فروردگان، یا جشن سوری
در مورد فروردگان یا جشن سوری، یا جشن زایش هستی و داده هاى اهوراى فروهر، باور چنین است که، در طی برگزاری این جشن، مردمان درگذشته به دیدار خانه و کاشانه خویش باز می گردند تا در شادى و آیین برپایى این جشن همراه زندگان گردند و براى خاندان نیک روزى آورند. به همین انگیزه، در سى صد و شستمین روز سال، یا پنجه آخر سال یا «همسپت مددم Hamasmatmadam»، بر بام خانه یا درون سرا آتش افروخته می شود تا هم خوش آمدى به فروهرهاى دودمان باشد و هم مقدمه ای گردد بر آیین نوروزی.
در میام مردم هند و اروپایی افروختن آتش در جشن ها سابقه ی کهن دارد به همین دلیل از ویژگی های بسیار مهم جشن سورى نیز افروختن آتش بر بلندی هاست .
از آنجایى که در ایران باستان هر روز را نامی بوده و ایام هفته وجود نداشته، پس از آمدن اسلام که نامگذاری ایام هفته رواج پیدا کرده، جشن سوری را در چهار شنبه ی آخر سال برگزار می کرده اند اما، از آنجا که عرب این روز را حرام می دانسته آن را به سه شنبه آخر سال منتقل کرده اند.
«سور» واژه ای ست پهلوی، هم به معنای «سرخ» و هم «جشن» و «میهمانی». در گویش های سمنانی ، کردی ، لری لکی ، بویراحمدی و بختیاری این واژه به معنای سرخ بکار برده می شود. شکل تغییر یافته ی این واژه «سهر» است و در بختیاری یک گونه برنج هست که به «برنج سهر» Sohr نامورست. «سهر» ی که در نام «سهراب» وجود دارد نیز به معنای سرخ است و، در نتیجه، سهراب به معنای «دارنده چهره سرخ» آمده است. همین معنا را می توان در ترکیب «گا سوری» یافت؛ چنانکه حافظ گوید :
به چهره ی گل سوری نگاه می کــــــــردم
که بود در شب تاری به روشنی چو چراغ
یا بهار گوید :
عندلیبان! گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید
اصفهانی ها چهار شنبه سوری را «چهارشنبه سرخی» می خوانند؛ در اردبیل «گول چهار شنبه» و در گیلان «گوله گول چهارشنبه» گویند که در واقع همه یک معنا را می رسانند و آن چهار شنبه ایست با شعله های فروزان آتش.
اما سوری که به معنی مهمانی و جشن آمده با واژه «سورنا» یا «سرنا» نسبت دارد که سازی است که به هنگام جشن کاربرد دارد و بر خلاف ساز «کارنا» یا «کرنای» است که در کار و کارزار به کار گرفته می شود .
پس جشن سوری ، جشن برپایی و فروزان ساختن آتش و سرآغاز مجموعه ی برنامه های گوناگون نوروزی است که روز «سیزده بدر» نقطه پایانی آن بشمار می رود.
چگونگی برپایی آتش جشن سوری
رسم آن بوده و امروزه نیز دربرخی از روستاها و شهرها این رسم معمول است که هیزم ها را سه دسته کرده و شعله ورمی سازند. این رسم بی گمان یادمانی است از اندیشه ی دیرینه ی «اندیشه و کردار و گفتار نیک». شکور زاده، در کتاب «عقاید و رسوم مردم خراسان»، رویه ۸۲ ــ ۸۱ می نویسد: «خراسانی ها در شب چهار شنبه سوری نزدیک غروب آفتاب هفت بوته یا سه بوته آتش در وسط کوچه یا در صحن حیاط گذاشته و به اصطلاح خودشان “بته روشن می کنند”. سپس پیر و جوان و کوچک و بزرگ از روی بوته های آتش می پرند و برای دفع پلیدی این شعر را می خوانند: “زردی من از تو، سرخی تو از من”… در روستا های اطراف خراسان در موقع پریدن از روی آتش می گویند: “آلا به در، بلا به در، دزد و حیز از ده ها به در”. پس از آن می گذارند که آتش تا به آخر بسوزد، زیرا خاموش کردن آتش یا فوت کردن به آن را بد می دانند. وقتی آتش تا آخر سوخت و خاکستر شد، یکی از اعضای خانواده خاکستر بجا مانده را می برد سر چها راه می ریزد تا باد ببرد؛ سپس به در منزل آمده و در می زند. اهل خانه از او می پرسند: “کیه؟” و جواب می دهد “منم”. :- از کجا می آیی؟”
“از عروسی.” “چه آورده ای؟” “تندرستی”.»
در کرمانشاه، یا به گفته خود کرمانشاهی ها، «خاک خسرو»، در چنین روزی «آتش باز می کنند» و در گاه پریدن از آتش می خوانند: “زرد ی مه ارای تو / سرخی تو ارای مه”. آش رشته نهار چهار شنبه ی کرمانشاهی هاست، به این باور که آش رشته پیوند زندگی را استوارتر سازد.
در شهر خوی، در واپسین سه شنبه آتش می افروزند و در حالی که سه بار از روی آتش می پرند زردی را به آتش که پاک کننده زردی ها (= درد و غم) است داده و از آتش «پاکی و آزدگی» را بهره می گیرند. روز چهار شنبه هم، پیش ازبازآیی خورشید گیتی افروز، به کنار چشمه ی جنر بلاغی Jener belaghi می روند و سه بار از روی آب می پرند.
استاد شهریار در «حیدر بابایه، سلام» به جشن سوری اشاره ای دارد :
بخت من ، بخت سعید، بختیم بارک الله
آغ الله، قرمزی حنا با خریم، بارک الله
آتیل ماتیل چرشنبه
آینه تکین بختیم، آجیل چرشنبه
(بخت من ، بخت نیکی است، به دست های سپید / حنای سرخ مالیدم / چهار شنبه، بخت مرا / مانند آینه پاک و روشن کن.)
در ایل قره پاپاق، از شهرستان نقده، واقع در آذربایجان غربی، به عید نوروز آنچنان ارجی می گذارند که سرتاسر اسفند را ماه عید می نامند. آنها ماه اسفند رابه چهار چهارشنبه بخش می کنند و نخستین چهار شنبه را «دروغگو» می نامند . درین روز جوانان بر جائی بلند، مانند پشت بام ها و تپه ها، آتش می افروزند و در خلال برنامه تیراندازی و نشانه گیری تفریحی می کنند. دومین چهار شنبه را «راستگو» و سومین چهار شنبه را «سیاه» می نامند و این روز را به یاد گذشتگان بر سر گور مردگان حاضر شده پس از فاتحه خوانی به نیازمندان شیرینی می دهند . در چهار شنبه آخرین، یا در واقع جشن سوری، همگی با رخت نو و شادمانی به برافروزی آتش می پردازند .
در این ایل دو ویژگی چشمگیر وجود دارد که نموداری از گرامیداشت و ورجاوندی نوروزست محسوب می شوند. یکی پوشیدن رخت نو ست؛ هستند کسانی که فقط سالی یک بار رخت نو به تن خود می بینند و آنهم در گاه نوروز و به خاطر نوروز است. دیگر اینکه به گرامیداشت نوروز، برای نهار پلو می پزند که در واقع جنبه سنت به خود گرفته واز واجبات است . حتا همسایه ای که که تنگدست باشد به شکلی بر سفره همیشه خالی خود پلو می بیند. این دو ویژگی نه به خاطر سیر شدن شکم یا پوشیدن تفننی رخت است، بلکه باید راز آنرا در دیرینگی پندارها و باورهای مربوط به نوشدن زمین و زمان، و در باور به برگشت فروهر نیاکان و شرکت آنان در پاکی و شادی های خانواده جستجو کرد. این مردم در روز جشن سوری هم، چون روز اول سال، به دید و بازدید همدیگر می روند و فردای آنروز پیش از بر آمدن خورشید به کنار رودخانه می روند و با کوزه خود برای سال نو از آب چشمه پرکرده و بر می دارند.»
دکتر ساعدی، در کتاب «خیاو یا مشکین شهر»، که کعبه ی ییلاقات شاهسون هاست، از «چهار شنبه های اسفند» یاد کرده و می نویسد: «هوا که تاریک شد، سدها هزارها آتش سرخ از وسط برف و یخ، و بیشتر از پشت بام خانه ها، زبانه می کشد. آنوقت باید از روی آتش ها پرید و بیماری و زردی و هر بدی را به آتش داد که می سوزاند و پاک می کند. باید گرمی آتش را گرفت تا دلت گرم و چهره ات گلگون بماند. صبح روز بعد، با کوزه می روند لب چشمه، همه آب می آورند و به تبرک جلو خانه می پاشند. این آب تمام بلاها را در سال تازه دورمی کند، و فقر را، بیماری را، خشکسالی را…»
در نورآباد و کوهدشت لرستان، فرقه ای می زیند که خود را «اهل حق» می نامند. اینان نیز آیین های ویژه ای دارند که می شود ریشه شان را در دیرینگی باورها و پندارهای گذشتگان جستجو کرد. شاید به مرور زمان و بر اثر ورود دین تازه در برخی از نشانواره ها ی اعتقادی آنان جابجایی هائی پیش آمده باشد ولی نمی توان نسبت به ماهیت کردارهای آنان شک کرد. ایزد پناه، پژوهشگر لرستانی، در باره این فرقه، درکتاب «فرهنگ لری» رویه ۴
می نویسد: «در بلوران، بر سر قله کوهی به این نام، آتشکده ای هست که در سال و موقع جشن همه از این کوه بالا رفته و هرکس نسبت به توانایی خود، حتا زنان آبستن برای فرزندی که در شکم دارند، باید مقداری هیزم همراه برده بر این آتش مقدس بگذارند… پس از روشن کردن آتش یکی از روحانیان یا پیشوایان مذهبی به خواندن ذکر و شعر پرداخته و باشندگان در حالی که کنار آتش زانو زده اند سر جنبانده و “حق، حق” می گویند … اینان آتش را مقدس دانسته و آب ریختن به شعله آتش را گناه می دانند … عید نوروز را “عید سلطان” یا “عید شاه” می نامند و آنرا با شکوه خاصی برگزار می کنند. پیروان این مذهب درچهار شنبه آخر سال آیین ویژه ای برگزار می کنند؛ به این صورت که ابتدا کودکان به تعداد افراد خانواده خود مقداری، حتا اگر یک شاخه چوب هم باشد، همراه می برند و بر شعله آتش می گذارند و هر چوب به نام صاحبش در آتش افکنده می شود تا آتش تمام پلیدی ها و زشتی ها، سختی ها و تلخ کامی های آن کس را در خود بسوزاند؛ و آنگاه از روی آتش می پرند و مراسم دعا خوانی انجام می شود.»
آیین های نوروزی در میان هم میهنان کرد دارای ویژگی های زیر است:
۱ـ بر پشت بام ها، تپه ها و کوه ها آتش می افروزند به این اندیشه که رهنمای فروهرنیاکان باشد .
۲ ـ آتش افروخته شده را تا فرارسیدن خورشید جهانتاب خاموش نمی کنند و صبر می کنند تا آتش به خودی خود خاموش گردد .
۳ ـ کردها (به غیر از ـ مردمان «گروس» و «ارسان اهل حق») از آتش نمی پرند بلکه در گرد آن به پایکوبی و و شادمانی می پردازند .
۴ ـ شماله یا شمعی بر لبه بام می گذارند که تا بامداد روشن است.
۵ ـ فراهم کردن آجیل هفت مغز لرک که هدیه ایست نمادین به فروهر ها.
شکل نمادین دیگر هدیه دادن به فروهرها پدیده ایست به نام «شال اندازی» که آیین سنتی مردمان باختر و شمال باختری ایران زمین است . شال اندازی، که در مهاباد آنرا «هلاوه» نامند، بدینگونه است که از پشت بام (نماد آسمان، جایگاه فروهرها) دستمال یا شال بزرگی را به درون اتاق (نماد زندگان زمینی) وارد می سازند. خانه خدایان پیشکشی های خود مانند میوه، آجیل، بادام یا تخم مرغ رنگ کرده یا حتا پول، جوراب پشمی را در آن شال یا دستمال گذاشته و گره می زنند تا شال اندازان آن را بالا کشند .
از آنجایی که نوروز جشن زایش گیهانی است، در روزهای نوروزی پیوند زندگی میان جوانان نیز با آئین هائی نمادین بسته می شود. مثلاً، در روستاهای رضاییه، دامادها کجاوه ای را آیینه بندی کرده و از پشت بام خانه نامزد خود به پائین می فرستند، و خود پنهان شده و چشم انتظار هدیه می مانند. بعضی مواقع هم به شال زنبیل می بندند و درون آن چراغ و شانه و سرمه دان می گذارند.
در شیراز، در واپسین چهارشنبه ی آخر سال، آتش روشن می کنند و درآن «بوخوش» (اسفند و کندر) می ریزند. سپس از روی آن می پرند و زردی و غم را به آتش داده و تندرستی و پاکی آرزو می کنند. شکستن کوزه در کنار شعله آتش از جمله رسم های چهارشنبه سوری است. مراد از این کار آن است که در سال نو گره ای به کارها نیفتد. از دیگر آیین های چهارشنبه سوری در شیراز یکی هم آب تنی درحوض ماهی است. در گوشه غربی آرامگاه سعدی یک قنات آب گرم معدنی هست که ورودی آن چند پله می خورد تا به حوضچه ای برسد که شیرازی ها آنرا «حوض ماهی» می گویند، چرا که پر از ماهی های ریز و درشت است. در باور مردم، دختر شاه پریان درین آب زندگی می کند و اگر کسی نیت بکند مرادش را می دهد.
ایرانیان زرتشتی نوروز و آیین های آنرا بسیار ارج می گذارند. در پنج روز آخر سال «گاهانبار» را برگزار کرده و مراسم شب آخر سال را در پشت بام ها انجام می دهند. نخست ظرف پر از «لرگ» (هفت گونه میوه خشک مانند بادام، گردو، خرما، کشمش و انجیر) را با میوه تازه و شاخه های سرو و مورد، گل و چند تا ظرف سفالی که در آن گندم و جو و عدس سبز شده و ظرفی پر از آب با چند برگ آویشن به پشت بام می برند؛ چراغی روشن بر لبه بام می گذارند و پاسی که از شب گذشت آتش را می افروزند . زرتشتیان از روی آتش نمی پرند چرا که آتش را گرامی می دارند. آنان به دور آن گرد آمده و با باور و پاکی به نیایش می ایستند :
بر افروخته باش درین خانه،
پیوسته افروخته،
فروزان باش درین خانه تا دیر زمان،
تا روز رستاخیز بزرگ …..
و این مراسم تا دیدار دوباره خورشید ادامه پیدا می کند. آنگاه آب اویشن را از پشت بام پایین ریخته وچراغ را خاموش کرده و مراسم را پایان می دهند.
دیگر مراسم مربوط به چهارشنبه سوری
۱٫ خرید و در آتش ریختن اسپند بمنظور بلاگردانی
اسفند، یا اسپند، از واژه ی اوستائی «سپنتا»، به معنی «مقدس» گرفته شده است. اسپند تخم بوته ایست که در ایران و کشورهای جنوب آسیا می روید. در لاتین آنرا Rute نامند. در فرهنگ ایرانی این «تخم ـ بوته» از سه دیدگاه مورد توجه است:
ـ گیاهی است که نام امشاسپند سپندارمذ را بر خود دارد و، به همین دلیل، ورجاوند و گرامی است و بر خوان نوروزی جای می گیرد ودر مکانهای مذهبی بر آتش ریخته می شود.
ـ دود و بوی اسفند به عنوان ماده ی پلشت زا به کار برده می شودو، در برخی شهرستان ها، برای جلوگیری و دفع سرماخوردگی، خانه را با دود آن پلشت زدایی می کنند.
ـ رخی مردم آن را به عنوان ماده ای که از چشم زخم جلوگیری می کند بکار می برند.
حنظله بادغیسی گوید :
یارم «سپند» گر چه بر «آتش» همی فکند
از بهر «چشم»، تا نرسد مرو را «گزند»
خداوند شاهنامه، درباره رخش، یا اسب ابرش (سرخرنگ با خال سپید) گوید:
چنان گشت «ابرش» که هرشب «سپند»
هـمـی سـو ختـند ی «ز بــهـر گـزنـد»
رند شیراز گوید :
هر آنکس را که بر خاطر ز عشق دلبری باریس
«سپندی» گو بر «آتش» نه، که دارد کار و باری خوش
در گیلان، بگاه ریختن اسپند بر آتش، می خوانند :
اسفند اسفند دونه
اسفند سی و سه دونه
چشم حسود و بترکونه
در شهر بهبهان اسپند را «کشار Koshar» نامند و آن را سه بار دور سر گردانده و سپس به درون آتش می ریزند تا چشم شور را دور کنند .
مردم روستا دانه های اسپند را مانند دانه های تسبیح به بند کشیده و هم برای تزیین و هم بمنظور جلوگیری از چشم زخم در اتاق آویزان می کنند.
خریدن اسپند هم تشریفاتی دارد. دکتر قاسم غنی در جلد دهم یاد داشت های خود می نویسد : «دخترهای دم بخت باید شب چهار شنبه سوری وقتی که هوا کاملا تاریک شد برای خرید اسپند به در دکان عطاری بروند، دکان باید رو به قبله باشد. آنوقت به عطار پول نشان بدهند و بگویند که کندروشا برای کارگشا می خواهند. عطار که بلند شد تا کندروشا بیاورد فرار کنند. این کار را ادمه دهند تا سومین دکان که از او کندر و اسپند را بخرند و با تشریفات به خانه برده و دود کنند تا از چشم بد در امان و کار بسته شان نیز گشایش .
مرتضا هنری، در کتاب «آیین های نوروزی» رویه ۲۲، می نویسد : «خریدن اسفند در گیلان به ویژه در رشت تشریفات ویژه ای دارد؛ به این ترتیب: کسی که می خواهد اسفند بخرد ــ بیشتر دختر دم بخت ـــ از خانه بیرون می آید از اولین مغازه رو به قبله می پرسد: اسفند داری؟ و به راه می افتد تا هفتمین مغازه. سپس بر می گردد و از مغازه اولی می خرد…
۲٫ کوزه شکستن بمنظور بلاگردانی
در گذشته تنها ظرف آبخوری کوزه بود و از نظر بهداشتی لازم بود که کوزه کهنه دور انداخته شود. در گاه نوروز که همه چیز باید نو گردد، کوزه ها و کاسه های کهنه را هم می شکستند و به جای آن کاسه و کوزه نو خریداری می کردند. هر چند امروزه کوزه آبخوری دیگر کاربرد چندانی ندارد ولی شکستن کوزه به شکل یک سنت نوروزی باقی مانده است.
شکور زاده، در عقاید و رسوم مردم خراسان، می نویسد: «پس از مراسم آتش افروزی برای دفع قضا و بلا مقداری زغال (علامت سیاه بختی) و اندکی نمک (علامت شوربختی) و یک سکه ده شاهی، کوچکترین سکه رایج کشور (به نشانه تنگدستی) در کوزه سفالینی که از قبل برای این کار تهیه کرده اند انداخته و هریک از افراد خانواده یک بار کوزه را دور سر می چرخاند و نفر آخری آن کوزه را به بالای بام برده و از آنجا به میان کوچه پرتاب کرده و می گوید: “درد و بلا ی خنه رختم به توی کوچه” و به این طریق سیاه بختی و شور چشمی و تنگدستی را از خانه خود دور می سازد.
هم میهنان کرد به گونه دیگری دفع بلا می کنند. آنان بامداد چهار شنبه سوری به آب پاک چشمه ها چشم دوخته و آنرا مروای نیک می گیرند تا آب، که در پندار ایرانی نشان آبادانی و روشنایی است، پشتوانه نیک روزی ها و بهروزی ها ی آینده باشد. زنان کرد چند تار موی بچه ها را چیده و به دست آب جویباران می سپارند تا آب هر گونه درد و بلا را به همراه خود ببرد.
۳ ــ فال بینی
فال یک واژه تازی است که معادل آن در فارسی «شگون» است و شگون هم خیر دارد هم شر. ازجهت مفهوم کلی، فال عبارتست از آنکه سرنوشت انسان یا واقعه ای را که رویدادنی است از روی نشانه هایی که آنها را امور غیبی می شمارند پیش بینی و پیش گویی کنند.
البته این رسمی عامیانه است و در اوستا فال و بخت بینی مطرح نشده است، چرا که انسان بهدین آینده خود را بر مبنای گزینش خردمندانه پی ریزی می کند، یعنی سرنوشت را برآیند گزینش آدمی می داند.
اما فال هایی که در هنگام نوروز ـ یعنی گاه سرکشی فرورها به خانه و کاشانه ـ می گیرند نوعی مروای نیک است؛ به این نیت که فروهر ها مارا به هنگامی که در تنگنا هستیم با پشتیبانی آشکار نگاهداری کنند.
به دو نمونه از مراد خواهی نظری می اندازیم :
الف ــ فال کوزه:
در شب چهارشنبه سوری در بسیاری از خانواده ها فال کوزه گرفته می شود. این فال نیز پیوندی دارد با بازگشت فروهرها، چرا که باور دارند درین هنگام فروهرها از آینده مژده خوهند داد. چگونگی گرفتن فال چنین است: دختران و زنان پس از آتش بازی، درکوزه اس آب ندیده که برای نوروز خریده اند نشانه ای مانند انگشتری می اندازند و سپس در کوزه را با پارچه ای بسته و روی آن یک سینی که در آن صابون ، کیسه حنا، نقل و سرمه دان جا داده شده می گذارند.
اصفهانی ها کوزه ی آب ندیده را که «بولونی» نامند تا نیمه آب می کنند و چون می پندارند که نخستین گذرگاه فروهرها تنور، یا آتش همیشه روشن خانواده، خواهد بود، کوزه و سینی را درون تنور می گذارند. در برخی روستاها و شهرها کوزه را در زیر ناودان آب جا می دهند .
آنگاه، پس از خوردن آش رشته، یک دختر بچه به نوبت نشانه ای را از کوزه بیرون می آورد. یکی از باشندگان شعری از رند شیراز ، یا یک «چهار بیتو» (چهار بیتی) می خواند تا مروای نیک صاحب فال آشکار شود. در شهر شیراز با دیوان حافظ فال می گیرند که به «فال دوره» معروف است .
در یک بررسی کوتا ه متوجه وجود دو اشارت نمادین درین فال گیری می شویم. یکی کوزه آب ندیده که بیانگر تازگی و نوجویی است و دیگری صابون و کیسه حنا و سرمه دان که وسایل عروس است و اشارتی است به زایش و تداوم نسل .
ب ــ فالگوش
فال کوزه و فالگوش ایستادن ویژه دختران نو بخت است. مرادخواه نیت کرده و در گوشه ای کز می کند و به سخنان رهگذران گوش فرا می دهد. اگر رهگذران سخن بر خیر برانند، نیت خود را انجام شدنی تعبیر کرده با مروای نیک، شادمان به خانه بر می گردد. معمولا رهگذران می دانند که در تاریکی این شب مرادخواهان به فالگوش ایستاده اند،. پس شیطنت کرده سخن به خیر نرانند.
در برخی از شهر ها دختران در چهار راه کلیدی را زیر پا گذاشته و به فالگوش می ایستند. درین فال سه گونه نشانواره هست :
الف ــ چهار راه نشانواره چهار جهت اصلی یا گذرگاه زندگی یا به تعبیر استاد فروشی «گذرگاه فروهرها» ست .
ب ــ کلید نماد گشایش کار و رسیدن به مرادست .
پ ــ کلید در زیر پاگذاشته شده نماد کار بسته است.
۴ــ قاشق زنی
دختر یا پسری در حالی که رخ پوشانده تا شناخته نشود به در خانه ها می رود و با قاشق به کاسه ای که در دست دارد می کوبد . در خراسان به جای قاشق از ملاقه استفاده می کنند و مراسم را ملاقه زنی نامند.
صاحبخانه که صدای قاسق زنی را شنیده است، درخانه را بازکرده و کاسه را از مواد غذایی یا آجیل و نقل پر می کند. هیچ خانه ای قاشق زن را دست خالی پس نمی فرستد.
همانگونه که پیشتر آمد ، این خوراکی ها که به قاشق زن داده می شود، در واقع نشانواره پیشکشی به فروهر گذشتگان است و شخص قاشق زنرخ پوشیده می تواند نماد خود آن فروهرها باشد . به همین دلیل همگان خود را موظف می دانند که کاسه قاشق زن را پر کنند .
برخی از خانواده ها که بیماری در خانه داشته باشند ، درین شب با روی پوشیده به در خانه ها رفته قاشق زنی می کنند تا مواد اولیه آشی که به «ابو دردا» شهرت دارد فراهم آورند. باور بر این است که چنین آشی شفا بخش است.
۵ ـ آجیل چهار شنبه سوری یا مشکل گشا
از دیگر سنت های جشن سوری فراهم آوردن آجیل مشکل گشاست که خود دارای مراسم ویژه ای است . خراسانی ها آجیل مشکل گشا را از ترکیب کشمش، توت خشکه، فندق، پسته، انجیر و خرما فراهم ساخته و به آن «آجیل بی نمک» گویند. در آذربایجان افزون بر ترکیب هفت گانه خشکبار که بر سفره سوری می نهند ظرف آب، آیینه و سکه ی خوان نوروزی را نیز در شب چهار شنبه سوری بکار می گیرند.