علی علیه السلام و مرگ و ناپایداری
ان الله ملکا ینادی فی کل یوم : لدوا للموت و اجمعوا للفناء , و ابنوا للخراب
همانا خداوند متعال فرشته ای دارد که هر روز بانگ برمی دارد :
بزایید برای مردن , گرد آورید برای نیست شدن , بسازید برای ویران شدن.
نهج البلاغه حکمت ۱۳۲
علی (ع) در این حکمت حکیمانه به زمانمندی و ناپایدار بودن زندگی اشاره ی ظریفی دارد . مردن آدمیان , نیست شدن دارایی ها و داشته ها و انباشته هایمان , ویران شدن آنچه که ساختند و آباد کردند و آنچه که می سازیم و به آبادانی آن مشغول می شویم . نگاه ِ ناپایدارانه به زندگی دنیایی و تعلقات , آدمی را از دلبستگی می رهاند . دلبستگی به اموری که ماندگار نیستند . اگر ندای این ملک همواره در گوش ما طنین افکن باشد , ما آدمیان تعلق خاطر به اموری از بین رونده و میرا نمی دهیم و همین سبب آرامش ما می گردد .
به قول سعدی آنچه را نپاید ! دلبستگی نشاید …
غلام همت آنم به زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است … حافظ
نگاه مولانا به مرگ
از جمادی مردم و نامی شدم
و نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پش چه ترسم کی ز مردن کم شدم
مثنوی دفتر سوم
از دیدگاه مولوی مرگ نه پایان زندگی که ورود به مرحله ی دیگری از زیست ِتکاملی است .
در منظر او مرگ اتفاقی است در مسیر حیات آدمی , که تکامل او را رقم می زند و بستر حیات معقول را مهیا می نماید .
از نگاه مولانا ترس از مرگ , ریشه در جهل و ناآگاهی ما نسبت به این پدیده را دارد .
آدمی اگر مرگ و حیات و پیوستگی ایندو را به خوبی فهم کند و بداند که مرگ کم شدن , و گم شدن , و تمام شدن نیست , بل دروازه ایست برای ورود به مرحله ی عالیه ی زندگی .