مصاحبه بدون سانسور سی ان ان با بیل کوپر- بخش چهارم
اگر مشارکت نکنید نمی توانید از چیزی شکایت داشته باشید. اگر در پختن غذا کمک نکنید حق ندارید به کیفیت آن ایراد بگیرید, باید بنشینید و هر چه در بشقاب تان گذاشته اند بخورید. اگر غذا را دوست ندارید می بایست در آشپزخانه, در پخت و کشیدن و سر میز آوردن آن مشارکت می کردید؛ اگر نکرده اید, برای ایراد گرفتن به غذایی که کس دیگری انتخاب و آماده کرده دیر شده. و برای زنده ماندن باید بخورید.
مصاحبه کننده- اجازه دهید یک قدم به عقب برداریم و دوباره درباره ی ترور کندی صحبت کنیم.
بیل کوپر (خنده کنان)- هر چه گفتم درباره ی کندی بود.
مصاحبه کننده- درست است. درست است. به طور ویژه درباره ی فیلم ترور. وقتی فیلم را دیدم مطلب دیگری که به ذهنم رسید این بود که دو مامور اطلاعاتی, راننده و کنار دستی او, علی رغم آنچه ادعا می شود در تضاد با آنچه در نگهبانی از رییس جمهور از یک مامور سرویس مخفی اطلاعاتی تعلیم دیده انتظار می رود رفتار می کنند. آیا نمی بایست به سرعت از محل دور می شدند یا کنار دستی راننده نباید برای حفاظت از رییس جمهور اقدامی می کرد؟ حدس می زنم کمیسیون جنگ هرگز فیلم را ندیده…
بیل کوپر- آنها طبق برنامه فیلم را ندیدند زیرا اگر فیلم را می دیدند باید درباره ی تصمیم شان به اعلام کردن لی هاروی آزبورن به عنوان تنها فردی که به تنهایی اقدام به ترور کرد پاسخگو می شدند. من فکر می کنم آنها فیلم را عمداً ندیدند زیرا نمی خواستند مسولیت بپذیرند و اعلام کنند که راننده ی لیموزین قاتل بود. لیندن جانسن (معاون رییس جمهور کندی که پس از ترور وی جانشین او و رییس جمهور شد- مترجم) در نامه ای به کمیسیون جنگ صراحتاً چنین نوشت: شما باید, شما باید سریعاً لی هاروی آزبورن را به عنوان کسی که به تنهایی و بدون هیچ توطئه ای اقدام به قتل رییس جمهور کرد شناسایی و معرفی کنید تا مردم آمریکا بر سر زندگی روزمره ی خود بازگردند.
مصاحبه کننده- پس لیندن جانسون از طرف جامعه ی مخفی اقدام می کرد؟
بیل کوپر- البته که چنین بود. لازم بود که او همه چیز را بداند و آن را تایید کند, چرا که او رییس جمهور جدید می شد و رییس جمهور جدید مسئول تحقیق و بررسی می شد.
مصاحبه کننده- باید در چه سطحی از دولت بود تا به اطلاعات سری درباره ی حقیقت آنچه پشت پرده اتفاق می افتد دسترسی داشت؟
بیل کوپر- باید توجه داشته باشید که هیچ کسی وجود ندارد که در سطوح بالای دولت باشد و با نظم نوین جهانی مخالف باشد, هیچ کس. دولت ما واقعاً مورد نفوذ قرار گرفته و سرطانی در آن ریشه دوانده که مشغول خوردن آن از درون تا ازمحلال کامل آن و بریدن دست و پای آن است.
مصاحبه کننده- و شما می گویید که این اتفاق از ۱۹۴۵ آغاز شده است.
بیل کوپر- ۱۹۴۵ وقتی است که تخریب آشکار دولت با امضای قانون مشارکت سازمان ملل توسط ترومن آغاز شد(هری ترومن رییس جمهور سی و سوم آمریکا بود که پس از پایان جنگ جهانی دوم, دوران جنگ سرد با شوروی را آغاز کرد-مترجم). شروع تخریب مدت ها پیش از این تاریخ رقم خورده بود, وقتی که اعضای جامعه ی سری شروع به نفوذ دادن اعضای خود به درون دولت و در دست گرفتن مناصب کردند. نفوذ کردن آسان است. اگر یک نفر موفق به نفوذ شود, می تواند زیردستان خود را از میان اعضای گروه خود انتخاب و منصوب کند.
مصاحبه کننده- پس صحبت از بیش از ۵۰ سال است.
بیل کوپر- حد اقل. من معتقدم حدود ۱۹۱۳ یا ۱۹۱۷ شروع شد؛ وقتی قانون خزانه داری آمریکا (قانونی که در سال ۱۹۱۳ در کنگره ی آمریکا تصویب شد و بر اساس آن سیستم خزانه داری فدرال, سیستم بانکداری مرکزی آمریکا ایجاد و مجاز به چاپ دلار آمریکا شد- مترجم) تصویب شد, وقتی شورای روابط خارجی در این کشور تبدیل به واقعیت شد(موجودیتی غیر انتفاعی متشکل از ۴۹۰۰ سازمان, انتشارات و اتاق فکر متخصص در سیاست های خارجی ایالات متحده که در سال ۱۹۲۱ تاسیس شد. اعضای این شورا از جمله, وزرای امور خارجه, مدیران سازمان سیا, بانکداران, وکلا, اساتید دانشگاه و شخصیت های رده بالای دست اندرکار رسانه های عمومی هستند. این شورا به گسترش جهانی سازی و تجارت آزاد, کاهش محدودیت های مالی اعمال شده بر کمپانی های عظیم چند ملیتی, و ایجاد اتحادیه های منطقه ای مانند «نفتا» یا اتحادیه ی اروپا می پردازد- مترجم).
اگر با دقت مطالعه و بررسی کنید درخواهید یافت چرا اتفاق افتاد, توسط چه کسی اتفاق افتاد و کی اتفاق افتاد. وقتی می گویند توطئه ای در کار نیست راست می گویند. در آغاز توطئه بود اما امروز همه ی این اتفاقات درست مقابل چشمان ما رخ می دهد و ما آنقدر احمق هستیم که نمی بینیم و متوجه نمی شویم. پس امروز دیگر با توطئه روبرو نیستیم. آنها حتی برنامه های خود را به طور عمومی منتشر کرده اند. کارتر زبیگنیو برژینسکی را به عنوان مشاور امنیت ملی خود استخدام کرد. برژینسکی درست قبل از آن کتابی نوشته بود و در آن اعلام کرده بود که مارکسیست است. کتاب را که بخوانید در می یابید که او یک مارکسیست است, یک سوسیالیست است. او یک سوسیالیست بین الملل است, یک خواستار جهانی سازی. هدف او در کتابش به وضوح نوشته شده است: از بین بردن استقلال ملل و ایجاد یک حکومت جهانی.
مصاحبه کننده- دولت کارتر در یک انتهای طیف بود و دولت ریگان در انتهای دیگر اما با روی کار آمدن ریگان هیچ چیز عوض نشد.
بیل کوپر (می خندد)- هیچ چیز عوض نشد.
مصاحبه کننده- به نظر می رسد هر دو یک بازی را ادامه می دهند.
بیل کوپر- مادامیکه مشغول بازی آنها هستید مهم نیست چه کسی در انتخابات رییس جمهور می شود. همه در جبهه ی آنها هستند. وقتی رای دادن به سیاستمداران حرفه ای را ترک می کنید, بازیچه ی آنها شده اید. آنها رای دادن به یک آبراهام لینکلن دیگر را غیرممکن کرده اند. دیگر چنین بختی نداریم. لازم است افرادی را به کنگره و دولت بفرستیم که به پاکسازی بپردازند, همه ی اعضای جامعه ی سری را از اداره ی امور بیرون بریزند, همه را زندانی کنند, به جرم خیانت دادگاهی کنند.
مصاحبه کننده- پس باید محدودیت دوران زمامداری قائل شویم.
بیل کوپر- باید به هیچ کس اجازه زمامداری بیش از یک دوره داده نشود. تا به حال به شهروندان ما نگفته اند دولت چطور عمل می کند, در حالیکه این آموزش باید روندی باشد که از کودکی آغاز می شود و ادامه می یابد. همه ی شهروندان باید در دولت مشارکت داشته باشند.
مصاحبه کننده- اگر کسی با دانش و اطلاعات و با هدف پاکسازی دولت را به دست بگیرد, آیا بلافاصله توسط آنها حذف نمی شود؟
بیل کوپر- اگر پشتیبانی مردم را داشته باشد نه. در یک انتخابات باید همه ی نفوذی ها را بیرون بریزند و شهروندانی را انتخاب کنند که تا به حال انتخاب نشده بودند. و از این راه:
آیا می دانید چه کسی حقوق نماینده ی شما در کنگره را می دهد؟ شما حقوق او را نمی دهید. می دانید چه کسی حقوق او را می دهد؟ دموکراسی فدرال حوزه ی کلمبیا. دولت فدرال به نماینده ی شما در کنگره حقوق می دهد, کسی که موطف است نماینده ی شما و ایالت شما باشد. دولت فدرال برای ایالت شما یک کشور بیگانه محسوب می شود. اگر از آنها حقوق می گیرد چرا نمایندگی شما را بکند؟ نه تنها این, بلکه او به واشینگتن نقل مکان می کند. اقامت اسمی در ایالت خود را حفظ می کند اما در واشینگتن اقامت دارد و مادامیکه شما او را مجدداً انتخاب کنید به زندگی در واشینگتن ادامه می دهد. آنها باید از شما حقوق بگیرند و پس از پایان دوران خود در ایالتی که نمایندگی آن را می کنند اقامت داشته باشند. باید حقوق خود را از شما بگیرند و حقوق شان به اندازه ی یک زندگی راحت باشد, و نه به اندازه یک زندگی لوکس و ماشین های آنچنانی. آنها نباید خانواده شان را با خود ببرند و شما باید مسئول تجارت یا مزرعه آنها در ایالت خودتان باشید. در آن صورت است که آنها در جهت منافع شما تلاش خواهند کرد.
مصاحبه کننده- اجازه دهید نگاهی به کاندیداهای فعلی ریاست جمهوری بیندازیم. آیا هیچ یک از کاندیداها نماینده ی آنچه ما می گوییم هستند؟
بیل کوپر- نه. همه ی آنها آدم های نظم نوین جهانی هستند. کلینتون, فرماندار آرکانزاس در سال ۱۹۹۱ در بادن بادن آلمان, توسط گروه بیلدربرگ برای ریاست جمهوری انتخاب شد. گری هارت را به خاطر دارید؟ (نماینده حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۸۸ که در پی اخباری مبنی بر رابطه با زنی جز همسرش, وادار به کناره گیری شد-مترجم) او چه کرده بود؟ با زنی که همسرش نبود در یک قایق همسفر شده بود. او را به کل تخریب کردند. کلینتون را ببینید. (پس از رسوایی جنسی) با او چه کردند؟ هیچ. رسانه ها پشتیبان او هستند. می دانید چرا؟ چون او توسط کسانی که صاحب رسانه ها هستند به عنوان رئیس جمهور آینده انتخاب شده بود. نمی دانم که رئیس جمهور خواهد شد یا نه (مجدداً توجه خوانندگان را به تاریخ انجام این مصاحبه جلب می کنم- مترجم), انتخاب با مردم امریکا خواهد بود.
بوش, بوش یکی از شریرترین مردانی است که تا کنون بر روی زمین متولد شده اند (منظور جرج بوش پدر است). او از دوران تحصیل در کالج عضو سازمان سیا بوده است. او عضو انجمن جمجمه و استخوان یا همان موسسه ی راسل است. آغاز عضویت او طی مراسمی انجام شد که در آن در تابوت خوابیده بود و روبانی به دور آلت تناسلی او پیچیده شده بود. این مراسم به طور سمبلیک نمایانگر صاحب درجه ی اجتهاد شدن در معبد ایسیس است. او یک مشرک, یک بت پرست است. او عضو یک انجمن سری است.
مصاحبه کننده- اما ظاهر یک مسیحی دیندار را به خود گرفته که به وظایف خود در قبال کلیسا عمل می کند.
بیل کوپر- این افراد هر جا لازم باشد برای به دست آوردن تائید مردم, تظاهر می کنند. بوش در مراسم بت پرستانه و جادو شرکت می کند. مهم نیست شما درباره ی آنچه می گویم چه فکری می کنید. اما می گویم که او در این مراسم سری شرکت می کند. وقتی مدیر کمپانی نفتی زاپاتا بود, اولین عملیات وسیع قاچاق مخدر به آمریکا را برنامه ریزی کرد و به انجام رساند. جرج بوش مسئول مخدری است که در خیابان ها به فروش می رسد؛ و جنگ علیه مخدر, جنگ علیه مواد نیست, بلکه جنگ علیه منشور حقوق است. متمم چهارم منشور حقوق قربانی شده است (متمم چهارم قانون اساسی امریکا بخشی از منشور حقوق امریکا است که تجسس و ضبط اموال را مگر با اخذ مجوز از مراجع قانونی, ممنوع می شمارد-مترجم). ما تمام حقوق دیگر را نیز از دست خواهیم داد.
حیرت انگیز است که مردم شب های شنبه برنامه های تلویزیونی پلیس, پلیس درجه یک, پلیس خشن, پلیس واکنش سریع و… را تماشا می کنند. تمام این برنامه ها پلیس و عملکردش را درخشان و قابل ستایش نشان می دهند. پلیسی که بدون حکم تجسس, بدون حکم دادگاه, درهای خانه های مردم را می شکند, دیوارها را تخریب می کند, تشک ها را می درد, همه به نام جنگ علیه مخدر.
مصاحبه کننده- موذیانه است.
بیل کوپر- بله, موذیانه. در خیابان عابری را بدون هیچ دلیلی برای شک به او متوقف می کنند, بازجویی بدنی می کنند و چهارصد دلار در جیب او پیدا می کنند. چهارصد دلار او را ضبط می کنند و هرگز به او پس نمی دهند. و امریکا مشغول تماشا است, و احمق های خرفت, (در حالی که با انگشت به سمت بینندگان اشاره می کند) شما, بله شما, شما احمق های خرفت می نشینید و تماشا می کنید و نمی فهمید که از دست رفتن آزادی های آن مرد که ۴۰۰ دلار در جیبش داشت, از دست رفتن آزادی شما هم هست. آنها می توانند همین رفتار را با شما داشته باشند؛ فقط به این بهانه که حرف زدن شما را دوست ندارند, یا اینکه شما کفش قرمز پوشیده اید و آنها کفش قرمز دوست ندارند, می توانند همین کار را با شما بکنند. بر اساس قانون جدید آنها می توانند بدون حکم دادگاه در خانه ی شما را بشکنند, دیوار ها را تخریب کنند, مبلمان و تشک های شما را پاره کنند, همه زیر عنوان مبارزه با مواد مخدر. اگر رنگ کفش قرمز شما را دوست نداشته باشند تنها کافی است یک بسته ی کوچک کوکائین پشت مبل شما بیندازند, پیدایش کنند و بگویند آهان, تو قاچاق مواد مخدر می کنی. حالا چه اتفاقی می افتد؟ می توانند خانه, دارایی های, ماشین ها, قایق, ویلا, حساب های بانکی شما, همه چیز شما را مصادره کنند. می توانند همه ی دارایی شما را در عرض ۲۴ ساعت و حتی قبل از آنکه رسماً اتهامی علیه شما صادر شود, به حراج برسانند. بدون حکم دادگاه, بدون طی شدن روند قضایی, بدون جبران خسارت. و شما (با گرفتن مجدد انگشت اشاره به سمت دوربین) هیچ غلطی نمی توانید بکنید. هیچ غلطی.
مصاحبه کننده- حد اقل الان اینطور است.
بیل کوپر- حد اقل الان. و دلیل اینکه هیچ غلطی نمی توانید بکنید این است که خودتان با حماقتتان این بلا را بر سر خودتان آورده اید. شما معلول عقلی شده اید. شما از روی جهالت, عدم دلسوزی برای همنوع, خود را کنار کشیدن و مسئولیت ناپذیری عمل می کنید. ما در حال از دست دادن این کشور و آزادی هایمان هستیم.
مصاحبه کننده- شما با این عبارات اتهامات سنگینی به مردم این کشور وارد می کنید. چه منظوری از به خشم آوردن بییندگانی که این برنامه را تماشا می کنند دارید؟
بیل کوپر- اگر می توانید ثابت کنید من اشتباه می کنم. کاری کنید که من یک ابله خرفت باشم, نه شما. شاید با تلاش برای اثبات اشتباه و حماقت من از خواب غفلت بیدار شوید. و اگر بیدار شوید شاید بتوانیم کشورمان را نجات دهیم. من هیچ اهمیتی نمی دهم که از دست من عصبانی بشوید یا نشوید. کشور من و آزادی های من رو به نابودی هستند. اگر شما مردم بیدار نشوید و به من کمک نکنید, دختران من برده های نظم نوین جهانی خواهند بود. اگر یک چماق در دستم داشتم واقعاً با آن به سر شما می کوبیدم. من جانم را کف دستم گرفته ام, برایم اهمیتی ندارد که شما از من عصبانی بشوید.
مردم از من می پرسند «تو تهدید نمی شوی؟ احساس نمی کنی زندگیت در خطر است؟». چه شوخی مسخره ای. شما همان هایی نیستید که پسران و دختران تان را به این جنگ غیرقانونی, غیر اخلاقی و غیر قابل توجیه در خاور میانه می فرستید؟ و برایتان اهمیتی ندارد که ممکن است فرزندان تان در جنگ کشته شوند اما برایتان مهم است که من نگران کشته شدن خودم باشم؟ من که همین جا در همین کشور مشغول دفاع واقعی از کشورم هستم, مشغول دفاع واقعی از قانون اساسی کشورم هستم.
مصاحبه کننده- جنگ خلیج فارس هنوز فکر بسیاری از مردم ما را مشغول کرده است. دلیل آن جنگ چه بود؟ (جنگی که در دوران ریاست جمهوری جرج بوش پدر, از ۲ اوت ۱۹۹۰ تا ۲۸ فوریه ۱۹۹۱ به طول انجامید و به نام های جنگ اول خلیج, جنگ اول عراق و جنگ کویت هم نامیده می شود-مترجم)
بیل کوپر- مردم باید در مورد این جنگ احساس گناه کنند.
مصاحبه کننده- پس صدام حسین چه؟ که همه می دانیم مردی شیطان صفت است و باید با او وارد جنگ می شدیم.
بیل کوپر- خنده دار است که مردی که این ادعاها را درباره ی صدام حسین می کند همان مردی است که وقتی در در سازمان مرکزی اطلاعات بود, صدام حسین را خلق کرد. ما تسلیحات صدام حسین را در اختیار او قرار داده ایم. تکنولوژی او را ما و اتحاد جماهیر شوروی در اختیارش قرار داده ایم. تعامداً, تا این جنگ را آغاز کنیم.
ببینید جرج بوش چه گفته: ما باید نیروهای خود را به خاور میانه بفرستیم زیرا استطاعت پرداخت ۲۶ دلار برای نفت را نداریم. بعد دوباره در این باره چنین گفته: نه. مشکل قیمت نفت نیست. مشکل این است که صدام جنگ را در کویت ختم نخواهد کرد, بلکه بعد به سراغ عربستان سعودی خواهد رفت و عربستان سعودی دوست و رفیق ما است, پس ما باید از عربستان سعودی دفاع کنیم. بعد نوبت جیمز بیکر بود که بگوید: نه. موضوع نفت یا عربستان سعودی نیست. موضوع ایجاد اشتغال است… ما برای ایجاد شغل دختر و پسر شما را به کشتن در جنگ می دهیم, ثروت و فراوانی…بعد جرج بوش دوباره می گوید: کاخ سفید مملو از تلگرام مردمی شده که می گویند نمی خواهند فرزندان شان کشته شوند تا ایجاد اشتغال شود. موضوع اصلاً اشتغال نیست. موضوع این است که یک هیتلر کوچک به نام صدام حسین در عراق نشسته و ما باید او را از بین ببریم زیرا دنیا به یک هیتلر دیگر احتیاجی ندارد.
پس پینوشه در شیلی چه, که یک هیتلر دیگر بود؟ پس خون ریزی های میدان تیان آن من در چین چه؟
مصاحبه کننده- پس شما می گویید دلیل این جنگ پول نبوده است؟
بیل کوپر- نه. آنها از سال ها پیش از این برای این جنگ برنامه ریزی کرده بودند.