مارپیچ دی ان ای در متون سومری
تجربه و مطالعه نشان داده که متون سومری بی جهت به چیزی اشاره نمی کنند و اشاره آن ها به هر چیز دارای معانی گوناگونی است و چون زبان آن ها رمز گذاری شده است و ما نیازمند رمزگشایی از اشاره و اشکال و نمادها و تصاویری هستیم که در متون سومری بر آن ها تاکید شده . یکی از این نمادها که بسیار هم شگفت انگیز است ، مارپیچ دی ان ای است .
در سال ۱۹۵۱ در دوران جدیدبود که رزالین فرانکلین با بکار گیری اشعه ایکس متوجه ساختار مارپیچی دی ان ای شد اما چطور چنین تصویری که با چشم غیر مسلح قابل مشاهده نیست سر از متون سومری در آورده ؟ آیا این تصاویر فقط بر دانش ژنتیکی خدایان سومری و مهندسی ژنتیک گواهی می دهد یا حاوی معانی پنهانی است که ما به مرور کاشف آن ها خواهیم بود و چرا علم سنت گرای جدید چنین تصاویری را نادیده و حتی به تمسخر می گیرد . در یادداشت های پیشین گفتیم که احتمالا برون داد فکری ناشی از هویت درونی تمدن های بسیار باستانی با نوع تجلی فکری ما در قالب تکنولوژی امروزی متفاوت است .
گرک بریدن در کتاب ” ماتریس الهی اش ” گوشه ای از شگفتیهای دی ان ای ما و تأثیر شگفت انگیزش بر محیط را به تصویر می کشد . او در کتاب خود می نویسد :
در تحقیقی که سال ۱۹۹۳ در مجله ی ادونسز ( Advances ) چاپ شده ، ارتش آزمایشی را تدارک دید تا به طور دقیق مشخص شود آیا احساس و دی ان ای بعد از جدا شدن از بدن کماکان متصل می مانند و اگر چنین است در چه فاصله هایی ؟ محققان با برداشتن تکه ی کوچکی از بافت و دی ان ای از داخل دهان یک داوطلب شروع کردند . نمونه در ظرفی گذاشته و به اتاقی دیگر در همان ساختمان برده شد ؛ جایی که آنها شروع به بررسی پدیده ای کردند که پذیرفتنش برای علم جدید سخت بود . در محفظه ای که برای این کار طراحی شده بود ، دی ان ای به شکل الکتریکی مورد بررسی قرار داده می شد تا مشخص شود که آیا به احساسات اهدا کننده ای که حدود صد متر دورتر در اتاقی نشسته بود واکنش نشان می دهد یا نه .
در آن اتاق یک سری تصویرهای ویدئویی به شخص مورد نظر نشان داده شد . این تصویر ها شامل فیلم های واقعی از جنگ یا تصویرهای شهوانی و یا خنده دار بود که برای ایجاد حالات اصیل احساسی داخل بدن شخص طراحی شده بودند . ایده ای نبود که شخص اهدا کننده ، طیفی از یک سری احساسات واقعی را در مدت زمانی کوتاه تجربه کند . همزمان با این کار ، دی ان ای او در اتاق دیگری برای ثبت واکنش ها تحت بررسی بود .
وقتی شخص اهدا کننده ” فراز ” و ” فرود” های احساسی را تجربه می کرد ، سلول ها و دی ان ای او واکنش های الکتریکی نیرومندی را در همان لحظه نشان می دادند . با اینکه حدود صد متر بین نمونه ها و اهدا کننده فاصله بود ، اما دی ان ای طوری رفتار می کرد که گویی هنوز به طور فیزیکی به بدن او متصل است . سوال این است که ” چرا ” ؟
دکتر کلیو بکستر که این آزمایش را بعنوان یک پروژه اجرایی برای ارتش طراحی کرده بود بعد از توقف آزمایش های بیشتر توسط ارتش خود وتیمش کار را ادامه دادند آن ها فاصله اهدا کننده و سلول هایش را به بیش از پانصد کیلومتر رساندند . واکنش دی ان ای طوری بود که انگار به نوعی هنوز به بدن اهداء کننده متصل است .
بنابراین آزمایش تا چه اندازه کسانی که با آن ها در طول روز تماس داریم رد دی ان ای ما را با خود حمل می کنند و برعکس . تا چه اندازه این اتصال ها عمیق است ؟ گویا کیفیت این اتصال با میزان آگاهی ما از وجود آن تعیین می شود .
تمام این امکان ها نشان دهنده ی عظمت چیزی است که این آزمایش به ما نشان می دهد . به شکل همزمان ، این امکان ها پایه های مفاهیم ژرف تری را بنا می کنند .
اگر اهداکننده ، احساساتی را درون بدنش تجربه می کند و دی ان ای به آن احساسات واکنش نشان می دهد ، پس چیزی باید بین آنها در حرکت باشد که باعث می شود احساسات از اینجا به آنجا منتقل شوند ، درست است ؟
شاید اصلا نیازی به حرکت احساسات نیست . شاید احتیاجی نبوده که انرژی اهدا کننده برای تأثیر گذاری به جایی در یک فاصله منتقل شود .
اگر به این آزمایش بیشتر دقت کنیم و کمی عمیق تر شویم متوجه می شویم که دستاوردهای آن روی همه چیز ما تاثیر گذار است . از درمان بیماریها گرفته تا نحوه نگرش ما به جهان هستی و روابط اجتماعی و ….
اما چرا چنین آزمایشها و دستاوردهایی توسط علم سنت گرا جدی گرفته نشده و توسعه پیدا نمی کنند و همه چیز مثل مصرف سوخت ما هنوز بر مبنای داشته های فسیلی به شکل کند و ناکار آمد در حرکت است ؟