لطایف و حکایات عبید زاکانی

عبید زاکانی یکی از طنزپردازان مشهور ایرانی است او شاعر و نویسنده نیز می باشد. حکایات عبید زاکانی به ویژه حکایات طنز آن بسیار معروف و پرطرفدار هستند. خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی شاعر و نویسندهٔ طنزپرداز فارسیزبان قرن هشتم هجری است که طبق قراین موجود در اواخر قرن هفتم یا اوایل قرن هشتم ه.ق. در یکی از توابع قزوین چشم به جهان گشود.علت مشهور بودن او به زاکانی نسبت داشتن او به خاندان زاکان است که این خاندان تیرهای از «عرب بنی خفاجه» بودند که بعد از مهاجرت به ایران به نزدیکی رزن از توابع همدان رفتند و در آن ناحیه زندگی کردند . وی در قزوین به دانش اندوزی پرداخته و در این شهر پرورش یافته و تا پایان عمر را در این شهر ماند
. وی در حدود سالهای ۷۷۱ و ۷۷۲ هجری قمری زندگی را بدرود گفت. از آثار برگزیدهٔ او میتوان به مثنوی عشاقنامه، کتاب اخلاقالاشراف، ریشنامه، صد پند، لطایف و ظرایف، رسالهٔ دلگشا و بالاخره منظومهٔ معروف موش و گربه اشاره کرد.
شعر بسیار زیبای موش و گربه از عبید زاکانی را در همین سایت بخوانید.
حکایاتی از عبید زاکانی
قاضی فداکار
زنی نزد قاضی رفت و گفت: این شوی من حق مرا ضایع میسازد و حال آنکه من زنی جوانم. مرد گفت: من آنچه توانم کوتاهی نکنم. زن گفت: من به کم از پنج مرتبه راضی نباشم! مرد گفت: لاف نزنم که مرا بیش از سه مرتبه یارا نباشد! قاضی گفت: مرا حالی عجب افتاده است، هیچ دعوی بر من عرض نکنند مگر آنکه از کیسه من چیزی برود! باشد آن دو مرتبه دیگر را من بر گردن گیرم!!
کام گرفتن!
مردی را در راه به زنی زیبا می نگریست. زن گفتش: چندین مرا منگر که تو بر خیزد و دیگری از من کام گیرد.!!
خم و فاحشه
مردی در خم نگریست و صورت خویش در آن بدید. مادر را بخواند و گفت: در خمره دزدی نهان است! مادر فراز آمد و در خم نگریست و گفت: آری، فاحشهای نیز همراه دارد!
چشیدن زن!
مردی به زنی گفت: خواهم ترا بچشم تا دریابم تو شیرینتری یا زن من! گفت این حدیث از شویم پرس که وی من و او را چشیده باشد!
همسایه بیست ساله
ابوحارث را پرسیدند مرد هشتاد ساله را فرزند آید گفت آری اگرش بیست ساله جوانی همسایه بود!!!
پیرزن و خلیفه
مردی در خانه پیرزنی با او گرد آمده بود پیرزن در آن میان پرسیدش تازه چه خبر گفت خلیفه را فرمان است که یک سال تمام پیرزنان را بگاند زن گفت به جان و دل فرمانبردارم او را دختری بود به گریه اندر شد و گفت ما را چه گناه باشد که خلیفه اندیشه ما نکند پیرزن گفت اگر اشک و خون بباری ما را یارای مخالفت با فرمان خلیفه نباشد!!
دروغ بر خدا بستن
زشترروئی در آ ئینه به چهره خود مینگریست و میگفت سپاس خدای را که مرا صورتی نیکو بداد غلامش ایستاده بود و این سخن میشنید و چون از نزد او بدر آمد کسی بر در خانه او را از حال صاحبش پرسید گفت در خانه نشسته و بر خدا دروغ میبندد.
پیغمبر احمق
مردی را که دعوی پیغمبری میکرد نزد معتصم آوردند متعصم گفت شهادت میدهم تو پیغمبر احمق استی گفت آری از آنکه بر قوم شما مبعوث شدهام و هر پیامبری از نوع قوم خود باشد!
تهی دست
مردی از کسی چیزی بخواست، او را دشنام داد، گفت :مرا که چیزی ندهی٬ چرا به دشنام رانی؟.گفت:
خوش ندارم که تهی دست روانت کنم
آدم و حوّا
واعظی بر منبر می گفت هر که نام آدم و حوّا نوشته در خانه آویزد شیطان بدان خانه در نیاید. طلخک از پای منبر برخاست و گفت مولانا شیطان در بهشت در جوار خدا به نزد ایشان رفت و بفریفت. چگونه می شود که در خانه ی ما از اسم ایشان بپرهیزد؟
دام
آخندی را گفتند خرقه خویش را بفروش گفت اگر صیاد دام خود را فروشد به چه چیز شکار کند.!
بکار کرفتن
مردی کودکی را دید که می گریست و هر چند مادرش او را نوازش می کرد، خاموش نمیشد. گفت: خاموش شو تا مادرت را به کار گیرم! مادر گفت: این طفل تا آنچه گویی نبیند به راست نشمارد و باور نکند!
مارگزنده
عربی را از حال زنش پرسیدند. گفت زنده است؛ و تا زندهاست همچنان مار گزنده است.
طیب
پیر زالی با شوی می گفت: شرم نداری که با دیگران زنا می کنی و حال آن که ترا در خانه، چون من زنی حلال و طیب باشد؟ شوی گفت: حلال آری، اما طیب نه!
کنیز باکره
کنیزی را گفتند: آیا تو باکرهای؟ گفت خدا از تقصیرم درگذرد! بودم!
اگر به من نماند!
زن مزبد حامله بود. روزی به روی شوی نگریست و گفت: وای بر من اگر فرزندم به تو ماند. مزبد گفت: وای بر تو اگر به من نماند!
ملای ده
روباهی به فرزندش گفت:
فرزندم از تمام این باغ ها میتوانی انگور بخوری،غیر از آن باغی که متعلق به ملای ده است!
حتی اگر گرسنه هم ماندی به سراغ آن باغ نرو!
روباه جوان از پدرش پرسید:
چرا مگر انگور آن باغ سمی است؟
روباه به فرزندش پاسخ داد:
نه فرزندم، اگر “ملا” بفهمد که ما از انگور باغش را خورده ایم، فتوا می دهد و گوشت روباه را حلال می کند و دودمانمان را به باد می دهد! با این جماعت که قدرتشان بر جهل مردم استوار است، هیچ وقت در نیفت!!
عالی بودن ایول خخخ
عبید زاکانی فک کنم خودش پورن بوده
اوفففففف عبید زاکانی هست نشدیم
لطایف و حکایات عبید زاکانی بسیار جذاب یود.ممنون از شما