای همین است که به اینگونه حالات گرایشهای گزارهای میگویند. نام دیگر این خصوصیت دربارگی است. حیث التفاتی از موانع تبیین فیزیکی ذهن به شمار میرود. البته این مانع چندان دشوار نیست زیرا حیث التفاتی ویژگی همه حالات ذهنی نیست و تنها برخی از این حالات را دربرمی گیرد. بحثهای فراوانی میان فیلسوفان ذهن جریان دارد که اگر حالات ذهنی همان حالات مغزی یا کارکردی باشند، اینگونه حالات چگونه میتوانند از حیث التفاتی (معناشناسی و محتوا) برخوردار شوند؟ جان سرل از برجسته ترین فیلسوفان ذهنی است که در این زمینه کارهای بزرگی کرده و اثری مستقل به نام حیث التفاتی نوشتهاست.
محتوای ذهنی
برای رویدادها، حالات یا فرایندهای ذهنی دارای کارکرد میتوان به دیدن اینکه در بستهاست یا اعتقاد به اینکه شما در حال تعقیب شدن هستید، مثال زد. آنچه به طور محوری موجب تمایز حالات، رویدادها و یا فرایندهای محتوامند است این است که دارای ارجاع به متعلق میباشند.
این ویژگی جنسی و عام دارای زیرشاخههای بسیاری است. این ویژگی محتوا را به محتواهای مفهوم سازی شده محدود نمیسازد و محتواهای ساخته شده از حواس فرگه و نیز محتواهای راسلی ساخته شده از متعلقات و خصوصیات را دربر میگیرد. مطابق این ویژگی عام هنوز این احتمال باقی است که حالات ناآگاه همانند حالات آگاه دارای محتوا باشند. همچنین حالات شناحته شده توسط روان شناسی محاسبه ای-تجربهای میتوانند دارای محتوا باشند. فهم درست فلسفی از این مفهوم کلی محتوا نه تنها برای فلسفه ذهن و روان شناسی اساسی است بلکه برای نظریه معرفت و متافیزیک نیز دارای اهمیت است.